Friday, August 25, 2017

گزارش جلسة پانزدهم دادگاه امیر انتظام

گزارش جلسة پانزدهم دادگاه امیر انتظام
شهادت محمد توسلی
(23 اردیبهشت ماه 1360(

پانزدهمين جلسة دادگاه عباس اميرانتظام روز 23 ارديبهشت در محل زندان (اوین) به رياست  آيت الله محمدی گيلانى تشكيل شد. در ابتداى جلسه گيلانى عباراتى از خطبهء غديرخم را قرائت و تفسير كرد و سپس از آقاى مهندس توسلى كه براى شهادت برله آقای مهندس اميرانتظام در دادگاه حاضر شده بود دعوت كرد كه بيانات خود را بگويد.

شهادت محمد توسلى

«بسم الله الرحمن الرحيم»
«اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، فبشر عبادى الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه، اولئك الذين هديهم الله و اولئك هم اولوا الالباب»
با تشكر از دادگاه محترم كه درخواست بنده را اجابت فرمودند. چون به اسم بنده ضمن مطالبى كه نمايندهء محترم گفته اند اشاره شد، وظيفة اخلاقى و شرعى خود دانستم كه به عنوان شاهد در اين دادگاه، مطالبى را كه در مورد آقاى مهندس اميرانتظام اطلاع دارم، به اطلاع برسانم. در دو جلسة گذشته كه آقاى شيخ محمد منتظرى و آقاى (عبدالمجید) معاديخواه صحبت كردند، همان طورى كه اطلاع داريد آقاى منتظرى يك ساعت و آقاى معاديخواه دو ساعت به عنوان شاهد در اين دادگاه محترم صحبت كردند. بنده نوار كامل سخنان آقاى منتظرى را شنيدم و ديروز هم در اين جلسه حضور داشتم. در بيانات اين دو برادر هيچگونه مطلبى كه دال بر شهادت باشد نيافتم كه از رياست محترم دادگاه بنده هم اين انتظار را دارم كه تقريباً در همين حدود به بنده فرصتى لطف كنند تا مطالبى راكه لازم مى بينم در اين دادگاه مطرح كنم، كه البته اين مقدمات براى شهادتى كه در دادگاه خواهم داد، ضرورى است.
آنچه كه آقاى محمد منتظرى و آقاى (عبد المجید) معاديخواه در اين دادگاه مطرح كردند، دقيقاً همان مطالبى بود كه نمايندة محترم دادستان مطرح كردند. مطالبى هم كه ايشان فرمودند محورهايش دقيقاً همان مسائلى است كه در يك سال و نيم گذشته در رسانه­هاى گروهى ما و در بيشتر روزنامه هاى ما و در بعضى از خطبه های نماز جمعه و سخنراني­ها عنوان شده است. مسائلى از قبيل حمله به دولت موقت، حمله به جناب آقاى مهندس بازرگان، حمله به نهضت آزادى ايران به عنوان يك جريان فكرى در اجتماع، حمله به وزراى دولت موقت. بنابراين شرط انصاف حكم می­کند كه ما اين واقعيت را بپذيريم كه اين دادگاه، دادگاه آقاى اميرانتظام نيست. بدون اينكه بنده خواسته باشم در مسائل گفته شده وارد بشوم، اين واقعيت حاكم است و ما نمى­توانيم چشممان را ببنديم. بنابراين بنده مى­خواهم مطالب را خيلى عام­تر و بازتر بر اساس واقعياتى كه در درون انقلاب ما وجود دارد، در اين دادگاه محترم مطرح كنم. در بياناتى كه امام در دو روزگذشته در جمعى از روحانيون محترم داشتند، اهميت دادگاه­هاى انقلاب و نقش آنها را در انقلاب ما به طور بارزى تأكيد فرمودند كه:
«چقدر حساس است كه اگر دادگاه هاى انقلاب ما كه سمبل تفكر اسلامى ما هست و به خصوص چون قصاص شرعى كه در اين دادگاه ها وجود دارند، نمايندة اسلام هستند بنابراين آنچه كه از اين دادگاه ها خارج مى شود انعكاسى از انقلاب اسلامى ما هست و صدور انقلاب هم از همين جاها انجام مى شود و اين عملكرد ما هست كه مى تواند انقلاب را صادر بكند و براى ديگران الگو و اسوه و نمونه باشد.»
آنچه كه من حيث المجموع براساس واقعياتى كه در يك سال و نيم­گذشته در جامعة ما وجود داشته و در اين دادگاه هم وجود دارد اين است كه اين دادگاهى است كه متهمين اصلى و رديف  اول اين دادگاه مجاهد نستوه آيت الله طالقانى، شهيد استاد مطهرى، آقاى مهندس بازرگان، آقای دكتر سحابى، استاد شريعتى و دكتر على شريعتى هستند. اين هرمى است كه در رأسش اين افراد قرار دارند. در سطح پايين­تر اين هرم در واقع متهمين رديف دوم اين دادگاه قرار دارند. چون هرم باز مى شود، طبيعتاً افراد بيشترى جا دارند و من به عنوان نمونه و سمبليك افرادى مثل آقاى مهندس عزت الله سحابى، دكتر ابراهيم يزدى، و دكتر مصطفى چمران را نام        مى­برم. متهمين بعدى اين دادگاه افرادى شايد مثل بنده هستند كه تعداد آنان خيلى بيشتر است و با اجازة آقاى اميرانتظام بايد عرض كنم كه متهمين رديف­هاى بعدى افرادى مثل آقاى اميرانتظام هستند. بنابراين براى اينكه دادگاه بتواند نقش خودش را در اين شرايط حساس انقلاب ايفا كند، به خصوص با مطالبى كه رياست محترم مطرح فرمودند و تأكيد بر اينكه بايد شكاف­ها پر شود و نبايد نفاق بيشتر شود و امام هميشه تأكيد بر وحدت و يكپارچگى داشته­اند، بايد متهمين اصلى در اين دادگاه حضور داشته باشند، نه فقط آقاى اميرانتظام. ملت ما امروز رنج مى­برد كه چرا آن وحدت و يكپارچگى روزهاى اول انقلاب وجود ندارد. شما برويد در بين مردم و بپرسيد، همه رنج مى­برند. بنده در اينجا اين نكته را بايد اضافه بکنم كه جريان مبارزات ملت ما در نيم قرن گذشته كه مبارزات مكتبى و اسلامى به تدريج شكل گرفته است، همين افرادى كه به عنوان متهمين اصلى اسم بردم كسانى هستند كه از نيم قرن قبل در شرایطى كه اصلاً حرف از اسلام زدن امكان پذير نبود بذر رهايى را پاشيدند و به تدريج اين بذرها در قلوب مردم ما به خصوص نسل جوان ما ريشه كرد و اين ريشه­ها و جوانه­ها بود كه بالاخره انقلاب اسلامى ما را به پيروزى رسانيد. طبيعى است كه در طول اين مبارزه همه نوع افراد در جريان مبارزات سياسى، اسلامى ملت ما مشاركت داشته باشند. اين طور نبايد مطلق گرايى بكنيم كه همه از ابتدا يكدست و يكپارچه بوده­اند. امروز هم نيستند. اين يك تحليل است اگر فكر بكنيم كه همه مى­توانند يكدست و يكپارچه و با يك بينش و با يك برداشت باشند. اگر چنين بود همين آيه­اى كه تلاوت كردم مصداق نداشت. قرآن بشارت مى­دهد به كسانى كه اقوال مختلف را مى­شنوند و بهترين را انتخاب مي­كنند. اگر قرار بود يك قول، يك بينش در جامعة اسلامى ما و به خصوص از ديدگاه تشیع وجود مى­داشت كه ديگر اقوال مختلف وجود نداشت. اگر قرار باشد كه ما همان طور كه در انقلاب­هاى ماركسيستى عمل شده است، مسلمان را قالبى و يكدست بسازيم كه ديگر ضرورت طرح ديگر اقوال مختلف وجود نمى­داشت.
توجه كنيد به قسمت دوم آيه "اولئك الذين هديهم الله " (اينها كسانى هستند كه خداوند آنها را هدايت كرده است). پس بنابراين هدايت خدا مشمول كسانى مى­تواند بشود كه اقوال مختلف را بشنوند و برداشتهاى مختلف را بگيرند و انتخابگر باشند. اينكه ما در نگرش تشيع مراجع مختلف و نتيجتاً برداشتهاى متفاوت را پذيرفته­ايم و ما آزاد هستيم كه از هر مجتهدى تقليد بكنيم، همين ضرورت است. اين توضيح را نيز در اينجا عرض كنم در مورد آقای نزیه و افرادى مثل آقاى نزیه در اين يك سال و نيم مسائل زيادى گفته شده و مى شود كه آقاى نزيه عضو نهضت آزادى ايران بوده است، بنابراين رفتار و عملكرد آقاى نزيه سمبل و معرف نهضت است. اين طور نيست.
واقعيات اين است كه بعد از كودتاى 28 مرداد كه نهضت مقاومت ملى تشكيل شد، عده اى از مسلمان­هاى متعهد مثل آقاى مهندس بازرگان و آقاى دكتر سحابى و عده­ای از روحانيون و       عده­اى از افراد صادق در آن شرايط خفقان حاضر بودند جانشان را و زندگى خود را به مخاطره بيندازند و با انگيزة سياسى و براى نجات مملكت خود را درگير مبارزه مى­كردند. جلب همكارى اين افراد براى مبارزات گذشته مغتنم بود كه بتوانند از خدمات اين افراد صادق و علاقه­مند استفاده كنند و آقاى نزيه هم كه در سال 40 عضو نهضت بودند از همين افراد بودند كه از نظر تفكر سياسى با نهضت هماهنگى داشتند و از نظر فكرى و ايدئولوژيك به مشى فكرى و سیاسى كه در مرامنامة نهضت آزادى ايران آمده بود، احترام قائل بودند و خدمات ارزنده­اى نيز كردند. طبيعى است وقتى كه مبارزات رشد پيدا كرد هركس تا حدى كششى داشت و خارج از آن حد  مى­بريدند. اين توضيح را از اين نظر دادم كه در مورد افرادى مانند آقاى نزيه و امثالهم نبايد آن خدماتى كه اين افراد در گذشته كرده­اند ناديده بگيريم و اگر اعمال خلافى در طول انقلاب انجام داده اند يا اظهاراتى كرده­اند كه برخلاف مسائل انقلاب و برخلاف مرامنامه و خط مشى نهضت آزادى ايران بوده آنها را به حساب نهضت بگذاريم. كشش آنها تا همين اندازه بوده و تا همين حد توانسته اند جلو بيايند.
آقايان محمد منتظرى و معاديخواه:
بنده به هيج وجه نمى­خواهم در مورد مطالبى كه آقاى محمد منتظرى و آقاى معاديخواه گفته­اند پاسخ بدهم. اينگونه برخورد در شأن ما نيست و هيچگاه نيز ما اينچنين عمل نكرده­ايم. اما يكى دو
نكته را ناچارم در اينجا بگويم. در مورد آقاى شيخ محمد منتظرى كه دوست داشتم در اينجا مى­بودند و در حضور ايشان مسائل را می­گفتم ولى حتماً مى­شنوند. ايشان همان طورى كه پدر بزرگوارشان شهادت دادند و براساس اصل فقهی استصحاب تا موقعى كه خلاف آن ثابت نشود سارى و جارى است، بنده به سوابق قبل از انقلاب ايشان كارى ندارم، فقط در مورد عملكرد ايشان بعد از انقلاب بنده كتابى از ايشان را تقديم رياست محترم دادگاه می کنم كه ايشان به اكثر شخصيتهايى كه امروز مسئوليت ادارة مملكت ما را به عهده دارند موهن­ترين توهين ها را كرده­اند. وقتى ايشان به آقاى دكتر بهشتى «راسپوتين» لقب مى­دهند، يا نمى­دانند راسپوتين يعنى چه كه بسيار ناگوار است يا مى­دانند كه ناگوارتر است. زبان بنده الكن است از اينكه الفاظى كه ايشان در مورد شخصيت­هاى مملكتى به كار برده­اند، در اين دادگاه محترم عرض بكنم. كتاب را كه قسمتهاى مورد نظر با خط قرمز مشخص شده است عيناً تقديم دادگاه مى كنم. جريان دادگاه همه جا منعكس مى شود. اين در شأن يك دادگاه اسلامى نيست كه يك چنين افرادى بيايند و يك ساعت وقت دادگاه را بگيرند و هيچگونه شهادتى در متن صحبتشان نباشد و صرفاً اتهامات ناروايى وارد بكنند و دادگاه نيز سكوت كند. يكى از اتهامات متوجة خود من بود مبنى بر اينكه بنده اطلاعاتى به امريكاييان مى­دادم و بنابراين جاسوس هستم و بايد به دادگاه احضار شوم و بازجويى شوم. بنده از دادگاه محترم درخواست مى كنم كه ايشان مدارك اتهام وارده را تسليم دادگاه نمايند كه رسيدگى بشود و اگر اين اتهام كذب محض بود که قطعاً هست در همين جا ايشان طبق موازين شرع مجازات بشوند؛ تا موجب تنبه شود و ايشان و ديگران در جمهورى اسلامى دست از اين گونه شيوه­هاى استالينى و تخريبى بردارند. در مورد آقاى معاديخواه هم بنده ناچار هستم كه يك نكته را عرض بكنم. ايشان دو ساعت به جناب آقاى مهندس بازرگان بد گفتند و توهين كردند درحالى كه ايشان در اينجا حضور نداشتند و دادگاه، دادگاه آقاى مهندس بازرگان نبود. مردى كه نيم قرن در اين مملكت خدمت كرده و يكى از پايه­هاى اصلى انقلاب ما و مبارزات سياسى ما بوده كه دوست و دشمن معترف هستند، دوساعت در دادگاه انقلاب اسلامى به ايشان توهين مى­شود. ايشان كسى  است كه امام قوى­ترين تمجيدها را نسبت به اوكرده، هم در موقع انتصاب ایشان به عنوان نخست وزير دولت موقت كه يك جمله اش را مى­خوانم «.. به موجب اعتمادى كه به ايمان راسخ شما به مكتب مقدس اسلام و اطلاعى كه از سوابقتان در مبارزات اسلامى و ملى دارم...» و هم به هنگام قبول استعفاى آقاى بازرگان در آبان ماه 1359 كه مجداً امام خمينى مى­نويسند «ضمن قدردانى از زحمات و خدمات طاقت فرساى ايشان در دورة انتقال و با اعتماد به ديانت و حسن نيت مشاراليه استعفا را قبول مى­كنم. از دعوتى كه امام از مسئولين مملكتى براى رفع تشنج به عمل آورده­اند و از جناب آقاى مهندس بازرگان هم دعوت شد، چندماه نگذشته است. دعوت ایشان در آن جمع يعنى چه؟ يعنى ايشان مورد اعتماد امام هستند. برادر آقاى مهندس بازرگان فوت مى­كند، شما متن تسليتى كه امام براى ایشان فرستاده­اند مطالعه بكنيد، متن تسليتى كه آيات عظام و شخصيتهاى سياسى و اجتماعى به ايشان داده­اند مطالعه بفرماييد كه چطور ممكن است كسانى كه خودشان را در خط امام مى­دانند اينچنين با عملكرد وگفتار امام در تضاد و تناقض باشند؟ آيا محمد منتظرى ها و معاديخواه ها كسانى نيستند كه مى خواهند براى رهبرى انقلاب تعيين تكليف بكنند؟ آيا فكر نمی کنید چنين افرادى عملكردشان از عوامل تشنج در درون انقلاب باشد؟

دادگاه امیر انتظام یا دادگاه یک جریان فکری؟
بنده برمى­گردم به همان اصلى كه اين دادگاه، دادگاه آقاى اميرانتظام نيست، بلكه دادگاه يك جريان فكرى اصيل اسلامى است. نكته­اى كه فراموش كرده­ام قبلاً بگويم لازم است در اينجا اضافه كنم كه در اين جريان فكرى افرادى هم بوده­اند كه در اين جريان تغذيه کرده­اند و رشد کرده­اند و امروز پشت افرادى مانند آقاى دكتر بهشتى و آقاى دكتر باهنر كه به طور نمونه و سمبليك اسم  مى­برم، هستند كه در اين جريان تغذيه كرده­اند و رشد كرده­اند. از افتخارات دكتر بهشتى اين بوده كه با انجمن اسلامى مهندسين و انجمن اسلامى پزشكان محشور بوده اند و سخنرانى داشته­اند و تبادل نظر كرده­اند. دكتر باهنر هم همين طور، شايد شروع كار اجتماعى ایشان از سخنراني­هاى ماه مبارك رمضان در مسجد هدايت در كنار مرحوم آيت الله طالقانى شروع شده باشد. بنابراين پيشنهاد بنده اين است كه اگر دادگاه محترم اين پيشنهاد را منطقى تشخيص مى دهند و مى خواهند مسائل واقعأ روشن بشود به جاى اميرانتظام متهمين رديف اول و اصلى در اين دادگاه حضور پيدا كنند و ما اين درخواست را قبلاً هم كتبى به دادگاه تسليم کرده ایم. بنابراين اگر چنين عمل بشود متهمين اصلى خود پاسخگوى اتهامات بوده و هستند.
حاكم شرع: « پاسخگويى از چه؟... چون بايد توضيح بدهم كه در دادگاه شما هم پاى آقاى مطهرى را تلاش كرده­ايد كه اينجا وارد كنيد و هم آنچه كه قبلاً عرض كردم كه تلاش بشود براى وحدت متأسفانه سركة انگبين صفرا مى­آورد. آقاى بهشتى يكى از افتخاراتش يعنى آقاى بهشتى شاگرد بوده؟ يا آقاى بهشتى خود معلمى بوده؟ جاى ترديد نيست كه آقاى بهشتى عمرش را در تعليم و تربيت گذرانيده است. شما مرحوم آيت الله طالقانى را براى اينكه چهرة دادگاه را مشوش كنيد و دادگاه را به محاكمه بكشانيد و از مسائلى صحبت می­كنيد كه دادگاه ناچار است براى تبرئه خود جواب شما را همين جا بدهد. آقاى طالقانى كسى در صداقت و فضل و رسيدن آقاى طالقانى به اسلام شبهه­اى ندارد. آقاى فلان و بهمان كتاب­هايشان هست که به انبياء نسبت شرك مى­دهند، اين نمى­تواند الگوى اسلام باشد. ما نمى­خواهيم نام افراد اينجا برده بشود. لايقاس مطهرى و فلان و فلان. آقاى مطهرى از نوابغ بشريت بوده، تقاضاى جناب عالى اگر اين است كه با تشويش ذهن دادگاه، متهمين رديف اول... بشوند؟ شما چرا متهم تراشيديد در اينجا؟ اگر يك جريانى واقع       می­شود كسى آمده می­گويد اين جريان آقاى اميرانتظام در ارتباط با دولت موقت است شما تلاش
مى­كنيد، پس آقاى طالقانى هم هست، پس فلان هم هست، فكر نمی کنم اين زيبندة شما باشد. شما خودتان نقادى مى­كنيد كه فلان فلان، مثلاً پدرشان چنين بود و بسيار خوب شما آقاى توسلى چطور؟ شما حالا دادگاه را به محا كمه مى­بريد اين دادگاه... شما خيلى روشن بوده امام فرموده دادگاه حساس، دادگاه مشكل، اما چه مى­توان كرد كه متهم و هواداران متهم و مقابلان متهم هيج مراعات فضيلت و حق را نمی كنند. به متهم تذكر داديم كه آقا «خيرالكلام قل و دل» گفت بنده بايد اينجا سخن سرايى كنم. پنج جلسه بايد صحبت كنم «الكلام يجر الكلام». آقاى متهم وقتى كه اين طور گفت آقاى بازرگان از روى احترامشان در اين دادگاه تجليل شد و آن اندازه تجليل شد كه حتى من مورد مواخذه واقع شدم. از آقاى دكتر سحابى تجليل شد و كوچك ترين اسائة ادبى به آنها نشد از ناحيه دادگاه. اگر به آقاى بازرگان خارج دادگاه خداى ناكرده كسى به ایشان اهانت كند، دادگاه چه كار كند، خدا نكند. و جناب عالى امروز داريد آقاى بازرگان را در اين جريان  مى­گذاريد و شما دادگاه را داريد مشؤه می­كنيد و خودتان رئيس ديوان عالى كشور شده­ايد در دادگاه و دستور مى­دهيد به دادگاه اين كار را كند. آيا اين معنى شهادت است؟ اين معنى دفاع است؟ شما يا شهادت دهيد يا دفاع كنيد از آقاى اميرانتظام هردو را مى­پذيرم بالاى ديده من. اما بخواهيد دادگاه را به محاكمه بكشانيد، دادگاه ناچار مى­شود تبرئه كند. شما به آقاى مطهرى بزرگمردى بود و آقای طالقانى اسلام شناسان را با آنهايی كه از طريق آنها به اسلام مى­رسيدند مقايسه نكنيد، من كتاب­هاى آقايان را دارم كه اگر حسن ظنى به اينها نبوده آن طور ديگر  مى­خواستند به انبياء نسبت شرك داده­اند. كتاب.... شما جناب آقاى توسلى من خيال مى­كنم دفاع از آقاى اميرانتظام هرجور بخواهيد بكنيد مى­پذيرم، نقادى هرنحو كه مى­خواهيد بفرماييد بالاى ديده. اما به دادگاه بخواهيد دستور دهيد كه متهمين رديف اول را خودت تعيين كنى، دوم را خودت تعيين كنى، سوم هم خودت تعيين كنى، شما حكم رئيس ديوان عالى كشور را داشته ايد؟ خيال نمى كنم.»
توسلى: «بنده به هيج وجه قصد دستور دادن ندارم. صرفاً به عنوان پيشنهاد و بيان واقعيات اين مطلب را خدمتتان عرض كردم و بنابراين تصميم گيرنده جناب عالى و دادگاه محترم خواهند بود.»
حاكم شرع: «هيج يك از اين آقايان كه شما بر شمرديد اتهامى ندارند. جناب آقاى بازرگان محترم
است پيش من عزيز است. حتى من گفته ام كه مورد احترام قاطبة ملت است و آقاى بازرگان ممكن است كج سليقگى داشته باشد خودشان هم قبول می­كنند. آقاى بازرگان مرد بزرگى است و بزرگى­اش همين كه اشتباه خودش را مى­پذيرد و اشتباه ممكن است داشته باشد. در حسن نیت و خدمت صادقانة آقاى بازرگان و روز اول ایشان تشريف آوردند من گفتم كه آقاى بازرگان اول كسى است كه دين را به طرف دانشگاه آوردند و عرض كردم كه انجمن اسلامى دانشجويان را ايشان تشكيل دادند و ما هم به قضاوتى ننثسشته­ايم. حرفى زده مى شود اما به قضاوت ننشسته­ايم و حكم ما هم بيرون نيامده. آقاى بازرگان، محترم، جناب آقاى دكتر سحابى، محترم، عزيز، جناب آقاى توسلى خدمتگزار، محترم، عزيز، جناب آقايان ديگر، دكتر يزدى ما شاهد بوديم خدمت كردند و تلاش ما اين باشد كه ان شاءالله خداوند متعال ما را جمع كند با هم.
استدعا دارم كه شما هرطور دفاع از آقاى اميرانتظام بكنى، هرجور شهادت به نفع ايشان بدهى و هرجا نقادى دارى به عنوان نقد بالاى ديده من است و بنده مى پذيرم. شما را مرد صالحى        مى­دانم، شما شهردار بوده­اى من خدمات شما را ديده ام و شما مرد برجسته­اى هستى.»

« آقای توسلی ادامه می دهند»
«بنده تشكر مى­كنم از لطف و مرحمت شما، بنده اين مطلب را تلاش مى­كردم عرض بكنم. وقتى كه نمايندة محترم دادستان انقلاب در مورد آقاى اميرانتظام اتهاماتى مطرح مى­كنند و اين اتهامات مستقيماً به دولت موقت مربوطه مى­شود و بعد ايشان مطلب را ادامه مى دهند كه اين همان خط نهضت آزادى ايران است و اين را به صورت يك جر يان مطرح مى­كنند. مرحوم آيت الله طالقانى از بنيانگذاران نهضت آزادى ايران هستند، بنابراين اگر نهضت آزادى ايران متهم هست كه يك جريان انحرافى در اين مملكت به وجود آورده است به اين علت است كه عرض می کنم ايشان هم جزو متهمين رديف اول هستند.»
حاكم شرع: «ایشان مدعى است و آن آقا هم مدعى اليه هستند بنده هم حاكمم. ارزش حرف­هاى اينجا را بعداً من بايد رويش مطالعه كنم آيا حرف ايشان ارزش داشته و يا حرف آقا ارزش داشته يا نه؟ شما مطمئن باشيد كه ما به همة مبادى انقلاب احترام مى گذاريم. چه كسى است كه خداى ناكرده به آقاى بازرگان بى احترامى كرده باشد؟ ما حتى به ايشان آن روز هم عرض كرديم كه جناب عالى شيخ طايفه هستيد، آقاى بازرگان را جلو مى­اندازند و گفته­ايم آقاى بازرگان شخصيتى است. البته توى دادگاه حرف زده مى شود، بحث مى­شود، صحبت مى­شود، آن طورى كه بخورد به دادگاه، شما هرجور دفاع از آقاى اميرانتظام بكنيد بنده نه اينكه بگويم كه شاهدى نه، به آقاى بازرگان هم عرض كردم وقتى كه ايشان دفاع كردند به ايشان اشكال شد، حتى جناب آقاى دكتر سحابى داورى هم كردند كه آقاى دكتر ایشان گفتند داورى بى خود است، گفتم داورى مى­كنند چون شخصيتى است. بعد شما خواهش می­کنم آنچه به نفع آقاى اميرانتظام تمام مى­شود و به نفع نهضت محترم آزادى تمام مى­شود مى­فرمايند ما رويش مطالعه مى­كنيم. »
توسلى: «بسيارخوب بنده در همين جهت مطالبم را ادامه مى دهم. آنچه كه در كيفرخواست مطرح شده چهار اتهام اصلى است عليه آقاى اميرانتظام كه دو قسمتش را آقاى دكتر يزدى قبلاً اينجا شهادت دادند و علاقه­مند بودندکه اينجا در دادگاه حضور پيدا كنند. اما به علت گرفتارى نتوانستند و نامه­اى نوشته­اند به دادگاه كه بنده تقديمتان مى­كنم. اين دو نامه است كه آقاى دكتر يزدى به دادگاه نوشته اند كه بنده عيناً قرائت می کنم. اجازه مى فرماييد؟»
محمدى گيلانى: «بفرماييد»
رياست محترم دادگاه شمارة يك انقلاب حجت الاسلام والمسلمين آقاى محمدى گيلانى
پيرو توضيحاتى كه در موضوع خروج اتباع خارجى از فرودگاه مهرآباد و اشياء و لوازم شخصى و خانگى آنان و جلوگيرى از خروج افراد خاطى و يا لوازم مربوط و متعلق به دولت ايران يا مؤسسات ايرانى و همچنين كنترل خروج ارز در طى دوران مسئوليت دولت موقت در محضر دادگاه داده شد، به اطلاع مى­رساند كه اسنادى در حدود 80 برگ شامل اوراق مأموريت ها. توضيح عرض می کنم كه آقاى مهندس رضا مسموعى كه مسئول مستقيم در فرودگاه مهرآباد بودند روزى به دادگاه مراجعه كرده بودند كه اين اسناد را به دادگاه عرضه كنند، متأسفانه اين اسناد از ايشان گرفته شده و در خدمت نمايندة محترم دادستان انقلاب هست.
درخواست اين است كه اين 80 برگ اسناد در اين دادگاه خوانده بشود و در اختيار رسانه­هاى گروهى گذاشته بشود.»
نمايندة دادستان: «آقايانى در دادگاه حاضر بودند و آقاى مسموعى كه ايشان اشاره كردند و اوراقى داشتند و مى­خواستند بيايند در رابطه با همين پرونده توضيحاتى بدهند، نحوة رفتار ايشان در دادگاه طورى بود كه عضو محترم حقوقدان دادگاه متوجه شدند كه ایشان حركاتى دارند. [عضو حقوقدان اضافه مى­كند: «ايشان شخص ديگرى بود.»] به هرحال علت اينكه اسناد در دست دادستانى هست رفتند نزد جناب آقاى لاجوردى دادستان محترم اين اوراق را دادند كه بررسى بشود، ايشان گفتند كه اين اوراق و اسناد در دو نسخه تهيه شده، فتوكپى شده، شما يك نسخه براى خودتان نگه داريد و يك نسخه را به من بدهيد. بنده رفتم آنجا بررسى كردم گفتند شما كنار بگذاريد هر نسخه اى كه شما داريد ما هم داشته باشيم، آنها را عيناً به شما مى­دهيم. وقتى بررسى كرديم ديديم كه از اين 80 برگ دو فتوكپى اضافه است به ايشان گفتم همين حرف شما يك مقدار دادسرا را وادار مى كند كه تأمل بكند، شما فرصت ديگرى بيايید الان مشغول دادگاه هستيم و علاوه براين دادگاه سه دادگاه ديگر داريم. اينها را مطالعه بكنيد كه ما يك نسخه داشته باشيم به شما بدهيم و چرا شما گفتيد كه از اينها دوتا فتوكپى موجود است و نيست. ايشان جوابى ندادند؟ گفتند اگر جز اين بود اينها را ما عيناً به شما مى داديم وهنوز هم نيامدند، اين طور هم كه بنده بررسى كردم يك سرى اوراق درهم هست و اساسى­ترينش را كه آقاى بازرگان ارائه داده­اند اين بود كه چهار ماه بعد از پيروزى انقلاب دادستان كل انقلاب دستور داد عده­اى از كميته بروند آنجا و ناظر باشند كه هر خارجى كه مى خواهد خارج بشود تحت كنترل و بررسى قرار بگيرد. مع ذالك ایشان اگر هستند الان همين امروز فتوكپى تهيه مى­شود و به ايشان داده مى­شود، يا اگر نيستند و يا اگر دكتر يزدى مى­خواهند اين اوراق را ببينند مسئلة خاصى نيست و در اختيار ايشان قرار خواهد گرفت. فقط يك نسخه از اين پيش دادستانى مى­ماند.»
مهندس توسلى: «اجازه مى­فرماييد چون كه اسناد خيلى مهم است درخواست مى­شود كه اين اسناد در اينجا خوانده شود. »
نمايندة دادستان: « خود شما مى­خواهيد همين الان اينجا آن را بخوانيد، مسئله­اى نيست»
مهندس توسلى: «نامة دوم آقاى دكتر يزدى به دادگاه؟ اجازه مى فرماييد؟»
رياست محترم دادگاه شمارة يك انقلاب حجت الاسلام والمسلمين آقاى محمدى گيلانى
در مورد روابط خارجى دولت موقت با دولت ليبى و سازمان آزادى بخش فلسطين مطالبى در كيفرخواست عليه آقاى اميرانتظام عنوان شده است كه لازم است براى روشن شدن حقيقت امر مطالب و توضيحات زير به اطلاع دادگاه محترم و مردم قهرمان ايران برسد.
الف- در مورد روابط با دولت ليبى:
همان طور كه در دادگاه معروض گرديد پس از آنكه اين جانب تكليف خدمت در وزارت امور خارجه را قبول نموده و كار خود را آغازكردم ابتدا طرح سياست خارجى جمهورى اسلامى را تنظيم و در هيئت دولت و شوراى انقلاب مطرح نمودم كه به تصويب رسيد. شوراى انقلاب تنها در يك مورد، رابطه با دولت ليبى، نظر خاص داشت و لذا تصويب نمودند كه اولاً ارتباط ديپلماتيك با ليبى در سطح كاردار برقرار شود، ثانياً همزمان با اين امر، هيئتى براى بررسى سرنوشت امام موسى صدر به ليبى اعزام گردد.
پيرو اين مصوبة شوراى انقلاب، وزارت امور خارجه هيئتى را مأمور سفر به ليبى جهت تدارك برقرارى روابط تعيين نمود و بيانيه­اى در تاريخ 27/4/58 به شرح زير صادر نمود:
بيانية وزارت امور خارجه
« در اثر تماس­هاى برادرانة مستمر مقامات دولت موقت جمهورى اسلامى ايران با برادران و همكاران ليبيايى مقرر شد كه به دعوت ليبى هيئتى از جانب وزارت امور خارجة جمهورى اسلامى در آيندة نزديك به ليبى بروند تا با مقامات آن كشور نسبت به تكميل مذاكرات پيرامون استقرار مناسبات ديپلماتيك گفتگو كنند.
اين هيئت قرار بود بعد از ماه مبارك رمضان آن سال به ليبى سفر كند. اعضاى هيئت نيز تعيين شده بودند. پس از انتشار اين بيانيه، در يك تماس تلفنى توسط يكى از مراجع محترم قم به اين جانب اطلاع داده شد كه در جلسة مشترك مراجع عالى قدر و آيات عظام در حضور امام امت اين موضع بحث شده است و تصميماتى گرفته­اند. اين جانب در اولين فرصت در قم به حضور امام رسيده و موضوع را عنوان نمودم و گزارش آمادگى سفر هيئت را به ليبى اطلاع دادم. امام ضمن تاييد مذاكرات مراجع محترم فرمودند كه فعلاً موضوع را مسكوت بگذاريد و نفياً يا اثباتاً اقداماتى نكنيد. اين جانب طبق همين رهنمود امام عمل كردم.
هرگونه تفسيرى يا برداشتى جز اين خطاست و در پيشگاه خداوند بارى تعالى موجب مؤاخذه خواهد بود.
ب- در مورد دفتر فلسطين در اهواز:
پس از پيروزى انقلاب، دولت موقت مهماندار اولين هيئت فلسطينى به رياست برادر گرامى ياسرعرفات بود. اين جانب به نمايندگى از طرف دولت موقت همراه برادران فلسطينى به مشهد و اهواز سفر كرديم. مركز سفارت دولت متجاوز غيرقانونى اسرائيل در ايران كه به تصرف مردم درآمده بود، در اختيار برادران فلسطينى، جهت مركز نمايندگى آنان، قرار داده شد و بعدها، تشريفات قانونى معرفى و شناسايى ديپلماتيك به طور رسمى انجام گرفت و بالاترين شناسايى ديپلماتيك ممكن از سازمان آزادى بخش فلسطين به عنوان تنها نمايندة مشروع مردم فلسطين انجام گرفت. در اواخر اسفند 57 يا اواسط فروردين 58 از وزارت امور خارجه به جناب نخست وزير اطلاع دادند كه گويا دفترى از طرف برادران فلسطينى در اهواز داير شده است، بدون آنكه مقامات دولت ايران از اين امر مطلع باشند. در همان زمان به دولت اطلاع داده شد كه گروه­هاى ديگر فلسطينى نيز دست به فعاليت هايى در خوزستان زده­اند.
خصوصأ گروه­هاى فلسطينى وابسته به عراق، آنها كه مخالف سازمان آزادى بخش فلسطين هستند. بعدها اسنادى هم به دست آمد كه دولت عراق و برخى از اعرابى كه خود را فلسطينى و وابسته به عراق مى دانستند دست به اقدامات خرابكارانه و آموزش­هاى نظامى به برخى از عناصر منحرف در خوزستان زده­اند. دولت ايران براى جلوگيرى از هرگونه تشنج و توسعة عمليات دشمن، با برادران فلسطينى مسئله را مطرح و با آنها مشورت نمود. اين جانب در جريان مذاكره با برادر آقاى         هانى الحسن، سفير محترم سازمان آزادى بخش فلسطين در ايران بودم. و بعد از اين مذاكرات اين برادران خودشان هم قانع شدند كه نمى بايستى آن دفتر را بدون اطلاع مقامات دولت ايران باز      مى­كردند و قبول كردند كه خودشان آن را تعطيل كنند و به جاى آن دفترى در مشهد يا تبريز يا جاى ديگر، اگر نياز دارند و مفيد است بازكنند.
به همين ترتيب هم عمل شد. حال معلوم نيست چه دست هايى دركار است كه موضوعات را وارونه جلوه دهند و در شرايط كنونى بحرانى و حساس مملكت اين مسانل را مطرح سازند. اميدوار است اين توضيحات در روشن كردن ذهن اعضاى محترم دادگاه و مردم قهرمان ايران مفيد و مؤثر واقع شده باشد. با تشكر والسلام.
دكتر ابراهيم يزدى، 21/2/ 60

انحلال مجلس خبرگان
توسلى: «در مورد انحلال مجلس خبرگان كه يكى ديگر از اتهامات آقاى مهندس اميرانتظام است توضيحات كافى قبلاً داده شده و نامة جناب آقاى مهندس بازرگان و عده اى از وزرا كه تقديم دادگاه شده است به وضوح نشان مى دهد كه اولاً آنچه که انجام شده سوءنيت و توطئه و مخالفتى با جمهورى اسلامى نبوده، بلكه دولت موقت به عنوان مسئول اجرايى مملكت، خواست مردم و جوى را كه در آن زمان وجود داشت به صورت يك طرح پيشنهادى درآورد و به امام امت تقديم كرد كه پس از مخالفت امام منتفى شد. ثانياً اگر جرمى به وقوع پيوسته و كار خلافى انجام شده مسئولين آن الحمدالله در قيد حيات هستند و قبول مسؤوليت كرده­اند و پاسخگو هستند. بنابراين اين اتهام نيز به شخص آقاى اميرانتظام مربوط نمى­شود. دادگاه محترم توجه دارند نامه­اى كه دو نفر از نمايندگان كنونى مجلس، آقايان شجونى و فخرالدين حجازى در آن موقع نوشته­اند و نامه­هاى ديگرى كه با امضاهاى زياد نوشته مى شد، نمودار جو سياسى آن روز است. دولت موقت هم كوشش مى­كرد با توجه به جوى كه هست و با توجه به مصالح انقلاب راه حلى پيدا كند.»
در اينجا نمايندة دادستان مى خواهد كه نسخه­اى از نامة آقاى شجونى و فخرالدين حجازى در اختيار دادگاه قرار داده شود كه آقاى توسلى مى­گويند:«حتماً در جلسه بعدى، خدمت دادگاه تقديم مى كنم»

تصویری از جریانات قبل از پیروزی انقلاب
توسلى: «اما آنچه باقى مى ماند از اتهامات پروندة ايشان در ارتباط با سفارت امر يكا و تماس­هاى ديپلماتيك ايشان است، جز اين مطلب ديگرى نمى­بينم كه در كيفرخواست باشد، اگر هست بفرماييد. در اين مورد خود ايشان توضيح دادند. بنده چون در جريان مستقيم قسمتى از ارتباطات ايشان بودم احساس مسؤوليت كردم كه در دادگاه حضور پيدا كنم و اطلاعات خودم را به عنوان شاهد در اين دادگاه محترم مطرح كنم. قبل از اينكه شهادت خود را بگويم، با وجود اينكه مردم شهر تهران و همة خواهران و برادرانى كه اينجا هستند و صداى مرا مى­شنوند چه قبل از پيروزى انقلاب و چه بعد انقلاب، با سوابق من آشنايى دارند. اما لازم مى دانم 25 سال سوابق فعاليت ها و مبارزات سياسى- اسلامى خود را خيلى مختصر در چند جمله به عرض دادگاه محترم برسانم. فعاليت­هاى اجتماعى من از دوران دبيرستان و به خصوص از موقعى كه از سال 1335 در دانشكدة فنى تحصيلات دانشگاهيم را آغاز كردم با عضويت در انجمن اسلامى دانشجويان شروع شد. فقط اين نكته را عرض بكنم كه در آن شرايط در دانشكدة فنى نمازخانه­اى داشتيم، در تمام دانشگاه تهران حدود 10 تا 15 نفر نماز مى­خواندند و بعضى از آنهايى هم كه نماز مى­خواندند آهسته از آن گوشه رد مى­شدند تا كسى آنها را نبيند كه به نمازخانه وارد مى­شدند. در سال هاى 40 به طور فعال در فعاليت هاى سياسى آن روز مشاركت داشتم و موقعى هم كه نهضت آزادى ايران تأسيس شد به عنوان يك عضو فعال در نهضت كار مى­كردم. البته سال 41 براى ادامة تحصيل به خارج رفتم. در اروپا پايه گذار انجمن اسلامى دانشجویان، گروه فارسى زبان بودم. نشريه­اى تحت عنوان "مكتب مبارز" آن موقعى كه كسى اصلاً نه از مكتب حرفى مى زد و نه از مبارزه، آغاز به كار كرد و تا پيروزى انقلاب به طور فعال انتشار مى­يافت. اين اقدام موقعى انجام شد كه هنوز آقاى         دكتر بهشتى به اروپا نيامده بودند. براى ادامة تحصيل اجبارأ به امريكا رفتم و در آنجا هم در انجمن اسلامى دانشجويان و فعاليت­هاى سياسى مشاركت داشتم كه نمى­خواهم به جزييات بپردازم. بعد از قيام 15 خرداد و تحولاتى كه در ايران به وقوع پيوست، در سال 44 براساس تحليلى كه از نهضت در ايران داشتيم براى ديدن دوره به منطقة خاورميانه رفتیم و آموزش نظامى و چريكى در مصر ديديم و در سال 44 كه امام از بورسا به نجف اشرف منتقل شدند، بنده قبلاً آنجا بودم و مدت شش ماه در خدمت ايشان بودم. تمام بيانيه­هايى كه آن موقع از نجف خارج مى شد بنده تصدى و همراهى مي­كردم. بعد هم كه در سال 46 به ايران آمدم زير فشار و كنترل ساواك باز فعاليت خودم را در سطوح مختلف سياسى و فرهنگى ادامه دادم. در سال 50 در ارتباط با سازمان مجاهدين همراه با آقاى مهندس سحابى و آقاى هاشمى رفسنجانى بازداشت شديم و در همين اوين مورد پذيرايى قرار گرفتيم و بعد از بيرون آمدن از زندان، مبارزات را در سطوح مختلف همراه با برادران همفكر و همگام ادامه داديم كه طبيعى است فعاليت ها مخفى بود. بعد از سال 54 با عده ای از برادران كه امروز نقش فعال در انقلاب دارند به طور مخفيانه انحرافى را كه در سازمان مجاهدين به وجود آمده بود افشا كرديم و روحيه­اى به جوانان مسلمان در داخل و خارج كشور داديم. مطالبى که آن موقع با امضاى مستعار «مسلمانان متعهد» و... چاپ مى­شد از اين حلقه بود. بعداً مطالبى كه با امضاى "جنبش مسلمانان ايران " بود با جمعى ديگر از برادران مسلمان كه باز آن روز نقش فعالى داشتند منتشر مى­ساختيم. از اواخر سال 56 به تدريج مبارزات علنى شكل مى­گيرد و در نيمة دوم سال 57 مبارزات گسترش پيدا می کند و توده­اى مى شود.
آنچه كه بنده لازم مى­دانم در اينجا تأكيد بكنم اين است كه چه بخواهيم و چه نخواهيم، اين واقعيت وجود دارد كه نهضت آزادى ايران و جريان فكرى كه قبلاً توضيح دادم يكى از پايه­هاى اصلى انقلاب بود و كسانى كه مى­خواهند اين جريان را بكوبند نمى­دانند كه آب به آسياب كه مى­ريزند، آب به آسيابى مى­ريزند كه مى­خواهد کل انقلاب را مخدوش بكند. بنده خيلى خلاصه زمينه سازى­ها و مفصل حوادث را كه قبل از پيروزى انقلاب انجام شده است ذكر می­کنم.
راجع به اربعين قم و تبريز و مسجد قبا و برنامه­ريزى­هاى عمومى آن و اولين سخنرانى عمومى آقاى مهندس بازرگان در مسجد قبا، برنامة پانزدهم شعبان (30 تير) كه نقطة عطفى بود؛ برادران و خواهران يادشان هست كه قبل از برنامة 15 شعبان كه قرار بود در همان زمين چهارراه مصدق برگزار شود[1] و سخنران آن آقاى مهندس بازرگان بود. وقتى پيام امام مى­آمد اثرش فقط در محدودة بازار بود. از آن تاريخ بود كه اثر پيام امام به سطح شهر گسترش پيدا كرد و به تدريج تمام شهر تعطيل مى­شد و مردم عكس­العمل نشان مى­دادند. نماز عيد فطر كه جاى شهيد دكتر مفتح بسيار خالى است بنده جزو ستاد اجرايى نماز عيدفطر بودم و مسئوليت كارهاى اجرايى آن به عهدة من بود. برادرمان آقاى هادى غفارى اينجا حضور دارند، آنچه بعد از نماز عيد فطر انجام شد و بايد بهايش را به ايشان بدهيم. برادرانى با ستاد برگزارى نماز عيدفطر تماس مى گرفتند كه مى­خواهند بعد از نماز تظاهرات داشته باشيم جسأرتاً گفته شد بسيار خوب اين كار را با توجه به شرايط آن زمان مستقلاً انجام دهيد و ما هم جزو كسانى بوديم كه به دنبال آقاى هادى غفارى عمل ايشان را تأييد كرديم و آن راهپيمايى باشكوه انجام شد. بعد از پايان برنامة نماز مرحوم شهيد دكتر مفتح مطرح كردند كه برنامة ما تمام شد و بعد برنامة راهپيمايى شروع شد.
[در اينجا آقاى لاجوردى (دادستان انقلاب مركز) صحبت را قطع و مى گويند: «اين مطالب چه رابطه اى با شهادت دارد اينها خاطرات شخصى است؟ »
حاكم شرع در جواب مى گويند: "نه خاطرات شخصى هم نيست ايشان بيان مى كنند كه سوءقصدى ندارم و خدمتگزار بوده ام. بفرماييد."
بالاخره راهپيمايى­هاى تاسوعا و عاشورا و ميدان شهدا؛ بنده به عنوان مسئول تبليغات اين راهپيمايى­ها عضو ستاد راهپيمايى­ها بودم. يعنى اگر اين راهپيمايى­ها توانست چه در داخل و چه خارج از كشور آن نقش عظيم را داشته باشد قبول داريد كه پاية اصلى برنامه ها تبليغات بود.  وبالاخره ستاد استقبال از امام و باز بنده مسئول تبليغات آن ستاد بودم و آن موج عظيمى كه در آن تاريخ در داخل و خارج كشور به وجود آمد، نتيجة آن سازماندهى و آن تلاش بود. در اين برنامه گروه وسيعى از جوانان معتقد به انقلاب و به اسلام شركت داشتند. بنده براى اينكه خلاصه بگذرم يك نوار تاريخى از مصاحبه اى كه در تاريخ پنجم بهمن ماه سال 57 در حسينية ارشاد انجام شد، تقديم مى­كنم. شايد در هيج نقطة دنيا سابقه نداشت تا آن حد خبرنگار در يك جا جمع بشوند. ايران مركز خبر دنيا شده بود، دو نفر از شركت كنندگان در اين مصاحبه مطبوعاتى متأسفانه امروز در بين ما نيستند و ضايعه­اى براى انقلاب است. شهيد استاد مطهرى و شهيد دكتر مفتح و بنده هم به عنوان نمايندة ستاد استقبال از امام در اين مصاحبه شركت كردم و آقاى دكتر ميناچى هم به عنوان مسئول (جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر) در اين مصاحبه شركت داشتند. بسيار جالب است اگر فرصتى بود اين نوار را در اين دادگاه مى­گذاشتند و مى­ديديد جوسازى­ها و سؤالاتى كه در اين يك سال و نيم اخير براى منحرف كردن انقلاب اسلامى ما در اين مملكت شده بسيارى از جواب­هايش در اين نوار هست. واقعياتى كه در انقلاب مطرح بوده از زبان شهيد استاد مطهرى، شهيد دكتر مفتح، دكتر ميناچى و بنده بازگو شده است. سؤالاتى كه مخبرين در اين مصاحبه مطرح كردند همين اتهامات و شبهاتى است كه امروز در ارتباط دولت موقت یا شوراى انقلاب با سران ارتش، با خارجى ها و امثالهم مطرح هستند، چه اينها به وضوح نشان مى­دهد كه تمام اين اقدمات با اطلاع امام بوده است. نوار را عيناً تقديم رياست محترم دادگاه می کنم، بنده نمى­خواهم داخل جزييات اقدامات و تحولات قبل از پيروزى انقلاب بشوم. تشريح نقشى كه سيستم ارتباطى داخل ايران با نجف اشرف و پاريس در انقلاب داشت و اقداماتى كه برادران ما در خارج از كشور انجام دادند، نياز به ساعتها وقت دارد. بعد از پيروزى انقلاب و تشكيل دولت موقت معاون امور انقلاب به بنده تكليف كردند كه روى طرح گارد ملى مطالعه بكنيم و بنده هم با تجربه­اى كه دركارهاى اجتماعى و سازماندهى داشتم اسم و اساسنامه و شكل سازمان سپاه پاسداران را تهيه و پيشنهاد كردم كه پس از تصويب، اولين هستة آن در پادگان باغشاه و بعد در پادگان عباس آباد تشكيل گرديد. تا 8 اسفند سال 57 كه مجداً به بنده تكليف كردند كه مسئوليت ادارة شهر تهران را به عهده بگيرم و بقية 22 ماهى كه شما شاهد كار ما و برادران ما در ادارة شهر تهران بوديد. بنده در اين زمينه مطلبى عرض نمى­كنم اگركارى انجام شده به خاطر خدا و انجام وظيفه و خدمت به مردم بوده است فقط اين مطلب را مى­گويم. اين افتخار هميشه براى ما خواهد بود كه بيش از 80 تا 90 درصد مردم شهر تهران از نظرخواهى­هايى كه انجام شد اقدامات ما را تأييد مى­كردند.

ضرورت ارتباط با دشمنان
اما مسئلة شهادت، شهادت بر مى­گردد به ارتباط با خارجيان قبل از پيروزى انقلاب. خواهران و برادران و رياست محترم دادگاه استحضار دارند كه جناب آقاى مهندس بازرگان حدود يك سال و نيم قبل در يك مصاحبة تلويزيونى فرمودند كه ما از سه ماه قبل از پيروزى انقلاب با كشورهاى مختلف خارجى ارتباط داشتيم و اين ارتباط را براى مبارزه ضرورى تلقى كردند.
وقتى كه ما با رژيم منحط شاه مى­خواستيم مبارزه كنيم و تمام سيستم اطلاعاتى و پليسى در اختيارش بود در آن جو اختناق براى برنامه­ريزى مبارزه دسترسى به اطلاعات ضرورت داشت. اتفاقاً آقاى شيخ محمد منتظرى يكى از اتهاماتى كه به آقاى مهندس اميرانتظام و ديگران وارد  مى­كردند اين بودكه اطلاعات به سفارت امريكا مى­دادند و اين اطلاعات براى امريكا خيلى مهم بود و اين را به عنوان يك جرم تلقى كردند. پس اطلاعات براى مبارزه و جنگ نقش اساسى دارد و امروز با كوچكترين اطلاعى كه از درون كشور عراق داشته باشيم و براى كسانى كه جنگ را برنامه­ريزى مى كنند بسيار حياتى است. اطلاعات مى­تواند چه بسا سرنوشت جنگ را تغيير بدهد، اين واقعيتى است كه هيچ كس نمى­تواند انكار بكند. بنابراين براى كسانى كه در آن شرايط خفقان مبارزه مى­كردند دسترسى به اطلاعات مسئله­اى بسيار حياتى بوده و براى هر سازمان سياسى در آن شرايط خفقان از ضروريات بوده است كه بتواند كسب اطلاع بكند. بنابراين كسانى كه مى خواهند نقش ارتباط را محكوم بكنند در اشتباهند. نقش ارتباط به هيچ وجه مذموم نيست. آنچه كه مهم است محتواى ارتباط است و نيت ارتباط كه آيا ما در اين ارتباط مى­خواهيم به يك ملتى خيانت بكنيم يا خدمت؟ براى نهضت آزادى ایران كه يك پاية مهمى از مبارزات قبل از پيروزى انقلاب بوده است كسب اطلاعات از منابع مختلف بر اين اساس استوار بوده كه اگر عمل نكرده بود شما بايستى امروز خرده مى­گرفتيد كه چطور يك سازمان سياسى بدون اطلاع و چشم بسته مى­خواسته نسبت به مسائل درون انقلاب و برنامه­ريزى مبارزات سياسى ايران عمل بكند دراين صورت انتقاد و ايراد وارد بود.
 در اينجا حاكم شرع صحبت توسلى را قطع كرده و مى گويد: "جناب آقاى توسلى در ارتباط با فرمايشات شما دادسرا اصل اطلاع را رويش انگشت مى­گذارد، مسئله اين بوده که آقاى اميرانتظام روى دل با آنها باز كرده و اسرار دولت اسلامى را در اختيار آنها گذاشته، جناب آقاى بازرگان هم فرمودند كه ما با امريكايى­ها مى­گفتيم كه اطلاعات شوروى را به ما بدهند و به اينها هم مى­گفتيم كه اطلاعات آنها را به ما بدهند كه خود اين از نظر اسلام مردود نيست، خوب بود براى ما روشن مى­كرديد كه آقاى اميرانتظام مؤدت با آنها نداشت كه قرآن نهى فرموده: "يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا عدوى و عدوكم اولياء... " و استدلال دادسرا هم همين آيه بوده. اين اوراق نشان مى­دهد كه آقاى اميرانتظام با آنها روى دل باز مى­كرده و فلان چنان شده و خمينى چنين شده. چنانكه اسرار دولت آقاى بازرگان را با يك شكلى در اختيار آنها قرار مى­داد والا قرآن كريم مى­فرمايد: "لا ينهيكم الله عن الذين لم يقاتلونكم فى الدين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبروهم و تقسطوا اليهم" ترجمة آيه: خدا شما را نهى نمى­كند با كفارى كه سر دشمنى با شما ندارند حتى با آنها احسان هم بكنيد. اتهام در اصل ارتباط نيست، اتهام اين است كه آقای اميرانتظام روى دل با آنها باز كرده، اسرار دولت را در اختيار آنها مى­گذاشته، اين نكته را اگر بتوانيد دفاع كنيد خيلى مناسب است.»
توسلى ادمه می دهند: « متشكرم. همان طور كه فرموديد اصل ارتباط مورد تأييد و ضرورى است، حتى پيامبر (ص) هم با كفار مكه ارتباط داشتند و از دشمن كسب خبر مى­كردند. قبل از پيروزى انقلاب بسيارى از شخصيت­هاى كنونى مملكت براساس همين ضرورت با مقامات سفارت امريكا و سفارتخانه­هاى ديگر ارتباط داشتند. اين مطلبى است كه در رسانه هاى گروهى تصريح و اعلام شده، نه تنها آقاى مهندس بازرگان ارتباط داشته­اند، آقاى دكتر بهشتى، آقاى موسوى اردبيلى و ديگران هم ارتباط داشته­اند و هيچ كس اين ارتباط را مذموم نمى­داند. آنچه مهم است نيت و محتوا و نتيجة ارتباط است، به خصوص امروز كه مسئولان مملكت در سطوح مختلف با خارجيان ارتباط دارند و مهم اين است كه آيا اين ارتباط عادله است يا نه؟ آيا به نفع ما بوده است يا سر ما را كلاه گذاشته­اند؟ اين مسئله مهم است، امروز هم در بررسى ارتباطات مسنولين دولتى مهم است كه آيا در اين ارتباط ما برنده هستيم؟ آيا منافع و مصالح ملتمان را حفظ مى­كنيم يا خارجى­ها سر ما كلاه مى­گذارند؟ در واقع اين ارتباطات اين خطر را هم هميشه دربردارد، يعنى اگر متانتى كه بايد مؤمن داشته باشد نداشته باشيم و آنها ورزيده­تر باشند احتمال دارد سر ما را كلاه هم بگذارند.
اصل شهادت: در آن قسمتى كه قبل از پيروزى انقلاب بنده در جريان ارتباط بودم، از حدود خردادماه 57 است كه بنده به عنوان مترجم آقاى مهندس بازرگان با نمايندة سفارت امريكا شركت داشتم. در اين دادگاه محترم شهادت مى­دهم كه اطلاعاتى كه ما از اين افراد مى­گرفتيم برای  برنامه­ريزى مبارزات قبل از پيروزى انقلاب بسيار مفيد و مؤثر بود، به ما واقع بينى و چشم باز مى­داد.
در حدود خردادماه سال 57 كه هنوز نهضت گسترش پيدا نكرده بود ما در اين جلسات تأكيد مى­كرديم كه اين حكومت پوشالى است، رژيم شاهنشاهى مورد تأييد ملت ايران نيست و مردم به امام اعتقاد دارند، امام نقش رهبرى دارد و شما بايد اين واقعيت را بپذيريد و اين از مطالبى بود كه ما آنها را بمباردمان مى­كرديم و كسانى كه در اين ارتباط آشنايى دارند مى دانند كه اين نوع بمباردمان­ها تا چه اندازه مى­تواند مؤثر باشد. ما در اين اقدام هميشه خدا و مصالح ملت را در مقابل چشمان خود ناظر و شاهد مى­ديديم و با احساس مسؤوليت سنگينى، دست به اين اقدام  مى­زديم. تا حدود آذرماه 57 بنده اين مسؤوليت ترجمه و ارتباط را داشتم. با پيشنهاد جناب         آقاى بازرگان اين مسؤوليت از آن تاريخ به آقاى مهندس اميرانتظام واگذار شد، بنابراين چه قبل از پيروزى انقلاب كه بنده و ایشان نقش مترجم و رابط را داشته­ايم در خدمت انقلاب و مسئولان انقلاب عمل كرده ايم و چه بعد از پيروزى انقلاب آقاى مهندس اميرانتظام زير نظر دولت موقت به عنوان مأمور دولت عمل كرده­اند و جناب آقاى مهندس بازرگان هم ضمن شهادت خودشان تأييد و قبول مسؤوليت فرمودند. اما اين مطلب را لازم مى دانم به استحضار دادگاه محترم برسانم كه ابهامات زيادى روى اسناد باقى مانده در سفارت و هدف­هايى كه از باقی گذاردن قسمتى از اسناد داشته­اند وجود دارد كه آقاى مهندس اميرانتظام توضيح داده­اند.
اما آنچه بنده مى­خواهم تأييد كنم اين است كه آيا بهتر نيست به جاى توجه روى گزارش­هاى غيرمستند كه از سوى دشمنان انقلاب و فاسقين تنظيم شده، دادگاه محترم روى واقعيات و عملكرد
آقاى مهندس اميرانتظام متمركز شود نه روى ظن و گمان و جوسازى كه جريانى سياسى براى به دست گرفتن قدرت ايجاد كرد و آقاى اميرانتظام را به صورت چماقى براى ضربه زدن و از صحنه خارج کردن اين جريان سياسى اصيل مطرح ساخت؟ بايد انگيزة روى دل بازكردن آقاى مهندس اميرانتظام و آثار عملى آن مورد توجه قرار گيرد. آيا آقاى مهندس اميرانتظام اطلاعى داده­اند كه دشمن عليه انقلاب اسلامى استفاده كرده است؟ يا مذاكرات به طور طبيعى در سطح روابط ديپلماتيك و به طور متعارف انجام شده است؟ منافع كشورهاى خارجى دركشور ما چيست؟ بدون ترديد اگر دشمن از نظر فرهنگى و سياسى مى­خواهد در كشور ما نفوذ داشته باشد به خاطر سلطة اقتصادى است. آيا ببينيم مؤدت و روى دل بازكردن آقاى اميرانتظام در اين ارتباطى كه داشته­اند موجب عقد قراردادى برخلاف مصالح انقلاب و ملت ما شده است؟ آيا مصالح ملت ناديده گرفته شده؟ در اين محيط جوسازى شده براى قضاوت عادله، دادگاه محترم فقط مى توانند روى عملكرد دولت موقت و آقاى اميرانتظام كامل بررسى فرمايند. مثلاً در مورد ارزيابى ارتباطات خارجى دولت آقاى رجايى و اينكه آيا مؤدت با دشمنان ملت داشته­اند يا نه؟ مثلاً در مورد حل مسئلة گروگان­ها كه امروز در جامعة ما مطرح است بايد نتايج آن را بررسى كرد و اينكه آيا نتيجة آن به نفع ملت ما بوده يا نه؟ به نفع ملت عمل شده يا سر دولت را كلاه گذارده­اند؟ در روابط خارجى دولت موقت نيز بايد ديد اگر نظر خاصى برخلاف مصالح ملت در ميان بوده اين نظر منتج به چه عملى شده است؟ آيا بيت المال از مملكت خارج شده؟ آيا افراد طاغوتى فرار داده شده­اند؟ آيا عملى انجام شده كه امريكا از آن براى ضربه زدن به انقلاب استفاده كرده است؟ من شهادت مى­دهم تا آنجا كه اطلاع دارم جز به خاطر خدا و خدمت به ملت و انجام وظيفه عملى انجام نشده است. صرفاً براساس گزارش دشمنان انقلاب و فاسقين بدون هيچ گونه مدرك و سند و شهادت معتبر نمى­توان چنين اتهامات بى اساسى را وارد دانست.

دو جریان اصیل اسلامی
اما مطلبى را رياست محترم دادگاه در ابتداى دادگاه فرمودند، دقيقاً نكته­اى بود كه مى خواستم در پايان مطالبم عرض كنم. محاكمة آقاى اميرانتظام و جوسازى­هايى كه شده است، نمى تواند  بن بست­هاى انقلاب را حل بكند. بياييد واقع بين باشيم. واقعيت اين است كه دو جريان اصيل اسلامى به خصوص بعد از شهريور 20 در مملكت ما وجود داشته و امروز هم ادامه دارد. براساس
آيه­اى كه تلاوت كردم برداشت­هاى متفاوت در جامعة اسلامى مورد پذيرش است. "فبشر عبادى الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه. "
(در اينجا حاكم شرع شروع به صحبت مى كند و توضيحى در مورد آية تلاوت شده مى­دهد و ضمن تفسير نتيجه مى­گيرد كه بايد بهترين قول ها را در نظر گرفت نه همة قول ها را).
توسلى ادامه مى­دهد كه: "طبيعى است احسن بايد بهترين نظريات باشد. آنچه كه بنده مى خواستم عرض كنم اين است كه بعد از شهريور 20 در مملكت ما دو جريان اصيل اسلامى وجود داشته و امروز نيز ادامه دارد. يك جريان همان جريانى است كه بندة عرض كردم اگر آقاى اميرانتظام مجرم باشند مجرمين اصلى آن آيت الله طالقانى و مهندس بازرگان و دكتر سحابى هستند. اين جريانى است در بين اقشار تحصيل كرده و روشنفكر جامعة ما كه اعتقادات خودشان را از طريق منطق و استدلال و عقل متكى بر مذهب به دست آورده اند. يك حركت اصيل اسلامى ديگرى وجود دارد كه شايد مقدمين اين حركت فداييان اسلام باشند و از متن توده جامعه ما جوشيده اند و اسلام را در آن كلیتش مى خواهند، اسلام اين طور گفته و اين است و جز اين نيست و بايد بى درنگ نيز اعمال شود.»
دادستان سؤالى مى كند آقاى توسلى ادامه مى دهند: « عرض كردم بله اين تحليلى است كه بنده دارم، ادامة اين جريان هيئت­هاى مؤتلفه است كه در سال هاى 40 شكل مى گيرد و نقش بسيار مؤثرى در 15 خرداد و قيام 15 خرداد و رسانيدن پيام امام در آن شرايط خفقان ايفا مى­كنند. اين دو جريان اصيل فكرى در جريان انقلاب و بعد از آن در كنار هم حضور داشتند. اينكه امام امت به كرات مسئلة فيضيه و دانشگاه را مطرح ساخته اند اشاره به اين دو جريان است. همان طور كه در پيروزى انقلاب فيضيه و دانشگاه در كنار هم بودند، براى تداوم انقلاب نيز ضرورى است. اين نكته­اى است كه برادران ما از 20 سال يا 30 سال قبل مورد توجه­شان بود كه بايد دانشگاه و فيضيه پيوند داشته باشند، از يك طرف روحانيت را به دانشگاه آوردند و از طرف ديگر سياست را به مساجد و حوزه ها. در سال 1339 كه مرحوم آيت الله بروجردى فوت كرده بودند، سازمان­هاى سياسى آن روز مثل جبهة ملى مخالف برگزارى مجلس ترحيم براى ايشان بودند، دوستان ما      على­رغم مخالفت آنها براى نشان دادن پيوند طلبه و دانشجو از طريق انجمن اسلامى دانشجويان به قم رفتند و راهپيمايى باشكوهى در شهر قم در كنار برادران طلبه برگزار كردند و اتفاقاً آن روز ما وارد به مدرسه­اى شديم كه آقاى دكتر بهشتى در آنجا درس مى­دادند و ايشان براى ما سخنرانى كردند و افرادى مثل آقاى سيد هادى خسروشاهى جزو طلبه هاى مبارز آن دوره بودند. پيوند  آيت الله طالقانى با جناب آقاى مهندس بازرگان همين فلسفه است، اينكه مى بينيد شهيد استاد مطهرى در اين جريان حضور پيدا می­کند اين پيوند است و اين تنها راه حلى است كه انقلاب ما بتواند تداوم داشته باشد كه فيضيه و دانشگاه در كنار هم و دست در دست هم داشته باشند. ما سمبل فيضيه را امام مى­بينيم و سمبل دانشگاه را آقاى مهندس بازرگان. اين دو جريان بايستى در كنار هم باشند تا تداوم انقلاب اسلامى امكان پذير باشد. بعد از پيروزى انقلاب براى اينكه انقلاب ما نتواند آن انسجام اولية خودش را داشته باشد و منحرف شود، كسانى كه به طور ريشه­اى به اسلام و انقلاب اسلامى اعتقاد نداشتند دو تز انحرافى را مطرح كردند، گروهى از همان روزهاى بعد از پيروزى انقلاب واژة ليبرال را مطرح كردند. گروه ديگر تز ارتجاع را براى اينكه فيضيه و دانشگاه نتوانند دركنار هم باشند. با طرح ارتجاع و ليبراليسم بين فيضيه و دانشگاه جدايى و شكاف به وجود آوردند و اين يكى از رموز جدايى مردم، تفرقه، نفاق، پراكندگى و همان شكاف­هايى است كه رياست محترم دادگاه در ابتدا دادگاه از زبان پيامبر اسلام (ص) مطرح كردند.

خطر توطئه آمریکا و شوروی
توجه دادگاه محترم را به اين واقعيت تاريخى كه سابقة نيم قرن در مملكت ما دارد جلب می­کنم. اينكه كسانى خواسته باشند يكى از پايه هاى انقلاب اسلامى را امريكايى و در خط امريكا معرفى بكنند؛ اين همان خط امريكاست و همان كتابى است كه آقاى دكتر يزدى در مجلس معرفى كردند به نام "گروگان خمينى" اين همان خط است. آن كتاب كه نويسنده­اش عضو "سيا" است   مى­خواهد معرفى بكند اين انقلاب كه شما مى­گوييد اسطوره است براى كشورهاى اسلامى، اين   بى­محتواست، اين دست پروردة خود ما بوده، خود ما آن را پايه گذارى كرده­ايم، مى­گوييد نه؟ خودشان مى­گويند فلانى و فلانى كه نقش مهم در انقلاب داشته­اند امريكايى هستند. خود آنها اين طور مى­گويند. اين دامى است كه دشمن در مقابل انقلاب ما باز كرده. آنها توطئه­گر هستند، آنها كارشناس دارند، آنها دقيقاً مسائل درون انقلاب ما را ارزيابى مى­كنند و از اين طريق راحت­تر با بدنام كردن چهره هاى اصيل انقلاب و ايجاد تحیر و بى تفاوتى در درون جامعه تلاش مى كنند شرايط 28 مرداد را به وجود آورند. اين شيوه كه استراتژى مشترك امريكا و شوروى است و توسط گروه هاى چپ و چپ نما و متأسفانه دوستان نادان انقلاب پى­گيرى مى شود بسيار مؤثرتر و مهلك­تر از تجاوزى است كه دولت بعث عراق به مملكت ما كرده است. بنابراين با توجه به مسائلى كه در اين دادگاه مطرح شده است و حساسيت اين دادگاه بسيار ضرورى است که رياست محترم دادگاه توجه خاص مبذول نمايند. آقاى مهندس اميرانتظام، به عنوان فرد مطرح نيست ما بايد به وظيفة خود عمل كنيم، اگرچه فدا بشويم، آنچه مطرح است مصالح انقلاب و سرنوشت ملت ماست. به كجا مى­رويم؟ آيا آنچه در درون انقلاب ما مى­گذرد دست­هايى كه  چهره­هاى صادق و صميمى انقلاب را كه ديروز در كنار هم بودند امروز در مقابل هم قرار داده­اند دوستان انقلاب هستند؟ آيا ما مى­توانيم قبول كنيم كه آقاى مهندس اميرانتظام براساس گزارش كسانى كه جاسوس و دشمن ما بودند جاسوس تلقى شوند، اما كسانى كه سوابق چهل سالة آنان و عملكرد امروز آنان نشان مى­دهد و با ابرقدرتها ارتباط دارند و با نفوذ در ارگان هاى مملكتى اطلاعات را به دشمنان انقلاب مى­دهند و به طور مستمر عليه انقلاب اسلامى توطئه مى­كنند جاسوس نيستند؟ آنها با اين سوابق بايد آزادانه نشريه داشته باشند و آزادانه فعاليت كنند و هيچ گونه سؤالى و ابهامى در مورد آنان مطرح نشود، ولى آقاى مهندس اميرانتظام بر اساس اينگونه گزارشها و جوسازى ها به عنوان جاسوس در اين دادگاه محاكمه مى شود. بايد مشخص شود جاسوس واقعى كيست؟
من به عنوان فردى كه 25 سال در مبارزات مملكتم شركت داشته­ام و در اين انقلاب نيز نقش كوچكى داشته­ام و خدمت كرده­ام و شاهد ريختن خون دهها هزار شهيد كه يكى از اين شهيدان برادر خود من بوده و صدها هزار معلول (كه آقاى دكتر خواجوى قبل از دادگاه اشاره كرده­اند يكى از مشكلات ما و دو نسل آيندة ما همين معلولين خواهند بود.) [بوده ام، از] دادگاه محترم و ملت قهرمان ايران مى­خواهم قبل از آنكه حكمى صادر شده باشد به خود آييم و ببينيم به كجا مى­رويم و چكار مى­كنيم؟ از دادگاه محترم مى­خواهم آنچه را كه حق هست، آنچه را كه خواست خداست و مصالح انقلاب ايجاب مى­كند حكم كنند. اين مسائل با بى طرفى عنوان شد و از دادگاه محترم و خواهران و برادرانى كه حوصله كردند به صحبتهاى من گوش دادند تشكر          مى­كنم. والسلام والعاقبة للمتقين.
منبع: روزنامه میزان تاریخ های 9، 10، 12، 13 خرداد 1360 و
کتاب « آن سوی اتهام» جلد دوم « محاکمه و دفاعیات عباس امیر انتظام در دادگاه انقلاب- اسفند 59 تا خرداد 60- نشر نی


[1] - منظور زمين ضلع شمال غربى تقاطع خيابان طالقانى و ولى عصر است كه در حال حاضر مربوط به جامعة الامام الصادق (ع) مى باشد كه در آن زمان باير بود.

Tuesday, August 22, 2017

« نگاه انسان محور» راهکار رفع مشکل ترافیک شهرها

« نگاه انسان محور»
راهکار رفع مشکل ترافیک شهرها
محمد توسلی
همواره بر این باور بوده ام و به تفصیل در خصوص مشکل ترافیک شهرهای کشور به ویژه کلانشهر تهران توضیح داده ام که نگاه کلان مدیریت کشور از جمله دولت محترم و بطور مشخص مدیریت دوازده سال گذشته شهر تهران بیشتر « خودرو محور» بوده است. به این معنی که مدیریت شهر تهران امکانات موجود را بیشتر به ایجاد تسهیلات برای خودرو سواری تخصیص داده اند. پیامد این نگاه مدیریتی اولا در مسابقه بین عرضه تسهیلات و تقاضای سفر با خودرو سواری همواره تقاضای سفر پیشی می گیرد و مشکلات ترافیکی و تراکم و اتلاف وقت شهروندان بیشتر می شود. به عنوان مثال وقتی بزرگراه جدیدی احداث می شود پس از مدت کوتاهی تراکم ترافیک در آن محور و به ویژه شبکه پیرامونی آن افزایش پیدا می کند. ثانیا آلودگی هوا و محیط زیست تشدید می شود و ثالثا سلامت  و آرامش شهروندان کاهش می یابد.
از سال های 1970، پس از افزایش قیمت بنزین و چالش های زیست محیطی در کشورهای توسعه یافته و حتی در کشور های در حال توسعه؛ راهکار های جدیدی برای تامین سلامت، ایمنی و رفاه شهروندان مورد توجه قرار گرفته است که به نگاه « انسان محور» توصیف شده است. در این نگاه سیستم حمل و نقل شهری بر سه محور: تقویت حمل و نقل عمومی شامل مترو و اتوبوسرانی برای سفر های بلند و متوسط شهری، ایجاد و توسعه دوچرخه رانی برای سفر های متوسط و کوتاه شهری و تقویت تسهیلات پیاده روی برای سفر های کوتاه شهری، متمرکز است. هم زمان بانک جهانی در این راستا روی دو نوع وسیله جابجایی یعنی « خودرو سواری» و
« موتور سیکلت » خط قرمز کشیده است تا به تدریج استفاده از آن ها محدود و محدودتر شود.
پیامد چنین نگاه انسان محور در برنامه ریزی حمل و نقل شهری در کشور های تولید کننده اصلی خود رو سواری چون آلمان، فرانسه و ... این است که بخش عمده سفر های شهری با حمل و نقل عمومی و دوچرخه جابجا می شود و در صد استفاده از خودرو سواری کاهش پیدا کرده است.
امروز، در همین راستا،  در کشور های توسعه یافته با مطالعات و برنامه ریزی های انجام شده قرار است تا سال 2035 استفاده از خودروهای با سوخت فسیلی « بنزینی » ممنوع شود و خودروهای برقی جایگزین شوند. آیا در چنین روندی شایسته است به جای تمرکز بر راهکارهای تجربه شده که اشاره شد دولت محترم از سرمایه گذاری های خارجی برای توسعه خودرو سازی آن هم با سوخت بنزینی استفاده شود؟!. این روند در حالی در کشور در حال انجام است که نه تنها در کلانشهر ها چون تهران بلکه در شهر های کوچک نیز با تراکم خودرو سواری در سطح معابر شهری روبرو هستیم.
برای مقایسه وضعیت شهر های کشور با وضعیت سایر کشور ها خوبست نگاهی اجمالی به سیستم حمل‌ونقل شهری کشورهای توسعه‌یافته ازجمله آلمان و فرانسه که شهرهای ما میزبان بازار و مصرف خودروهای لوکس آنهاست، داشته باشیم. به عنوان نمونه؛ وضعیت سیستم حمل و نقل کشور فرانسه که به دنبال سرمایه گذاری در صنعت خودرو سواری با سوخت بنزین در کشور ماست و مورد اسقبال مدیران محترم دولت  قرار گرفته است  با وضعیت سیستم خودمان مقایسه می کنیم. شبکه مترو شهر پاریس چنان در سطح شهر پوشش دارد که فاصله ایستگاه‌های مترو از هم، حداکثر ٣٠٠ متر است و ٤٥ درصد سفرهای شهری با مترو انجام می‌شود (در تهران ١٦ درصد). علاوه بر این، شبکه گسترده اتوبوس‌رانی و دوچرخه‌سواری و پیاده‌روی بخش عمده‌ای از سفرهای شهری را تأمین می‌کند؛ ‌به‌طوری‌که سفرهای با خودرو سواری فقط حدود ١٢ درصد کل سفرهای روزانه را به خود اختصاص می‌دهد (در تهران ٤٢ درصد شخصی به‌علاوه ٢٢ درصد تاکسی). در شهرهای آلمان نیز حمل‌ونقل عمومی شامل مترو و قطار شهری و اتوبوس‌رانی بخش عمده‌ای از سفرهای شهری را بر عهده دارند و به‌طور متوسط در تمام شهرهای آلمان ١٢ درصد از سفرها با دوچرخه انجام می‌شود. در برخی از شهرهای شمالی اروپا تا ٨٠ درصد سفرها با دوچرخه انجام می‌شود. در شهرهای آمریکا نیز برنامه‌ریزی برای کاهش استفاده از خودرو سواری و تقویت حمل‌ونقل عمومی و دوچرخه‌سواری در برنامه‌های راهبردی دولت فدرال پیش‌بینی شده و به آنها عمل می‌شود.
برای یادآوری مایلم به سوابق گذسته مدیریت شهر تهران اشاره ای داشته باشم؛ بعداز انقلاب از همان اسفند ماه 57 همین نگاه راهبردی تقویت حمل و نقل عمومی و ایجاد محدودیت برای خودرو سواری در مدیریت شهری و برنامه ریزی حمل و نقل شهری مورد توجه قرار گرفت. از جمله طرح محدوده مرکزی شهر تهران که در آن ایجاد تسهیلات برای اتوبوسرانی در خطوط ویژه و محدودیت برای تردد خودرو سواری پیش بینی و در همین راستا مطالعه و مورد عمل قرار گرفت، که در چهار دهه گذشته به عنوان ضرورت مورد عمل قرار گرفته است. هم چنین در خصوص تقویت حمل و نقل عمومی با ظرفیت بالا؛ اصلاح و تکمیل مطالعات خطوط مترو که قبلا توسط شرکت فرانسوی سوفرتو مطالعه شده بود در دستور کار مدیریت شهر تهران قرار گرفت و  اجرای خط یک مترو پیگیری شد که متاسفانه با حساسیت های سیاسی آن ایام در اواخر سال 59 متوقف گردید.
امروز مدیریت محترم شهرداری تهران  که هماهنگی لازم را بیش از گذشته با دولت محترم دارند، انتظار دارد جهت کاهش مشکلات ترافیکی شهر و تامین محیط زیست سالم شهروندان با توجه به تجربیات روز جهانی و تجربیات کارشناسی خودمان اصلاحات راهبردی لازم را برای تقویت حمل و نقل عمومی و توسعه تسهیلات دوچرخه سواری در معابر شهری و همچنین تقویت تسهیلات سلامت پیاده روی مورد عمل قرار دهند.

منبع: روزنامه تعادل – 31 مرداد 96

Sunday, August 20, 2017

مصدق می خواست که مردم به جای رعیت شهروند باشند

گفت و گو با مهندس محمد توسلی:
مصدق می خواست که مردم به جای رعیت شهروند باشند

پس از کودتای 28 مرداد، دورۀ جدیدی از دیکتاتوری پهلوی بر کشور حکم فرما شد. یاران و طرفداران مصدق که مبارزه  تا برقراری دولت قانون و حکومت مردم را تکلیف خود می دانستند، ابتدا در قالب نهضت مقاومت ملی و سپس تعدادی از جمله مهندس بازرگان، آیت اللّه طالقانی و دکتر سحابی، با تایید شخص دکتر مصدق، با عنوان "نهضت آزادی ایران" به فعالیت خود ادامه دادند.
پس از انقلاب اسلامی و روی کار آمدن دولت موقت مهندس بازرگان، مهندس محمّد توسلی به عنوان نخستین شهردارپس از انقلاب تهران انتخاب می شود. پایه گذاری سیستم های جدید مدیریت شهری از جمله اقدامات دورۀ کوتاه مدیریت اوست. فعالیت سیاسی خردمندانه طی سال های پیش و پس از انقلاب و سوابق علمی و تجربی مدیریتی، همچنین ارتباط وتماس مستقیم با بسیاری شخصیّت های سرشناس معاصر و... از ویژگی های توسلی است. هم اکنون او عضو شورای مرکزی و رئیس دفتر سیاسی نهضت آزادی ایران است.

سلام:هدف از این مصاحبه بیشتر پرداختن به جنبه ها اجتماعی شخصیّت دکتر مصدق و نقش ایشان در ایران و در ادامه جنبش بعد از ایشان و نهضت مقاومت ملی است. به عنوان مقدمه شما دوران کودتا رو بیاد دارید؟
توسلی: بله، در سال 1332 من یک نوجوان پانزده ساله بودم. به خاطر دارم که در آن روز فضای اجتماعی شهر تهران کاملا ملتهب بود با حضور گسترده کسانیکه شعار های حزب توده را میدادند. جوّ ایجاد شده باعث ابهام مردم شده بود که آن آرمان ها و راهی که دکتر مصدّق مطرح کرده بود و پایگاه اجتماعی داشت، چرا منتهی به این شعارهایی شده که به طرف جامعه کمونیستی هدایت میشود؟ در خیابان ها شاهد اوباش منطقه شهرنو واقع درخیابان کارگر بودم که خود از ابهامات بود. این ها مشاهدات من از روز کودتاست ولی در آن زمان من نوجوان بودم و امروز که برمی گردیم بایستی با یک نگاه عمیق تاریخی عمق تحوّلات آن روز را برای نسل امروز بازگو کنیم.
سلام: تا جایی که ما اطلاع داریم علمایی مثل برادران زنجانی یا مرحوم آیت الله طالقانی و یا حاج آقا فیروز آبادی از حامیان مصدّق بودند. ولی بحثی که امروزه پیش آمده، حکایت از آن دارد که برخی علما به شخص دکتر مصدق خیانت کرده اند. سؤال این است که آن زمان علمای عامّه که بیشتر در مساجد سخنرانی میکردند درباره دکتر مصدّق چه میگفتند؟
توسلی: اگر منظور از علما روحانیونی است که در حوزه هستند، که نمادشان آیت الله بروجردی بود که سالها در جایگاه مرجع بود. آن ها فعّالیّت سیاسی نداشتند و بر توسعۀ حوزه متمرکز بودند. حتّی فدائیان اسلام در قم پایگاهی نداشتند و طرد می شدند؛ مایل نبودند افرادی مثل نوّاب صفوی که منادی یک نوع نگاه اسلامی بود، تداخل در وظائف حوزه داشته باشند. حتّی آیت الله کاشانی که سابقۀ مبارزات سیاسی داشت، در برخورد با انگلیسی ها تبعید شده بود و بعد به ایران بازگشت و در نهضت ملی تا 30 تیر در کنار دکتر مصدق بود؛ او هم ارتباط مستقیم با حوزه نداشت ومواضع فدائیان اسلام را تایید نمی کرد و شخصیّت سیاسی مستقل داشت.
اما روحانیون دیگری مثل برادران سید رضا و سید ابوالفضل زنجانی یا آیت الله حاج سید جوادی و یا آیت الله طالقانی روحانیون شناخته شده خاصّی بودند که علاوه بر شناخت منابع حوزه، بینش اجتماعی روز داشتند و با توجه به این بینش، با  آرمان ها و راه دکتر مصدّق هماهنگی داشتند؛ بنابراین به عنوان عمل صالح و یک نگاه دینی و اجتماعی، از دکتر مصدق حمایت می کردند.
سلام:علت طرد شدن شخصیت هایی مثل نواب صفوی چه بود؟ آیا به دلیل اینکه در سیاست دخالت می کردند و مرجعیّت وقت مخالف این بود؟
توسلی: بله، روحانیون حوزه در آن روز این باور را داشتند که فعلاً بایستی برای تعمیق و گسترش حوزه کار کنند و مصلحت نمی دیدند که حوزه مستقیما وارد مسائل سیاسی شود. اگر بخواهیم به لحاظ تاریخی این روند را دنبال کنیم، شاید از سال41 است که وقتی لایحۀ "انجمن های ایالتی ولایتی"مطرح میشود مراجعی مثل آیت الله خمینی، آیت الله شریعتمداری و آیت الله گلپایگانی در ابتدا با این لایحۀ شرکت زنان در انتخابات، اصلاحات اراضی و سوگند به کتاب آسمانی مخالفت میکنند؛ ولی بعد در تعاملی که روشنفکران دینی با روحانیّت آغاز میکنند، که در اسناد تاریخی به تفصیل آمده است، نگاه مراجع اصلاح می شود و توجّه آن ها به طرف ریشه های اصلی مشکلات جامعه که استبداد سلطنتی است جلب میشود و از آن پس آیت الله خمینی سخنرانی ها و برنامه هایشان را پیرامون شاه و استبداد متمرکز می کنند.
سلام: چرا آیت الله طالقانی که خودش مصدقی بود- بعد از کودتا و تعقیب نیروهای فدائیان اسلام توسط ساواک، با سابقه مخالفت هایی که نواب و فدائیان اسلام با جبهۀ ملّی داشتند و حتی دکتر فاطمی را ترور کرده بودند، باز هم به نوّاب پناه داد؟ دلیلش چه بود؟
توسلی: آیت الله طالقانی شخصیّتی ویژه و مردم گرا داشت و با حلم و سعه صدر بالا؛ به عنوان مثال فدائیان اسلام را مسلمان و خالص می دید ولی با مواضع آن ها موافق نبود و هدفش این بود که آنها را جذب و هدایت کند و یا مجاهدین خلق را به رغم این که با مبانی آنها موافق نبود، امّا آن ها را جوانانی پاک می دید و عقیده داشت آن ها هم انسانند و فطرت پاک دارند پس باید هدایت شوند و خلاصه از بالا نقش راهنمایی و هدایت داشت؛ نقشی که همه ی انبیاء و مصلحین دارند و بر این مبنا نباید با کسانیکه مثل شما فکر نمیکنند برخورد کرد، چون انسانند و فطرت پاک دارند و وظیفه اینست که آنها را با گفتگو به فطرت انسانی پاک خودشان برگردانیم.
سلام: جملۀ آقای بسته نگار به نقل از نواب صفوی مبنی بر ابراز پشیمانی نواب از مخالفت هایش با دکتر مصدق، در منزل آیت الله طالقانی، تا چه میزان صحّت دارد؟
توسلی: چون من به لحاظ تاریخی حضور نداشتم نمی توانم شهادت دهم، امّا اگر آقای بسته نگار نقل کرده اند به عنوان شاهد میتوان پذیرفت.خاطره ای که من شخصاً از نوّاب صفوی و واحدی دارم در دوران اواخر دهه 20 و اوایل دهه 30 که من دبیرستان را میگذراندم، نواب صفوی و واحدی  سخنرانی هائی در جلوخان مسجد شاه سابق و مسجد امام فعلی داشتند که وقتی حضور پیدا می کردم شیفتۀ سخنرانی میشدم. بسیار احساس مخاطبین را تحت تاثیر قرار میدادند. امروز که نگاه می کنیم متوجّه میشویم که عمق نگاه دینی شان خیلی محدود و سطحی بوده است و طالقانی هم به همین مناسبت چون می دید فطرت پاکی دارند، ریسک میکرد و هزینه اش را می پذیرفت تا آنها را در خانه اش مأمن بدهد و حفظ کند. اصولاً مراجع شیعه و روحانیّت ما به صورتی کلاسیک و سنّتی همیشه ملجأ مردم بودند وارتباط تنگاتنگی با تودۀ مردم داشتند، همانطور که همۀ پیامبران این چنین بودند و به مؤمنین توصیه شده که چنین روشی را درعرصه عمومی داشته باشند و این جایگاه طبیعی روحانیّت است. این منش و رسالت آگاهی بخشی پیامبران مبتنی بر آیات قرآن و سیره آن اولیاء است.
سلام: با این جمله وارد بحث اصلی شویم که مرحوم مهندس بازرگان گفتند "ما ایرانی مسلمان مصدّقی هستیم" درمورد این جمله توضیح بدید.
توسلی: در جلسۀ افتتاحیّه نهضت آزادی، مهندس بازرگان سخنرانی طولانی در توضیح مرامنامه نهضت ایراد کردند که در اسناد نهضت آمده است و مهم بود که حزبی که جدید تأسیس شده بتواند در کنار جبهۀ ملّی یا احزاب دیگری که سابقۀ اسلامی داشتند به خوبی نشان دهد چه بینش و نگاه فرهنگی-اجتماعی دارد. مهندس بازرگان می گویند که ما مسلمانیم ولی نه به آن معنا که فقط به دنبال انجام وظائف دینی فردی باشیم، بلکه مسلمانیم و باور داریم که مسلمانان وظیفۀ اجتماعی  دارند و می خواهیم به وظایف اجتماعی هم علاوه بر وظائف فردی عمل کنیم که فریضه ای دینی است.
خیلی مهم است که بزرگان ما کارهایشان بر اساس یک نگاه بینشی به مبانی دینی بوده است و کوشش می کردند که در هر مقطع عمل صالح خود را در قالب یک تحلیل اجتماعی دربیاورند و به آن وظیفه عمل کنند.
سپس مهندس بازرگان میگویند ما ایرانی هستیم و هویّت ایرانی داریم، نه با این غرور که هنر نزد ایرانیان است و بس، بلکه ما ملّتی هستیم با سوابق فرهنگی و اجتماعی و سابقه ای تاریخی و ارزش های اجتماعی،  و ما باید این را به عنوان هویت ملّی خودمان پاسداری کنیم.
در محور بعد می گویند ما طرفدار قانون اساس هستیم؛ محور سوّم مبارزۀ قانونی، علنی، مسالمت آمیز و همچنین پرهیز از خشونت است. این درواقع راهکاریست که بایستی به واسطۀ آن بازرگان و نهضت آزادی را بعنوان پایه گذار جنبش اصلاح طلبی ایران قلمداد کرد که از همان سال 40 پایه گذاری شده و بعد از انقلاب هم به رغم کسانیکه دنبال عملیات با خشونت بودند، نهضت آزادی همواره بر همین راهبرد مبارزۀ قانونی، علنی و پرهیز از خشونت تاکید کرد.
درمورد محور چهارم می گویند ما مصدقی هستیم؛ نه به آن معنا که ما به دنبال شخص هستیم، بلکه بدنبال فکر و بینش سیاسی  و راه مصدّق هستیم. راه مصدّق چه بود؟ راه مصدق در دو برنامۀ ایشان منعکس است: 1-عزت نفس و قطع سلطۀ بیگانگان و تأمین استقلال کشور، 2-اصلاح قانون انتخابات و قانون شهرداری ها و زمینه سازی برای حاکمیّت مردم بر سرنوشت خودشان، یعنی آزادی، دموکراسی و حقوق بشر. این راهکاریست که دکتر مصدق در برنامه هایشان مورد توجه قرار داده بودند. بنابراین راه مصدق تلاش برای دستیابی به «آزادی، دموکراسی و حقوق بشر» است.
سلام: قطعاً ویژگی های منحصر به فردی در شخصیت دکتر مصدق وجود داشته است که این شخص را الگو قرار داده اند و یا حتّی مثل دکتر شریعتی ایشان را پیشوا قلمداد میکنند؛ این ویژگی های شخصیّتی چه بودند؟
توسلی: دکتر مصدّق از یک خانواده مرفّه ایرانی است، امّا این مرفّه بودن باعث فاصله گرفتنش از جامعه و مردم نشده است. او فرزند انقلاب مشروطه است و در آن دوران نوجوانی بوده که از همان ابتدا علاقمند به جنبش اجتماعی ایران است و در انتخابات اولین مجلس شورای ملّی از تهران انتخاب میشود، ولی بدلیل سن کم ایشان صلاحیّتشان تأئید نمی شود. ایشان بلافاصله برای تحصیل به فرانسه و سوئیس رفت و دکترای حقوق گرفت. بنابراین علاوه بر اینکه دکتراي حقوقشان را در زمینۀ ارث در اسلام میگیرند. در دوران تحصیل در اروپا، با جوهر تمدن غرب آشنا می شوند و همان طور که در زندگی نامۀ خودشان گفتند بخش قابل توجّهی از دستاورد های سفرشان را در آشنایی با جوهر تمدن غرب و سير تحوّلاتی که در آنجا شکل گرفته و پیامد های تحولات و زمینه های توسعۀ فرهنگی و اجتماعی را فراهم آورده، ميدانستند. وقتی برمي گردند، در مجلس چهارم، پنجم و ششم به عنوان نمایندۀ مردم حضور داشتند؛ در مقابل رضا خان می ایستد و هيچوقت تسلیم نمی شود. ایشان پانزده سال در تبعید در احمد آباد به سر می برند ولی هيچگاه تسلیم نمی شوند و وقتی که حاکمان وقت درخواستی خلاف حق مطرح می کنند، تسلیم نمی شود و او را محصور می کنند.
در مجلس شانزدهم بحث ملی شدن صنعت نفت مطرح می شود. به رغم شرائطي که وجود داشت، با درايت سیاسی خود کوشش می کند که این لایحه که نقش راهبردی برای تأمین استقلال کشور داشته، تصویب شود و تمام نظر ها بر این بوده که شخصی مانند سید ضیاء نخست وزیر شود ولی وقتی نخست وزیری را به او پیشنهاد می کنند با تعهدي که داشت مي پذيرد و در چنین شرایط خاصّی در هشتم اردیبهشت سال 1330 به نخست وزیری منصوب میشود. دکتر مصدّق فقط به دنبال نفت نبود، بلکه او به دنبال این بود که ما را به لحاظ فرهنگی-اجتماعی مستقل از بیگانگان بکند، که بتوانیم زمینه های توسعۀ کشور را فراهم بکنیم. مجموعۀ اقداماتی که او در این بیست و هشت ماه انجام داد تأثیرات عمیق اجتماعی در جامعۀ ما گذاشته و به طور خلاصه توانسته به آن نیاز مطالبات تاریخی ملت ایران پاسخ بدهد؛ اگرچه همواره به آن ضوابط مبارزات قانونی خودش هم مقید بوده و نتوانسته در آن بیست و هشت ماه به آن اهدافی که داشته نائل شود، امّا بعداً در نسل های بعد هم که مطالعه کردند، متوجّه شدند که بهترین راهکار همان راهکاری بوده که دکتر مصدّق داشته اند؛ بنابراین راه او باید ادامه پیدا کند. یکی از نمونه هائی که میتوان ذکر کرد مهندس بازرگان است که خودش توضیح می دهد: ایشان پدرشان به دکتر مصدق نزدیک بوده و خودشان هم ارتباطاتی داشته اند و به نوعی مجذوب شخصیت دکتر مصدق بوده اند؛ به همین مناسبت در سخنرانی تأسیس نهضت آزادی ، محور چهارم نگاه راهبردی خود را، راه مصدّق اعلام می کند.
شاید نمونۀ بارزی از واکنش طبیعی جامعه ما به راه مصدق، چهاردهم اسفند سال 57 و استقبال گسترده و طبیعی مردم است که با سخنرانی آقای طالقانی همراه بود؛ آن استقبال در حدّی بود که در سالهای بعد دیگر با محدودیت روبه رو شد و دیگر امکان برگزاری آن وجود ندارد. این نوع محدودیّت ها نشان می دهد که بینش مصدق و منش مصدق به عنوان ارزش در جامعه ما مطرح است و نسل شما و نسل هائی که با او ارتباط هم نداشتند، وقتی تاریخ را مطالعه مي کنند، خواسته های خود را در آن راستا می بینند.
سلام : یک سؤالی که نسل امروز میتواند مطرح بکند: آیا اهدافی که دکتر مصدّق گذاشتند، مشی و شیوۀ مبارزاتی که ایشان داشتند، در حال حاضر هم می تواند مورد استفاده قرار بگیرد؟
توسلی: بینید دکتر مصدّق به دنبال تأمین استقلال کشور، قطع سلطۀ بیگانگان و اتّکا به نیروهای داخلی بود؛ آیا نسل امروز غیر از این فکر می کند؟ آیا نسل آینده راهبردی غیر از این دارد؟ دکتر مصدق به دنبال این بود که مردم به جای اینکه رعیت باشند، شهروند باشند و از حقوق انسانی خودشان بهرمند باشند. در انقلاب اسلامی سال 57 هم مطالبات ملّت ما همین ها بوده است؛ مردم به دنبال آزادی بودند، به دنبال استقلال بودند. اگر بحث جمهوری اسلامی مطرح می شود برای این است که مردم بر سرنوشت خود حاکم باشند، در چهارچوب ارزش های دینی و اسلامي که فرهنگ عمومی جامعه است. بنابراین من به نظرم می رسد که نسل امروز و فردای جامعۀ ما وقتی تاریخ را مطالعه کند بیش از گذشته به این جمع بندی می رسد که راه مصدّق، راه امروز و فردای جامعۀ ماست.
سلام : از بابت آزادی خواهی چطور؟ از دیدگاهی که ایشان نسبت به ازادي داشتند. فکر میکنید ایشان آزادی را به چه صورتی می ديدند؟
توسلی: دکتر مصدق آزادی را به عنوان ارزش اصلی انسان و کرامت انسان تلقّی می کرد. اگر دکتر مصدق بحث استقلال را مطرح می کند، برای اینکه انسان و شهروندان ایرانی بتوانند آزاد باشند. بحث آزادی که امروز مطرح می شود همان نگاهی است که مصدق و بازرگان داشته اند. مصدق و بازرگان و این نحله فکری برعکس کسانی که فکر می کنند آزادی یعنی ليبراليسم، این طور فکر نمی کردند؛ لیبرالیسم یک بخش آن آزادی خواهی است. مهندس بازرگان هم توضیح دادند که ما آزادی خواه هستیم، به لحظه سیاسی هم لیبرال هستیم، اما به این معنی نیست که در بقيه زمینه ها ما با آن بی بند و باری و چیزهایی که در بعضی از برداشت های لیبرالیسم وجود دارد هماهنگ باشیم.
سلام : میخواهم این را بپرسم که به صورت مصداقی در دولت موقت در چه جاهایی از تفکر دکتر مصدق استفاده شد؟ که از دیگر تفکرات متمایز بود.
توسلی: آزادی خواهی یک مطالبۀ راهبردی همه انسان هاست، همۀ انسان هایی که به فطرت خود بر می گردند، مطالبۀ آزادی و حق انتخاب را دارند؛ در واقع یک نیاز فطری انسانی است. از انقلاب مشروطه دو نگاه در تقابل با هم حضور پیدا ميکنند: یکی نگاه شیخ فضل الله نوری که او در جایگاه مرجعیت روحانیت است، یکی نگاه آخوند خراسانی و میرزای نائینی. در تفکر شیخ فضل الله انسان ها مکلف اند پس آزاد نیستند، پس رعیت اند، پی هرچه در فقه مشخص شده، انسان مکلّف است که رعایت بکند. نگاه دوم که متکی به آیات قرآن است؛ مثلاً کتاب "آزادی در قرآن مهندس عبد العلی بازرگان" را ببينيد، به بیش از صد آیۀ قرآن استناد شده است که به طور مطلق تأکید شده که خداوند انسان را آزاد و مختار آفریده است، آزادی خواهی به معنای داشتن حق اختیار است که این یکی از مبانی خلقت انسان است.
در این صد سال اخیر هم کسانی که به دنبال کار اجتماعی بودند، مثل سید جمال الدین اسدآبادی، طالقانی و بازرگان، رسالت اصلیشان این بود که بازگشت به قرآن بکنند، برای اینکه با مبانی محکم قرآنی جامعه را آشنا بکنند و این پیرایه ها و خرافاتی که ما را از محکمات قرآنی دور می کند را دور نگه دارند. این چیزی که امروز در جامعۀ ما می بینیم، ریشه در زمینه های فرهنگی جامعه ما دارد و سیر تحول را که نگاه مي کنيم، می بینیم که این فرآیند در حال طی شدن است و جامعۀ ما به یک رشد و بلوغ بیشتری می رسد و این ارزش ها را درک مي کند و با بالا رفتن آگاهی، بروز آن هم در عملکرد های اجتماعی قابل مشاهده است. می بینیم که مردم در برخی از انتخابات ها، یک رأی خاصی میدهند که جهت گیری خاصی دارد؛ این ناشی از شناخت و بلوغی است که جامعه پیدا کرده است. ممکن است یک فرد خاصی هم یک پیام خاصی بدهد، اما مهم این است که جامعه آنچنان رشدی کرده که راه را پیدا کرده واین فرایند در حال طی شدن است و جامعۀ ما به یک رشد و بلوغ بیشتر خواهد رسید و این ارزش ها را درک می کند و می فهمد آزادی، دمکراسی و حقوق شهروندی یعنی چه، و چون آگاهی  بالا می رود شما بروز آن را نیز در فعالیت های اجتماعی می بینید. به عنوان مثال در بعضی از انتخابات ها مردم آگاهانه یک رأی خاص می دهند که ناشی از آن شناخت و بلوغی است که جامعه پیدا کرده، حالا شاید یک فرد خاصی پیامی هم بدهد؛ اما مهم این است که جامعه چنان رشدی پیدا کرده که خود این راه را پیدا کرده است. البته این فرایند زمانبر است اما طی می شود تا بتواند زمینه های تحوّلات  فرهنگی و اجتماعی را فراهم سازد.
سلام: در زمان دکتر مصدق سفارت بریتانیا بسته می شود، اما مشابه همان اتفاق وقتی سال 1358 می افتد با اعتراض خیلی از افراد روبرو می شود و حتی مخالفت قشر تحصیل کرده؛ این سوال به وجود می آید که چطور بستن سفارت در سال 1331 کار درستی هست اما در سال 1358 خیر؟
توسلی: در دوران دکتر مصدق بحث اختلافی بود که ایران با شرکت نفتی انگلیس داشت. آن ها برای ما کارشکنی کرده بودند و مشکلات جهانی و تحریم برای ما ایجاد کرده بودند. به جای اینکه ما سفارت را اشغال کنیم روابط دیپلماتیکمان را با آن ها قطع کردیم. اما در سال 1358 ما یک سفارت را ااشغال کردیم. یک گفت و گوی بلند با عنوان « پیامد های اشغال سفارت آمریکا و گرگان گیری » اخیرا منتشر کرده ام که نشان دهندۀ پیامد های این اقدام است؛ به هرحال این دو رخداد تاریخی به هیچ وجه قابل مقایسه نیستند.
سلام : دکتر مصدق در دادگاه بعد از کودتا جمله ایی دارند که قسم می خورند قصد تشکیل جمهوری نداشته اند. حکومت مد نظر دکتر مصدق چگونه بوده است؟
توسلی: شخصیت دکتر مصدق یک شخصیت اصلاح طلب است که می خواهد جامعه را به تدریج و واقع بینانه به تدریج متحول بکند؛ به عنوان مثال در زمینه  اقتصادی، سهم مشارکت کشاورزان را در تولید  از 20 درصد آغاز می کند تا تولید صدمه نببیند. در مسائل اجتماعی هم اصلاح تدریجی بوده، در اصلاح قانون  انتخابات و شهرداری هاهم قصد آن بود  تا مردم یادبگیرند و این روند ها و گذار به دموکراسی کاملاً زمان بر و یادگرفتنی است.
تلاش دکتر مصدق در گام اول آن بود که شاه فقط بتواند سلطنت کند، حکومت نکند و حاکمیت درچهارچوب انتخابات آزاد و سالم در اختیار ملت باشد و از 8 اردیبشت سال 1330 تا مرداد ماه سال 1331 که انتخابات مجلس هفدهم انجام شده بود و باید دولت جدید تشکیل می داد، دکتر مصدق یک گام جدید برداشت؛ زیرا وزیر جنگ را شاه معرفی می کرد اما او ایستاد و گفت اگر طبق قانون اساسی من مسئول هستم باید وزیر را من انتخاب بکنم تا بتوانم پاسخگو باشم؛ که آن مسائل سی تیر به وجود آمد و شاه در ابتدا نپذیرفت و رخداد سی تیر با همت مردم و نقش آیت الله کاشانی به وقوع پیوست و شاه مجبور به تسلیم شد. اما بیگانگانی که از همان موقع مسائل را دنبال می کردند و حتی بعد از انتخاب ایشان قصد ترور ایشان را داشتند، چوب لای چرخ دکتر مصدق می گذاشتند و این روند به تدریج زمینه های کودتای 28 مرداد را فراهم کرد.
بنابراین او به دنبال تغییرات گام به گام و تدریجی بود و تغییرات رادیکال را برنمی تابید به همین جهت بعد از 25 مرداد سال 1332 که دکتر فاطمی پیشنهاد اعلام جمهوریت کرد به رغم آن که دکتر فاطمی مورد وثوق دکتر مصدق بود، اما چون با راهبرد او هماهنگ نبود نپذیرفت؛ حتی در روز 28 مرداد هم که پیشنهاد می شود که اسلحه بین مردم پخش شود تا در مقابل کودتا بایستند ایشان قبول نمی کنند؛ زیرا جامعه ایی که هنوزبه رشد و بلوغ لازم نرسیده، این اقدامات  را مفید و کار ساز ارزیابی نمی کند.
سلام : همانطور که اشاره کردید دکتر مصدق یک شخصیت اصلاح طلب داشتند ولی آن طور که در تایخ آمده دکتر فاطمی با مسائل به نوعی رادیکال برخورد میکنند، به نظر شما  این جنبۀ رادیکال بودن دکتر فاطمی تا چه اندازه درست بود؟
توسلی: ضمن احترامی که نسبت به دکتر فاطمی دارم بخاطر نقش حمایتی که از دکتر مصدق داشت و آن نگاه راهبردی ایشان به توسعۀ رسانه ها و آگاهی دادن به جامعه، اما آن نگاه رادیکالی که بعضاً به تحولات اجتماعی داشتند باعث ضربات سنگینی گردید، از جمله در 25 مرداد به رغم اینکه کودتا شکست خورد اما نوع نگاه رادیکالی که دکتر فاطمی مطرح کرد و آب به آسیاب حزب توده ریخته شد و پیامد های آن هماهنگ بود با برنامه ریزی های بیگانگان که به دنبال رادیکاله کردن فضای سیاسی کشور بودند. اقدامات آیت الله بهبهانی و حوزویان وبا مدیریت عوامل بیگانگان چون برادران رشیدیان فضای مبهم و پر التهابی را ایجاد کردند که مردم کاملا نسبت به آینده نگران بشوند.در چنین شرایطی، آن طور که نقل شده، از آیت الله بروجردی سوال کردند که چه نظری در رابطه با شرایط کنونی دارید؟ می گویند: من بین حزب توده و شاه، شاه را انتخاب می کنم. و این واکنش طبیعی جو ملتهب ایجاد شده توسط بیگانگان و عوامل داخلی آنان بود.
دکتر مصدق چه در 9 اسفند و چه در 28 مرداد به رغم تمام آن مخاطرات، حاضر به عدول از خط مشی راهبردی خود نشد زیرا او آینده را می دید، با اینکه بعضی افراد همانند دکتر فاطمی آن روز را نگاه می کردند.
سلام: اگر بخواهیم منصفانه نگاه بکنیم از نظر شما بزرگ ترین اشتباه دکتر مصدق چه بود؟
توسلی: من نمی توانم بگویم دکتر مصدق در چه موردی اشتباه کرده است. مشکلات دکتر مصدق ناشی از مجموعه رویداد هائی است که اتفاق افتاده است. رخداد هایی که بعد از ملی شدن صنعت نفت اتفاق می افتد و توطئه هایی که در درجۀ اول انگلیس انجام داد و بعد که آمریکا با انگلیس هماهنگ می شوند وهمچنین  آن خصلت های ناشی از فرهنگ استبدادی؛ فردگرایی و خودخواهی که موجب شد اعضای جبهه ملی آن انسجام خود را از دست بدهد و از دکتر مصدق جدا بشوند. سه نفر به طور مشخص نقش کلیدی داشتند: اول آیت الله کاشانی، که چون در سی تیر نقش موثر داشت، تصورش آن بود که بعد از 30 تیر او باید بالاتر از دکتر مصدق باشد و اتفاقا اسناد منتشر شده نشان می دهد که بعد از 30 تیر در آبان، آذر و دی سال 1331 هندرسون سه بار با کاشانی دیدار طولانی داشته و بعد از ملاقات ها هم هیچگاه مفاد مذاکرات منتشر نشده است تا امروز که اسناد منتشر شده نشان می دهد که برداشت آمریکایی ها از شخصیت آیت الله کاشانی این است که بسیار متعصب است و مصدقی است افراطی و جنگ طلب، برعکس دکتر مصدق که اصلاح طلب است و در خیلی از مکتوبات آیت الله کاشانی هست که من رهبر جهان اسلام هستم و جنبش جهانی اسلامی باید راه اندازی بکنیم، به همین مناسبت عوامل سفارت آمریکا و سی آی ای به آیت الله کاشانی اعتماد نمی کنند و مسئله کودتا را با او مطرح نمی کنند. اما تمام امکانات خود را به کار می گیرند که اختلاف بین کاشانی و مصدق را تشدید بکنند. اما در افرادی مانند بقایی می توانند نفوذ بکنند که مطابق برنامۀ آن هاعمل بکننند، مانند قتل افشار طوس که در سال 1332 مطرح می شود. افشار طوس کسی بود که می توانست از تمام این توطئه ها جلوگیری کند که او را از سر راه برمی دارند. بنابراین می خواهم بگویم این اتفاقاتی که افتاده است یک بخشی بخاطر مسائل فرهنگی و اجتماعی جامعۀ ماست و بخش دیگر به خاطر منافع و مداخله بیگانگان است که با یرنامه های دکتر مصدق به خطر افتاده و آن ها برای منافع ملی خودشان  تمام ظرفیت خود را به کار گرفته اند و بین همکاران دکتر مصدق ایجاد تفرقه و پراکندگی به وجود آوردند؛ اینکه من بخواهم انگشت روی دکتر مصدق بگذارم که کجا اشتباه کرده است، واقعا جایی را پیدا نمی کنم؛ نمی خواهم بگویم مصدق معصوم بوده و اشتباه نکرده ولی آن اتفاقی که افتاده به خاطر واقعیت های اجتماعی بوده و دکتر مصدق نیز با توجه به این واقعیات اجتماعی حاضر به انجام کار رادیکال نشده و بستر را برای آینده فراهم کرده است.
سلام: نقش مردم در روز کودتا چیست؟ به نظر شما مردم درباره کودتا کوتاهی انجام دادند؟
توسلی: مردم تحت تاثیر رهبران بودند؛ وقتی در رهبران جبهه ملی اختلاف به وجود می آید، وقتی بیگانگان نفوذ می کنند و رهبران را به طرفی سوق می دهند که این جو را ایجاد بکنند که حزب توده در حال حاکم شدن است، طبیعی است که چنین فضای ملتهب و ابهام آمیزی به وجود می اید؛ مردم نمی توانستند کاری انجام دهند؛ من به خوبی به خاطر دارم که مردم مبهوت بودند و نمی دانستند که چه اتفاقی می افتد در حالی که در دوران قبل مردم آنچنان از دکتر مصدق حمایت می کردند که با قطع صادرات نفت مردم قرضه ملی به دولت دادند، یعنی پول را بازاری ها و بسیاری از افراد بدون سود در اختیار دولت قرار دادند تا دولت بتواند چراغش را روشن نگه دارد و مملکت را اداره بکند، در شرایطی که زیر فشار بیگانگان بودیم. بنابراین این بحث خیلی مهم است که ما این طور باید تصور کنیم که از انقلاب مشروطه و بیست سال دوران رضا شاه، جامعه هنوز متوقف نگه داشته شد و اگر تحولاتی بود این تحولات سطحی بود. در دهۀ بیست کارهای فرهنگی و اجتماعی انجام شده بود ولی جنبش اجتماعی هنوز ریشه و عمق لازم را پیدا نکرده بود که بتواند بایستد. کودتا ی 28 مرداد که تازه اتفاق می افتد یک جمع محدودی که نهضت مقاومت ملی را تشکیل می دهند در مقابل کودتا می ایستند ولی مردم نمیتوانند نقش داشته باشند چون جامعه هنوز به آن بلوغ لازم بری این که بتواند جنبش اجتماعی را مدیریت بکند نرسیده است، ولی آن اقلیت آگاه به تدریج جنبش اجتماعی را ادامه میدهند تا سال 57 که منجر به پیروزی انقلاب میشوند .
سلام: آن اینده ای که دکتر مصدق برای برنامه های نفتی خود پیش بینی میکردند چه بود ؟ ایشان چگونه میخواستند آن سرمایۀ عظیم را مدیریت کنند؟
توسلی: همان طور که من قبلاً اشاره کردم، نگاه راهبردی دکتر مصدق قطع سلطۀ بیگانگان در امور فرهنگی و اجتماعی بود. دکتر مصدق می دید که انگلیسی ها با سال ها نفوذ خود توانستند انقلاب مشروطۀ ما را با شکست مواجه کنند، توانستند رضا خان را حاکم بکنند، در جنگ جهانی دوم توانستند رضا خان را ببرند و کس دیگری را جایگزین کنند، او رضا شاه و نفوذ فرهنگی و اجتماعی انگلیس ها را در کشور می دید، بنابراین بحث ملی شدن صنعت نفت فقط جنبۀ اقتصادی نداشت بلکه جنبۀ های فرهنگی و اجتماعی آن هم مورد توجه بود، اما این سوال مطرح میشود که آیا کارشناسان ما توان اداره ی شرکت نفت را داشتند؟ مهندس بازرگان در خاطرات خود توضیح میدهند که وقتی کادر فنی شرکت انگلیس ایران را ترک می کنند که ایران را در فشار قرار دهند و ما نتوانیم صنایع نفتی  را اداره کنیم، مهندس بازرگان موفق میشود با کمک مهندسین ایرانی صنایع نفت آبادان را بچرخاند؛ این نشان می دهد ما ظرفیت مهندسی داشتیم و توانستیم آن را اداره کنیم. این سؤال مطرح میشود که چرا دکتر مصدق واقع بین نبود که پیشنهاد پنجاه- پنجاه امریکا را که در عربستان هم اجرا میشد را قبول کند؟ برداشت من این است که دکتر مصدق چون اولویتش ریشه کن کردن نفوذ بیگانگان در عرصه ی فرهنگی و اجتماعی بود میخواست اول نفت را ملی بکند و بعد در مذاکرات و با شرایط دیگری بتواند مشکل را حل بکند. منتها آن ها برنمی تابیدند، به خصوص انگلیس ها که نفوذ عمیقی در ارکان جامعه ی ما داشتند و دکترمصدق این را به خوبی درک کرده بود و میخواست نفوذ آن ها را به طور کامل قطع بکند و بعد بحث اقتصادی نفت را واقع بینانه حل بکند، که شرایط اجتماعی این فرصت را برای او فراهم نکرد که بتواند آن برنامه هایش را به انجام برساند.
سلام: دکتر مصدق چه تدابیری را مد نظر داشت تا ما با مشکلی که الان مواجه هستیم روبه رو نشویم؟ یعنی همین اقتصاد متکی به نفتی که الان داریم.
توسلی: اتفاقاً سوال بسیار خوبی است. دکتر مصدق بریا اولین بار بودجه را منهای نفت بسته بود؛ کارشناسان خبره اظهار میکنند قوی ترین بودجه ای که ما در طول تاریخ داریم بودجه ای بود که دکتر مصدق منهای نفت تنظیم کرده بود و با منابع داخلی توانسته بود بودجۀ کاملاً سلامتی را داشته باشند و این از مهارت دکتر مصدق و همکاران اقتصادی دکتر مصدق بود.
سلام: دوستان شما در دولت موقت این برنامه را داشتند که بعد از انقلاب هم بودجه را منهای نفت تنظیم بکنند ؟
توسلی: ببینید، برنامه دولت موقت برنامۀ کوتاه مدتی بود و قرار نبود که دراز مدت برنامه ریزی بکند. اولاً که نه ماه بیشتر نبود؛ برنامه ای که در حکم 15 بهمن آیت الله خمینی اعلام کردند خیلی روشن است ولی دولت موقت فقط به آن برنامه ها که در حکم آیت الله خمینی آمده بود اکتفا نکردند؛ کوشش کردند که کارهای راهبردی هم انجام دهند؛ ما در شهر تهران از همان اسفند 57 نگاه راهبردی برای آیندۀ شهر تهران داشتیم؛ این بحث شوراها که امروز مطرح است در اسفند 57 که همه دنبال قدرت بودند مطرح کردیم، ساختار و قانون آن را تهیه کردیم و شورای انقلاب تصویب کرد ولی همان کسانی که به حقوق شهروندی باور نداشتند باعث شدند این قانون اجرا نشود، در چهاردهه هنوز شوراها در جایگاه طبیعی خودش قرار نگرفته است. حالا اخیراً در دولت اقای روحانی لایحۀ مدیریت شهری بعد از چهار دهه مطرح شده است. در زمینۀ نگاه راهبردی هم که زیر مجموعه دکتر سحابی بود، یک تیم قوی کارشناسی بودند از جمله آقای دکتر بهادر نژاد ودکتر چمران که در آن زمان تمام راهبرد های اقتصادی را آماده کرده بودند که چگونه با این چالش ها روبه رو بشویم، منتها موانعی بود که ما نتوانستیم آن روند کار کارشناسی را برای محقق کردن مطالبات تاریخی مردم در انقلاب اسلامی دنبال کنیم. یکی از آن موانع جنگ قدرت در مناسبات بود که بعد از سال 59 و خرداد 60 آن فضای سیاسی و اجتماعی را متحول کرد و اجباراً کسانی در جایگاه قدرت قرار گرفتند که تجربه و توانائی این کار را نداشتند.
سلام : برنامۀ دولت برای آن اقتصاد متکی به نفت چی بود؟
توسلی: ببینید، من تخصصم در این زمینه نیست. برای این باید به مطالعات مراجعه کرد؛ اما  یک بحث مدیریتی است، شما باید به تدریج بتوانید بالعکس مارکسیست ها که دولت را تقویت کردند و باد کردند عمل کنید. دولت در سطح جهانی همیشه کوچک و چابک است و بهترین استعدادهای جامعه باید در دولت باشند که بتوانند برنامه ریزی کنند، سیاست گذاری کنند، قانون گذاری کنند و نظارت بکنند و کارها را به صورت قانونمند انجام دهند و سپس از مالیاتی که دریافت می کنند می توانند جامعه را مستقل از نفت اداره کنند و اگر نفتی هم هست، آن منابع باید صرف تقویت زیر ساخت ها بشود نه حقوق پرسنل و هزینه های جاری کشور که متاسفانه امروز به این صورت در آمده است.
سلام: این که میگویند دکتر مصدق یک شخص سوسیالیست بود درست است ؟
من اصولاً موافق نیستم با این که واژۀ های سوسیالیست و لیبرال را به کار ببریم؛ همین طور که مهندس بازرگان گفتند ما ایرانی هستیم، مسلمان هستیم، آزادی خواه هستیم، دنبال دمکراسی و حقوق بشر هستیم، طبیعی است که شما وقتی از دموکراسی و حقوق بشر صحبت می کنید عدالت اجتماعی بخشی ازراهبرد هاست؛ مگر شما می توانید مسلمان باشید و عدالت اجتماعی نداشته باشید؟ من با ورود این واژه هایی که وارداتی است موافق نیستم . وقتی شما میگوئی سوسیالیست، این یک پیامدهای گستردۀ فرهنگی و اجتماعی  در پی دارد، بنابراین ما باید از علوم جدید استفاده بکنیم اما ما در مبانی فرهنگی خودمان هم عدالت اجتماعی داریم، هم راهکار داریم و با استفاده از تجربۀ بشری باید کوشش کنیم که در آن چهارچوب عمل کنیم. من درجدا کردن آدم ها، با این گونه ایسم ها، که به جز شقه شقه کردن جامعه حاصلی ندارد، موافق نیستم. اگر مهندس بازرگان تأکید بر آزادی می کند و استبداد را مشکل اصلی می بیند، یعنی مهندس بازرگان باور به عدالت اجتماعی ندارد؟ قطعاً دارد ولی او می گوید تا آزادی نباشد و جامعه این فرایند را طی نکرده وشرایط تامین دموکراسی و حاکمیت مردم فراهم نشده باشد، ما نمی توانیم  شاهد عدالت اجتماعی باشیم. بنابراین میگوید شما آزادی، عدالت و استقلال داشته باشید ولی این ها باید هماهنگ با هم انجام شوند، اما در مورد جامعۀ ایران که سابقه 2500 سال فرهنگ استبدادی دارد و این در تار و پود فرهنگ ما نهفته است تا ما نتوانیم اصلاحات فرهنگی و اجتماعی در خصلت ها و رفتار خودمان ایجاد بکنیم  و این نیاز به تامین آزادی و گذار به دموکراسی است، دستیابی به عدالت سرابی بیش نیست.
سلام: به نظر شما راهی که دکترمصدق شروع کرد چه آینده ای خواهد داشت ؟ و نسل های اینده ان را دنبال خواهند کرد ؟
توسلی: به نظر من اگر راه مصدق را استقلال کشور، ازادی، دموکراسی و حقوق بشر تلقی کنیم، می بینیم گفتمان کنونی مردم بیشتر در همین راستاست. تجربۀ بشری هم همین راهبرد را نشان می دهد، منتها چون ما یک فرهنگ غنی اسلامی داریم میتوانیم از این فرهنگ غنی هم به عنوان راهنما استفاده کنیم و راه را کوتاه تر کنیم.
سلام: خودتان چقدر به آینده امید دارید؟
من به آینده امید دارم و کاملاً خوش بین هستم و این خوش بینی متکی به واقعیت های تاریخی است. از انقلاب مشروطه حدود صد سال بیشتر نمی گذرد، ما نباید انتظار داشته باشیم راهی که در کشور های توسعه یافته طی چند قرن طول کشیده، ما در یک قرن به نتیجۀ مطلوب برسیم؛ بنابراین این فرایند درحال طی شدن است و ما باید کوشش بکنیم این فرایند را تقویت کنیم.
سلام: چه پیام و توصیه ای برای جنبش دانشجویی دارید؟
توصیۀ من به جنبش دانشجویی این است که فرصت دوران تحصیل خود را مغتنم بشمارند، این دورانی است که علاوه بر فراگیری یک رشتۀ علمی بیش از آن نیاز دارند که با زمینه های فرهنگی و تاریخی کشور خود آشنا شوند و در فرایند کار جمعی و حضور در نهاد های مدنی شخصیت خود را بسازند. اگر مخاطب شما انجمن اسلامی دانشجویان است باید کوشش کنند علاوه بر تقویت روحیۀ کار جمعی، با مبانی دینی و اعتقادی  و تاریخی خودشان آشنا بشوند تا بتوانند به عنوان یک مدیر فرهیخته برای آینده ی کشور مفید باشند.
منبع: سلام؛ نشریه انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی اصفهان- 28 مرداد 96 (امیرحسین داودآبادی فراهانی)