برخورد حضرت علي(ع)
با مخالفان سياسي خود
محمد توسلی
در آستانه شهادت مولاي متقيان حضرت علي(ع)، بررسي چگونگي برخورد و
مواجهه با مخالفان سياسي در دوران پنج ساله حكومت آن حضرت در شرايط كنوني براي همه
شيعيان او به ويژه كساني كه مايلند رفتار سياسي آن پيشوا را الگو قرار دهند ميتواند
درسآموز باشد.
در آن دوران به طور مشخص سه گروه قاسطين، ناكثين و مارقين مخالفان سياسي حضرت
امير را تشكيل ميدادند. مصداق قاسطين معاويه بود كه از زمان خلافت عمر در شام
حكومت ميكرد و با تأسي بر سنتهاي جاهلي و تقليد از شاهان ايران و روم كاخ سبز و
دربار براي خود بر پا كرده بود و به نام اسلام منصب قدرت را تصاحب كرده بود و پس
از بيعت گسترده مردم با علي(ع) حاضر به بيعت نشد.
ناكثين، طلحه و زبير بودند كه پيشينه
اصحاب قديمي رسول خدا(ص) را در كارنامه خود داشتند و با توجه به نقشي
كه در سرنگوني عثمان داشتند خود را براي رهبري شايستهتر از علي ميدانستند و با
وجود بيعتي كه با علي كرده بودند عدالت علي را برنتافتند و با هواداران خود در
بصره عليه حكومت علي قيام كردند.
مارقين، خوارج نهروان هستند كه به علت تحجر فكري و خشكه مقدسي در لحظات حساسي
كه سپاهيان علي در جنگ صفين در آستانه پيروزي بودند تحت تأثير نيرنگ معاويه كه
قرآنها را بر سر نيزه كرده بود در مقابل علي قرار گرفتند. ابتدا اصرار به پذيرش
حكميت داشتند و حضرت به رغم تشخيص خود بخاطر احترام به نظر اكثريت سپاهيان، حكميت
را پذيرفت. موقعي كه خوارج متوجه اشتباه خود شدند بر علي خرده گرفتند كه چرا تو
حكميت را پذيرفتي و بايد توبه كني.
اگر قاسطين (معاويه) اهل دنيا طلبي و لذات زندگي بودند و ناكثين (طلحه و زبير)
تشنه قدرت و سلطه سياسي بودند، مارقين (خوارج) اهل عبادت و شبزندهداري براساس
برداشتهاي سطحي و متعصبانه خود و نماد جهالت، حماقت و سنگدلي بودند.
رفتار حضرت علي با اين طيف مخالفان كه در اسناد تاريخي آمده است بسيار آموزنده
است [1] در اين مختصر صرفاً به محورهاي
اصلي رفتار حضرت علي با مخالفان سياسي خود اشاره ميشود:
1-
آزادي بيان ـ خوارج از آزادي كامل براي
ابراز نظرات خود حتي توهين به حضرت علي برخوردار بودند، اما نه تنها جلوي انتقادها
و حتي توهينهاي آنها گرفته نميشد بلكه با سكوت و در مواقع لازم با ارائه توضيحات
آگاهيبخش با آنان برخورد ميشد. و داستانهاي رفتار خوارج در مسجد با حضرت علي كه
با تلاوت آياتي از قرآن او را متهم به شرك و انحراف ميكردند فراوان نقل شده است.
اما حضرت درمقابل آنان كه تا اين حد به او اهانت ميكردند و در مسجد او را به
تمسخر ميگرفتند، شعار مخالف ميدادند و حتي ميخواستند نمازش را بشكنند صبورانه يا
سكوت ميكرد و يا آنها را نصيحت ميكرد. جالب است كه در اين شرايط حتي حقوق يك
نفرشان را هم از بيتالمال قطع نكرد و از حقوق شهروندي برخوردار بودند.
به تعبير ادبيات امروز در دوران
حكومت علي «جرم سياسي» و «زنداني سياسي و عقيدتي» وجود نداشت و
مخالفان سياسي و عقيدتي از آزادي كامل برخوردار بودند.
2-
گفت و گو با مخالفان ـ حضرت علي بجاي
سركوب و به زندان انداختن مخالفان سياسي خود از راه گفت و گو بستر لازم را براي
رهايي از جهل و آگاهي مردم و توسعه فرهنگي و اخلاقي جامعه فراهم ميكرد. خطبهها و
نامههاي حضرت در نهجالبلاغه گواه اين واقعيت است. پيامد اين روش ارشاد بجاي تحكم
و اجبار، هشت هزار نفر از دوازده هزار نفر خوارج به راه حق بازگشتند. اما افراد
متعصبي كه زمينه هدايت نداشتند با لجبازي به موضع باطل خود مصممتر شدند و براي
كشتن كافران! به اميد شهيد شدن! با هم پيمان ميبستند.
3-
هرگز آغازگر جنگ نبود ـ حضرت علي در
مقابل هر سه گروه مخالف، خويشتن داري، صلح طلبي را تا آخرين لحظات پيگيري ميكرد.
تا آنان دست به شمشير نميبردند هرگز به آنان تعرضي نداشت ـ حتي پس از آغاز جنگ
دست از گفت و گو و آگاهي بخشي براي دست برداشتن از خشونت و جاهليت تلاش ميكرد و
هرگز از جاده انصاف و عدالت خارج نميشد.
4-
برخورد تعاليبخش با مخالفان ـ حضرت علي
نهتنها خود در سخنانش رعايت اخلاق را ميكرد و هدف اصلي او آگاهيبخشي بود بلكه
به همراهان خود هم اجازه نميداد به مخالفان دشنام دهند و به تعبير امروز شعار مرگخواهي
سر بدهند. در خطبه 197 به همراهان خود در جنگ صفين كه به معاويه و هواداران او
دشنام ميدادند فرمود :
«من براي شما نميپسندم كه
دشنام دهنده باشيد، اما اگر بجاي دشنام كردار و عملكرد آنها را بيان كنيد و حالشان
(مواضع آنها) را يادآوري نماييد اينكار از نظر گفتار بهتر و در مقام عذر مؤثرتر
است و بهتر است كه بجاي دشنام دادن چنين بگوييد: بار خدايا خونهاي ما و ايشان را
از ريختن حفظ فرما و ميان ما و آنها را اصلاح كن و آنان را از گمراهيشان برهان تا
كسي كه نادان بحق است آنرا بشناسد و آنكه حريص و شيفته گمراهي و دشمني است از آن
باز ايستد.»
نامه تاريخي حضرت علي(ع) به مالك
اشتر (نامه 53) حاوي درسهاي آموزنده و تاريخي به همه كساني است كه داعيه قبول
مسئوليت در اداره جامعه اسلامي را دارند. در اينجا به نقل فرازي از آن اكتفا ميكنم:
«اي مالك: رحمت به مردم، محبت به آنها و لطف بر ايشان را شعار قلبي خود قرار
ده. مبادا نسبت به آنان مانند جانوري درنده باشي كه خوردنشان را غنيمت شماري! چرا
كه مردم از دو دسته خارج نيستند؛ يا برادر ديني تو هستند و يا در آفرينش همنوع
تو.... هرگاه سلطنت و حكومت برايت ابهت و خودبزرگبيني پديد آورد به عظمت پادشاهي
خدا كه فوق تو است و به توانايي او نسبت به خودت در آنچه بر خويش توانا نيستي بنگر
كه اينگونه نگريستن كبر و سركشي تو را فرو مينشاند و سرافرازي را از تو باز ميدارد
و عقل و خردي را كه از تو دور گشته، بسويت باز ميگرداند. »
به اميد شناخت و پيروي از رفتار
مولاي متقيان حضرت علي(ع) كه شاگرد اول و اسوه تعاليم مكتب رهاييبخش و
انسانساز اسلام است.
[1] - ميتوان به 8
جلد كتاب امام علي به قلم عبدالفتاح عبدالمقصود محقق مصري كه توسط مرحوم آيتاله
طالقاني و آقاي دكتر سيد محمد مهدي جعفري ترجمه شده است (شركت انتشار) ـ و همچنين
كتاب آزادي در نهجالبلاغه آقاي مهندس عبدالعلي بازرگان ـ (شركت قلم) مراجعه كرد.
No comments:
Post a Comment