Saturday, December 9, 2017

خاطراتی از طاهر احمد زاده


خاطراتی از طاهر احمد زاده
محمد توسلی
می خواهم به طور خلاصه و به بهانه درگذشت مرحوم طاهر احمدزاده هروی چند خاطره ای که از ایشان دارم را بازگو کنم. اولین دیدارم با طاهر احمدزاده در منزل مرحوم رحیم عطایی بود. رحیم عطایی خواهرزاده مهندس بازرگان و برادرخانم عزت الله سحابی بود که در سال 40 رییس دفتر سیاسی نهضت آزادی ایران بود و ما آن زمان به عنوان دانشجوی عضو نهضت در کلاس های ایشان آموزش سیاسی می دیدیم. در یکی از همین جلسات که در منزل ایشان برگزار شده بود اقای احمدزاده از مشهد به دیدار ایشان آمده بود؛ من شاهد گفت و گوی آنها با هم بودم. آقای احمدزاده با شور و علاقه به رحیم عطایی گفت چون شما زبان خارجی می فهمید و نشریات انگلیسی را می خوانید این مسئولیت سنگین را دارید که این نشریات را بخوانید و تحلیل سیاسی خودتان را به ما بدهید تا ما هم درک درستی از مسائل جهان پیدا کنیم. آقای احمدزاده بسیار متواضع بود و هیچ مرزی برای یادگیری نمی شناخت.
خاطره دیگر من از دوره استانداری ایشان بعد از انقلاب بود که در میان مدیران بعد از انقلاب برجسته بود. گزارش هایی که از مشهد به ما می رسید حاکی از مردمی بودن و زیست اخلاقی ایشان در قامت استاندار خراسان بود. به خصوص اینکه ایشان آن زمان با دوچرخه برای عبور و مرور استفاده می کرد و هدفش این بود که الگویی برای حمل و نقل شهری انسان محور جا بیندازد. کاری که مرحوم احمدزاده آن موقع انجام می داد و امروز در بسیاری از کشورها  مورد عمل قرار دارد،  هنوز بعد از چهار دهه نتوانسته ایم در مدیریت حمل و نقل شهری در تهران و شهرهای دیگر جا بیندازیم. و این موضوع دورنگری ایشان را به عنوان اولین استاندار خراسان بعد از انقلاب نشان می دهد.
اما از سال های 79 و 80 که حدود 70 نفر از اعضای نهضت و علاقه مندان و از جمله خود من و مرحوم احمدزاده بازداشت شدیم هم خاطراتی دارم. آن زمان سلول ایشان مجاور سلول من در زندان59 عشرت آباد بود. من آخرین نفری بودم که از آن زندان آزاد شدم و از یازده ماهی که در زندان بودم  حدود 7 ماه آن با مرحوم احمدزاده گذشت. ماه ها و روزها در سلول کناری مرحوم احمدزاده زندگی کردن خاطرات فراموش نشندنی برای من ساخت. یادم هست که مرحوم احمدزاده خیلی به چای علاقه مند بود وقتی نگهبانان با کتری دم سلول می آمدند ایشان درخواست چای بیشتری می کرد اما به او نمی دادند. من از سلول کناری می شنیدم او چنین درخواستی دارد. لذا وقتی نگهبان به سلول من میرسید از او میخواستم چای مرا به او بدهد. آنها هم معمولا این کار را انجام می دادند
در زندان ما را از سلول به بازجویی  های طولانی و مفصل می بردند. اما جالب بود که تا جایی که به خاطر دارم مرحوم احمد زاده هیچ وقت از سلولش برای بازجویی خارج نمی شد. در واقع احتمالا او از این درخواست ماموران تمکین نمی کرد و به دفعات می دیدم که افراد خاصی به سلول ایشان می آمدند و با او مذاکره می کردند و گاهی طولانی تا چند ساعت با او گفت و گو می کردند.
ماه های آخر ما را برای معالجه به بیمارستانی برده بودند که چندبار ایشان هم همراه ما بود. ما چشم بند داشتیم اما در محوطه بیمارستان نشسته بودیم یکی از ماموران که از نگهبانان قدیمی بود به من گفت میدانی این آقا چه کسی است؟ گفتم نمی دانم. گفت که ایشان متولد 1300 است. البته من می دانستم اما او در واقع می خواست با این ترفند مرحوم احمدزاده را به من معرفی کند.
در پایان باید بگویم مرحوم طاهر احمدزاده در 96 سال زندگی، در کنار استاد محمد تقی شریعتی و همکاری با نهاد کانون نشر حقایق اسلامی در طول 7 دهه نقش موثری در تحولات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ایران داشت. او و خانواده اش کارنامه ویژه ای در این حوزه دارند و ایستادگی و پایداری آنها و پایبندیشان به منافع ملی و باورهای دینی می تواند الگوی خوبی برای نسل امروز و آینده ما باشد.

منبع: هفته نامه صدا-شماره 141- 18 آذر 96 

No comments:

Post a Comment