Saturday, January 28, 2017

درس­ها و عبرت هايي از زندگي فيدل كاسترو


درس­ها و عبرت هايي از زندگي فيدل كاسترو

آزادی و توسعه انسانی؛  پیشنیاز عدالت و توسعه پایدار
محمد توسلی
فيدل كاسترو (2016-1926) بنيانگذار انقلاب ماركسيستي كوبا چندي پيش ( 25 نوامبر 2016) در سن 90 سالگي درگذشت. اين رخداد در سطح جهاني از جمله در ايران با واكنش­ها و تحليل­هاي متفاوتي روبرو بود. برخي، شخصيت انقلابي و مبارزات ضد امپريالستي او را مورد تمجيد قرار دادند و برخي او را به عنوان يك ديكتاتور تماميت خواه كه موجبات عقب­ماندگي كشورش را فراهم كرده است، مورد نقد قرار دادند. با توجه به تاثيرات گذشته انقلاب كوبا در بسياري از كشورهاي جهاني به ويژه كشورهاي آمريكاي لاتين و به خصوص تاثيراتی كه در دهه­هاي چهل و پنجاه خورشیدی در بخشي از نسل مبارز و انقلابی كشور ما داشته و گفتمان انقلابي را در سطح  جمعی از روشنفكران جامعه ما منتقل كرده است؛ در اين يادداشت مايلم ضمن بررسي زندگي فيدل كاسترو و دستاوردهاي انقلاب كوبا، به درس­ها و عبرت­هايي براي جامعه امروز خودمان، به ويژه نسل جوان،‌ كه در جستجوی راهكاري براي خروج از بحران­هاي كنوني هستند، اشاره­اي داشته باشم.
1
فيدل كاسترو درخانواده ملاك و مرفهي بزرگ شد. تحصيلات عالي خود را در رشته حقوق از دانشگاه هاوانا به پايان رسانيد. از دوران دانشجويي فعال سياسي بود و با مظاهر فساد رژیم استبدادی باتیستا ( 1973- 1901 ) مبارزه مي­كرد. در سال 1947 عضويت حزب مردم كوبا را پذيرفت و رهبری جناح راديكال و چپ حزب را بر عهده گرفت. جنبش انقلابی كوبا از سال 1953 آغاز و کاسترو در درگیری ها توسط عوامل باتیستا زندانی و تبعید می شود. در سال 1956 مجددا به کوبا برگشت و رهبری انقلاب عليه باتيستا را در دست گرفت. كاسترو ضد دين بود زيرا كليساي كاتوليك را طرفدار سرمايه­داري و رژيم باتيستا مي­دانست و البته در این مرحله، او ايدئولوژي يا نظريه مشخصي نداشت و هدف اصلي جنبش او سرنگوني رژیم فاسد و وابسته باتيستا بود. در سال 1959جنبش انقلابی توانست رژیم باتيستا را با همكاري چه گوارا ( 1967- 1928)  سرنگون كند و اداره حكومت را در دست گیرد. در چنين شرايطي با توجه به خلاء ایدئولوژی جنبش انقلابي، در سال 1961 ماركسيسم - لنینیسم را به عنوان ايدئولوژي جنبش انقلابي كوبا پذيرفت. بين سالهاي 1959 تا 1976 در جايگاه نخست وزير اداره كوبا را در اختيار گرفت. در سال 1965حزب كمونيست كوبا را پايه­گزاري كرد و تا سال 2011 رهبري و دبيركلي آن به عهده فيدل كاسترو بود. بر اساس قانون مصوب سال 1976 در نظام تك حزبي كمونيستی کوبا،  فيدل كاسترو دبير كل حزب،؛ سمت رياست جمهوري و رهبري حكومت کوبا را به عهده گرفت و این موقعیت عالی سیاسی تا سال 2008 كه کاسترو دچار بيماري شديد شد، ادامه داشت.  کاسترو در طول 49 سال _ قريب به نيم قرن _ رهبري و مديريت كشور كوبا را به تنهايي در اختيار داشت. فيدل كاسترو در سال 2008 پس از عمل جراحي در روده بزرگ و از دست دادن توان جسمانی  از قدرت كناره گيري و برادرش رائول کاسترو را جايگزين خود كرد.
2
در حدود نيم قرن که فيدل كاسترو جامعه كوبا را اداره کرد؛ در سیاست داخلي با تمركز اختیارات در دولت و با تمسک به اقتدارگرايی و دیدگاه های مارکسیستی حکمرانی كرد. او صنايع و تجارت كوبا را با اصلاحات سوسياليستي ملي كرد و تمامي امور را در سراسر جامعه كوبا در اختيار دولت قرار داد. خروجي سياست داخلي فيدل كاسترو،؛ توزيع عادلانه فقر در جامعه و سلب آزادي و اختيار و حق تعیین سرنوشت، از مردم بود. صاحبان فكر و انديشه در زندان بودند و عملا مردم نقشي در اداره جامعه كوبا نداشتد. در سياست خارجي نیز با محور قرار دادن راهبرد امپریالیسم ستیزی و تعارض با نظام سرمایه داری، ارتباط خود را با آمريكا كه در نگاه آنان نماد امپرياليسم جهاني بود قطع كرد و در اقمار روسيه شوروی قرار گرفت. در سال 1961 در دوران رياست جمهوري جان اف كندي كه قرار بود موشك­هاي روسي در خاك كوبا مستقر شود، با  عدم تحمل دولت آمريكا و عقب نشینی رهبران شوروی، به طور مسالمت آميز از درگيري دو ابر قدرت جلوگيري به عمل آمد و عملا، متحد روس، منافع و امنیت دراز مدت خود را بر حمایت بلاقید و شرط از کوبا ترجیح داد. به علاوه كوبا در جرگه كشورهاي غير متعهد نيز حضور داشت و فيدل كاسترو در دو دوره دبيركل جنبش عدم تعهد بود. در سال 1980 در پي افزايش سركوب مخالفان داخلي و اعتراضات جهاني، فيدل كاسترو با مهاجرت 125هزار نفر كوبايي كه خواستار ترك كوبا بودند موافقت كرد تا از طریق بندر ماربل به فلوريداي آمريكا مهاجرت كنند. در سالهاي بعد سيل مهاجرت ناراضیان افزايش يافت.
3
گزارش نزديكان و محافظان فيدل كاسترو نشان مي­دهد كه او زندگي مرفه خود را از مردم كوبا همواره پوشيده نگه می داشت. زندگي شخصي او در جزيره اختصاصي با چشم انداز زيباي درياي كارائيب و با برخورداری از تجهيزات تفريحي و امكانات زندگي لوکس و رفاه  فراوان همراه بوده است و چون شاهان، به رغم فقر عمومي مردم كوبا، در آن جزيره از زندگي مرفهي برخوردار بوده است.
4
بعلت دوگانگي زندگي فيدل كاسترو،‌ موافقان او را قهرمان سوسيالسيم، ضدامپريالسيم و دوستدار مردم كوبا مي­دانند؛ كه توانسته استقلال كوبا را در مقابل امپرياليسم آمريكا حفظ كند. اما مخالفان،‌ او را يك ديكتاتور تمامیت خواه كه در طول حدود نيم قرن با خودكامگي از آزادي، رشد و توسعه انساني و اقتصادي كوبا جلوگيري كرد، مي­دانند. پيامد مدیریت خودکامانه و ماندگاری طویل المدت او برکرسی قدرت سیاسی، فقر و فساد گسترده، آوارگي بيش از يك ميليون كوبايي، نقض حقوق بشر و واپس ماندگی در آن كشور بوده است.
5
سرانجام در سال گذشته، روابط سياسي كوبا  و  آمريكا، بعد از حدود نيم قرن قطع رابطه، برقرار شد و باراك اوباما رئيس جمهور آمريكا سفري به كوبا داشت.
6
روند تحولات فكري انقلابيون كوبا شباهت­هايي با ايران دارد. اگر فيدل كاسترو در شروع فعاليت، ایدئواوژی و برنامه مدونی  برای مبارزات خود نداشت و صرفا قصد مبارزه ضد استبدادی و مقابله با فساد باتيستا را در سر داشت و تحت تاثير ادبيات و فرهنگ ماركسيسم و شور انقلابی چه گوارا قرار گرفت و حزب كمونيست را پايه گذاري كرد و تا پايان عمر برآن پاي فشرد؛ در ايران  نیز احزاب با گرایش چپ مانند حزب توده ایران اين ادبيات را در سال هاي قبل از شهریور بیست در فضاي عمومي جامعه وارد كرده بود و در مراحل بعدي كه مبارزات مسلحانه برای تحول، مطرح مي­شود؛ گروه هايي كه طيف های چريك های فدايي خلق و احزاب چپ مسلمان را تشكيل دادند؛ همان گفتمان انقلابي روسي، چيني و كوبايي را مورد بهره­برداري قرار دادند. پايه گزاران سازمان مجاهدين خلق هم كه با معارف اسلامي آشنا بودند بعد از سال 1344 در مطالعات خود با خلاء برنامه انقلابي روبرو شدند و از ماركسيسم به عنوان "علم انقلاب" بهره گرفتند. البته نسل بعدي آن ها كه افزون بر فرصت طلبی و جاه طلبی و همچنین، عدم برخورداری از بینش و تجربه سیاسی و بی هیچ باوری به منافع ملی، از معارف اسلامي بهره­اي نداشتند، فقط بخش "علم انقلاب" آموزش های خود، يعني ماركسيسم را مبنای برنامه نظري خود قرار دادند و تغییر مواضع سازمان را در سال 1354  و گرایش ها و رفتارهای سرنگونی طلبانه و ضد ملی پس از انقلاب را رقم زدند. متاسفانه بذرهاي اين فرهنگ هنوز بعد از چهاردهه که از پيروزي انقلاب اسلامي می گذرد، در فضاي جامعه ما تاثيرگذار است. تمركز كارها در حاكميت و دولت و مديريت از بالا و نقش كمرنگ مردم در اداره كشور، از پيامدهاي آن است.
7
فضليت " عدالت و رفع تبعيض و برابری طلبی" يك مطالبه بشري و فرا دينی است که البته مورد تایید ادیان ابراهیمی نیز قرار گرفته و واجد ماهیت دينی است. بعد از تحولات دوران قرون وسطي در اروپا كه نهاد دين و روحانيت مسيحيت طي فرايندي از قدرت جدا شد و در جايگاه طبيعي خود در عرصه عمومي قرار گرفت و زمينه توسعه انساني و رشد و توسعه علم و فناوري، تحولي در زندگي مردم پديد آورد، براي رفع تبعيض و نابرابري­ها و پاسخ به این نياز طبيعي انسان؛ فضيلت عدالت خواهي بشري، در چارچوب ایدئولوژی ها و ديدگاه­هاي جامعه محور، مانند سوسياليسم و ماركسيسم مطرح شد و با برنام­هاي انقلابي مورد عمل قرار گرفت؛ كه اهداف اصلي آن گفتمان در هيچ يك از كشورهاي مدعی چون روسيه شوروي و كوباي فيدل كاسترو هیچ گاه محقق نشد و به نتيجه نرسید.
 در فرهنگ اسلامي و قرآني نيز فضليت عدالت خواهي براي سعادت و کمال انسان مورد تاكيد فراوان قرار گرفته است؛ به طوری که  محور اصلي رسالت پیامبران، برانگیختن مردم به سوی اقامه و برپا كردن قسط و عدالت معرفي شده است (حديد-25). آن چه در ادبيات دینی ما دیده می شود و در عمل و اندیشه عموم پيامبران و از جمله پيامبر اسلام(ص) و آيات محكم قرآن برجستگي دارد و در ادبيات ماركسيستي توجه نشده است، پيشنیاز دستيابي به فضليت عدالت خواهي است كه همانا صیرورت و " شدن " انسان از طريق تامين اختيار و آزادی اوست (احزاب- 72). اگر آزادي از انسان سلب شود، بدانسان كه در كشورهايي چون روسيه شوروي و كوبا مورد عمل قرار گرفته است؛ حتی به فرض آن که عدالت و برابري تحقق پيدا كرده باشد هم عملا توزيع عادلانه فقر در سطح جامعه تحقق یافته است و نه، توسعه همه جانبه فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي. اين تجربه بشری نشان مي­دهد بدون تامين فضليت آزادي انسان، فضيلت عدالت قابل تحقق نيست. البته اين ارزش­ها نسبی است؛ به میزانی كه انسان از فضیلت  آزادي برخوردار شود و توسعه انساني تحقق یابد؛ می تواند به تامين نياز فضيلت عدالت در جامعه خود همت گمارد.
8
پس از درگذشت فيدل كاسترو و استقبال گسترده مردم در بدرقه جنازه او اين سوال در برخي رسانه ها مطرح شد كه اگر عموم مردم از عملكرد او ناراضي هستند چرا از او به عنوان يك قهرمان تجليل بعمل آورده اند؟ آيا تجليل از فردي كه حدود نيم قرن با خودكامگي و ديكتاتوري و با ناديده گرفتن حقوق انساني شهروندان حكومت كرده و جامعه را از توسعه پايدار و همه جانبه بازداشته و عملا موجبات عقب ماندگی و فقر گسترده را فراهم کرده است، جاي تقدير دارد؟ به نظر صاحب اين قلم علت اين پديده را قرآن مجيد در داستان فرعون و موسي به خوبی تبيین كرده است: آنجا كه مي­گويد فرعون" فاستخف قومه فاطاعوه "( زخرف 54 ). تاریخ بشر گواهی می دهد که تمامی فرعون­ها براي واداشتن مردم به تسلیم و همکاری، راهی جز نفی کرامت آن ها،  ترویج جهل و نشر گسترده روحیه تحقیر و سرخوردگی و گرفتار ساختن مردم به فقر و عقب ماندگی نمی شناسند و به جاي به رسميت شناختن كرامت و حقوق انساني و شهروندي مردم، به نوعی آنان را رعیت پنداشته و خار و ضعیف و متفرق قرار داده اند. بسياري از آيات قرآن مجيد، سخنان علی (ع) در نهج البلاغه و تجربه بشري اين واقعيت را به خوبي نشان ميدهند.
9
در این جا لازم است تاکید کنم که این قلم در پی نفی مطلق تاثیر گفتمان کاسترو در مبارزات انقلابی سده پیشین میلادی و هم صدایی با دشمنان امریکایی کاسترو و یا اهانت به او نیست. فیدل کاسترو از پیشروان مبارزه علیه فقر، بی عدالتی و وابستگی به امپریالیسم بود و در برهه ای از تاریخ که آمریکا در صدد نابودی حاکمیت های ملی مانند دولت ملی دکتر مصدق در ایران و در سراسر جهان بود، به عنوان نماد مبارزه و شرافت به شمار می رفت. دریغ که فقدان درک همه جانبه و عدم توجه او به نیازهای واقعی انسان و جامعه اش، منجر به اصرار لجاجت بار بر تداوم انقلابی گری به جای تکیه بر آرمان های انسانی و مردمی شد و در نهایت، به رغم بهبود نسبی در حوزه بهداشت و آموزش عمومی، جز فقر و حرمان و عقب ماندگی و حسرت برای مردم خویش به ارمغان نیاورد. زنده یاد مهندس بازرگان از فردای پیروزی انقلاب اسلامی همواره تاکید داشت که انقلاب تمام شد. اینک وقت پیشرفت مملکت و سازندگی و جبران خسارات است. مهندس بازرگان به جد باور داشت که بدون آزادی و دستیابی مردم به کرامت و حقوق انسانی، نه تنها عدالت و حتی استقلال به دست نخواهد آمد بلکه در محیط استبدادزده خدا هم پرستیده نمی شود. 
منبع: ماهنامه نسیم بیداری بهمن ماه 1395


No comments:

Post a Comment