جنبش
دانشجویی؛ راههایی که طی شدند
مصاحبهء
نشریه دانشجویی حیات نو با مهندس محمد توسلی-دبیرکل نهضت آزادی ایران
به کوشش
انجمن اسلامی دانشجویی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان
شکی نیست
که جنبش دانشجویی راه و بیراهههای بسیاری را پیموده تا به امروز رسیده است. اگرچه
توشهء این راه بعضاً خوراکهای فکری ضد و نقیض و حتی گاهی اندیشههایی مبتذل و
نازل بوده، اما وجه تاریخساز این جنبش را هم نباید از یاد برد؛ به خصوص که توجه
به رهاورد این مسیر میتواند درک جامعهشناختی منسجمی به دست بدهد که شایسته است
در آن تأمل شود.
در نگاهی
به بیش از هفت دهه تاریخچهء جنبش دانشجویی در ایران، فراز و فرودها آنقدر زیاد و
گسترهء عملکردها به قدری وسیع به نظر میرسد که مشکل میتوان نسبت به اشراف علمی
بر این تاریخچهء عظیمِ اجتماعی، ادعایی کرد. ولیکن هستند افرادی که در طی سالیان
متمادی با مجاهدتهای گوناگونِ خود، در تار و پود این نهضت اجتماعی تنیده شده و
معلومات آنها را میتوان عصارهء بخشِ مهمی از این تاریخچه دانست.
جناب
مهندس محمد توسلی، دبیرکل نهضت آزادی ایران و شهردار سابق تهران، یکی از همین
افراد است. او از سابقهء تشکیلاتی دوران دانشجوییاش و در ادامه از خاطرات تاریخی
خود میگوید و تلاش میکند، تصویری منسجم از این تاریخ پرماجرا برای خوانندگانِ
نسل حاضر به دست بدهد. در این مصاحبه تلاش کردیم تا با یک دید انتقادی این عقبهء
تاریخی را مرور کنیم به این امید که بتوان افقی راهگشاتر و نوید بخشتر را برای
نهضت دانشجویی ایران به تصویر درآورد.
با سلام و عرض
تحیت خدمت شما جناب مهندس توسلی، بسیار سپاسگزاریم بابت فرصتی که در خصوص این
مصاحبه در اختیار ما قرار دادید.
با سلام و
تشکر از دعوتی که برای مصاحبه از بنده به عمل آمده. خوشحالم که در خدمت شما و نسل
شما هستم که بتوانم تجربیات خودم را در اختیار شما بگذارم.
س-مختصری از خودتان
و تجربه دوران دانشجویی در دهه ۳۰ بگویید. چگونه گذشت؟
ج-من
متولد سال 1317 در محله سنگلج شهر تهران هستم، دوران دبستان و دبیرستان را در شهر
تهران گذراندم. در دوران دبستان و دبیرستان در جلسات فرهنگی که با جمعی از دوستان
داشتیم با زبان عربی و آموزههای قرآن آشنا شدم و این یک آموزش مفیدی بود در دوران
نوجوانی برای آینده من. در سال 1336 که وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران شدم، به
طور طبیعی عضو انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده فنی دانشگاه تهران شدم. این یک
دورهء جدیدی بود که من بتوانم در یک نهاد مدنی دانشجویی، شخصیت فرهنگی و اجتماعی
خودم را شکل بدهم. برنامههایی که انجمن داشت، شبهای جمعه، درس تفسیر آیتالله
طالقانی در مسجد هدایت بود که عموماً دانشجویان در این برنامه شرکت میکردند و با
آموزههای قرآنی آشنا میشدند. خب این در شکلگیری نسل ما بسیار مؤثر بود که با
مبانی محکم قرآنی آشنا بشویم.
جلسات دیگری
در انجمن برگزار میشد. جلسات آموزشی بود. فضای دانشگاه که بعد از کودتای 28 مرداد
بسته بود و بنابراین امکان اینکه این جلسات در داخل دانشگاه برگزار شود آن موقع
وجود نداشت. در کتابخانهای که مقبره خانوادگی دکتر شیبانی بود، در خیابان امیریه،
فضای کوچکی بود که این جلسات گفتوگو برگزار میشد. خود دانشجوها هم سخنرانی
داشتند؛ مثل مرحوم دکتر سامی و هم دیگرانی جلسات را اداره میکردند. روحانیونی چون
مرحوم مطهری هم که تازه از حوزه به تهران آمده بودند، در این جلسات شرکت میکردند.
جلسات پرسش و پاسخ بود و این فرصتی بود که نسل جوان هم با همدیگر گفتوگو میکردند
و هم کسانی که سخنرانی داشتند در معرض این صحبتها قرار میگرفتند که شما وقتی
رزومه مرحوم مطهری را نگاه کنید، شخصیت مطهری هم در همین تعامل با نسل جوان و
دانشجو، ساخته شده و آن آثار را از خودشان باقی گذاشتند.
به مناسبتهایی هم انجمن برنامه داشت
از جمله در اعیاد فطر به خصوص از همان سال 36، اولین برنامه در کرج برگزار شد که
اولین سخنرانی مهندس بازرگان را من آنجا شنیدم؛ سخنرانی راهبردی و تاریخی مهندس
بازرگان در سالن دانشکده کشاورزی کرج. مهندس بازرگان بعد از آن دوران نهضت مقاومت
ملی و مشکلاتی که داشتند، تجربیات خودشان را برای پاسخ به نیازهای مبرم جامعه، در
یک سخنرانی تحت عنوان «احتیاج روز» ،که در مجموعه آثار جلد 8 مهندس بازرگان آمده،
عنوان کردند.
خود من هم با توجه به راهبردیبودنِ
این سخنرانی در سالهای دهه 60 و 70، دو تا یادداشت دارم که اهمیت این سخنرانی
مهندس بازرگان را توضیح دادم که در واقع میخواهند بگویند که چرا ما ایرانیها
روحیه کار جمعی نداریم و مهمترین نیاز جامعهء ما این است که ما قبل از اینکه وارد
عرصه سیاسی بشویم باید ابتدا در نهادهای مدنی، کار جمعی را یاد بگیریم و آن خلق و
خوی تکروی و منیتها دور برود تا در سطح سیاسی، وقتی همکاری میکنیم با چالشهایی
روبرو نباشیم. این اولین سخنرانی است که من از مهندس بازرگان شخصاً شنیدم. در سالهای
37، 38، 39 و 40 هم در جشنهای عید فطر انجمن، آن مرحوم شرکت داشتند. خود من هم
سرگرمیام عکاسی بود، عکسهایی که در این دوران گرفته شده عکسهایی است که خود من
گرفتم که در اسناد تاریخی هست که حتماً ملاحظه کردهاید.
انجمن به مناسبت های دیگری هم در کوی
دانشگاه برنامه داشت. این جلسات خیلی آموزنده بود که نسل دانشجو هم با آموزههای
قرآنی آشنا بشود و هم با آن مبانی تفکر مهندس بازرگان آشنا بشود و آن شخصیت فرهنگی
و اجتماعیاش ساخته بشود. این دوران، دوران مفیدی است. من قبلاً توضیح دادهام که
شخصیت دانشجویانی مثل مهندس عزتالله
سحابی، مثل دکتر ابراهیم یزدی، مثل شهید دکتر مصطفی چمران و دیگران در همین دوره
ساخته شده که توانستهاند در طول 60 سال فعالیت خودشان، استوار بمانند و زیگ زاگ
نزنند و آن نگاه راهبردی خودشان را دنبال کنند. این دوره به نظر من، دورهء بسیار
آموزندهای است که باید نسل امروز هم از این تجربیات بهره بگیرد.
اما در عرصه
سیاسی، 16 آذر که در سال 32 اتفاق افتاد و 3 نفر از دانشجویان دانشکده فنی به
شهادت رسیدند، روز خاصی بود که در فضای دانشکده فنی به این مناسبت مراسمی برگزار
میشد. خوب یادم هست، همان سال 36 فضا آن قدر بسته بود که دانشجویان در همان پلههای
ورودی دانشکده فنی جمع میشدند، دسته گلی گذاشته میشد و یکی از
دانشجویان اعلام سکوت میکرد، با علم به اینکه بلافاصله هم باز داشت میشود، یک
چنین شرایطی بود سالهای 36، 37، 38. 16 آذر به همین صورت در دانشکده فنی برگزار
میشد. اما از سال 39 با بازشدن فضای نسبی سیاسی و آن بحث حقوق بشرِ دوران کندی، به طور طبیعی جبههء
ملی دوم تشکیل میشود. فضای دانشگاه به طور نسبی باز میشود و ما موفق میشویم که
مراسم 16 آذر را در سال 39 به صورت راهپیمایی در فضای دانشگاه تهران برگزار بکنیم
و اجتماعی در مقابل دانشکده حقوق دانشگاه تهران برگزار میشود، جمعی سخنرانی میکنند،
از جمله سرکار خانم پروانه اسکندری که بعدها
همسر داریوش فروهر شد و در آذرماه هم در سالگرد شهادت آنها هستیم، یادی از
آنها بکنیم. این سخنرانیها هم در آن شرایط بسیار برای تقویت جنبش دانشجویی و
فضای دانشگاه تأثیرگذار بود.
رویدادهای سالهای
39، 40، 41 با بازشدن فضای سیاسی، از جمله تشکیل جبههء ملی دوم و بعد در سال 40،
تشکیل نهضت آزادی ایران و دوران حکومت آقای دکتر امینی و برخوردهایی که شاه با آنها
داشت و نهایتاً رویدادهایی که منجر به ورود روحانیت به عرصهء سیاست میشود (بحث
فیضیه) و بعد هم نهایتاً انقلاب شاه و ملت در بهمن سال 41 و رخداد خرداد سال 42 و
بیانیهء نهضت آزادی ایران و بازداشت سران نهضت. اینها همه رویدادهای سیاسی است که
در اسناد تاریخی آمده در خاطرات خود من هم در جلد اول[1]
هم آمده. این خاطرات خود من هست در دوران دانشجویی.
در مهر سال
41، بعد از فارغ التحصیل شدن برای ادامه تحصیل در رشتهء دکترای حمل و نقل و
ترافیک، پذیرشی از دانشگاه فنی اشتوتگارت آلمان داشتم که به خارج از کشور رفتم.
همینجا اشاره بکنم که در همان سال 41 که من در آلمان بودم، نامهای از آقای دکتر
بنی صدر که مسئول سازمان دانشجویان دانشگاه تهران بود، برای من آمد و من را به
عنوان نماینده دانشجویان دانشگاه تهران برای شرکت در کنگره کنفدراسیون[2]
که در لوزان سوئیس تشکیل میشد، معرفی کردند که این بخش هم جزئیاتش در خاطرات من
آمده و هم اگر لازم باشد در بخشهای بعدی میتوانم خدمتتان توضیح بدهم. این
مجموعهء تجربهء بنده در دوران دانشجویی است و فعالیت در انجمن اسلامی دانشجویان.
در سطح سیاسی هم در جبهه ملی دوم و بعد هم وقتی که نهضت آزادی ایران در اردیبهشت
سال 40 تأسیس میشود، من عضویت نهضت آزادی ایران را، در شاخه دانشجویی، پذیرفتم. و
خدا را شکر میکنم که از سال 40 تا امروز به عنوان عضو نهضت آزادی ایران، کوشش
کردهام که به وظیفه ایمانی و ملی خود عمل کنم.
س-بسیار شنیدهایم
که در آن ایام، خانوادهها به دلایل مذهبی، حساسیتهایی در رابطه با دانشگاه و
تحصیلات دانشگاهی فرزندانشان داشتند. آیا چنین بود؟ تجربه شخصی خودتان در این باره
چگونه بود؟
ج-بله،
در خانوادههای مذهبی نسبت به تحصیل فرزندانشان یک نوع حساسیتهایی از قبل وجود
داشته اما در دوران ما لااقل در خانوادهء ما که به خصوص از ناحیه پدر، نوعی با
مرحوم شریعت سنگلجی ارتباط داشتند و نوعی نواندیش بودند، لااقل برای فرزندان پسر
مشکلی نبود. حتی مادر من که خودش به عنوان یک دختر در یک خانواده مذهبی، تحت چنین
شرایطی قرار داشت، بسیار مشوق ما در تحصیلات عالی بود. بنابراین در خانواده ما و
خانوادههای مشابه ما در ارتباط با پسرها حساسیتی وجود نداشت، اما کماکان در
ارتباط با دختران خانواده این حساسیت وجود داشت، به طوری که در خانواده خود ما به
رقم روشنفکری و نواندیشبودن، خواهران من در حد دبیرستان تحصیل کردند، بالای
دبیرستان دیگر فضای دانشگاه آماده نبود که وارد دانشگاه شوند.
در دورانی هم
که ما دانشجو بودیم، در دهه 30 در دانشکده فنی، یک یا دو نفر دانشجو دختر بیشتر نبودند. یعنی تعداد دانشجویان دختر در
کل دانشگاه هم بسیار محدود بود. این تحولی که در این سالها اتفاق افتاده و امروز
در دانشگاهها میبینیم تعداد دختران بیش از پسران هستند، خب واقعاً یک تحول
مبارکی است در کلان تحولات فرهنگی-اجتماعی جامعهء ما. بنابراین ما بایستی این سیر
تحولات را در راستای تحول از سنت به مدرنیته و زمینههای رفع موانع توسعهیافتگیِ
کشور، ارزیابی بکنیم که این فرایند گام به گام در طول این دههها طی شده است.
بنابراین خود من هم همیشه توسط خانواده مشوق بودم چه در تهران چه در ادامه تحصیل
در خارج کشور، حتی برادران من هم، همین زمینه را داشتند و موفق بودند که تحصیلات
عالی هم داشته باشند.
س-به شخصه از میان چهرههای متعدد فرهنگی و سیاسی(نظیر مرحوم نخشب،
بازرگان، طالقانی و...) که در آن سالها با بدنه دانشجویان ارتباط داشتند، بیشتر
از کدام یک تأثیر میگرفتید؟ امروز بعد از چندین دهه، این تأثیرات را چطور
ارزیابی میکنید؟ و آیا نقدی هم بر ایشان (چه اشخاص و چه افکار و آرائشان) وارد میدانید؟
ج-من با
مرحوم دکتر نخشب ارتباط نزدیک نداشتم زیرا ایشان اواخر دهه 30 به آمریکا رفته
بودند. ایشان از کسانی بود که در دهه 20 در واکنش به نقشی که مارکسیستها در فضای
دانشگاهها و فضای عمومی جامعه داشتند در کنار روشنفکرانی چون مرحوم مهندس جلالالدین
آشتیانی، نهضت خداپرستان سوسیالیست را پایهگذاری کردند که واکنششان این بود که
مارکسیستها از جمله حزب توده امکان ندارد بتوانند به عدالت دست پیدا کنند، بدون
اینکه باور به خدا داشته باشند. بنابراین بحث عدالت را پذیرفته بودند و پیوند زدند
با خداپرستی. خب این شرایط خاصی بود که بعدها هم دوستانشان مثل دکتر سامی و امروز
هم دکتر پیمان، آقای دکتر قهاری، همان احزابها و نهادها را دنبال میکنند. اما
همانطور که در سؤال اول توضیح دادم، ورود من به دانشگاه در سال 36 و عضویت در
انجمن اسلامی دانشجویان، ارتباط من را با مرحوم طالقانی در برنامههای مسجد هدایت
و سخنرانیهای مهندس بازرگان ایجاد کرد. مهندس بازرگان علاوه بر اینکه در سخنرانیهایشان
در انجمن اسلامی دانشجویان شرکت داشتیم، ایشان در دانشکده فنی استاد ما هم بودند؛
من افتخار شاگردی ایشان را در درس ترمودینامیک در سال سوم دانشکده داشتم.
بنابراین، این پیوند فکری و علمی با مهندس بازرگان و طالقانی و بعدها دکتر یدالله
سحابی، در نسل ما تأثیر کاملاً راهبردی داشت. هم بینش آنها هم منش و رفتار آنها
برای نسل ما الگو بود و امروز وقتی به گذشته مرور میکنیم میبینیم آنها واقعاً
یک الگوهای آموزندهای برای نسل ما و جامعه ما بودند و کسانی که در آن نسل ساخته
شدند پیامی گرفتند که توانستهاند در طول زندگی خودشان آن پیام را به کار ببندند و
نگاه راهبردی در زندگیشان داشته باشند.
بنابراین
امروز وقتی من به گذشته نگاه میکنم، نه تنها بازرگان و طالقانی برای من به عنوان
یک نسل جوان آن روز تأثیرگذار بودند، بلکه وقتی آثار آن بزرگان را مرور میکنم، که
مجموعه آثار مهندس بازرگان در 35 جلد چاپ شده و بیش از 300 اثر از ایشان هست، که
گام به گام توانستهاند آن نقش آگاهی بخشی خودشان را داشته باشند و جامعه ما را از
بعد از شهریور 20 که با آن چالشهای راهبردی استبداد سیاسی و استبداد دینی روبهرو
بود، بتوانند ابتدا در عرصههای فرهنگی-اجتماعی و بعد هم در عرصهء سیاسی، هدایت
بکنند که گام اول در بهمن 57 برداشته میشود که استبداد سیاسی حذف میشود، و گام
دوم هم که به طور طبیعی بعد از انقلاب شاهد هستیم که در همان روند، تحولات در حال
طی شدن است. بنابراین من تحت تأثیر پیشگامانِ روشنفکری دینی، چون بازرگان و
طالقانی هستم. طبیعتاً مهندس بازرگان از یک جهاتی تأثیر بیشتری در ما داشت، به
خاطر آن آثار بیشتری که به خصوص بعد از انقلاب داشتند و ارتباطات آموزشی که با
ایشان داشتیم. اما تا آخرین روزهای حیات طالقانی هم ارتباط نزدیک با ایشان داشتم،
در مدیریت شهر تهران ایشان مشاور ما بودند و تا آخرین روز حیاتشان در کنار ایشان
بودم. همچنین با مرحوم دکتر سحابی تا آخرین روز حیاتشان که در خاطرات من آمده، از راهنمایی
ایشان و معنویت ایشان همیشه برخوردار بودیم. به خاطر دارم که در سال 80 که از
زندان آزاد شدیم در همان اسفند سال 80، آخرین دیداری که من داشتم که ضبط هم شده
آخرین گفتوگویهایی بود که من با ایشان داشتم که بعد از آن دیدار، ایشان به حالت
اغما رفتند و در فرودین هم جان به جان آفرین سپردند. بنابراین، این بزرگان نه تنها
در زندگی شخصی بنده و افکار و اندیشههای من تأثیر داشتند بلکه به نظر من تأثیرات
عمیقی در تحولات اجتماعی کشور ما در یک قرن اخیر داشتند. ان شاءالله خداوند به ما
توفیق بدهد که ما هم بتوانیم راه این پیشگامان را دریافت بکنیم و به روزرسانی
بکنیم و بتوانیم دنبال کنیم.
س-تجربه شخصی خودتان از پیوستن به تشکیلات یا سازمانهای جنبش
دانشجویی چگونه رقم خورد؟
ج-جزئیات
را من به خاطر ندارم ولی به طور طبیعی با آن زمینه خانوادگی و آشنایی که من با
زبان عربی و زبان قرآن داشتم و یک چنین آموزشهایی که داشتم، در دانشکده فنی عضویت
انجمن اسلامی دانشجویان را در آن شرایط پذیرفتم و در آن شرایط فعالیت کردم. جزئیات
در اثر خاطرات من هست که از آنجا میتوانید اگر لازم به توضیحات بیشتر باشد
استفاده بکنید.
س-یک سوال کلیشهای اما مهم: «جنبش شما را ساخت یا شما جنبش را؟»
ج-طبیعی است که
نهادهای دانشجویی که تشکیل شده بود که سوابقش هم در خاطرات من آمده و هم در اسناد
تاریخی موجود است (انجمنهای اسلامی دانشجویان از سال 21 در دانشگاه تهران تشکیل
میشود و در دهه 20 و 30 تحولات زیادی را انجمن داشته) و پیشگامان روشنفکری دینی
که کوشش میکردند که این نهادهای مدنی را که برای شکلگیری و ساختن شخصیت
دانشجویان در دوران دانشجویی تأثیرگذار باشد را تقویت بکنند و مخاطبین آنها هم
عمدتاً روشنفکران و دانشگاهیان به ویژه نسل جوان و دانشجوها بودند که سرمایهگذاری
کردند تا نسل جوان بتواند این پیام را بگیرد و شخصیتش ساخته بشود و بتواند راه را
ادامه بدهد. بنابراین واقعیت امر این است که این جنبش دانشجویی بوده که در ساختن
ما اثر داشته و طبیعی است وقتی که به تدریج ما ساخته شدیم، ما هم توانستیم تعامل
داشته باشیم در تقویت جنبش دانشجویی. هم در خود دانشگاه تهران و هم در اروپا و
آمریکا و بعد هم در برگشت در ایران ما کوشش کردیم که همه تجربیات خودمان را در طول
این 5 یا 6 دهه گذشته به نسل جوان منتقل کنیم. یک چنین واقعیتی وجود دارد که یک
تعاملی همواره وجود داشته است.
س-گاهی به شوخی میشنویم که «دانشجویان سیاسیِ دانشکده فنی، همیشه
از همه رادیکالترند». به عنوان یکی از دانشجویان سابق دانشکدهء فنی، چنین چیزی را
تأیید میکنید؟ پیش از انقلاب هم همین طور بود؟ تأثیر وقایع ۱۶ آذر در جو سیاسی
این دانشکده را چطور میدیدید؟ این تأثیرات تا چه مدت دوام داشت؟
ج-بله،
گاهی بعضی از واقعیتهای تاریخی میتواند به صورت شوخی مطرح بشود. واقعیت امر این
است که دانشجویان دانشکده فنی، هم به لحاظ تحصیلی هم به لحاظ حضور اساتیدی مثل
مهندس بازرگان در آن دانشکده و اساتید دیگری هم که در آن دانشکده بودند (که
احتمالاً در شکلگیری شخصیت آنها تأثیرگذار بوده) و فضای سیاسی که در آن دانشکده
بود، توانسته این روحیه کار جمعی و سیاسی را در دانشکده فنی بیش از سایر دانشکدهها
تقویت بکند. به طوری که شما مهندس عزتالله سحابی، شهید دکتر چمران را در دانشکده
فنی میبینید و شخصیتهای دیگری که برای کوتاه شدن پاسخ نمیخواهم نام آنها را
ببرم.
ولی خب آقای
دکتر ابراهیم یزدی هم در دانشکده داروسازی بودند و دانشجویان دیگری هم بودند که در
دانشکدههای دیگر دانشگاه تهران فعال بودند. اما در مجموع، جمعبندی من این است که
دانشجویان دانشکده فنی هم در انجمن اسلامی داشجویان و هم در فعالیتهای سیاسی در
آن دوران، حضور پررنگتری داشتند و در آن موقع کاملاً مشهود بود. شاید در ادامهء
یک چنین روندی، وقتی در سال 36 انجمن اسلامی مهندسین تشکیل میشود و همزمان هم
انجمن اسلامی پزشکان و بعد هم انجمن اسلامی معلمان تشکیل میشود، شما سیر تحولات
را که نگاه میکنید، در طول این چند دهه، امروز میبینید انجمن اسلامی مهندسین
توانسته آن نگاه راهبردی پیشگامان خودش را تا امروز هم حفظ بکند و به رغم افت و
خیزها و چالشهایی که وجود داشته، فعالیتهایش را ادامه دهد، اما انجمنهای اسلامی
پزشکان و معلمان با راهبرد اولیه خود عملاً نتوانستهاند بعد از انقلاب ادامه
بدهند.
س-فضای سرکوبِ جنبش دانشجویی در پیش و پس از انقلاب را چگونه مقایسه
میکنید؟ فشارهای مختلف (که بعضاً به پناهندگی و مهاجرتهای اجباری منجر میشود)،
بازداشتهای طولانی مدت (حتی تا چند صد روز بدون برگزاری دادگاه)، ستارهدار کردن
و محرومیت از تحصیل، فشار به خانوادهها و... که امروزه مشهود است، در فضای جنبش
دانشجویی پیش از انقلاب اصلاً موضوعیت داشت؟
ج-باید
بگویم متأسفانه شرایط قبل و بعد از انقلاب کاملاً متفاوت است. در شرایط قبل از
انقلاب، مدیریت دانشگاهها به طور نسبی، استقلال داشت و رؤسای دانشکدهها و
دانشگاه را هیأتهای علمی دانشکدهها و رؤسای دانشکدههای مختلف انتخاب میکردند و
بنابراین به طور نسبی یک استقلال سیاسی در فضای سیاسی دانشگاه کاملاً حکمفرما بود. در جریان دههء ۳۰ جنبش
اجتماعی ایران، در شرایطی حتی مثل ۱۶ آذر، دانشجویان وقتی بازداشت میشدند، ظرف یک ماه یا دو ماه بعد آزاد میشدند. اما وقتی برمیگشتند، مدیریت دانشگاه و
فضای دانشگاه از آنها استقبال میکردند و هیچ نوع تأثیری در کارنامه آموزشی وتحصیل آنها نداشت.
یک مثال تاریخی که به دفعات نقل شده، آقای دکتر عباس شیبانی که از اعضای انجمن اسلامی دانشجویان بودند،
۶ یا ۷ بار در دوران دانشجویی خودشان بازداشت شدند و نهایتاً از دانشکده پزشکی دانشگاه
تهران فارغالتحصیل شدند. این کاملاً یک شرایط مشخصی را در فضای سیاسی قبل از
انقلاب در دانشگاه به وجود میآورد. البته خب در یک دورانی هم ساواک اعمال نفوذ میکرده اما در چارچوب
همان استقلال نسبی که در دانشگاه وجود داشت.
من یک مثال زنده و نمونهای از مدیریت دانشگاه تهران را بخواهم
اشاره کنم؛ در همان حملهای که کوماندوها در اول بهمن سال ۴۰ به دانشگاه کردند، که
جزئیاتش در خاطرات من آمده و در اسناد تاریخی هم هست که اولین باری است که نیروهای
ویژه به دانشگاه حمله میکنند و قصد سرکوب و ایجاد رعب در فضای دانشگاه داشتند، به
طوری که آزمایشگاهها و تجهیزات دانشگاهی را تخریب میکنند، همه حتی دانشجویانی که
مخفی شدهبودند، مورد ضرب و شتم قرار میگیرند، اساتید دانشگاه نیز مورد ضرب و شتم
قرار میگیرند، اما مدیریت دانشگاه و رئیس دانشگاه که آقای دکتر احمد فرهاد بودند،
که همزمان در همان ساختمان اداری دانشگاه (که خارج از دانشگاه بود) اشراف داشتند و
تمام رویدادها را از آن بالا نظارهگر بودند، نامهء تاریخی نوشتند که یک سند
تاریخی به شرح زیر است:
«امروز یکشنبه اول بهمن ماه ساعت یازده و ربع
عده نظامی بدون آن که اتفاقی مداخله آنان را ایجاب نماید به محوطه دانشگاه وارد
شده و جمعی از دانشجویان را مضروب و مجروح نمودهاند دانشگاه نسبت به این عمل رسماً
اعتراض و تقاضای رسیدگی و تعقیب مرتکبین و
مجازات آنان را از دولت نموده است و مادامی که نتیجهء رسیدگی به دنشگاه اعلام شود
اینجانب و رؤسای دانشکده ها از ادامهء خدمت در دانشگاه معذور خواهیم بود. رئیس
دانشگاه تهران- دکتر فرهاد»
یعنی مدیریت دانشگاه در این جایگاهی هست که میتواند بیانیه بدهد
در مقابل یک چنین هجمهای که به دانشگاه تهران انجام شده. ولی متأسفانه در سالهای
بعد از انقلاب و بیش از تأسف در شرایطی که امروز در مدیریت دانشگاهها یک قشر خاصی
حاکم شدند، آن استقلال دانشگاهها از بین رفته و فضای دانشگاهها در اختیار
نهادهای ویژهای قرار دارد و این تحول یک ضربه سنگینی هم به جنبش دانشجویی و هم به
مدیریت دانشگاه و مهمتر از همه، آن فضایی که باید نسلی تربیت شود، کادرهایی تربیت
بشوند که در آینده بتوانند مدیران کارآمدی در کشور باشند، وارد کرده. چنین فضای
دانشگاهی، آمادگی تربیت چنین نسلی را ندارد و اگر هم کسانی با استعداد باشند همان
طور که اشاره شد و آمار هم نشان میدهد استعدادهای جامعهء ما برنمیتابند و مهاجرت
میکنند، و این مهاجرتها بسیار سنگین است.
بازداشتهای دوران ما اصلاً قابل مقایسه با بازداشت های سالهای
بعد از انقلاب نیست. علت این تفاوت باید
در یک سطح کلان ارزیابی و مقایسه بشود که استبداد سیاسی که قبل از انقلاب بوده این
استقلال را برای دانشگاه برتابیده و تحمل کرده و پیامدهایی داشته، اما وقتی بعد از
انقلاب ولایت فقیه و استبداد دینی حاکم میشود در دانشگاهها ما یک چنین فضایی را شاهد
هستیم، این نیاز به یک بحث بیشتری دارد و پیامدهای یک چنین رخدادی که در زمینههای
مختلف میتواند مورد بررسی و پژوهش قرار بگیرد، و چشمانداز این روند را، و وظیفهای
را که کنشگران دانشجویی و اجتماعی دارند در قبال این رویداد، بتواند مشخص کند.
س-به نظر میرسد جنبش دانشجویی در ایران و یا به طور دقیقتر، جریانِ غیر مارکسیستیِ دانشجوییِ دههء ۲۰ (که
سرکوب یا مضمحل نشد و با همه تحولات روحی و فکریاش توانست راه خود را به دهههای
بعد از انقلاب هم باز کند)، در بدو شکلگیری خود، چندان واکنشی به نظم
اجتماعی-سیاسی مسلط به شمار نمیرفت و لزوماً در ضدیت با سیاستهای دستگاه قدرت هم
تعریف نمیشد. لذا با نگاهی به تاریخ شاید چنین بر میآید که این تشکیلات بیشتر یک واکنش فرهنگی-آن هم در قالب دفاعی،
نسبت به گسترش اندیشههای مارکسیستی در دانشگاه بود. تا چه حد این دیدگاه را صحیح
میدانید؟
ج-در ارتباط با شرایط شکلگیری جنبش دانشجویی بعد از شهریور ۲۰ و
ویژگیهای جنبش دانشجویی، من باید توضیح بدهم که بعد از شهریور ۲۰ و رفتن رضاشاه، فضای
سیاسی کشور تا حدودی باز میشود، اما کنشگرانی مثل مهندس بازگان مثل طالقانی مثل دکتر سحابی
که از فرزندان انقلاب مشروطه هستند و با ریشههای انقلاب مشروطه آشنا هستند، و چالشهایی
را که دو دهه استبداد رضاشاه در جامعهء ما حاکم میکند در جریان هستند، با یک نگاه
راهبردی فعالیتهای اجتماعی خودشان را شروع میکنند، همینجا من این آیه قرآن را که سرلوحه
نگاه راهبردی و برنامههاشان بود یادآوری میکنم: ان الله لا یُغَیِّر ما بِقومٍ
حتّی یغیِّروا ما بِانفُسِهِم
آنها با توجه به زمینههای فرهنگ استبدادی، اعم از سیاسی و دینی
که در جامعهء ما هست، پیشنیاز هر نوع تحولی را تحول فرهنگی و اجتماعی میدانستند،
بنابراین کوشش کردند که با توجه به آموزههای قرآنی، با توجه به شناخت فرهنگی-اجتماعی
و چالشهایی که در فرهنگ ما وجود دارد، و همچنین آشنایی با جوهر تمدن غرب یعنی
مدرنیه که در خاطرات مهندس بازرگان به تفصیل آمده، با توجه به مجموعه این عواملی
که از عوامل توسعه نیافتگی ایران هستند، روی دو عامل استبداد سیاسی و استبداد دینی
تحول ایجاد بکنند، در مورد استبداد سیاسی، باید تحولات فرهنگی-اجتماعی به جود بیاید. بنابراین دنبال ایجاد نهادهای مدنی و ایجاد
تحول در خلق و خوی جامعه بودند، همچنین بازگشت به قرآن برای عبور از آن پیرایهها و
خرافات هزار ساله بودند که هم طالقانی هم بازرگان هر دو در این زمینه در طول زندگی چند دههای
خودشان تلاشهای آگاهی بخش گستردهای داشتند. در چنین فضایی هست که کنش سیاسی در سطح
فرهنگی اجتماعی شکل میگیرد.
طبیعی است با توجه به شکلگیری حزب توده بلافاصله بعد از شهریور ۲۰
و با توجه به تجربه جهانی که آنها داشتند،
فرهنگ مارکسیسم در سطح دانشگاهها و روشنفکران ما نفوذ کلی داشت. اما روشنفکران دینی با آنها
تقابل مستقیم نداشتند. کوشش کردند که آن نگاه خودشان را در جامعه مطرح بکنند، و
کوشش بکنند که روشنفکران ما متأثر از ادبیات آنها نباشند. من همینجا به چند نکته اشاره کنم؛ خیلی از واژههایی
بود که آن موقع مطرح بود، مثلا بحث سوسیالیسم، بحث ضد امپریالیسم، اینها واژههای مطرح بود، این پیشگامان
کوشش کردند که از این واژگان در ادبیات خودشان استفاده نکنند. مهندس بازرگان و طالقانی،
در تمام آثارشان اگر نگاه کنید، واژه سوسیالیسم را به کار نبردند برای اینکه
سوسیالیسم در کنار ادبیات مارکسیسم در جامعهء ما در ذهن خطور میکرد. اما آنها
باور به عدالت اجتماعی داشتند و به خصوص طالقانی در آثارش و همچنین مهندس بازرگان،
روی بحث عدالت اجتماعی با همان راهکارهای درون دینی و ملی به آن مسئله نگاه میکردند.
بنابراین این پیشگامان صرفا یک نوع واکنش فرهنگی داشتند اما نه تقابلی. کوشش میکردند
که جنبش اجتماعی ایران را در چارچوب آن نگاه فرهنگی-اجتماعیِ ملی ما (که هم دینی
هست و هم ارزشهای ملی) تحولات اجتماعی را شکل بدهند. بنابراین توجه به این نگاه
راهبردی و سیر تحولی که این پیشگامان داشتند و سایر روشنفکران که بعداً همین راه
را ادامه دادند، به نظر من بسیار مهم است. روشنفکران امروز جامعهء ما هم باید
بتوانند همواره بر یک جنبش درونزا متمرکز باشند و بر ارزشهای فرهنگی و اجتماعی جامعه
ما تأکید بکنند تا جامعه ما بتواند با هزینه کمتر فرایند این گام دومی که بعد از
انقلاب مطرح هست را طی بکند.
س-تأثیر فراگیرشدن نهضت ملی در بین سالهای ۲۸-۳۲ بر جو سیاسی
دانشگاهها را چطور ارزیابی میکنید؟
ج-برای شناخت فضای سیاسی کشور به ویژه جنبش دانشجویی، کتاب جنبش
دانشجویی آقای دکتر ابراهیم یزدی که خودشان در آن دوره بودند و خاطرات خودشان را در دهه ۲۰ و ۳۰ تدوین
کردند خیلی مفید است. برای پاسخ به این سوال، به طور خلاصه، بعد از شهریور ۲۰ و
بازشدن فضای سیاسی و تشکیل نهادهای مدنی و تشکیل حزب ایران، و نهایتاً شکلگیری جبهه ملی اول و تصویب قانون
ملیشدن صنعت نفت، و در دوران ۲۸ ماهه حکومت دکتر مصدق، این فرایند یک فرایندی است
که پیامد آن رشد آگاهی در جامعه ما است که در دهه ۲۰ به وجود آمده، زمینههای شکلگیری
نهضت ملی ایران را فراهم کرد. دکتر مصدق همانطور که میدانید، دو برنامه مشخص دارد،
یکی قطع سلطه بیگانگان از جمله ملی کردن صنعت نفت به ویژه در قطع سلطه فرهنگی و اجتماعی
استعمار کهن انگلیس که در تمام عرصههای عمومی جامعه ما نفوذ داشتند و تأثیرگذار
بودند و عامل دوم بحث زمینهسازی برای تأمین آزادی و حاکمیت ملت از طریق اصلاح قانون
انتخابات و شوراها. دکتر مصدق در این فضا موفق شد که در این ۲۸ ماه کوتاه، گام بلندی
در راستای آن مطالبات تاریخی ملت ایران که از انقلاب مشروطه آغاز شده بود بردارد،
منتها هم موانع استبداد داخلی و هم نداشتن روحیه کار جمعی و نفوذ بیگانگان که
دنبال منافع خودشان در کشور ما بودند، موجب شد که کودتا ۲۸ مرداد به وجود بیاید. اما این جنبش اجتماعی با
توجه به اینکه در شرایطی است که هنوز احزاب سیاسی و نهادهای مدنی شکل نگرفته، به طور
طبیعی در فضای دانشگاهها که نسل جوان هستند و محدودیت کمتر دارند و ارتباط با
تمام اقشار جامعه دارند، جنبش دانشجویی در دانشگاهها نقش پررنگتری را در این دوره
ایفا میکند که در قسمت بعدی میتوانم به تفصیل بیشتری توضیح دهم.
س-گفتمان دریافتی
از نهضت ملی برای دانشجویان نهایتاً، ضدیت با استبداد و استعمار بود که احتمالاً وجه ضد استعماری در آن سالها به سبب مناقشات نفت،
پررنگتر میبود. این گفتمان از ابتدای مشروطه، چراغ راه جنبشهای اجتماعی بودهاست
که تا پیش از آن، در دست تحصیلکردگان و روشنفکران و یا بعضاً، روحانیان حمل میشده.
آنچه از تاریخ بر میآید، سالهای متمادی پس از شهریور ۲۰، هم روحانیون و هم
دانشگاهیان و روشنفکران به طور نسبی، رغبت کمتری (در مقایسه با شور و حرارت
دانشجویان) برای عرض اندام در فضای سیاسی داشتند. با این وصف دو پرسش مطرح است:
-با سوارکردن نقش سنگین روشنفکران و تحصیلکردگان روی شانههای نحیف
جنبش دانشجویی، آیا خطر ابتذال یا انحراف در پیشبرد این دو شعار متصور نبود؟
ج-این سؤال مهمی است. برنامهای که در دوران نهضت ملی ایران مطرح و
مورد عمل قرارگرفت هم اقداماتی علیه استبداد سیاسی و هم قطع نفوذ بیگانگان و استعمار بود و همچنین
مناقشاتی که در سطح بینالملی در پی مسئله خلع ید از شرکت سابق انگلیس و ملیکردن
صنعت نفت در جامعه به وجود میآید، این واقعیت را دو باره در جامعه مطرح میکند که
در سؤال قبل هم توضیح دادم، با توجه به اینکه هنوز نهادهای مدنی شکل نگرفته، احزاب
سیاسی در فضای استبدادی، امکان شکلگیری و رشد نداشتند، اگر هم بودند در همان فضا بودند که در دوران
۲۸ ماهه (فضای آزاد دوران دکتر مصدق) شاهدش هستیم، این موجب میشود که در این فضای
بعد از شهریور ۲۰، عملا جنبش دانشجویی نقش مؤثرتری در تحولات اجتماعی ایران داشته باشد.
من در اینجا اشاره بکنم که در همان دوران دکتر مصدق و بعد از دوران دکتر مصدق، دو نهاد عمده بودند
که در تحولات عمده اجتماعی ایران نقش مهم داشتند، یکی جنبش دانشجویی در دانشگاهها و نسل جوان ما که با تمام اقشار جامعه
ارتباط داشت و در واقع بازگوکننده مطالبات نهفته تمام اقشار جامعه بود، اما یک نهاد
دیگری هم بود که آنها هم تأثیرگذار بودند؛ نهاد بازار، که بخش خصوصی بودند، به
لحاظ اقتصادی استقلال داشتند، به نوعی با روحانیت هم ارتباط فرهنگی و اجتماعی
داشتند، این دو نهاد به لحاظ اجتماعی، بیشترین تأثیر را در تحولات اجتماعی داشتند. رویدادهای
تاریخی را هم وقتی مرور میکنیم، میبینیم که شخصیتهایی از بازار (همینجا ذکر
خیری بکنیم از مرحوم حاج محمود مانیان، مرحوم شمشیری و شخصیتهای متعدد دیگر)
بودند که در تحولات اجتماعی ایران، حتی در درون جبههء ملی نقش داشتند. با توجه به این
واقعیتها و ضعف نهادهای مدنی و احزاب سیاسی، بنابراین به طور طبیعی این بارِ سنگین جنبش اجتماعی
ایران بر شانههای نحیف جنبش دانشجویی سنگینی میکرد، و خب این موجب میشود که جنبش
اجتماعی ایران نتواند آن انسجام ملی خودش را در سطح تمام اقشار جامعه بازی کند و در
یک مقاطعی جنبش دانشجویی هم با پرداخت هزینههای سنگینی روبهرو بشود.
- این تغییر
ناگهانی فضای غالبِ جنبش دانشجویی، از ماهیت فرهنگیاش (که در سوال قبل به آن
اشاره شد)، به سمت یک ماهیت سیاسی، آسیب آفرین نبود؟ و جنبش را با ضعف گفتمانی
روبهرو نکرد؟
ج-عامل بعدی هم همانطور که اشاره شد، موحب شده که جنبش دانشجویی که باید عمدتاً در
سطح فرهنگی و اجتماعی متمرکز باشد تا شخصیتش ساخته بشود و توانمند بشود به لحاظ علمی
و فرهنگی و اجتماعی که در دوران بعد بتواند در عرصههای مختلف در جامعه تأثیرگذار باشد، مجبور میشود که خارج از ظرفیت خودش وارد عرصه سیاسی
بشود و هزینههای سنگینی را متحمل بشود، خب این یک واقعیت اجتماعی است که چارهای جز
این هم وجود نداشته، در واقع جنبش اجتماعی ایران در مقاطع مختلف با توجه به این واقعیتها
مسئولیت سنگینی را در مقاطع مختلف میپذیرد و طبیعی است که هزینههای سنگینی را هم
پرداخت کرده که در جزئیات این مسئله شاید در صحبت بعدی من بتوانم با تفصیل بیشتری
پیامدهای یک چنین واقعیتی را خدمتتان توضیح بدهم.
س-شخص مهندس
بازرگان در مقالهء «بازی جوانان با سیاست»، به شدت از سیاسیشدن فضای دانشگاه
انتقاد کرده و با تحلیلی که ارائه میداد، این امر را حتی در جهت خلاف منافع ملی ترسیم میکرد. چه طور شد که در
جریان تشکیل «نهضت مقاومت ملی» (بعد از سقوط مصدق) ایشان با تشکیل «کمیته نهضت
مقاومت ملی دانشگاه تهران» (که عملاً بار بخش عظیمی از اعتراضات و تظاهراتها را
نیز به دوش میکشید) کنار آمدند؟ به خصوص که دکتر یزدی هم تأکید میکند که تأثیر
حضور ایشان بود که بسیاری از دانشجویان انجمنهای اسلامی آن زمان را به صف نهضت
مقاومت ملی کشاند.
ج-اثر «بازی جوانان با سیاست» مهندس بازرگان در سال 1331 نوشته شده و
در مجموعه آثار شماره 4 قابل مراجعه است. چرایی نگارش آن اثر نیاز به بررسی شرایط
آن دوران دارد. مهندس بازرگان از سال 1324 تا 1330 ریاست دانشکده فنی و در سالهای
قبل نیز سمت معاونت و استادی دانشکده فنی را بر عهده داشت و از نزدیک چالش
دانشجویان را که تحت تأثیر افکار الحادی مارکسیسم حزب توده قرار میگرفتند، بود و البته
آن روند را در رستای منافع ملی نمیدید. مهندس بازرگان باور داشت که دانشجویان،
قبل از ورود به عرصه سیاست، علاوه بر تمرکز بر رشته تحصیلی ابتدا باید شخصیت
فرهنگی و اجتماعی خودشان را بسازند و با کار جمعی آشنا شوند و با آگاهی و شناخت
وارد عرصه سیاسی بشوند تا بتوانند در جایگاه مدیران توانمند در خدمت جامعه باشند و
در عرصه سیاسی نیز تمرکز بر منافع ملی داشته باشند.
مهندس بازرگان در دولت دکتر مصدق در معاونت وزارت فرهنگ و مدیریت خلع
ید از شرکت ایران و انگلیس و پایه گذاری سازمان آب شهر تهران همکاری نزدیک داشت.
پس از کودتای 28 مرداد 32 و نقش مهمی که در توقف برنامه های راهبردی دولت دکتر
مصدق و فرایند گذار به دموکراسی داشت، مهندس بازرگان در کنار شخصیتهایی چون آیت
الله سید رضا زنجانی و جمعی از شخصیت های ملی نهضت مقاومت ملی را برای مقابله با
تثبیت کودتا پایهگذاری میکنند. اما جوانانی چون رحیم عطایی، عزت الله سحابی،
مصطفی چمران و ابراهیم یزدی که جذب فعالیت نهضت مقاومت ملی شدند همه این فرایند
رشد فرهنگی و اجتماعی را طی کرده بودند. جنبش دانشجویی در این دوره جنبه حمایتی از
نهضت مقاومت ملی دارد که در راستای منافع ملی بوده است.
یادآوری این نکته در این جا ضروری است که در سالهای قبل از انقلاب،
انجمنهای اسلامی دانشجویی همواره یک نهاد مستقل فرهنگی-اجتماعی بود و همزمان نهادهای
دانشجوییِ وابسته به احزاب مختلف از جمله جریان چپ مارکسیست وابسته به حزب توده و جبههء
ملی هم در دانشگاهها فعالیت داشتند. در دوران نهضت ملی ایران در دهه 30 و در اواخر
دهه 30 ]با تشکیل[ جبهه ملی دوم، سازمانهای دانشجویی ملی به تدریج حضور پررنگتری
داشتند. اما در سالهای پس از انقلاب با محدودیت فضای سیاسی دانشگاهها عموماً
فعالیتهای دانشجویی در قالب مجوز انجمن اسلامی، با عناوین مختلف مجوز فعالیت
داشتهاند.
س-نفوذ فکری و
عقیدتی مهندس بازرگان در انجمنهای اسلامی در آن سالها روشن است. به ویژه که
ایشان از بانیان نخستین کنگره انجمنهای اسلامی نیز بودند (آن هم در سال ۴۰ که نه
فقط یک شخص حقیقی بلکه در عین حال، دبیرکل نهضت آزادی نیز محسوب میشدند). با این
وجود اقدام ائتلافی از دانشجویان انجمنهای اسلامی تحت عنوان «دانشجویان خط امام»
در اشغال سفارت آمریکا، عملاً آنها را به یکی از گروههای فشار علیه دولت بازرگان
تبدیل کرد. این تقابل و شکاف را چگونه میتوان توضیح داد؟
ج-مواضع، جایگاه و عملکرد انجمنهای اسلامی دانشجویی در سالهای دهه
40 و عملکرد انجمنهای دانشجویی در سالهای بعد از انقلاب کاملاً متفاوت است. انجمنهای
دانشجویی پس از خرداد 42 و بسته شدن فضای سیاسی، به طور طبیعی با توجه به گفتمان
جهانی به راهبرد مبارزات انقلابی متمایل میشوند و مهندس بازرگان و سایر رهبران و
فعالان نهضت آزادی، بعد از بهمن سال 41 تا سال 46 در زندان بودند و عملاً فعالیتها
تا سال 54 متوقف میشود.
در این دوره با حضور دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد و نقش سخنرانیهای
او در جذب دانشجویان و هم فعالیت سازمانهای چریکی اعم از مجاهدین خلق و فدائیان
خلق، انجمنهای دانشجویی درکنار جنبش اجتماعی ایران، به طور طبیعی نگاههای دیگری
دارند. این دانشجویان در سالهای 54 تا 57 در کنار جنبش اجتماعی نقش مؤثر خود را
داشتند و بعد از انقلاب بخش عمدهای جذب گفتمان انقلاب و کاریزمای آقای خمینی و
روحانیت مبارز شدند و پس از اشغال سفارت آمریکا، عملاً در مقابل دولت مهندس
بازرگان قرار گرفتند که پیامدهای آن را تا امروز شاهد هستیم.
س-صرف نظر از عاملان یا گردانندگان اصلی، تودههای دانشجویی که بسیج
شدند و یا از این حرکت دفاع کردند نیز حائز توجه اند. لذا این سوال مطرح است که
بالأخره نظام اندیشهای این افراد، مبتنی بر کدام سنت فکری و در ارتباط با چه
اندیشهها و کدام اندیشمندان آن دوره، نمو پیدا کرده بود؟
ج-همان طور که قبلا اشاره شد، نسل دانشجویی بعد از خرداد 42 متأثر
از جنبش مسلحانه دهه 50 و گفتمان شریعتی
در سالهای 47 تا 52 ]بود[ و سپس نظریه آقای خمینی، زمینههای فکری و عملکرد بخش عمدهای از
انجمنهای دانشجویی را شکل میدهد. سنت گذشته به نگاه جدیدی تبدیل میشود که عمدتاً
متأثر از کاریزمای آقای خمینی و فضای سیاسی بعد از انقلاب است.
س-اگر آمریکاستیزی
دانشجویان را در ادامه سنت فکریِ استعمارستیزی ببینیم که در اواخر دهه ۲۰ به
گفتمان غالب دانشجویانی تبدیل شد که اصطلاحاً خود را جناح ملی دانشگاه میخواندند،
با این حساب، تندرویها و آرمانگراییها و دوری از مشی و سیاستِ عملگرایانه در
ابتدای انقلاب، بازتاب همان ضعف گفتمانی (ناشی از تغییر ناگهانی کارکرد فرهنگی به
سیاسی) و نحیف بودگی شانههای فکریِ جنبش دانشجویی برای حمل این سنت ارزشمند ملی
نبود؟
ج-هدف جنبش ضد استعماری دوران نهضت ملی ایران قطع سلطه بیگانگان، به
طور مشخص آن موقع، قطع نفوذ فرهنگی و اجتماعی و البته اقتصادی دولت انگلیس و تأمین
منافع ملی بود. آنچه پس از انقلاب و اشغال سفارت آمریکا با عنوان آمریکاستیزی مطرح
شده، فراتر از منافع ملی، دیدگاهی منطقهای و حتی گاهی جهانی دارد که هیچ تناسبی
با منافع و مصالح ملی ما ندارد. انجمنهای دانشجویی هم متأثر از فضای سیاسی، بدون
شناخت لازم عمل کردهاند و در مراحل بعدی، دانشجویان عموماً به اشتباهات خودشان
اذعان کردهاند.
س- و آیا این شکاف
برآمده از ضعف نهضت آزادی در حفظ ارتباط مؤثر خود با جامعه دانشجویی در دو دهه
منتهی به انقلاب بود؟
ج-همان طور که قبلاً توضیح دادهشد در سالهای پس از سال 42 عملاً با
محدودیتهایی که برای فعالیت نهضت در دخل کشور وجود داشت، انجمنهای دانشجویی تحت
تأثیر فضای سیاسی روز بودند که در بخشهای دیگر به آنها اشاره شده است.
س-در جریان اشغال
دانشگاهها در انقلاب فرهنگی، توسط انجمنهای اسلامی[3]
مجدداً ما این شکاف را میبینیم. ضمن اینکه مهندس بازرگان اشاره میکنند به نقش
پشتیبانیِ حزب جمهوری اسلامی و اطلاع و تشویقکنندگی بعضی از اعضای شورای انقلاب[4].
چنین به نظر میرسد که جنبش دانشجویی در آن دوران، مثل موم در دست عدهای، قابل
بسیج و کنترل در جهت منافعی خاص بوده است. آیا همین مسئله ناشی از ضعف گفتمانی و تشکیلاتی
که استقلال جنبش دانشجویی را تضمین کند نبود؟
ج-انجمنهای اسلامی دانشجویی عموماً و به طور خاص دانشجویان پیرو خط
امام در فضای سیاسی پس از انقلاب، همان طورکه قبلاً توضیح داده شد، متأثر از جو
سیاسی دوران انقلاب و بیشتر، تحت تأثیر کاریزمای آقای خمینی و پیرو روحانیت مبارز
و مدیریت حزب جمهوری اسلامی بودند. البته نهادهای دانشجویی دیگری که وابسته به
گروههای سیاسی عموماً چپ مارکسیست و مجاهدین خلق بودند نیز پس از انقلاب در
دانشگاهها حضور داشتند که پس از اجرای طرح «انقلاب فرهنگی» و خرداد 60 عملاً از
فضای دانشگاهها حذف شدند. در چنین شرایطی که انجمنهای دانشجویی وابسته به
حاکمیت، عملاً مجری برنامههای حاکمیت در دانشگاهها بودند نمیتوانستند مستقل و
مدافع استقلال دانشگاهها باشند.
س- چرا تلاشهایی در
این زمینهها (برای تقویت بنیههای ضامن استقلال دانشگاه در بین دانشجویان) در سالهای
قبل از انقلاب نشد و اگر هم شد آنطور که باید مؤثر نیفتاد؟
ج-در سالهای قبل از انقلاب همان طور که قبلاً توضیح داده شد، انجمنهای
دانشجویی استقلال داشتند. اما پس از انقلاب تحت تأثیر جو سیاسی دانشگاهها در
اختیار گفتمان حاکم بر انقلاب قرار گرفتند و انجمنهای اسلامی هماهنگ در جهت تسویه
مدیریت و هیأتهای علمی دانشگاهها همکاری کردند.
س-خواست مشخص انجمنها
و سازمانهای فعال در انقلاب فرهنگی، "اسلامیکردن
دانشگاهها" بود. امر نامبارکی که به تصفیههای
عظیم در کادر اساتید، گزینشیشدن ورودیها و نهایتاً محدودیتهای پژوهشی و... منجر
شد. با این حال پس از ۴۱ سال همچنان میشنویم که در سطوح کلان دولتی از لزوم
اسلامیکردن دانشگاهها و قصوری که تاکنون در این زمینه اعمالشده سخن رانده میشود. به
نظر شما آیا واقعا انقلاب فرهنگی به تمام اهداف خود نرسید؟ و مجریان و عاملانش را
راضی نکرد؟ اگر نه علت چه بود؟ و یا از این صداها باید دریافت که تصفیه فرهنگی
جدیدی در راه است؟
ج-برنامه اسلامیکردن دانشگاهها، هدف نظریهء ولایت فقیه و مورد تأکید
رهبر فقید انقلاب بود. در همین راستا طرح انقلاب فرهنگی مطرح و دانشگاهها تعطیل
شد تا با حذف مخالفان، زمینهء عملی برای اجرای آن طرح فراهم شود. اما با توجه به
جو موجود در هیأتهای علمی و ستادی که برای مدیریت این طرح انتخاب شدند، شخصیتهایی
چون دکتر عبدالکریم سروش و مرحوم دکتر غلامعباس توسلی و...، این طرح موفق نشد. خوب
به یاد دارم که مرحوم دکتر توسلی سفرهای متعددی به قم داشتند و با روحانیون مسئول
طرح مذاکره کردند و نهایتاً آنان را مجاب کردند که اسلامیکردن دانشگاهها، که
بیشتر علوم سیاسی و علوم اجتماعی مورد نظرشان بود، واقعبینانه نیست. زیرا آنها علوم
جدیدی هستند و مستقل از اصول مطرح در مباحث فقهی مطرح در حوزه میباشند. به همین
علت موفق شدند دانشکدههای علوم اجتماعی و علوم سیاسی و نهادهای لازم را در
دانشگاهها تقویت و توسعه دهند.
در سالهای اخیر با یک دستشدن حاکمیت و برنامهریزیهای انجام شده از جمله تربیت کادرهایی
در دانشگاه امام صادق و رؤسای منتخب دانشگاهها و افراد منتخب امنای دانشگاه تهران،
چنین روندی به چشم میخورد. این که تا چه میزانی در این برنامه موفق می شوند قابل
تأمل است.
س-ظاهراً «آیتالله
خمینی» مقصود از اسلامیسازی را جایگزینی دروس دینی یا اسلامیکردن محتوای علمی
نمیدانست و صرفاً به همان تصفیههای انقلابی اکتفا میکرد. اما امروز صحبت فراتر
از این حرفهاست. به خصوص با توجه به تجربهای که در اسلامیسازی دروس، به ویژه در
رشتههای علوم انسانی در دانشگاههایی چون امام صادق به دست آوردهاند. متأسفانه
عزم منسجمی برای مقابله با این سیل ضدفرهنگی دیده نمیشود. آیا قائل به ضرورت
مقاومت در برابر این پدیده هستید؟
ج-در پاسخ به سوال قبلی زمینههای فرهنگی چنین نگاهی را توضیح دادم.
البته آقای خمینی هم با آن نگاه راهبردی فقه جواهری و نظریه ولایت فقیه عملاً به
همین دیدگاه باور داشتند، اما ایشان همواره متناسب با شرایط اقدام میکردند. به
نظر بنده این نگاه قابلیت اجرایی کامل ندارد زیرا خود اساتید علوم اجتماعی و علوم
سیاسی چون گذشته در مقابل آن ایستادگی خواهند کرد و نهایتاً در این فرایند عقلانیت
و تجربه بشری، مطابق آموزههای قرآنی مورد عمل جامعه دانشگاهی قرار خواهد گرفت.
س-از دیگر کوششهای
دانشجویان فعال در جریان انقلاب فرهنگی، تصفیهء کامل فعالین چپ از عرصه دانشگاهی
بود. این مسئله به وضوح، یادآور ضدیت دیرینه مابین دو جریان دانشجویی (در اصطلاح
رایج: ملی و تودهای) در بدو شکلگیری جنبش دانشجویی در دهه 20 است. آیا نمیتوان اقدام
به اشغال دانشگاهها را سرنوشت محتوم جنبش دانشجویی با در نظر گرفتن روند تاریخی و
سنت فکری مسلط بر آن دانست؟
ج-مسائلی که امروز در سطح مدیریت دانشگاهها مطرح است و تحولی که در
محتوای علوم انسانی به وجود آمده با تقابل فکری دانشجویان در دهههای 20 و30 کاملاً
متفاوت است. تقابل امروز ریشه در تقابل سنت و مدرنیته، تمسک به اسلام فقاهتی و
آموزههای رحمانی و عقلانی قرآن و تجربه بشری دارد.
س-گویا در پیش از
انقلاب، دانشگاه استقلال بیشتری داشته و در تنظیم ساختار بروکراتیک دانشگاه،
روندهای شورایی زیادی دخیل بوده که با انقلاب فرهنگی و اتوریتهای که بر دانشگاه
حاکم شد به وضوح رنگ باختند. چرا جنبش دانشجویی توجه کافی به ضرورت حفظ این ساختار
نداشت و با دست خودش این ساختار را به قهقرا برد؟
ج-قبلاً توضیح داده شد که در سالهای قبل از انقلاب 57 مدیریت دانشگاهها از استقلال نسبی قابل
توجهی برخوردار بودند و شخصیتهایی چون دکتر علیاکبر سیاسی و دکتر احمد فرهاد، منتخب
رؤسای دانشکدهها در مدیریت دانشگاه تهران بودند. پس از انقلاب و حضور روحانیت در
مدیریت کشور منجر به انقلاب فرهنگی و نقض استقلال مدیریت دانشگاهها شد، انجمنهای
اسلامی وابسته به نظریه حاکمیت از عوامل اجرایی آنان در دانشگاهها بودند و
پیامدهای آن مخدوششدن استقلال مدیریت دانشگاهها شد.
البته این دانشجویان «دفتر تحکیم وحدت» عموماً در دهه بعد گذشته
خود را نقد کردند و این روند موجب شد پس از دوم خرداد 76 بطور قابل ملاحظهای فضای
سیاسی دانشگاهها متحول شود و نهادهای مستقل و گستردهء دانشجویی تشکیل شود. این
روند پس از حوادث 18 تیر 78 با چالشهای جدی روبرو شد و پس از رخدادهای سال 88
محدودیت فعالیت انجمنهای دانشجویی مستقل تشدید گردید.
س-تسلط مرکز بر ساختار بروکراتیک دانشگاه از یک سو و سیاستهای
ابلاغیِ مالی، آموزشی، انضباطی، از سوی دیگر و پیوستگی عمیق ساختار بوروکراتیک
دانشگاه با مرکز، که ظرفیت ترقیِ بیشتر برای مسئولین و به تبع آن انگیزه پیرویِ
بیشتر از سیاستهای مرکز را برای آنها به همراه دارد، سبب شده تا بسیاری از
مجاهدتهای صنفی دانشجویان (اگر بنا باشد با تحلیلی درست از مناسبات قدرت به سمت
تأمین اهداف صنفی حرکت کند) ناگزیر سویههای سیاسی به خود بگیرد. علاوه بر این
حکومت اصرار بر حضور تشکیلاتی و ایدئولوژیک نیز در دانشگاهها دارد. آیا با این
وضع هنوز هم میتوان از اندیشه مهندس بازرگان در توجیه لزوم غیرسیاسیماندن
دانشگاهها دفاع کرد؟
ج-آنچه به ویژه در سالهای اخیر در دانشگاهها مورد عمل قرار گرفته،
ایجاد محدودیت برای انجمنهای دانشجویی مستقل و تفویض اختیار به نهادهای دانشجویی
وابسته به نهادهای قدرت بوده است.
مهندس بازرگان هرگز نگاه غیر سیاسی برای دانشگاهها نداشت. آنچه
مور نظر و تأکید مهندس بازرگان بود این دیدگاه بود که دانشجویان قبل از ورود به
عرصهء سیاسی به خودسازی در عرصه فرهنگی و اجتماعی بپردازند و روحیهء کار جمعی را
در خود تقویت کنند و با آگاهی و آمادگی وارد عرصه فعالیت سیاسی بشوند. در سال 1340
در موارد مختلف از جمله پس از حمله کاماندوها به دانشگاه تهران در اول بهمن، مهندس
بازرگان در دیدار با جمعی از دانشجویان عضو نهضت آزادی نظرات آنان را جویا شد و
سپس بیانیه نهضت آزادی درباره رخداد اول بهمن تهیه و صادر گردید.
س-نظر به اوصافی که
ذکر آن رفت، با اینکه سازمانهای دانشجویی در پیش از انقلاب برای تأمین خواستههای
صنفی، ضرورت کمتری برای سیاسیشدن داشتند، در عین حال اصرار بیشتری بر سیاسی کردن
فضا میورزیدند. آیا میتوان گفت که آن نسل، موهبت استقلال نسبی که دانشگاه داشت
را درک نمیکردند و در رنگ و بوی سیاسی دادن به عموم فعالیتهای خود، بیش از حد
تندی میورزیدند؟
ج-تمایل جنبش دانشجویی به مشارکت در فعالیت سیاسی در سالهای قبل از
انقلاب به خاطر فقدان احزاب و نهادهای
مدنی و ضرورت پاسخ به مطالبات مردمی بود. همان طور که قبلاً توضیح داده شد، در آن
دوران دانشگاه و بازار در کانون اصلی جنبش اجتماعی بودند. استقلال نسبی مدیریت
دانشگاهها و امنیت نسبی فعالیت دانشجویی، این روند را تسهیل میکرد.
س-اجازه دهید کمی
وارد فضای جنبش دانشجویی در دو دهه اخیر شویم. در جریان وقایع ۱۸ تیر ۱۳۷۸ و
فاجعهء کوی دانشگاه، موضع نهضت آزادی چه بود و وقایع را (مشخصاً اقدام به چنین
سرکوب خشنی را) چگونه تحلیل می کرد؟
ج-اعتراض مسالمت آمیز دانشجویان دانشگاه به اقدام غیرقانونی دادگاه
انقلاب ویژه روحانیت در توقیف روزنامه سلام موجب حمله نیروهای ویژه به کوی دانشگاه
و برخورد خشونتآمیز و تلفات انسانی گردید. نهضت آزادی ایران ضمن چند بیانیه
تحلیلی این رخداد را در ادامه قتلهای زنجیرهای، توقیف فلهای مطبوعات، ایجاد
محدودیت برای جنبش دانشجویی و... برای مقابله با برنامه توسعه سیاسی دولت اصلاحات
آقای خاتمی توسط محافظهکاران ارزیابی کرد و به دانشجویان توصیه کرد با خویشتنداری
و درایت در جهت خنثیسازی این توطئه اقدام کنند.
س-نباید و نمیتوان خیزش اعتراضی
دانشجویان در آن سال را به نفع هیچ گروه و حزبی مصادره کرد. ولی اگر بخواهیم وزن
موثر احزاب مختلف را در جنبش دانشجویی در آن سالها بررسی کنیم، گویا تشکیلات
عمدهء دانشجویان، بیشتر تحت تأثیر و نفوذ «مجاهدین انقلاب» و یا «جبهه مشارکت»
بودند. چرا پس از وقوع حوادث، مقامات و رسانههای متعددی اتهام توطئهچینی در این
وقایع را به نهضت آزادی وارد کردند؟
ج-بله، مطالب خلاف واقع و کذبی در مورد دخالت نهضت آزادی ایران در
ارتباط با واقعه حمله به کوی دانشگاه در پایگاه نمازهای جمعه و برخی رسانهها مطرح
شده که نهضت آزادی رسماً طی اطلاعیهای آنها را تکذیب کرد. هدف از این اتهامات
خلاف واقع منحرفکردن افکار عمومی از عاملین و آمرین اصلی حمله به کوی دانشگاه
بوده است.
س-حتی در هنگامه
حوادث دوم خرداد نیز، «دفتر تحکیم وحدت» به عنوان فراگیرترین تشکل دانشجویی،
همچنان از مواضع ادوار پیشین خود در اوایل انقلاب رویگردانی نکرده و حمایت از
«خاتمی» را هم در راستای تداوم پیروی از خط امام و جریان اشغال سفارت تفسیر میکردند.
نگاه جنبش دانشجویی در آن زمان نسبت به شما و افرادی که مشخصاً در مقابل جریان
گروگانگیری تعریف میشدند چه بود؟ آن رابطهء تند اوایل انقلاب چگونه و چه زمان
ملایمتر شد؟
ج-مواضع انجمنهای دانشجویی در دهه 60 با عنوان «دفتر تحکیم وحدت» از
اوایل دهه 70 با تغییر نسلی متحول شد و در دوم خرداد 76 عموماً از برنامه توسعه
سیاسی آقای خاتمی حمایت کردند. اما با تندرویهای بعدی و خروج از جایگاه طبیعی و
قانونی یک نهاد دانشجویی حتی از آقای خاتمی و بعضاً از قانون اساسی هم عبور کردند
که موجب عصبانیت ایشان در یک گردهمایی در سالن شهید چمران دانشکده فنی دانشگاه
تهران شد که متن اظهارات ایشان به دفعات منتشر شده است. اما مواضع آن دانشجویان
دهه 60 در قبال «اشغال سفارت» و «خط امام» عموماً پس از خرداد 76 و به ویژه پس از
سال 88 تغییر پیدا کرده و بعضاً هم به طور رسمی گذشته خود را نقد کرده و به
اشتباهات گذشته خود اذعان کردهاند.
س-بسیاری از
بنیانگذاران «سپاه پاسداران» در اوایل انقلاب، برآمده از جریانات دانشجویی بودند.
در حالی که در دهههای بعد، همین ارگان بعضاً تندترین مواضع را در قبال فعالان
دانشجویی اتخاذ کرد. شما به عنوان یکی از افرادی که در روند تشکیل سپاه موثر
بودید، آیا هرگز گمان میکردید که سپاه چنین وضعی را رقم بزند؟ در آن موقع چه
تصوری درباره آینده سپاه داشتید؟
ج-اولین پیشنویس اساسنامه و نام پیشنهادی سپاه پاسداران انقلاب
اسلامی بجای گارد ملی مطرح شده را بنده در روزهای پس از پیروزی انقلاب در دولت
موقت تا 8 اسفند (مأموریت مدیریت شهرداری تهران) تهیه کردم. دیدگاه و هدف ما از ایجاد
این نهاد به طور موقت برای حفظ امنیت کشور تا سامان پیدا کردن ارتش بود. اما پس از
حدود دو ماه این نهاد در اختیار شورای انقلاب قرار گرفت و نهایتاً در قانون اساسی
به موازات ارتش رسمیت پیدا کرد و امروز عملاً نهادی قدرتمند در عرصههای نظامی،
اقتصادی، اطلاعاتی، سیاسی و اجرایی در حاکمیت یک دست شده است که ما این وضعیت را در
راستای منافع ملی ارزیابی نمیکنیم.
س-نسل اخیر فعالان دانشجویی در دهه ۹۰ به دنبال سرکوبهای دهه 80 و
شکاف نسلی که در جنبش دانشجویی رقم خورد، از انتقال تجربه و تداوم کامل
گفتمانی-تشکیلاتی ادوار پیش از خود (به اذعان خودشان) بینصیب ماندند. آیا اقدام
به بهخدمتگرفتن جنبش دانشجویی در انتخابات 96 (که مشخصاً به سبب ضعفهای ذکر شده
آسان بود) که فرصت بازسازی را از این جنبش میگرفت و با القای توهم تأثیر در عرصه
کلان سیاستگذاری، از ضرورت توجه به این بازسازی بازمیداشت، عملاً خیانت به جنبش
دانشجویی و استقلال آن نبود؟ و از این منظر، در راستای منافع همان قدرت مسلطی که
در دهه پیش به سرکوب جنبش پرداخت، محسوب نمیشد؟
ج-همان طور که قبلاً به دفعات توضیح دادهام جنبش دانشجویی و به طور
خاص انجمنهای اسلامی دانشجویی در مرحله اول، علاوه بر تمرکز بر رشته تحصیلی خود،
باید در جهت تقویت شخصیت فرهنگی و اجتماعی دانشجویان عمل کنند تا خود بتوانند در
عرصه سیاسی شرایط جامعه را تحلیل کرده و کنشگری و موضعگیری در راستای منافع ملی
داشته باشند. در مرحله بعد با حفظ استقلال خود، هماهنگ با جنبش اجتماعی در سطح ملی
عمل کنند. اما در سالهای بعد از انقلاب به ویژه پس از رخدادهای 18 تیر 78 و 88 و
ایجاد محدودیت برای فعالیت مستقل انجمنهای دانشجویی دانشگاهها شرایط جدیدی به
وجود آمده است. ابتدا دفاتر انجمنهای اسلامی دانشجویی بسته شد و دفتر تحکیم وحدت
در اختیار محافظهکاران مرتبط با نهاد رهبری قرار گرفت. بعد از سال 92 و فضای جدید
سیاسی، به تدریج نسل جدید دانشجو به صورت پراکنده با دیدگاههای متفاوت، طیفی از
انجمنهای اسلامی دانشجویی را تشکیل دادند. بخشی با عنوان «تشکلهای اسلامی
دانشجویان ایران» (تادا) فعالیت خود را
آغاز کردند که به گفتمان اصلاحات نزدیکتر هستند. بخشی دیگر با عنوان «احیا» به
دنبال احیای گذشته انجمنها بودهاند و خط مشی استقلال انجمنها را مورد تاکید
قرار میدهند. برخی دیگر انجمنهای طیف «خط امام» هستند و از طرفداران بیت کنونی
حمایت میکنند. نهادهای دانشجویی دیگری با عنوان «دانشجویان متحد» که مستقل و
رادیکالتر هستند و همچنین نهادهای دیگری با عنوان «بسیج دانشجویی» در دانشگاه ها
فعال هستند که از امکانات و حمایتهای نهادهای بیرون از دانشگاه بهرهمند هستند.
همچنین برخی از این انجمنهای دانشجویی به گروههای خاص سیاسی وابسته هستند که پس
از رد صلاحیت آقای احمدی نژاد در سال 96 از شرکت در انتخابات خودداری کردند. جمع
دیگری از انجمنهای دانشجویی با عنوان «عدالت خواه» از گروه سیاسی خاصی حمایت میکنند.
در طیف دیگری «جامعه اسلامی دانشجویان» قرار دارند که با محافظهکاران چون حزب
مؤتلفه و روحانیت مبارز ارتباط و همکاری نزدیک دارند و در سال 96 از آقای رئیسی
حمایت کردند. ایجاد چنین پراکندگی در نهادهای دانشجویی پس از رخدادهای سال 78 در
دانشگاههای کشور، که کاملاً متفاوت با شرایط گذشته است، عملاً نقش تضعیف جنبش
دانشجویی را هدف قرار داده است که در گذشته نقش برجسته و تعیینکنندهای در تحولات
سیاسی هماهنگ با جنبش اجتماعی ایران داشتهاند.
اما پس از سال 98 و شرایط اپیدمی کرونا و تعطیلی دانشگاهها فعالیت
عموم نهادهای دانشجویی کمرنگ شده و عملاً با وقفه قابل توجهی روبرو بوده است.
س-اعتراضات آبان ۹۸
را اغلب، قیام فرودستان مینامند. با این موضوع هم نظرید؟
ج-بله، مجموعه گزارشها نشان میدهند که اقشار فرودست و طبفات متوسط
رانده شده به حاشیههای شهری که با مشکلات معیشتی و تبعیض های مختلف روبرو هستند
در پی افزایش ناگهانی قیمت بنزین در شهرهای زیادی دست به اعتراض مسالمتآمیز زدند
و با رادیکالیزه کردن آن، زمینه سرکوب آنان فراهم شد.
س-در اعتراضات آبان ۹۸ در اصفهان، اولین نقاط تجمع تودههای مردمی در
کنار دانشگاه بود، که اتفاقاً جوانان و مشخصاً دانشجویان در آن حضور چشمگیر و مؤثری
داشتند. لذا به وضوح میبینیم که بعد از ۲۰ سال، خواستههای فعالان دانشجویی از
اعتراض به توقیف مطبوعات به سمت همراهی با اعتراضات فرودستان حرکت کرده است. این گذار را در
مجموع چگونه ارزیابی میکنید؟ ورود به این مسیر تازه را واجد چه الزامات و
ضروریاتی میدانید؟
ج-همانطور که قبلاً توضیح داده شد، دانشجویان در گذشته به طور طبیعی،
بازگو کننده مطالبات اقشار مختلف جامعه بودهاند. در دهه 70، مطالبه جامعه به ویژه
طبقات متوسط، توسعه سیاسی بوده و جنبش دانشجویی به توقیف فلهای مطبوعات واکنش
اعتراضی نشان میدهد. در آبان 98 نیز که دانشجویان با اقشار فرودست جامعه در سراسر
کشور ارتباط نزدیک دارند، به طور طبیعی در کنار خانوادهها و هموطنان دردمند خود حضور
داشتهاند. در این جا باید به این سؤال پاسخ داده شود که آیا این گونه اعتراضهای
مسالمتآمیز مردمی، بدون حضور نهادهای مدنی و تشکلهای صنفی که نظم اجتماعات و
مطالبات مشخص را مدیریت کند مفید و ثمربخش بوده است؟ تجربهء سالهای قبل از انقلاب
و بعد از انقلاب نشان میدهند که اگر این گونه اجتماعات نظم و مدیریت نداشته باشند
همواره این امکان وجود دارد که افراد نفوذی در قالبهای مختلف از جمله معترضین،
زمینهء رادیکالیزه شدن فضای اعتراضی را فراهم سازند و بهانه برای سرکوب معترضین
فراهم بشود. در دهه 20 و در دهه 30 رخداد 16 آذر و در سال 57 در فضای قبل از
انقلاب، این تجربه وجود دارد و در سالهای بعد از انقلاب هم به دفعات چنین تجربهای
را ]در[ رخدادهایی چون 18 تیر 78 و سرکوبهای بعد از سال 88 شاهد بودهایم.
س-به نظر میرسد
برخلاف جنبشهای دانشجویی در کشورهای صنعتی که در آنها ارتباط عمیقتری بین
دانشجویان و جنبشهای کارگری برقرار بوده، پیش از انقلاب، جنبش دانشجویی در ایران
(و یا حداقل جریان غیرمارکسیستی آن) چنین ویژگی را نداشت و یا کمتر داشت. آیا چنین
بود؟ کمی با اتکا به تجربه تاریخی خودتان در این باره بگویید.
ج-در سالهای قبل از انقلاب، جنبش دانشجویی همواره از جمله در نهضت
ملی ایران اوایل دهه 30 و انقلاب 57 در کنار و هماهنگ با جنبش اجتماعی بوده است. در
ایران جنبش کارگری مؤثر همچون کشورهای دیگر تا کنون شکل نگرفته است. همانطور که
قبلاً گفته شد، جنبش دانشجویی مستقل در گذشته همیشه در کنار مردم و همراه جنبش
اجتماعی زمان خود بوده است. در آینده نیز انتظار میرود با فرایندی که به تدریج طی
خواهد شد، با تقویت نهادهای مدنی و تشکلهای صنفی و احزاب سیاسی، جنبش دانشجویی نیز
هماهنگ با مطالبات مشترک مردمی و جنبش اجتماعی ایران عمل نماید.
س-به عنوان سوال پایانی، امروزه چه افقی را برای آینده ایران، جنبشهای
اجتماعی و به ویژه جنبش دانشجویی میبینید؟
ج-با توجه به رشد آگاهی جامعه در فرایند تلاشها و اقدامات آگاهیبخش
در چهار دهه گذشته و شناخت ریشهء مشکلات و بحرانهای کشور توسط عموم ایرانیان و با
توجه به این سرمایه اجتماعی، باید با توکل و ایمان به خالق هستی به آینده امیدوار
بود و برای تقویت جنبشهای اجتماعی از جمله جنبش دانشجویی با صبوری، اقدامهای
لازم را معمول داشت.
در پایان اگر صحبت ناگفتهای با
دانشجویان دارید بفرمایید.
ضمن تشکر مجدد از برگزاری این گفتوگو و به امید گشایش در فضای
عمومی جامعه برای توسعه گفتوگو در سطح ملی و دستیابی به وفاق ملی، حول مطالبات
مشترک و عبور از بحرانهای جاری کشور با آگاهی و تضمین منافع ملی.
با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.
No comments:
Post a Comment