به نام خدا
مصاحبه با مهندس محمد
توسلی:
«از انجمن اسلامی تا سازمان مجاهدین»
«امتداد راه
بزرگان یا انشعاب؟»
شکل گیری انجمنهای اسلامی دانشجویان در دههی بیست، تشکیل
نهضت آزادی ایران و بعد سازمان مجاهدین خلق دردهه چهل از نقاط مهم عطف تشکلیابی
مسلمانان علیه دولت بود. در این مصاحبه خوانشهای مختلف از رابطه انجمن اسلامی،
نهضت آزادی و مجاهدین را به مهندس توسلی عرضه کرده ایم و پای سخنان او دربارهی
اوضاع و احوال سیاسی دهه 30 و 40 شمسی نشست هایم. محمد توسلی، دبیر
کل نهضت آزادی (از 1396 ، پس از ابراهیم یزدی، تا کنون) و اولین شهردار تهران در
دورهی جمهوری اسلامی است. توسلی از سال 1336 وارد دانشکدهی فنی دانشگاه تهران شد
و در بخش بزرگی از فعالیت های انجمن اسلامی و نهضت آزادی حضور فعال داشت. او که هم
قبل از انقلاب و هم پس از آن تجربه فعالیت سیاسی و بازداشت را دارد، در پایان مصاحبه
به مقایسه فعالیت دانشجویی در قبل و بعد از انقلاب و ارائه توصیه به نسلهای جوان
تشکلهای دانشجویی میپردازد.
*جناب توسلی انجمن های اسلامی دانشجویان
ایران در چه سالی و با چه دغدغه ای تشکیل شد؟ بانیان آن چه کسانی بودند؟ آیا
میتوان دوره بندی ای از فعالیت های انجمن ارائه کرد؟
پیشاپیش از نشریه رباط سپاسگزاری میکنم
که به دنبال ثبت حافظه تاریخی و انتقال تجربیات گذشتگان به نسل خود و آیندگان هستید.
بعد از رویدادهای شهریور ۲۰ و باز شدن نسبی فضای سیاسی ایران، احزاب سیاسی به خصوص
احزابی مثل حزب توده که سابقه داشتند فعالیتشان را آغاز کردند و توانستند در دانشگاه
سازمان های دانشجویی مرتبط با نگاه خودشان را ایجاد کنند. اولین واکنش به لحاظ تاریخی
در سال ۱۳۲۱ است که جمعی از دانشجویان مسلمان دانشکده پزشکی دانشگاه تهران آنطور که
به خاطر دارم از جمله آقای دکتر عالی انجمن اسلامی دانشجویان را پایه گذاری میکنند
و با آیتالله طالقانی و مهندس بازرگان ارتباط برقرار میکنند.
همزمان در آن شرایط مهندس بازرگان، آیت
الله طالقانی و دکتر یدالله سحابی که از فرزندان انقلاب مشروطه و از پیشگامان روشنفکری
دینی هستند، با توجه به تجربه انقلاب مشروطه و مشکلاتی و پیامد های آن که در دو دهه دوران استبداد رضاشاه
جامعه ما با آن روبهرو بود، به این جمعبندی میرسند که باید کار اساسی و برنامهریزی
راهبردی برای ایجاد تحول در جامعه بعمل آورند. اتفاقاً این آیه قرآن را سرلوحه برنامههای
خودشان قرار می دهند که: «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ
حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنفُسِهِم» (رعد/11) که تا تحول در
خلق و خوی جامعه به وجود نیاید و در عرصه فرهنگی و اجتماعی تغییری ایجاد نشود انتظار
اینکه ما بتوانیم در سطح سیاسی تحول داشته باشیم دور از واقع بینی است.
این نگاه راهبردی در واقع پیامد یک جمع
بندی از تجربیات و ناکامی های انقلاب مشروطه
بود که در برنامه های خود مورد توجه قرار دادند. در این راستا، آنها دو عامل را
سبب توسعه نیافتگی ایران تلقی کردند. عامل اول استبداد سیاسی ۲۵۰۰ ساله بود که خلق
و خوی همه ما ایرانیها متأثر از آن است و
در آثار مهندس بازرگان بطور برجسته ای منعکس
است. عامل دوم پیرایه ها و خرافات مذهبی هستند که ریشه هزار ساله دارد و امروز هم به
صورت استبداد دینی در جامعه ما مشهود است.
این پیشگامان وقتی که اعضای انجمنهای اسلامی دانشجویان به آنها مراجعه میکنند، استقبال
میکنند و ارتباط آنها تقویت میشود که موجب می شود به تدریج ارتباط دانشجویان با طالقانی
در مسجد هدایت تقویت شود. بعد در دانشکده فنی و باقی دانشکده ها هم همینطور این انجمن
ها تشکیل شود .
به لحاظ تاریخی اگر بخواهیم دوره های مختلف
فعالیت انجمن اسلامی دانشجویان و نهضت را بررسی کنیم، باید سه دوره مختلف برای آن
در نظر بگیریم. دوره اول از شهریور ۲۰ تا سال ۳۲ ادامه دارد. این دوره ایست که فضای
سیاسی ایران نسبتا باز است، نهادهای مدنی و انجمنهای اسلامی دانشجویان شکل گرفته تا
دوران نهضت ملی ایران که این روند به اوج خودش می رسد.
دوره دوم از سال 32 تا 42 را در
برمیگیرد. بعد از کودتای ۲۸ مرداد فضای سیاسی
ایران بسته شده و بنابراین جنبش دانشجویی- از جمله انجمن اسلامی نیز متاثر از این شرایط است. فعالیت این دوره اوجش بین
سالهای ۳۹ تا ۴۲ است که مربوط به فعالیت دانشجویی در دانشگاه هاست. من در این دوره
دانشجو بودم و بین سالهای ۳۶ و ۴1 را میتوانم
خاطرات خودم را بازگو کنم. دوره سوم از خرداد ۴۲ تا سال 54 است. این هم یک دوره است
که فعالیتهای دانشجویی متاثر از فضای جامعه است. جنبشهای انقلابی، جنگ چریکی و آماده
شدن برای جنبشی که کاملاً در این دوره برجسته است تا سال ۵۴. بین سال ۵۴ تا ۵۷ هم جنبش
اجتماعی ایران با انسجامی که پیدا میکند زمینههای پیروزی انقلاب را در بهمن سال
۵۷ فراهم میکند. بنابراین اگر بخواهیم سوابق را در دوران قبل از انقلاب مشخص کنیم
در این سه دوره می توانیم تقسیم بندی کنیم و به هر دوره متناسب با شرایط آن مقطع بپردازیم.
*در اساسنامه انجمنهای اسلامی آمده که یکی از
اهداف شان اصلاح جامعه طبق آموزه های اسلامی، کوشش در ایجاد دوستی و اتحاد بین مسلمانان،
انتشار حقایق اسلامی به وسیله تبلیغات و مورد چهارم همانطور که شما فرمودید مبارزه
با خرافات است.
در همین سالها در مصر در تونس در پاکستان
و کشورهای دیگر هم مسلمان ها جنبش های جدیدی با طبقات جدید شهری مثل دانشجویان راه
انداختند که اتفاقاً اساسنامه های آنها
با انجمن اسلامی شباهت زیادی دارد. بانیان این تشکل تا چه حد با جنبشهای کشورهای دیگر
اسلامی و صاحبنظران آنها آشنا بودند؟
وقتی شما تاریخ جنبش دانشجویی را مطالعه
میکنید میبینید در هر مقطع نگاه دانشجویان و برنامهای که دارند منعکس کننده آن شرایطی
است که در جامعه مطرح است. در آن شرایط بعد از شهریور ۲۰ در کشورهای منطقه هم این جنبش
های اجتماعی وجود داشته. به خصوص در مصر که به لحاظ فرهنگی از بقیه کشورهای عربی جلوتر
بود و اخوان المسلمین در آنجا پایه گذاری شده بود، آثار آنها به ایران میآمد، ترجمه
میشد و بنابراین نسل جدید از آن تحولات متاثر می شده است.
*در دهه های ۲۰ و ۳۰ تشکل های داشنجویی دیگری
هم فعالیت میکردند. روابط بین تشکلها باهم چطور بوده و و نحوه تعامل آنها با این
شرایط چگونه بوده ؟
در دهه ۲۰ انجمنهای اسلامی دانشجویان بسیار
محدود بودند و سازمان های دانشجویی اکثرا نگاه چپ مارکسیستی داشتند. من سال ۳۶ که وارد
دانشکده فنی دانشگاه تهران شدم، فضای دانشگاهها همینطور بود. توجه کنید سال ۳۶ یعنی دوره نهضت
ملی هم گذشته جبههی ملی هم تشکیل شده، بنابراین نیروهای ملی در مقابل جریان چپ مارکسیستی
شکل گرفته و تقویت شدهاند. حتی در سال ۳۶ هم ما در انجمن اسلامی دانشجویان تعداد بسیار
محدودی بودیم. در نمازخانه دانشکده(مرحوم بازرگان در دانشکده فنی یک اتاق برای
نمازخانه اختصاص داد که مشهور است حتی فرش هم خودشان هدیه کردند )، حتی در ماه مبارک
رمضان در حد ۱۰- ۱۲ نفر جمع می شدند نماز میخواندند. آن هم با احتیاط میآمدند یعنی
شرایط طوری نبود که یک جوان مسلمان با سربلندی نماز بخواند. حتی انجمن در همان سالها محلی برای فعالیت نداشت.
آقای دکتر عباس شیبانی خانوادهشان در خیابان امیریه ساختمانی داشتند که مقبره خانوادگی
شان بود، در آنجا دو تا اتاق وجود داشت و آن را در اختیار انجمن گذاشتند که جلسات هفتگی
انجمن در آنجا برگزار می شد. در حدود دهه ۳۰ تا ۴۰ خوب به خاطر دارم که مرحوم مطهری
تازه از حوزه آمده بودند و با انجمن ارتباط برقرار کردند. در همین ارتباط با دانشجویان
و پاسخگویی به سوالات روز آنها بود که مطهری به تدریج آن آثار را در انجمن اسلامی مهندسین
و پزشکان به جا گذاشت که در آثار ایشان کاملاً برجسته است. حتی تا دهه چهل فعالیت
های انجمن بسیار محدود است، اما در سالهای ۳۹ و ۴۰ با توجه به باز شدن فضای سیاسی
در زمان ریاست جمهوری جان کندی در آمریکا و مطرح شدن بحث حقوق بشر در ایران، شاه اجبارا تلاش میکند انتخابات آزاد برگزار کند
و انتخابات مجلس بیستم برگزار میشود.
جنبش دانشجویی در سال ۳۹ برای اولین بار
موفق میشود که مراسم ۱۶ آذر را به طور وسیع در سطح دانشگاه تهران برگزار کنند. بعد
از ۱۶ آذر سال ۳۲ که آن اتفاق در دانشکده فنی میافتد سال های بعد در دانشکده فنی برای
بزرگداشت سه دانشجویی که کشته
شده بودند، دانشجویان هر سال روی همان ورودی پله های دانشکدهفنی جمع می شدند، دسته
گلی می گذاشتند، یک نفر اعلام سکوت میکرد و ساواک بلافاصله آن فرد را بازداشت میکرد،
آن فرد هم با آگاهی آن کار را انجام می داد. این برنامه از سال ۳3 تا سال ۳۹ ادامه
داشت که در سالهای ۳۶ و ۳۷ و ۳۸ که دانشجو بودم
خود شاهد این برنامهها بودم. سال ۳۹ برای اولین بار دانشجویان موفق می شوند که مراسم
را در سطح دانشگاه برگزار کنند و پس از راهپیمایی در دانشگاه در مقابل دانشکده حقوق
تجمع و مراسم سخنرانی داشتند. ذکر خیری داشته باشیم از خانم پروانه اسکندری که جزو
افتخارات جامعه ما هستند و به آن سرنوشت فجیع گرفتار شدند. او جزو سخنرانان این برنامه
بود. در این دوره سازمان دانشجویی جبهه ملی دوم نقش اصلی و پر رنگ در جنبش
دانشجویی داشت و گروه های مارکسیستی در اقلیت بودند.
این نقطه آغازی است که جبهه ملی دوم می
تواند در فعالیت های دانشجویی دانشگاه تهران نقش موثری داشته باشد. مهم است که جنبش
دانشجویی در این دوره موفق میشود با گسترش فعالیت و سازماندهی خودش در سطح جهانی ارتباط
برقرار کند. این همکاری با سازمان بین المللی دانشجویان International Students Conference)
ISC ) و مطالعات
و گزارش هایی که در ارتباط با جنبش دانشجویی ایران منتشر میکند موجب می شود که ۱۶
آذر به عنوان روز جهانی دانشجو معرفی شود. خط مشی انجمن اسلامی دانشجویان در این دوره
تمرکز بر فعالیت فرهنگی و اجتماعی برای تربیت خود دانشجویان بود. از این رو مستقیما
به صورت نهادی وارد کار سیاسی نمی شد. اما برخی از اعضای انجمن شخصا در فعالیت های
سیاسی مشارکت داشتند و در مدیریت جنبش دانشجویان فعال بودند. بنابراین وقتی سازمان
دانشجویی وابسته به جبهه ملی در دانشگاه شکل میگیرد از اعضای انجمن در آنجا بودند
از جمله خود بنده و آقای مهندس هاشم صباغیان و دیگران.
*چرا انجمن بیشتر در کارهای هویتی-مناسکی نقش
آفرینی میکرد و نقش سیاسی کمرنگی داشت؟
از همان دهه ۲۰ نگاه مهندس بازرگان با تجربهای
که در اروپا و در ایران داشت نگاهش این بود که دانشجویان قبل از اینکه به لحاظ فرهنگی
و اجتماعی خودشان را بسازند نباید وارد کار سیاسی شوند. به همین مناسبت در انجمن اسلامی
دانشجویان سوابق را نگاه کنید هم در دهه ۲۰ و هم دهه ۳۰ حتی تا ۵۷ ( فقط زمان دکتر
شریعتی فضا عوض می شود که آن را جداگانه توضیح خواهم داد) در داخل کشور و حتی در خارج،
آنجا هم همین نگاه مطرح بود که جوان دانشجو
ابتدا باید خودسازی بکند به لحاظ فرهنگی و اجتماعی شخصیتش شکل بگیرد تا بتواند در عرصه
سیاسی نقش موثر و مستمری داشته باشد
این پیامی است که برای نسل دانشجوی امروز
ما هم مطرح است. بعضی از کسانی در این مکتب تربیت شدند که شما با اسامیشان آشنا هستید.
شما زندگی مهندس سحابی را بررسی کنید. خاطرات آقای دکتر یزدی را بررسی کنید. آقای
یزدی به لحاظ تاثیراتی که در جنبش اجتماعی
ایران و در انقلاب ایران دارند و زندگیشان بعد از انقلاب در تمام شرایط سخت و به قول
خودشان ۶۰ سال صبوری و شکوری، چرا توانستند زیگ زاگ نزنند ؟ چرا آقای مهندس سحابی زیگ
زاگ نزدند؟ شهید دکتر چمران چرا زیگ زاگ نزدند ؟ تمام زندگیش را برای آن هویت و آرمان
و آن نگاه راهبردیشان گذاشتند. افراد زیادی از تربیت شدگان این دوران را می بینید که
این فرآیند را طی کردند. اما در تجربه دانشجویی دوره های بعد می بینید کسانی که مستقیم وارد کار سیاسی شدهاند عموما با
یک ضربه تغییر موضع دادهاند. بنابراین یکی از توصیه هایی که مهندس بازرگان و پیشگامان
روشنفکری دینی برای انجمن های اسلامی دانشجویان تاکید داشتند و بنده هم به خصوص در
دو دهه اخیر که امکان ارتباط با جمع مشابه شما انجمن های دانشجویی داشتهام، همواره
بر این نکته تاکید کردهام که رسالت اولیه شما خودسازی است ابتدا باید خودتان را بسازید
مستقل باشید خودتان توان تحلیل پیدا کنید سپس با شناخت راه در فعالیت سیاسی هم به
وظایف اجتماعی خود ادامه دهید.
*آقای مهندس دقیقاً در همین دوره که می فرمایید
اوج فعالیت جنبش دانشجویی بوده(39 تا 42) محمد حنیف نژاد در دانشکده کشاورزی کرج انجمن
اسلامی را فعال تر کرده و تلاش میکند دانشکده های مختلف دانشگاه تهران بتوانند منسجم
تر عمل بکنند و برنامههای خاص تری برگزار کنند مثل برنامههایی که در ایام مبعث برگزار
میشود. این درست است که عامل اوج گیری فعالیت های انجمن بین سالهای ۳۹ تا ۴۲ را حاصل محوریت شخص حنیفنژاد بدانیم؟
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران یک
نهاد بود. بنابراین دانشجویان دانشکده کرج هم عضو انجمن اسلامی بودند. اسناد فعالیت
های این دوره را که نگاه کنید اولین برنامه ای که ما داشتیم سال ۳۶ جشن عید فطر انجمن
در کرج هست که مهندس بازرگان در سالن دانشکده کشاورزی سخنرانی دارند. در سالهای
بعد هم جشن عید فطر انجمن در کرج برگزار شد. و حنیف نژاد در مراسم از سال 38 حضور
داشت. محمد حنیفنژاد در انجمن و سپس بعد از سال 40 که نهضت آزادی تاسیس میشود به ویژه در مطالعات
قرآنی و توسعه فعالیت انجمن در دانشکده های مختلف حضور برجسته ای داشت. خاطرات و سوابق
تاریخی هم نشان میدهد که همواره به عنوان یک دانشجوی فعال به ویژه در عرصه فرهنگی
مطرح بوده به همین مناسبت بعد از اول بهمن سال ۴۱ مستقل از رهبران و اعضای نهضت در
ارتباط با فعالیت دانشجویی جبهه ملی بازداشت میشود.
*در خاطرات مهندس میثمی ذکر یک مجلس و نامه آمده
معروف به «نامه ۹ نفر». قبل از بهمن 41 و دستگیری سران نهضت، جمع بندی اعضای جوان
نهضت آزادی این میشود که سوالات اساسی و نقد هایشان به مدل کار نهضت را در قالب یک
نامه خطاب به مرحوم طالقانی و بازرگان بنویسند. این نامه در جلسه ای برای مهندس بازرگان و طالقانی خوانده میشود. ما خدمت
مهندس میثمی رسیدیم و خواستیم محتوای این نامه را و سوالاتی که بوده (چون سوالات سوال
های تاریخی هستند و مهم است که چه سوالاتی داشتند )و مهندس میثمی فرمودند فقط در اسناد نهضت آزادی نامه موجود است و ما هم نامه معروف به
۹ نفر را نداریم و از اسناد نهضت بخشی است که تا به حال منتشر نشده از شما تقاضا دارم
اگر خاطرتان هست درباره این نامه توضیح بدهید.
ماجرای
نامه از زبان مهندس میثمی به نقل از کتاب سه همپیمان عشق نوشته هدی
صابر: « بعد از وقایع بهمن سال40 ، چون مهندس بازرگان در جلسات نهضت آزادی گفته
بودند که ما مسلمان هستیم ولی نمیخواهیم که قران را در طاقچه بگذاریم؛ بلکه میخواهیم
در زندگی روزمره از آموزههای اسلامی استفاده بکنیم، این سوال مرتب برای ما(حلقه
حنیف نژاد) مطرح میشد که براساس چه برنامهای یا چه ایدئولوژیای باید از قران و
حقایق آن استفاده کنیم. چطور میتوان همانگونه مارکسیسم برنامۀ عمل است؛ قرآن هم
برای ما برنامۀ عمل بشود. در ایام تعطیلی دانشگاه، 9 نفر از بچهها، نامهای 9
صفحهای به سران نهضت آزادی نوشتند. تا جایی که یادم هست محمد مهدی جعفری، حنیف
نژاد، سعید محسن، عنایت ربانی، مظفری، چند نفر دیگر و خودم جزو این 9 نفر بودیم.
انگیزۀ اصلی بچهها نارسایی تشکیلاتی، تعلیماتی، آموزشی و کارهای عملی اعضا و کادر
فعال درون نهضت و میزان کار روی اسلام بود.» این نامه را در منزل آقای طالقانی میخوانند.
مهندس میثمی در اینجا گفته؛ بعد از خواندن این نامه، مهندس بازرگان گریه میکنند و
آقای طالقانی هم متأثر میشوند. آقای بازرگان هم میگویند، تمام بحثهایی که شما
گفتید، درست است. درست است که ما باید از اسلام برنامۀ عملی استخراج کنیم تا به ما
بینش دهد. اما خرج زندگی من 4 هزار تومان در ماه است و به این کارها نمیرسم!
مهندس میثمی نقل میکند که در این لحظه حنیف نژاد به من گفت که اینها پدران
دلسوزی هستند که ضرورت را میفهمند؛ اما اقتضای شرایط زندگیشان اجازه نمیدهد که
بیش از این همراه شوند. اینجاست که حنیف نژاد به میثمی میگوید: ما خودمان بایدکار
را ادامه دهیم. میثمی میگوید 7 سال بعد که مجاهدین به خوبی استخواندار شده بود،
مهندس بازرگان با ارجاع به همین مجلس، گفته بودن که شما یک روزی شاگرد بودید و
حالا استاد شدید.»
مهندس
توسلی: در مورد این سوال شما، باید سوابق تاریخی را ببینم؛ زیرا مهر 41 برای ادامه
تحصیل به خارج از کشور رفتم و در جریان این نامه نیستم. اما آنچه که مهندس میثمی
نقل میکند، واقعیت دارد. برای اینکه ایشان حافظۀ خیلی خوبی دارند.
*در اسناد
نهضت چطور؟ در اسناد نهضت هم شما این نامه را ندیدهاید؟
مهندس توسلی: نه.
چنین نامهای را در اسناد نهضت ندیدهام. زیرا اسناد ثبت شده اسناد رسمی منتشر شده
است نه این گونه اسناد داخلی. البته، نهضت آزادی در ایران تنها سازمانی است که
تمام اسنادش را در اختیار گذاشته. فکر نمیکنم که شما هیچ سازمان سیاسی را به این
شکل ببینید این اسناد را به صورت خام
گذاشته تا به لحاظ تاریخی قابل بررسی باشند.
شما از همان اردبیهشت سال40 که نهضت تشکیل میشود تا بهمن 88 قابل دسترسی است و بقیه نیز تا کنون در حال
تکمیل انجام است.
*در آن جلسه،
گلایۀ حنیف نژاد از بازرگان و سران نهضت در مجموع این بوده است که نهضت آزادی و
انجمنهای اسلامی کار تمام وقت نمیکنند. ما به کار منظمتری نیاز داریم که
نیروهای تمام وقت انجام دهند. آیا این گلایۀ عدم کار تشکیلاتی و عدم تمام وقتبودن
مبارزه، همان خلأیی نبود که از داخل باعث تاسیس مجاهدین شد؟ چه خلأ داخلی ای در
نهضت باعث شد که حنیف نژاد و بعضی از دوستان و اطرافیان ادامۀ فعالیت سیاسیشان را
در قالب انجمنهای اسلامی و نهضت آزادی نبینند؟
مهندس
بازرگان شخصیت و روحیۀ خاصی داشت. هرچند که این نقلها درست است؛ اما او به لحاظ
تاریخی بسیار واقع بین بوده است. شما شرایط سال 40 راببینید. هنوز خرداد سال42
نیامده. اینکه بعد از واقعۀ اول بهمن، بتوانند تمام وقت در نهضت کار کنند دور از
واقعیتهای آن دوره است. بگذارید شفاف بگویم؛ این انتظار خیلی احساسی است. برای
روشنتر شدن ماجرا، این خاطرات را با خاطرات بعدی همین نسل در سال 83 مقایسه کنید.
بعد از بازداشت های سال 80 مجددا اقایان
هدی صابر، تقی رحمانی و رضا علیجانی را بازداشت کردند. آنها در زندان این سوال را
بین خودشان مطرح میکنند: از شخصیتهایی که در جامعۀ مطرح هستند، کدام یک میتوانند
الگو باشند؟ در آنجا، آقایان تقی رحمانی و رضا علیجانی میگویند؛ الگوی ما باید
شریعتی باشد. باید تمام وقت و زندگی خود را برای مبارزه بگذاریم. هدی صابر میگوید
نه؛ الگوی من بازرگان است. جنبش اجتماعی ایران فرایندی را طی میکند و یک شبه نمیتواند
به نتیجه برسید. همان جملهای که بارها بعد از انقلاب هم تکرار شد: ما راه طولانی
آمدهایم و راهی طولانیتر در پیش داریم. هدی صابر به این جمع بندی رسید؛ که هم
باید کار فرهنگی-اجتماعی انجام دهد، هم شغل داشته باشد و هم کارهای نهادسازی داشته
باشد. کارهایی که در سیستان و بلوچستان انجام شده و شما امروز نتایج آن را میبینید.
من در آن جلسه نبودم. اما برداشتم این است که مهندس بازرگان در مقابل این برخورد
احساسی که دوستان داشتند، خیلی محترمانه گفتند که زندگی دارم. در واقع محترمانه از
این مسئله عبور کردند. وگرنه مهندس بازرگان تمام زندگی خود را برای فکرش گذاشته.
اما با تدبیر و متناسب با شرایط روز عمل کرده اند.
در سال پنجاه که بنده به اتفاق آقای مهندس
سحابی و آقای هاشمی رفسنجانی در ارتباط با کمک به مجاهدین و نامهای که نوشته شده بود
و من حامل ارسال نامه بودم بازداشت شدم مدتی در قزل قلعه باهم بودیم. جمعی از بچه های
مجاهدین هم آنجا بودند. آقای هاشمی با صراحت می گفت تسلطی که بچه های مجاهدین، بچه
های جوان شان به قرآن و نهج البلاغه دارند در طول تاریخ سابقه ندارد. اینکه جمعی از اعضای انجمنهای اسلامی دانشجویی یا اعضای
نهضت آزادی در شرایط بعد از خرداد42 دنبال مبارزه انقلابی بودند و نهاد جدیدی را
تشکیل دادند نباید انشعاب تلقی شود. زیرا نهضت آزادی یک سازمانی علنی و قانونی
بوده. ولی اینها، خودشان یک سازمان جدید و مستقل ایجاد کردند. اگرچه آقای مهندس
سحابی و سایرین به آنها کمک کردند و آقای طالقانی هم حمایت میکردند؛ برای اینکه
آنها را راهنمایی بکنند. اما این حمایتها متاثر از شرایط خاص تاریخی بود. وقتی
که فضای سیاسی ایران بسته شده و جامعۀ ما با انسداد روبهرو میشود در چارچوب
گفتمان جهانی دوستان خود ما هم در خارج کشور، احساس مسئولیت میکنند که باید دانش مبارزه
و انقلاب را در خارج از کشور بگیرند و به داخل منتقل کنند. به هیچوجه انشعاب از
نهضت تلقی نشده است. البته دوستان ما به عللی که در اسناد تاریخی آمده، بعد از مدتی
متوجه شدند، اشتباه است. هر حرکت اصیلی
باید از درون جامعه شکل بگیرد. جنبش باید درون زا باشد.
*دو خوانش
از ارتباط بین انجمنهای اسلامی، نهضت آزادی و مجاهدین خلق به وجود آمده است.
خوانشی که آنها را در پیوستگی میبیند و خوانشی که آنها را انشعاب میبیند. شما
فرمودید که اولی را نمیپذیرید. اگر ما فرض بگیریم که انجمنهای اسلامی، نهضت
آزادی و مجاهدین خلق اشتراکات زیادی دارند. از جمله؛ مهمترین اشتراک که رهبرانشان
است، آیا ما میتوانیم در پیوستگی این سه تشکل مهم مدنی ایران بگوییم که یک دوره
دورۀ «انجمنهای اسلامی» است و بیشترین تأکید در آن بر احیای هویت اسلامی است. در
دورۀ دوم، به مرور زمان با نهضت آزادی و به ویژه مجاهدین خلق، وارد عرصهای میشویم
که آن را تحت عنوان «اسلام سیاسی» مطرح میکنند.
یعنی از این دوره سران انجمن و سازمان به دنبال نقش اجتماعی و سیاسی اسلام هستند. دورۀ پیش نشستهایی مثل آشنایی با قرآن،
آشنایی با نهج البلاغه و... برگزار میشده است. ولی هرچه جلوتر میرویم مبینیم که
کتابهایی مثل اسلام و مالکیت آقای طالقانی منتشر میشود. حنیف نژاد سعی میکند
روش مبارزاتی اسلام را مشخص کند. و بعدها در آثار مرحوم شریعتی و غیره این ماجرا
ادامه دارد. آیا شما این دوگانه را قبول دارید؟ آیا هویت گرایی اسلامی به نقش فعال
سیاسی و اجتماعی اسلام در مجاهدین تبدیل شده است؟
مهندس
توسلی: بگذارید از زاویهای دیگری به سؤال شما نگاه کنم. آنطور که من به لحاظ
تاریخی برداشت میکنم، انجمنهای اسلامی دانشجویان بستری بود برای فرهنگ سازی. در
واقع پاسخی بود به نیازهای نسل جوان مسلمان، آشنایی آنها با آموزههای قرآن که با
فطرت او پیوند میخورد و آشنایی با دیدگاهی که بازرگان و طالقانی داشتند. همان طور
که عرض کردم دیدگاهی که شخصیتهایی مثل مهندس سحابی، دکتر چمران، دکتر یزدی و
امثال آنها تربیت و ساخته میشوند. شما دلایل تاریخی تشکیل نهضت آزادی ایران در
اردبیهشت 40 را ببینید: در جبهۀ ملی دوم و آن فضای باز در حالی که اعضای انجمن
اسلامی در جنبش دانشجویی نقشی فعال داشتند؛ اما هویت جمعی نداشتند. ولی بقیۀ
احزاب؛ مثل حزب ملت ایران و حزب ایران، دارای هویت بودند. پاسخ به آن نیاز و تفاوت
تحلیل شرایط و مواضع نهاد نهضت تشکیل می شود. البته فقط اقشار تحصیل کرده و دانشجوها
نبودند؛ بلکه اقشار دیگری چون بازاریها هم که مسلمان بودند هویت جمعی نداشتند.
بنابراین نهضت آزادی ایران براساس ضرورت عمل اجتماعی برای کسانی
که هویت فکری و ایمانی دارند، شکل میگیرد. البته در چارچوب نگاه مبارزۀ قانونی و
علنی که بتوانند علاوه بر آن نگاه فرهنگی و اجتماعی که از شهریور 20 آغاز شده است؛
در عرصۀ سیاسی هم راه را ادامه دهند. پس این دو(انجمن و نهضت) مکمل یکدیگر هستند و
تأکید بر مرزبندی این دو هم وجود داشت. دانشجویان یا کسانی که در انجمن تربیت شدهاند
باید کار سیاسی هم انجام دهند. حلقۀ سوم که بسیار هم ویژه است، حلقۀ بعد از خرداد
42 است. حلقۀ ویژهای که براساس گفتمان زمان، وقتی انسداد به وجود میاید؛ راهکار
اصلیاش مبارزۀ انقلابی و مسلحانه است. آنها هم بر اساس ضرورت دستیابی به علم
انقلاب، تحت تأثیر جو مارکسیسم که در سطح جهانی مطرح بود قرار میگیرند و در سال
54 هم سرکوب شدند. این گفتمان حتی در انقلاب 57 هم در نوفل لوشاتو حضور داشت. بطوری
که نگذاشتند نگاه تغییرات تدریجی مهندس بازرگان که تدارک دیده بودند، به ثمر
بنشیند که سوابق آن در اسناد تاریخی هم بسیار روشن آمده است. حتی بختیار نتوانست
به آنجا برود تا آن تغییرات تدریجی با حداقل هزینه انجام شود. آن زمان هم این نگاه
وجود داشت که رژیم جدید باید از درون انقلاب بیرون بیاید و هویت آن از انقلاب
باشد. چرا؟ زیرا فضای جهان اینگونه بود. به تدریج گفتمان در سطح جهانی تغییر کرد.
جمع بندی این است؛ هر انقلابی که ما در جهان تجربه کردهایم
به اهداف اصلی خود نرسیده است؛ از جمله انقلاب اسلامی. انقلابهای مارکسیستی را
نگاه کنید؛ هیچ کدام به اهدافی که داشتند، نرسیدند. بنابراین راهبردی جدید در سطح
جهانی مطرح شده است. همان تحولات تدریجی، اصلاحات گامبهگام و با حداقل هزینه، تا
جامعه بتواند واقع بینانه به اهداف و مطالبات خود دست پیدا کند. نگاه راهبردی که
مهندس بازرگان داشتند، عبور از این حلقه بود که خودشان هم گذر کردند. عموماً
گفتمان جهانی از گفتمانی که حنیف نژاد و مجاهدین خلق به عنوان انقلاب پایه گذاری
کردند عبور کرده است. بعد از انقلاب میبینید مهندس بازرگان و دوستان ما در نهضت
آزادی ایران بهرغم شرایط ملتهبی که در جامعه وجود داشت؛ یعنی، سال 58و 59 که جو
چپ در جامعۀ ما حضور و قدرت دارد و شعارش تداوم انقلاب است، در تیرماه 59 در کنگره
نهضت آزادی، خط مشی مبارزۀ قانونی، علنی و
پرهیز از خشونت را تصویب میکند. امروز هم نهضت آزادی ایران بهرغم همۀ چالشها و
اصلاحات قدرت محور با چالش روبهرو شده است؛ همان نگاه اصلاح جامعه محور که
بازرگان از شهریور 20 آغاز کردند، امروز هم راهبرد ما است بنابراین اگر این
پیوستگی را که بیان میکنید، وسیعتر ببینید، متوجه میشوید که پیوستگی ندارند. یک
پرانتزی هست که در آن شرایط تاریخی خاص به وجود آمده اما روشن فکری دینی پیوستگی خود را در راستای همان نگاه راهبردی خود
ادامه میدهد، پیوستگی تاریخی دارد و پاسخگوی نیازهای امروز و انشاءلله آینده هم
است.
*جناب مهندس،
این پرانتزی که شما میفرمایید، که حنیف نژاد بعد از سال 42 استارت آن را میزند،
فارغ از روش مبارزه که روش مسلحانه است؛ تأکیدش به طور مجدانه بر کار ایدئولوژیک و
فکری است. فارغ از بحث روش، آیا این تحول در فهم از دین در گروه مجاهدین به وجود
آمده که اسلام را برخلاف انجمنهای اسلامی و نهضت آزادی همچون ایدئولوژی سیاسی میبینند؟
آیا نگاه ایدئولوژیک در شریعتی به اوج خود نمیرسد؟ و در آخر دهۀ 50 که به انقلاب
اسلامی نزدیک میشویم، آیا برای جریان دانشجویی و حتی روشن فکری، اسلام شبیه مکتبی
در نیامده که انتظار دارند در تمامی ابعاد زندگیشان نظر بدهد؟
این بحث
درست است. هم حنیف نژاد و پیش از او دکتر شریعتی این نگاه را داشته اند و نقشی
کلیدی در این زمینه بازی کردهاند. طالقانی و بازرگان در این زمینه ضعیف عمل کردهاند.
ضعیف نه به معنای ضعف؛ بلکه در پاسخ به نیاز جامعه به طور محدود عمل کردند. شما به
«اسلام و مالکیت» یا «بعثت و ایدئولوژی» که مهندس بازرگان در زندان نوشتند، نگاه
کنید. در دورهای که گفتمان جهانی مارکسیسم است؛ آن هم به عنوان ایدئولوژی. نسل
جوان به ایدئولوژی نیاز دارد. میگوید من مسلمانم، نمیخواهم کم بیاورم، باید من
هم ایدئولوژی داشته باشم. دکتر شریعتی نقش تاریخی بسیار حساسی را ایفا کرد. او بین
سال 47 تا52 موفق میشود تا بیشترین تأثیر را در جنبش اجتماعی ایران بگذارد. او
این پیام را میدهد که نسل جوان ما نیاز فطری به عدالت دارد، که آن را در مارکسیسم
میجوید؛ بلکه او میتواند آن را در فطرت خودش و آموزههای دینی قرآن بیابد. آثار
دکتر شریعتی داشجویان ساکن اروپا و آمریکا را نیز متأثر کرد. بطوری که کنفدراسیون
که تحت تأثیر مارکسیستها و افراد چپ بود عملاً از سال54 کارش متوقف شد به همین
مناسبت جریان چپ مارکسیست یک بغض تاریخی نسبت به دکتر شریعتی دارند. در مصاحبههایی
که با اندیشۀ پویا داشتهام؛ ذکر کردهام
که در کنگرۀ لوزان که من هم حضور داشتم، نیز دکتر شریعتی همراه با خانم دکتر پوران
شریعت رضوی ، احسان سه- چهارساله و یکی از دخترانشان که شیرخوار بودند هم حضور داشتند
و نقش مؤثری در مدیریت آنجا و نوشتن بسیاری از قطعنامهها داشتند؛ اما از اسناد
تاریخی کنگرۀ لوزان حذف شدهاند.
.
بنابراین اگر طالقانی یا بازرگان هم در این مورد مطلبی دارند، در پاسخ به نیاز آن
زمان جامعه بوده. اما مهندس بازرگان، آموزههای قرانی و طالقانی به خصوص بعد از
تجربۀ انقلاب به طور شفاف در آثار خود آوردهاند؛ که پیامبران نیامدهاند تا به ما
تاریخ، جغرافیای، اقتصاد و ادارۀ جامعه را درس بدهند. آنها به دنبال اهداف اصلی و
مهمتری؛ چون بازگشت به فطرت، ارتباط ما با هستی و خدا و سرنوشتی که در آخرت هست و
باید خود را برای زندگی جاودان در آینده بسازیم آماده زندگی دنیایی می کنند که اگر
دنیا هم هست، «مزرعة الأخرة» است. در واقع این بستری است تا ما خود را بسازیم. اگر
در اموزههای قرانی تلنگرهایی در زمینههای علمی، اجتماعی، حقوقی زده شده طبیعی
است؛ زیرا پیامبر جامعه را اداره میکردند و باید به جنبههای حقوقی هم توجه میکردند.
فرایندی که در این 4دهه طی شده به روشنی نشان میدهد؛ که طبق آموزههای قرانی،
نهاد دین و روحانیت باید از قدرت جدا باشند و در عرصه عمومی آگاهی بخشی و نظارت
بپردازند.
من همینجا بحث را کوتاه کنم، آیات قرآن که در آیة الکرسی، مفاهیم محوری آن میخوانیم، آیۀ دوم آن بسیار مهم است توجه کنید به این آیه «لا اِکراهَ فی الدین قَد تبینَ الرشدُ منَ الغیّ» این را همه میدانیم که نباید در پذیرش دین اکراه باشد؛ چرا؟ چون راه هدایت و گمراهی متمایز و برای انسان مشخص شده؛ شما میتوانید هدایت را هم از پیام پیامبران و هم از عقل و فطرت خود بهدست آورید. اما چرا در طول تاریخ، بشر نتوانستهاست سریع با این هدف برسد؟ در ادامۀ آیه به آن توجه شده است؛ «فَمن یکفُرُ بالطاغوتِ و یؤمنُ باللهِ» مشکل این راه و این فرایند برای انسان طاغوت و استبداد است. استبداد که به صور مختلف مانع آزادی انسان است؛ انسانی که خداوند او را مختار آفریده. انسان اگر آزاد باشد، به فطرت خویش باز میگردد، اگر آزاد نباشد هیچ ارزشی ندارد؛ نه کرامت و نه عدالت و نه هیج ارزش دیگری. بنابراین، اصل آزادی انسان است.
*دورانی که فعالیت دانشجویی انجام میشد؛ چه دهۀ
30 یا 40، دورانی نبود که دانشجویان آزاد باشند. خفقان و فشار هم بود. چرا
دانشجویان آن زمان با وجود این شرایط دچار یأس نمیشدند؛ در حالی که امروز با
شرایط مشابهی مثل، سرکوب و بر نتابیدن اعتراض دانشجویان ناامید میشوند؟ همین
انجمنهای اسلامی در دانشگاههای تهران، بهشتی و شریف همگی دچار یأس و سرخوردگی
شدند.
در شرایط
قبل از انقلاب با یک سری افت و خیزهایی، مدیریت دانشگاهها مستقل بود. در واقع
رؤسای دانشکدهها در دانشکده انتخاب میشدند. در جسلۀ رؤسای دانشکدهها سه نفر
نامزد میشدند و شاه از بین آنها یکی را انتخاب میکرد. در واقعۀ اول بهمن که
اشاره کردیم، مدیریت دانشگاه مستقل است. در دورانی که ما در دانشگاه تهران دانشجو
بودیم، با وجود انسداد و فضایی که بود؛ بخاطر استقلال دانشگاه تهران زمانی که
دانشجویی بازداشت میشد و بر میگشت، دانشجویان و مدیران دانشگاه از او استقبال میکردند.
به تعبیر امروزی دانشجو ستاره دار نمیشد. نماد این ماجرا که به دفعات گفتهام و
باز هم تکرارش مفید است؛ دکتر عباس شیبانی است. ایشان دانشجوی دانشکده پزشکی بود.
او 7 یا 9 بار بازداشت شد و برگشت و دکترای خود را تمام کرد. آیا در شرایط امروز
دانشگاه چنین امری امکان پذیر است؟ فرق قوۀ قضاییه در امروز و قبل انقلاب را ببینید.
قبل از انقلاب قوۀ قضاییۀ ما واقعا مستقل بود. به طوری که شاه برای پروندههای
ویژه دادگاه نظامی تشکیل میداد. دادگاه مهندس بازرگان نیز دادگاه نظامی بود. زیرا
قوۀ قضاییه و قضات ما هرگز آماده نبودند چنین سناریویی را اجرا کنند.
امروز فضایی که در دانشگاه ما وجود دارد این است
که اجازه ندهند جنبش دانشجویی که با بدنۀ جامعه ارتباط دارد، نقش تاریخی خود را
ایفا کند. در واقع استقلال دانشگاه را مختل کردند تا با نهادهای قدرت و امنیتی
هماهنگ شود، رؤسای دانشگاه همگی باید تابع مدیریت کشور باشند. و از همه پیچیدهتر نهادهای
دانشجویی وابستۀ نهادهای سخت قدرت ایجاد میکنند، تا نهادهای دانشجویی نتوانند به
طور مستقل در دانشگاه فعالیت کنند. در واقع دانشجو را با چالش روبهرو میکنند.
حال چگونه میتوان این تفاوت را به لحاظ تاریخی تبیین کرد؟ این قسمت بسیار مهم
است. جنبش اجتماعی ما از انقلاب مشروطه تا سال57 عمدتاً با مشکل استبداد سیاسی روبرو بود. جامعۀ ما بلاخره میتواند کندۀ استبداد سیاسی را در انقلاب 57
بکند. نسل امروز باید به خوبی این پدیده را بشناسد که کندۀ استبداد سیاسی در 57
کنده شده است. به طور طبیعی، با ورود روحانیت به مبارزه بعد از خرداد 42 و در
شرایط بعد از انقلاب، برخلاف تعهداتی که انجام شده بودو چشم اندازی که در نوفل
لوشاتو به مردم ایران داده شد و مردم در 12 فروردین 58 به اتکای آن چشم انداز به
جمهوری اسلامی رأی دادند. اما عملاً، خصوصاً بعد از خرداد60 نگاه اسلام فقاهتی و
استبداد دینی حاکم میشود. ولایت فقیه در قانون اساسی میآید و بعد هم مطلقه میشود.
مهندس بازرگان از همان ابتدا، این پدیده را در
آثار خودشان از جمله در «انقلاب ایران در دو حرکت» مطرح میکند. ایشان در آثار
خودشان از جمله «ناگفتههای بعثت» و «آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء» نشان میدهند که
ولایت فقیه با آموزه های قرآنی هماهنگ نیست و خارج از موضوع رسالت پیامبر است. یعنی
روحانیت و نهاد دین نباید در قدرت باشد. این حرف مهندس بازرگان نیست. آموزههای قرآن
است، حرف مراجعی چون آخوند خراسانی است. در انقلاب مشروطه هم این حرف زده شده. حرف
بسیاری از مراجعی هم که امروز هستند چون آیت الله سیستانی همین است و جمع بندی است
که عموما بعد از 4دهه به آن رسیدهاند.
من فقط یک
جمع بندی داشته باشم. تاریخ بسیار مهم است. نسل جوان امروز باید بداند که این
فرایندی که در اثر مبارزه با استبداد دینی طی میشود، کوتاه مدت نیست و با دورانی
که استبداد سیاسی بوده، متفاوت است. این ماجرا زمان بیشتر، سرمایه گذاری بیشتر و
به قول مرحوم دکتر یزدی صبوری و شکوری میطلبد. به نسل جوان آگاهی و امید بدهیم که
بداند راه طولانی است. ما باید خود را برای راهی طولانی آماده کنیم. امیدوارم که
بتوانید به وظیفۀ اگاهی بخشی خودتان در این راستا عمل کنید و ما هم بتوانیم در
خدمت نسل شما باشیم و این پیام را به عنوان امانت به شما بدهیم تا آن را ادامه
دهید.
منبع:
نشریه چند رسانهای رباط (دانشجویی) - شماره اول – تجربه اسلام سیاسی – پائیز 1399
(محمد علی رحمانیان)
No comments:
Post a Comment