گفت وگو با مهندس محمد توسلی:
تعامل مهندس بازرگان با استاد
مطهری
استاد مرتضی مطهری از جمله روحانیونی بودند که در
عین حساسیت فوق العاده نسبت به مسأله «التقاط» اما روابط نزدیکی با نواندیشان دینی
غیر حوزوی چون مهندس بازرگان و دکتر یدالله سحابی داشتند. مهندس محمد توسلی،
دبیرکل نهضت آزادی در این گفت و گو به تعاملات استاد مطهری با این طیف از نو
اندیشان دینی پرداخته و ضمن بیان خاطرات و جزئیاتی از این تعاملات به وجوه اشتراک
و افتراق مهندس بازرگان و استاد مطهری در زمینه های گوناگون از جمله نوع مواجهه با
دکتر شریعتی اشاره می کند.
شما از چه دوره ای و چگونه با شهید استاد مطهری آشنا شدید؟
اولین دیدار من با شهید استاد مرتضی مطهری، به سال 1336
برمیگردد که من وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران شدم و عضویت و همکاری با انجمن
اسلامی دانشجویان آغاز کردم. در جلسات آموزشی داخلی هر هفته یک نفر سخنران دعوت می
شد و مسائل روز را مطرح میکرد ودر پایان آن گفتگوئی هم انجام میشد. بعضی از
سخنرانان از اعضای خود انجمن بودند، مثل مرحوم دکتر کاظم سامی، دکتر ابراهیم یزدی
و دکتر حبیب الله پیمان.گاهی برخی از سخنرانان از خارج انجمن دعوت میشدند، از
جمله استاد مطهری بود. محل سخنرانی هم مدتی در کتابخانه شیبانی واقع در خیابان
امیریه بود که انجمن برای برنامه های خود از آن استفاده میکرد. این اولین آشنایی
و دیدارم با ایشان بود که یک طلبه نسبتا جوان و باریک اندام بودند.
برخی از آثاری که از ایشان منتشرشده، سخنرانی ها و پرسش
وپاسخ هایی است که در محافل انجمن اسلامی مهندسین ایراد شده است.
به نظر بنده بلحاظ تاریخی، بررسی زندگی استاد مطهری، به
ویژه در شرایط کنونی، بسیار مفید است. ایشان در سال 1334 از قم به تهران میآیند و
تمام اسناد تاریخی نشان میدهند که از همان ایام، با انجمن اسلامی مهندسین و مهندس
مهدی بازرگان آشنا میشوند. البته قبل از تشکیل انجمن اسلامی مهندسین و آن سخنرانیها،
همکاری ایشان در نهاد «متاع» که مخفف «مکتب تربیتی اجتماعی عملی» است،آغاز می شود.
«متاع» در سال 1335 تشکیل شده است. سابقه «متاع» به این ترتیب است که بعد از«نهضت مقاومت
ملی» و تجربه سختی که مهندس بازرگان در آن دوران در همکاری های اجتماعی داشتند، به
دنبال راهکارهایی بودند که:چه کنیم که
زمینههای فرهنگ استبدادی یعنی تکرویها، خودخواهیها و نداشتن روحیه کار جمعی
اصلاح شوند. البته این دیدگاه را قبلاً و در دوران بعد از شهریور سال 1320 هم
داشتند، اما به نظر می رسد که شوک مشکلات درونی نهضت مقاومت ملی، تلنگری زد که
راجع به این مسئله جدیتر فکر کنند. مهندس بازرگان کوشش کرده که گروهی از صاحبنظران
مختلف جامعه را در متاع جمع کند. مثلاً از بازار حاج کاظم حاج طرخانی
را انتخاب
کردند که شخصیتی بسیار خوش فکر و صاحب نظر بودند. از روحانیونی که با آنها آشنا
بود، آقای مطهری و آقای دکتر مهدی حائری یزدی را انتخاب میکند. با آقایان دکتر
کاظم یزدی و مهندس عباس تاج که از قبل
آشنا بودند، از نویسندگان آقای احمد آرام را انتخاب میکنند، همچنین آقای دکتر ابراهیم
یزدی، آقای مهندس عزت الله سحابی و مهندس
مصطفی کتیرایی از افراد اولیه بودند. مهم این است که مرحوم مطهری از همان سال 1335
در نهادی مدنی و در جمعی بااین ترکیب، فعالیت های اجتماعیخود را آغاز میکند. این
همکاری در کنار مهندس بازرگان و طیف روشنفکران عمدتاً دینی، در تمامی طول حیات
آقای مطهری ادامه داشت تا در آخرین جلسه متاع که در اردیبهشت سال 1358 در منزل
مهندس سحابی در خیابان فخرآباد برگزار شد، از آنجا که بیرون میآمدند، ترور و شهید
شدند. این به نظر من خیلی مهم است. اگر خواسته باشیم بستر فعالیتهای فرهنگی،
اجتماعی و حتی سیاسی مرحوم مطهری را بررسی کنیم، باید از سال 1335 تا اردیبهشت سال
1358 را مرور کنیم، چون استاد مطهری در
تمام این مدت، با مهندس بازرگان و دوستان ایشان ارتباط و تعامل نزدیک داشتند.
یکی از خروجیهای «متاع» تشکیل نهادهای مدنی است.مثلادر
سال 1336 انجمن اسلامی مهندسین تشکیل میشود. در سال 1337 انجمن اسلامی پزشکان و
بعد انجمن اسلامی معلمان که خود مرحوم مطهری و دکتر غلامعباس توسلی واحمد آرام از
پایهگذاران آن هستند و سپس انجمن اسلامی بانوان.
شرکت انتشار در سال 1338 راهاندازی شد. نهادهای اقتصادی
دیگری مثل «ایرفو»، شرکت و هنرستان کارآموز که در سال 41 توسط انجمن اسلامی
مهندسین تاسیس شدند، و نهادهای فرهنگی دیگری مثل مسجد جامع نارمک نیز درپی آن
تاسیس شد. بنابراین استاد مطهری در پایهگذاری این نهادهای مدنی هم حضور و مشارکت
داشتند و طبیعی است وقتی انجمن اسلامی مهندسین تشکیل میشود، فضایی باشد که ایشان
یکی از سخنرانان مدعو آنجا باشد. من از همان سالهای 1336 که دانشجو و عضو انجمن
اسلامی دانشجویان بودم، معمولا در جلسات
انجمن اسلامی مهندسین هم حضور داشتم و سخنرانیهای ایشان را، پیگیری و از آنها
استفاده میکردم.
در سال 1353 که ساواک ادامه فعالیت انجمن اسلامی مهندسین
را ممنوع کرد و این سخنرانیها در انجمن اسلامی پزشکان ادامه یافت. خدا رحمت کند
آقای دکتر عباس حائری- که دندانپزشک بود-را که در ضبط و تدوین و ارائه این سخنرانیها،
نقش مؤثری داشت.
استاد مطهری به نظر شما چه ویژگیهای برجسته شخصیتی داشت؟
به نظر من یکی از خصال برجسته شخصیتی ایشان، این بود که به
نسل جوان و سوالات آنها همواره اهمیت قائل بود و به دنبال یادگیری بودند.در جلساتی
که سخنرانی میکردند، به نقدها و سئوالات دقیقاً گوش میدادند و یادداشت میکردند
و در تعامل با دانشجویان، مهندسین، پزشکان و مهمتر از آن در تعامل با واقعیتها و
سئوالات و شبهات روز بود که مطهری، مطهری شد. این ویژگی کاملاً در آثار ایشان مشخص
است. مثلاً وقتی بحث ایران و اسلام و ابهاماتی در این باره مطرح میشود سخنرانی خدمات
متقابل اسلام و ایران را ایراد می کنند، این یک اثر پاسخدهنده به ابهامات روز
است. یا بحث حجاب را مطرح میکنند و به مسائل روز پاسخ میدهند.به هرحال ایشان در
مقاطع مختلف با مهندس بازرگان و بهخصوص در انجمن اسلامی مهندسین، با مهندس
کتیرایی ارتباط بسیار نزدیکی داشتند. مهندس معینفر خیلی صریح و تند بود اما مهندس
کتیرایی شخصیت خیلی ملایمی داشت و سئوالات راهبردی خود را خیلی آرام مطرح میکرد و
استاد مطهری با مهندس کتیرایی ارتباط نزدیکتری داشتند. نگاه شهید مطهری در بعضی
از زمینهها با مهندس بازرگان متفاوت بود. در اسناد هم آمده است که ایشان نقدهایی
به بعضی از آراء مهندس بازرگان در «راه طی شده» داشتند. مهندس بازرگان هم نسبت به
نظرات ایشان نقد داشتند، اما وجوه اشتراک آنها بهقدری زیاد بود که همواره دنبال تعامل بودند. به نظر من این تعامل،
تعالی بخش، تلقی و راهبرد اجتماعی مهمی است که بازرگان از نقش آگاهی بخشی خود داشت .ایشان اجرایی کردن این
نگاه را ابتدا با مرحوم طالقانی آغاز میکند و در طول دهههای 20، 30 و 40 علاوه
بر مطهری، با شخصیتهایی مثل علامه جعفری که یکی از سخنرانان انجمن بودند،ادامه می
دهد.
ارتباط انجمن اسلامی مهندسین با علامه طباطبایی چگونه بود؟
مهندس بازرگان با اینکه با روحانیت تفاوت دیدگاههای جدی
داشت، اما همواره روحانیت را یک طبقه و قشر تأثیرگذار در جامعه میدانست و احترام
زیادی برایشان قائل بود و خانواده وخاندان ایشان هم، وابستگیهایی به روحانیت داشتند.ایشان
با آن نگاه راهبردی ای که از آموزههای قرآنی گرفته بود، همواره به دنبال این بودند
که با روحانیت ارتباط داشته باشند و بکوشند که تأثیر بگذارند و تأثیر بگیرند. یکی
از مقاطع حساس این تعامل در سال 1341 و با مراجع وقت است. یکی از محورهای این
تعاملات مهم، ارتباط با مرحوم علامه طباطبایی است. چون در فرصتی از نزدیک با
ایشان دیدار داشتم، میتوانم این را به عنوان یک خاطره نقل کنم. پس از فوت مرحوم
آیتالله بروجردی که انجمن اسلامی دانشجویان به مناسبت چهلم ایشان به قم رفت و
مرحوم دکتر بهشتی هم میزبان ما بودند،این سئوال مطرح بود که بعد از آقای بروجردی، چه
کسی مرجع تقلید میشود و اصلاً مرجعیت چیست و چه نقش و جایگاهی دارد؟ به دعون
انجمن اسلامی مهندسین سمیناری تشکیل و از همه روحانیون صاحب نظر هم دعوت شد. من هم
نماینده انجمن اسلامی دانشجویان در آن جلسات بودم. این سمینار در منازل برگزار میشد.
من قبلا در دوران دبیرستان، کتابهای علامه طباطبایی را مطالعه کرده بودم و در
نظرم ایشان آدم بزرگ و در عین حال با ابهتی می آمد، ولی در آن جلسه سخنرانی تواضع
و فروتنی بینظیر ایشان را دیدم و واقعاً تحت تأثیر شخصیت ایشان قرار گرفتم. موقعی
که صحبت میکرد، چقدر لحن و صحبتش متواضع بود. علامه طباطبایی خیلی عمیق و روشن
بود.به هرحال در آن سمینار، همه صحبت کردند و قرار شد همه مطالب خود را مکتوب کنند
که مجموعه آنها در کتاب «مرجعیت و روحانیت» آمده است که مقدمهاش را مهندس بازرگان
نوشت. آقای مطهری در آنجا دو مقاله دارند که خیلی خوب نگاه ایشان به روحانیت و
مرجعیت را نشان می دهد. ایشان در آنجا برخی مشکلات روحانیت شیعه را مطرح و به نقد
میکشد.در این دوره، استاد مطهری چنین نگاهی به روحانیت و مرجعیت دارد و نقاط قوت
و ضعف را در کنار هم مطرح میکند که فراز مهمی در تعامل او با مهندس بازرگان و
روشنفکری دینی است.
چرا ارتباط استاد مطهری با مهندس بازرگان به رغم برخی
تفاوت دیدگاهها در این حد نزدیک بود؟
مهندس بازرگان به دنبال
تعامل با جامعه روحانیت به عنوان یک طبقه بود و بهره گیری صحیح از نقش تأثیرگذاری
ای که روحانیت در جامعه مذهبی ما دارد. مرحوم مطهری هم دنبال یادگیری و تعامل بود
و این نگاه مشترکشان موجب شد در کنار هم قرار بگیرند، ولی فکر میکنم علاوه بر
نگاه مشترکی که هر دو داشتند، حضورشان در نهاد «متاع» و برنامهریزیهای مشترک
اجتماعی در آنجا و ارزیابی خروجی آنها، خیلی تأثیرگذار بود.خوب است اشاره کنم که
شرایط مرحوم دکتر بهشتی با شرایط استاد
مطهری تفاوت داشت.آقای بهشتی بیشتر سعی میکرد که در قم عمل کند. مثلا مدرسه «دین
و دانش» را تشکیل دادند، یا مدرسه حقانی را تشکیل دادندو دیگر فعالیت ها. ولی
مرحوم مطهری به تهران آمدند. مثل مرحوم طالقانی که به تهران آمدند اما راه معمول
روحانیون سنتی را دنبال نکردند. بد نیست این خاطره را که اغلب همسرم تعریف میکند
را بگویم. منزل مرحوم مطهری در آغاز ورودشان به تهران، در خیابان ری، کوچه دردار و
دیوار به دیوار منزل پدر دکتر یزدی بود. آقای
دکتر یزدی خاطرات زیادی با خانواده مطهری داشتند. مرحوم مطهری در سال 1334 از قم به
تهران آمده اند و از همان سال در کوچه دردار ساکن شده اند، بنابراین ارتباط بسیار
نزدیکی با خانواده حاجآقا محمدصادق یزدی داشتند و طبیعتاً همسرانشان هم با هم
ارتباط داشتند. به هرحال، این همکاریهای اجتماعی موجب شده بود نگاه هماهنگ و
تعاملات آنها تقویت شود و در بسترهای مختلف اجتماعی با هم باشند.
ارتباط استاد مطهری با حسینیه ارشاد از کی آغاز شد؟
به نظر من یکی از مواردی که در زندگی استاد مطهری خیلی مهم
است، بحث حسینیه ارشاد است که در سال 1347 پایهگذاری شد. سوابق تاریخی نشان میدهند
غیر از آقای همایون،آقای علیآبادی و آقای ناصر میناچی، آقای مطهری هم از ابتدا
حضور داشته و در پایهگذاری نهاد حسینیه ارشاد نقش داشته است. آقای مطهری با این
نگاه تعاملی ای که داشت، وقتی مقاله دکتر شریعتی را در کتاب «محمد خاتم پیامبران»و
آن قلم روان و تأثیرگذار را میبیند، به این نتیجه میرسد که بهترین کسی که میتواند
باعث رونق حسینیه ارشاد شود، دکتر شریعتی است و از او دعوت میکند به تهران بیاید.
در دورانی که دکتر شریعتی جلسات سخنرانی پرشور را در حسینیه ارشاد برگزار میکند،
مخاطبین آقای مطهری کم میشوند. طبیعی است که تأثیرگذاری دکتر شریعتی در نسل جوان
آن روز قابل مقایسه با استاد مطهری نباشد.
دیدگاه های استاد مطهری و دکتر شریعتی در چه زمینه هایی با
هم تفاوت داشت؟
دعوتکننده دکتر شریعتی استاد مطهری است. نگاه دکتر شریعتی
پاسخ به یک نیاز راهبردی نسل جوان است که از دام فرهنگ مارکسیسم نجات پیدا کند و
در این کار موفق می شود و نسل جوان را بخود جلب می کند. در این تردیدی نیست و من
کاملاً بر این امر شاهد بودم، در این شرایط است که استاد مطهری نسبت به دکتر شریعتی واکنش نشان می
دهد. در اینجا به مرحوم مطهری نقدی وارد هست. استاد مطهری با مهندس بازرگان هم در
مواردی اختلاف نظر داشتند، اما تقابل نداشتند.همکاری داشتند و افکارشان را پیش هم
مطرح میکردند. برداشت من این است که استاد
مطهری علاوه بر نقد هایی که بطور طبیعی به برخی از نظرات دکتر شریعتی داشت که می
توانست بطور متعادل مطرح کند اما نتوانست بپذیرد که یک غیر روحانی در حسینیه ارشاد
چنین جایگاه اجتماعی پیدا کند و من این را اشکالی بر مطهری میبینم.به نظرم باید
مدارا میکرد و دکتر شریعتی را نقد هم میکرد، ولی برخوردهایی که انجام داد،
شایسته او نبود. این را باید به عنوان نقد مطرح کرد.بی شک الان وپس از چهل سال،
مرحوم مطهری با اعمال خوبش محشور است. این را برای عبرت جامعه امروز و آینده عرض
میکنم.
بد نیست در این مجال، به نکته ای اشاره کنم. بعد از سفر
دکتر شریعتی به خارج در سال 56، استاد مطهری هم همراه علامه طباطبایی برای مداوای
علامه، به منچستر انگلستان رفته بودند که حادثه فوت دکتر شریعتی پیش آمد. در آنجا
از قول آقای مطهری مطرح میکنند که: خود ساواک دکتر شریعتی را به خارج از کشور
فرستاده بود! همه تعجب میکنند که چرا مطهری چنین حرفی زده است؟ با توجه به ارتباط
نزدیکی که آقای مطهری با آقای دکتر ابراهیم یزدی داشتند، هماهنگ میکنند وایشان به
دیدار علامه طباطبایی و آقای مطهری میروند و این سئوال را مطرح میکنند. آقای
مطهری میگویند: جوانی این مطلب را به من گفته است و به استناد حرفهای او این
مطلب را مطرح کردم، اما نهایتا خودشان هم قبول میکنند که این روایت نمیتواند
درست باشد. برداشت من این است با پیشزمینه
ذهنی که استاد مطهری از دکتر شریعتی داشت، حالا جوانی آمده و با این خبر به ذهن
ایشان تلنگری زده و ایشان برای تقویت واکنش خودش، آن را بازتاب داده است که اثری
منفی در دکتر سروش، آقای دکتر کمال خرازی، آقای دکتر تقیزاده و کسانی که آن موقع
در لندن بودند، داشت. بنابراین باید این را به عنوان یک تجربه تاریخی در نظر داشته
باشیم که وقتی در عرصه عمومی با هم همکاری میکنیم، نباید انتظار داشته باشیم که
در تمام وجوه با هم اشتراک داشته باشیم. این را به دفعات گفتهام و بد نیست باز
تکرار کنم که یکی از ویژگیهای فرهنگ استبدادی این واقعیت است که من و شما اگر 95
درصد هم اشتراک داشته باشیم و فقط 5 درصد اختلاف نظر، وقتی با هم صحبت میکنیم، آن
5 درصد در ذهنمان برجسته میشود. این فرهنگ عمومی جامعه ماست که اگر به آن آگاهی
داشته باشیم، خودمان را کنترل میکنیم و به آن 95 درصد امتیاز میدهیم و نه به آن
5 درصد و تعامل یعنی همین. طبیعی است که در جامعه متکثر ما، حتی فرهیختگان و کسانی
که نقش آگاهیبخشی به جامعه دارند، با هم اختلاف دیدگاه دارند. مشکل امروز جامعه ما
همین است. ما باید روی وجوه اشتراک تمرکز کنیم و اختلافات را کنار بگذاریم، چون با
تأکید بر اشتراکات است که میشود اختلافات را کم کرد. بنابراین مرحوم مطهری میتوانستند
با دکتر شریعتی تعامل بیشتری داشته باشند و آن واکنشها را بروز نمیدادند.
چرا استاد مطهری و مهندس بازرگان برای دفاع از دکتر شریعتی
نامه مشترکی را منتشر کردند؟
به نظرم این یک حادثه مهم تاریخی است و ضروری است با دقت
بیشتری سوابق را مرور کنیم. نامه مشترک مهندس بازرگان و استاد مطهری در آذر ماه 56
موقعی منتشر شده است که ساواک برای خنثی کردن پایگاه گسترده اجتماعی دکتر شریعتی
به ویژه پس از درگذشت مشکوک او در انگلیس جمعی از روحانیون را بکار گرفته بود و
بیانیه هایی علیه دکتر شریعتی صادر کرده بودند. در این شرایط است که در جلساتی با
حضور استاد مطهری، دکتر کاظم یزدی، مهندس کتیرایی، حاج کاظم حاج طرخانی و...که
ظاهرا جمع مأنوس «متاع» هستند مهندس بازرگان ضرورت واکنش به این اقدام ساواک و
دفاع از دکتر شریعتی را مطرح می کند و نهایتا پس از گفت و گوهای مفصل همه استاد
مطهری را برای تهیه و امضای چنین نامه ای ترغیب می کنند. ایشان این پیشنهاد را به دو
شرط می پذیرند: نقد های خود را به دیدگاه
های دکتر شریعتی را هم مطرح کنند و مهندس
بازرگان هم آن را امضا کنند. به رغم عدم موافقت جمع به مطرح شدن جزئیات نقد ها در
چنین نامه دفاعیه و خنثی سازی توطئه ساواک، نهایتا جمع و مهندس بازرگان اجبارا تسلیم
شرایط استاد مطهری می شوند و به رغم مخالفت بعدی دکتر یدالله سحابی که در آن
جلسه حضور نداشتند نامه منتشر می شود و
البته با واکنش منفی طرفداران دکتر شریعتی مواجه می شود.
چرا جمعی از روحانیون مخالف دکتر شریعتی بودند؟
روحانیونی که با نهاد حسینیه ارشاد و گفتمانی که حسینیه
محل تبلیغ آن بود مسئله داشتند، چون دکتر شریعتی در آن موقع نماد حسینیه ارشاد بود
و تعریض هایی هم به روحانیت داشت، با او برخورد کردند. همان طور که قبلا توضیح
داده شد نزدیکی استاد مطهری و مهندس بازرگان و همفکرانی که در جمع متاع بودند از
دکتر شریعتی در قبال اتهامات خلاف واقع از او دفاع کردند. خود من هم از نفس آن اطلاعیه که دفاع
از دکتر شریعتی در آن شرایط بود دفاع کرده ام؛ مستقل از برخی نقد ها که نظر شخصی استاد
مطهری بود و مهندس بازرگان و دوستانشان هم نتوانستند ایشان را قانع کنند که در آن
اطلاعیه از مطرح کردن آن ها صرف نظر کنند.
چرا دوستان شما همه موضع مشترکی در خصوص این نامه نداشتند؟
ایرادی ندارد برداشت ها متفاوت باشد. دکتر شریعتی ادامه دهنده
راه مهندس بازرگان و از شاگردان ایشان بود. شخصیتی مثل استاد مطهری که صاحبنظر
هست، دلیلی ندارد که بیاید و بر تمام تفکرات فرد دیگری صحه بگذارد، کما اینکه در
مورد مهندس بازرگان هم این کار را نکرد و مهندس بازرگان هم همینطور و طبیعی هم
هست. بنابراین به نظر من آن نامه در واقع دفاع از دکتر شریعتی در مقابل روحانیونی
بود که هماهنگ با برنامه ساواک می خواستند از نفوذ اندیشه دکتر شریعتی در بین نسل
جوان جلوگیری کنند ، چون تهاجمی که به دکتر شریعتی شده بود ، تهاجم به روشنفکری
دینی بود و فقط به دکتر شریعتی نبود و خود مرحوم مطهری هم مخاطب آن تهاجم بود.
بنابراین در برابر این تهاجم دفاع کردند و کسانی که دکتر شریعتی را مطلق میدیدند،
واکنش نشان دادند تا نامه دوم مهندس بازرگان در بهمن ماه 56 منتشر شد. پاسخ آن روز
مهندس بازرگان به منتقدین دو طرف، شرایط صدور نامه مشترک را به وضوح نشان می دهد. زنده
یاد مهندس بازرگان، بر اساس روایت آقای مهندس عبدالعلی بازرگان، در یکى از جلسات
نیمهخانوادگى و نیمهعمومى به پرسش ها و گلایه هایی که آن موقع مطرح می شد چنین پاسخ دادند:
"... در یک هواى سرد زمستانى شما براى
خرید پالتوئى به بازار مىروید، نرخى که روى پالتو نوشته شده سه برابر پولى است که
شما قصد داشتید خرج کنید، مدتها با فروشنده چانه مىزنید و قیمت را به یک و نیم
برابر تقلیل مىدهید، از این کمتر براى فروشنده صرف نمىکند و حاضر نمىشود یک
دینار هم پائینتر بیاید. شما چه کار مىکنید؟ اگر واقعا به پالتو احتیاج داشته
باشید و به سختى سردتان شده باشد، دلچرکینى گرانتر خریدن را تحمل مىکنید! براى
ما مقابله با توطئه ساواک مهمتر از رنجاش برخى دوستان بود..."
به نظر من اگر
بخواهیم منطقی فکر کنیم، باید در جامعه ما به اندازه کافی سعه صدر وجود داشته باشد
که این نوع نقدهایی را که در جامعه مطرح میشوند، بتوانیم بربتابیم. نقد من به
مرحوم استاد مطهری این است که ایشان باید در نقد دکتر شریعتی تعادل را حفظ میکردند،
همانگونه که مهندس بازرگان اینطوربود. امروز که افکار دکتر شریعتی را مطالعه میکنیم،
میبینیم ایشان نقش فوقالعاده مؤثری در حفظ نسل جوان ما در گرایش به مارکسیسم
داشت و توانست گفتمان جدیدی را مطرح کند. در خاطراتم به تفصیل توضیح دادهام که
دکتر شریعتی در سال 1343 -که ما برنامه خاصی برای سفر به الجزایر و مصر داشتیم-
توقف نکرد و با تمام وجودش به ایران آمد، چون احساس مسئولیت تاریخی داشت. در اروپا
حزب توده و نشریات آن،واقعاً نسل جوان را بهشدت تحت تأثیر قرار داده بود و او
برای نجات نسل جوان ما،با نگاه جامعهشناسیاش به ایران آمد و به نظر من در آن
مقطع، نقش خود را هم بهخوبی ایفا کرد و تأثیرگذار هم بود، ولی امروز که نگاه میکنیم
میگوییم این گفتمان مال آن سالها بود و امروز دیگر کاربرد ندارد.زیرا برخی از
آثار دکتر شریعتی تاریخمند و زمانمند هستند، اما بخشی از آنها امروز هم کاملاً
قابل استفادهاند و حتی فرزندان او هم آن مجموعه را به عنوان «نوشریعتی» مطرح میکنند،
یعنی باید آثار او بهروز شود. این تجربیات تاریخی باید برای جامعه امروز ما درس
باشند.
چه خاطراتی شخصا از استاد مطهری دارید؟
من از سال 1336 که وارد دانشگاه تهران و عضو انجمن اسلامی
دانشجویان شدم ، در برنامههای انجمن حضور داشتم، از جمله جشن های عید فطر یا برنامه
هایی که به مناسبت مبعث برگزار میشد و یا رویدادهای مختلفی که در دانشگاه تهران
برگزار میشدند. در سال 1336 را به خاطر ندارم که مرحوم مطهری بودند یا نه، ولی
مهندس بازرگان در سالن دانشکده کشاورزی کرج سخنرانی با عنوان «احتیاج روز» داشتند.
اما در سال 1337 که جشن عید فطر انجمن اسلامی دانشجویان در گلشهر کرج برکزار شد
مرحوم مطهری، مرحوم طالقانی و مهندس بازرگان حضور داشتند و عکس های تاریخی سه نفر (به
ترتیب: طالقانی، بازرگان و مطهری) از جمله عکس هایی است که بنده گرفته ام و بعد از
انقلاب بارها به صورت پوستر از آن استفاده شده و در مقدمه مجموعه آثار مهندس
بازرگان هم در صفحه اول آمده است. وقتی مرحوم مطهری را در آن جمع میبینید، مشاهده
میکنید که واقعا شخصیتی عادی مثل بقیه دارد. آقای طالقانی دارد نماز میخواند و
بقیه هم نشستهاند و ویژگی خاصی ندارند. این دقیقاً شخصیت خود ایشان و فضای
اجتماعی انجمن را نشان میدهد. همه خیلی طبیعی و روابط خیلی انسانی و دوستانه
دارند و هیچ تمایزی بین افراد نیست. این خیلی مهم است. در آنجا مرحوم مطهری چون
دیگران یک شرکتکننده بود.
در جلسات سال های بعد در سال 1340 در برنامه انجمن در خوابگاه
کوی امیرآباد دانشگاه تهران که به مناسبت جشن مبعث انجام شد و آقای دکتر فرهاد و
جمعی از اساتید دانشگاه حضور دارند مرحوم مطهری یکی از سخنرانان هستند. عکس ایشان در
ویژهنامه آن روز نشريه دانشگاه هم هست...
بعد از سال 1346 که مهندس بازرگان آزاد میشود، حضور مرحوم
مطهری در انجمن اسلامی مهندسین بیشتر میشود، چون عملاً فعالیتهای سیاسی در داخل
کشور متوقف است و خود مهندس بازرگان و دوستان ایشان هم وقتی از زندان آزاد میشوند،
بیشتر به کارهای فرهنگی و اجتماعی روی آوردند. عمده سخنرانیهای مرحوم مطهری بعد
از سال 1346 در انجمن اسلامی مهندسین و انجمن اسلامی پزشکان هست تا سال 1357.
استاد مطهری در سال های قبل از انقلاب بیشتر نقش فرهنگی
داشت یا سیاسی؟
به نظرم تردیدی نباید داشت که مشکل اصلی جامعه ما، خلاءهاي
فرهنگی و اجتماعی است. مهندس بازرگان هم همیشه به بحثهای فرهنگی اجتماعی اولویت
میداد. از همان شهریور سال 1320 در آثار ایشان و در صدر مرامنامه نهضت آزادی ایران، آیه قرآن «إِنَّ
اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ»
(رعد/11) برجسته است. مرحوم مطهری هم همینطور بود. به همین دلیل هم منش آنها به
هم نزدیکتر بود و بیشتر به کارهای فرهنگی اجتماعی اولویت میدادند. مرحوم طالقانی
هم همیشه به کارهای فرهنگی اجتماعی اولویت میداد، اما خصلت خاصی داشت و تلاشش این
بود که با تمام گروههای اجتماعی ارتباط داشته باشد. بهرغم اینکه قبول داشت بعضی
از افکار و کارهای مجاهدین قابل قبول نیست، اما با آنها و مارکسیستها ارتباط داشت
و همواره میگفت:«اینها انسانند و فطرتشان پاک است و باید روی فطرت آنها تأثیر
گذاشت». به همین دلیل آن گروههای اجتماعی، با طالقانی ارتباط بیشتری داشتند و او
را درگیر مسائل روز میکردند و مرحوم طالقانی هم واکنش نشان میداد و هزینهاش را
هم میپرداخت. میخواهم بگویم یک نوع تفاوت شخصیتی و اجتماعی بین آنان وجود داشت.
جایگاه اجتماعی مرحوم طالقانی با مهندس بازرگان و مرحوم مطهری- ضمن وجوه اشتراکی
که دارند- با هم متفاوت است. مثلاً مهندس بازرگان از همان ابتدا با مجاهدین خلق
زاویه داشت و واقعبینانه میگفت:«شخصیت اجتماعی من بهگونهای نیست که بخواهم
زندگی مخفی داشته باشم». به لحاظ فکری هم با آنها تفاوت داشت، ولی مرحوم طالقانی
اینگونه نبود.در مواردي از آنهاحمایت و تلاش میکرد روی آنها تأثیر بگذارد...
البته تا مقطع تغییر ایدئولوژی؟
بله، بد نیست خاطرهای را هم از مرحوم طالقانی نقل کنم. بعد
از پیروزی انقلاب و در دوران تصدی شهرداری تهران،تا شهریور سال 1358 كه فوت كردند،گاهی
خدمتشان میرفتم و با ایشان مشورت میکردم.مي دانيد كه در منزل آقای چهپور بودند.دريك
مورد در همين اواخر عمر مرحوم طالقاني،براي ديدار با ايشان به محل اقامتشان رفتم.
ما منتظر بودیم تا ایشان بیایند. فوقالعاده ناراحت و عصبانی آمدند. ایشان را کمتر
اینقدر ناراحت دیده بودم. پرسیدم: «چه شده است؟» پاسخ دادند: «با مسعود رجوی جلسه
داشتیم. به او میگویم: پسر! تو نمیدانی این عمامه من بولدوزر است؟ آدم عاقل جلوی
بولدوزر میایستد؟»
استاد مطهری چه نقشی در مدیریت انقلاب داشتند؟
در آستانه انقلاب مرحوم مطهری هم به پاریس رفتند، آقای
خمینی برنامه پیگیری تشکیل شوراي انقلاب را
به آقای مطهری –که كاملا مورد وثوقشان بودند- واگذار کردند. نکته مهم این است که
روابط استاد مطهری با مهندس بازرگان،
روشنفکران دینی، نهضت آزادی و انجمن اسلامی مهندسین به قدري صمیمی بود که وقتی
ایشان ترکیب شورای انقلاب را پیشنهاد کرد، غیر از روحانیون که تقریباً مشخص بود چه
کسانی باید باشند، افرادي انتخاب شدند که با آقای مطهری در متاع و انجمن اسلامی
مهندسین ارتباط فکری داشتند. مهندس بازرگان، دکتر سحابی، مهندس کتیرایی، مهندس
سحابی، دکتر یزدی، آقای صدر حاج سید جوادی و... همينطور پيشنهاد نخست وزيري مهندس
بازرگان را هم آقاي مطهري دادند، ضمن اينكه خود آقای خمینی هم در پاریس
همین نظر را داشتند.
مصالح انقلاب ایجاب میکرد که مهندس بازرگان این مسئولیت
را بپذیرد. سئوال اصلی این است که چه کس دیگری میتوانست این کار را بکند؟ در آن
مقطع و شرایط،چه کسی میتوانست دوره انتقال را با این آرامش انجام بدهد. تمام اعضای
شورای انقلاب با پیگیری و پیشنهاد آقای مطهری روی آقای مهندس بازرگان اجماع داشتند
و ایشان را انتخاب کردند. آقای خمینی هم در همان جلسه 14 بهمن شورای انقلاب ،به
ايشان اصرار داشتند این مسئولیت را بپذیرید. یعنی آقای خمینی در لحن و صحبتشان در
آن موقع ابهامی نداشتند. بنابراین اجماع شورای انقلاب و اصرار آیتالله خمینی بود.
مهندس بازرگان گفت: یک شب به من مهلت بدهید فکر کنم. نهايتا هم- همانطور که
خودشان در خاطراتشان گفتهاند- احساس مسئولیت تاریخی کردند. میگفتند:اگر همانطور
که آقای طالقانی گفتند، من نمیپذیرفتم و فرد دیگری انتخاب میشد و این دوره انتقال
با مشکل مواجه میشد،چگونه میتوانستم در پیشگاه تاریخ پاسخگو باشم؟
مرحوم مطهری با شناختی که از مهندس بازرگان داشت، برای او
اولویت قائل بود. شورای انقلاب هم با تحلیل خودشان این فكر را داشتند. سئوال اصلیای
که امروز مطرح است و بهخصوص آقای علی مطهری امروز درگیرش هست و باید پاسخگو
باشد،اين نكته است. شخصیتی که در طول لااقل سه دهه با او همکاری اجتماعی نزدیک داشتند
و از افکار و اندیشههای او شناخت داشتند و ایشان را معرفی کردند. چه دلیلی وجود
دارد که در تیر ماه سال 1359 آیتالله خمینی طی سخنرانی بگویند: ما اشتباه کردیم
که ایشان را انتخاب کردیم؟ پس چه کسی اشتباه کرده است؟ مطهری و بقیه اعضای شورای
انقلاب اشتباه کردهاند؟ این یک سئوال کلیدی تاریخی است.
مرحوم مهندس بازرگان در یک نامه سرگشاده به آيت الله خميني
نوشت که: نه تنها شما اشتباه نکردید، بلکه تنها راهحلی که در راستای انقلاب و
منافع ملی داشتید، همین گزینه بود. به تفصیل به این صحبت آقای خمینی پاسخ دادهاند.
برخی اظهار کرده اند که استاد مطهری قبل از شهادت خودشان
سخنان مهندس بازرگان در تبریز را به آقای خمینی منتقل می کنند و ایشان میگویند: ما
به زودي بازرگان را عوض مي كنيم ويك دولت انقلابي روي كار خواهيم آورد؟
اولا تا آن زمان یعنی اوایل اردیبهشت 58 كه هنوز تقابل ها بروز نكرده بود كه استاد مطهري چنين مطلبی را بگويد و چنين تصميمي گرفته شود. يعني
آقاي مطهري اینقدر احساسی و سطحی واکنش نشان می دهد که فقط به خاطر یک سخنراني
تبريز به چنين نتيجه اي رسيده بود؟! ثانیا
در 14 آبان 58 در آن فضای ملتهب که مهندس بازرگان استعفا داده بودند آقای خمینی و
شورای انقلاب هنوز آماده نشده بودند که استعفای مهندس بازرگان را به پذیرند، اما
بعد از انتشار خبر استعفا از رادیو مجبور شدند.
آخرین خاطراتی که از استاد مطهری دارید چیست و از خبر
شهادت ایشان چگونه مطلع شدید؟
من در ماههای بعد از پیروزی انقلاب که شهردار تهران بودم به
یاد ندارم که با ایشان دیداری داشته باشم، اما حضور ایشان در منزل مهندس سحابی در
شب آخر نشان میدهد که ایشان ارتباط نزدیکشان را با مهندس بازرگان و دوستانشان در
متاع داشته اند و پیگیر کارها بودهاند که منجر به فاجعه شهادت ايشان شد.
اما اینکه چرا این اتفاق افتاد کمی نیاز به تحلیل دارد.
مستقل از عوامل ترورها، غیر از مرحوم مطهری، وقايع 7 تیر و 8 شهریور برای جنبش
اجتماعی ایران بعد از انقلاب، فاجعهای است، چون حضور مرحوم مطهری وديگرچهره ها میتوانست
جلوی بسیاری از تندرویها و کجرویها را بگیرد. مطهری و بهشتی این جایگاه را
داشتند. به هر دوی اینها نقدهایی هست، اما مصلحتاندیشی و درایتی که در این افراد
بود و حرف شنوی که مدیران جامعه از آنها داشتند ،اگر در قید حیات بودند میتوانستند
جلوی بسیاری از تندرویها و انحرافات را بگیرند. بنابراین به نظر من،فقدان آنها
هزینه سنگینی است که به انقلاب و جنبش اجتماعی ایران وارد شد.
اما چرا این اتفاق افتاد؟ نمیتوانم نظر قاطع بدهم. چند
دلیل میشود برای این رخدادها تصور کرد. یکی جزماندیشی و تحجر فکریای است که
کسانی درون ایران داشتهاند. امثال گروه فرقان تصور میکردند هر چیزی که آنها فکر
میکنند مطلق است و هر کسی هر چیزی غیر از اینها میگوید، باید حذف شود و این نظر
را هم به استناد بعضی از آیات قرآن، از جمله در سوره توبه میدادند و میگفتند:
باید اینها را حذف فیزیکی کرد! با اين همه سادهاندیشی است اگر بخواهیم فقط این
عامل را مؤثر بدانیم. ما به لحاظ نظری میدانیم بعد از هر انقلابی، سه عامل برای
برخورد با اين پديده نوظهور عمل کردهاند. یکی حضور عوامل نفوذی بوده است که
نگذارند انقلاب به ثمر بنشیند. دوم ایجاد بیثباتی و سوم تحمیل جنگ است. در همه
انقلابها، این سه رهکار مورد عمل قرار
گرفته است. طبیعی است کسانی که با پیروزی انقلاب منافع خود را از دست دادهاند ،از
این سه ابزار در راستای منافع خودشان استفاده کرده باشند. من فرقان و حادثه 7 تیر
و 8 شهریور و بقیه خشونتهایی را که در جامعه ما اتفاق افتادهاند بیشتر در این
راستا میبینم، منتهی در آینده باید با مستندات واقعبینانهتری که بدست می آیند
بتوان علل اصلی را تشخیص داد. آیا حادثه 7 تیر و عامل آن کلاهی واقعاً مربوط به
مجاهدین خلق بود و آیا تکنیکی که به کار بردند فقط مال آنهاست و یا عناصر يا
جرياناتي در آنجا نفوذ کردند؟ در طی اين سالها چه کسی کلاهی را حفظ کرد؟ اگر جزو
مجاهدین بود، پس چرا بعد از اینکه فرار کرد، مجاهدین او را در دستگاه خود نبردند؟
در هر حال، این رویدادها ضربات بسیار سنگینی بودند و آدمهای
مهمی را از بین بردند و بهتدریج ردههای پایینتر و پایینتر امور را در دست
گرفتند و مدیریت ما دچار این ناکارآمدی وخیم شد. نیاز است در این زمینه پژوهشهای
تاریخی عمیقی صورت بگیرند، چون گذشته که گذشته است، ولی باید از این تجربهها برای
آینده استفاده کنیم و به جامعه آگاهی بدهیم.
وكلام آخر؟
مايل بودم به ميراث نظري آقاي مطهري اشاره ونكاتي را نقل
كنم.در سالهایی که مارکسیسم در جامعه ما رواج داشت، انتظار بود که آقای مطهری در
این زمینه کار کنند. در خاطرات دکتر یزدی هم هست که ايشان کتابهای اصلي مارکسیسم
را در اختیار آقاي مطهري گذاشته بودند که ایشان مطالعه کنند و در این زمینه مطالبی
بنویسند که پنج جلد اصول فلسفه و روش رئالیسم،پاسخي به اين نياز است
البته يك جلد« نقدی بر مارکسیسم» هم دارند
بله، در واقع واکنش به درخواستی است که از آقای دکتر یزدی
داشتند، ولی کتاب «اقتصاد اسلامی» را که ایشان نوشتند، نشان میدهد ایشان تحت
تأثیر قرار گرفتهاند. به همین جهت ظاهرا به توصیه آقای خمینی تجدید چاپ نشد.
این نکته مهمی است که تفاوت مهندس بازرگان حتی با مرحوم استاد
مطهری را نشان می دهد. مهندس بازرگان در طول هفت دهه همواره بیش از مرحوم مطهری در
معرض مارکسیسم و افکار مارکسیستها بود، ولی هیچ وقت از آنها تأثیر نپذیرفت و حتی
ديگران را هم واکسینه میکرد. مثلاً میگفت: واژههای اینها را به کار نبرید. واژه
سوسیالیسم را نه مرحوم طالقانی و نه مهندس بازرگان به کار نبردند و بهجایش عدالت
اجتماعی به کار بردند. این خیلی مهم است. این نقدی است که به مرحوم مطهری وارد است
که ایشان به هر حال تحت تأثیر قرار گرفتند و یادداشت های کتاب «اقتصاد اسلامی» را
نوشتند.
به هرحال از محتواي مجموعه یادداشت های كتابي كه منتشر شد،
اين گرايش مشهود بود. همچنین خاطرم هست در نیمه شعبان سال 1357 قرار بود در زمینی
در تقاطع ولیعصر و طالقانی، مجلسی برگزار شود و مرحوم مطهری سخنرانی کند، اما
ساواک جلوگیری کرد. سازماندهی و برنامهریزی دقیق و مفصلی هم شده بود. ابتدا مهندس
صباغیان و بعد مهندس بازرگان را بازداشت کردند، اما نکته کلیدی از نظر تاریخی این
است که مرحوم مطهری سخنرانیای را که میخواستند در آنجا ایراد کنند، بعداً تدوین
کردند و با عنوان «نهضتهای اسلامی در عصر حاضر» چاپ شد.
استاد مطهری در این اثر خود شرح میدهند که قرار بود این
سخنرانی را در آن مناسبت ایراد کنند. در آنجا آقای مطهری از مهندس بازرگان تجلیل
کردهاند، ولی گفتند: رهبری باید از روحانیت باشد! (نقل به مضمون).
بهرغم همکاریها و تأییدی که از سوابق مهندس بازرگان میکنند،
ولی در آنجا تأکید میکنند که: رهبری نظام باید با روحانیت باشد. مرحوم مطهری در
آثار خود هم از گفتمان آزادی، حقوق بشر و امثالهم صحبت میکنند و هم در عین حال
روی رهبری روحانیت تأکید میکنند که به نظر من یک شیوه دوگانه و قابل نقد است. این
واقعیتِ نشان مي دهد كه استاد مطهری این گفتمان را پذیرفته و برآن باور داشتند كه عملا
روحانیت باید حاکم باشد.
با چنین بسترسازی عملا زمینه نظریه ولایت فقیه و بعدها
ولایت مطلقه فقیه که در قانون اساسی هم جای گرفت فراهم می شود، به نظر این جانب
این نقدی است که به عدم شفافیت در نگاه اجتماعی ایشان وارد است. برخلاف استادشان
علامه طباطبایی که با آگاهی چون آخوند خراسانی پیامد های این نگاه را پیش بینی و
اظهار نظر کرده بود. ازشهید استاد مطهری نیز انتظار میرفت با توجه به اشراف و
نفوذی که داشتند و با توجه به تجربه انقلاب مشروطه و شیخ فضلالله نوری، واينكه
نظریه ولایت فقیه آقای خمینی را در نجف دریافت کرده و خوانده بودند، در اين باره
بيشتر كاركنند. لااقل نسل ما این انتظار را از ایشان داشت که حد وسط را نگيرند!
باید محکم میایستادند و میگفتند: مطابق نظر آخوند خراسانی که نگاه جامعتری دارد؛
مطابق آموزه های قرآنی نهاد روحانیت باید در عرصه عمومی بوده و به رسالت آگاهی
بخشی و نظارت بپردازد و نباید در قدرت باشد!
آن چه در اینجا مطرح می شود صرفا نقدی است مشفقانه برای
جامعه امروزمان. من معتقدم وقتی راجع به استاد مطهری صحبت میکنیم، توجه داریم که ایشان با اعمال خودشان محشور هستند: «تِلْكَ
أُمَّه قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَ لَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَ لَا
تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ» (بقره/134) ولی امروز ما باید به فکر عملکرد
خودمان و سرنوشت آینده جامعه خودمان باشیم. بنابراین وقتی راجع به دیدگاه ها و
گذشته شهید مطهری اظهار نظری میشود و مورد نقد قرار می گیرد، مخاطب این نوع نقدها
عالمان دینی و روحانیت هستند که باید به این سئوال ها پاسخ بدهند که آیا حضور نهاد
روحانیت در قدرت با آموزههای دینی و تجربههای بشری هماهنگ هست یا نیست؟ آیا
انبیاء دنبال حکومت و قدرت بودند؟ آیا حضرت علی(ع) دنبال قدرت بود؟ این سئوالی است
که وقتی نظریه ولایت فقیه مطرح شد و بعد از چهار دهه آن را ارزیابی میکنیم، باید
از این بسترها استفاده کنیم و نشان بدهیم. اگر اینگونه است که نهاد دین باید در
قدرت باشد و این چهار دهه هم تجربه موفقی در تمام ابعاد بوده است و تمام ارزش های
موعود و مطالبات مردم محقق شدهاند، پس اين
روند ادامه یابد، اما اگر نشده است باید به آیات قرآن، تجربه بشری و عقلانیت
برگردیم و مجدداً بررسی کنیم. مراجع ما در گذشته و امروز نگاههای متفاوتی داشته
و دارند. آخوند خراسانی، شیخ مرتضی انصاری و... امروز آقای سیستانی که در عراق
هستند آیا او تأثیر بیشتری در عراق داشته یا ولایت فقیه در ایران؟ مقایسه کنیم
کدام نهاد بیشتر در راستای حفظ ایمان و اعتقاد مردم و ارزشهای دینی در جامعه موفق
بوده است. به نظر من این فرصت خوبی است که این نقدها مطرح شوند. اینها برداشت من از
آموزه های قرآنی و واقعیت های تاریخی است که می تواند مورد نقد و پاسخگویی قرار
گیرد. امیدوارم این گونه گفت و گوها زمینه های لازم برای پاسخ به این پرسشهای
مطرح در جامعه ما را فراهم سازد و شرایط لازم برای عبور از شرایط کنونی در جامعه
را امکان پذیر سازد.
منبع: روزنامه سازندگی- 14 اردیبهشت 1399 (متن کامل)