گفتگو با محمد توسلي:
در ديپلماسي انقلاب منافع ملي محور بود
مریم
گنجی
ارتباط با سازمان مجاهدين خلق، روي
آوردن شاخهي خارج نهضت به مبارزهي مخفي و مسلحانه در شرايط اختناق و انسداد در
دههي چهل، دورههاي آموزش نظامي اعضاي نهضت و مبارزان در مصر و مهمتر از همه
مذاكرات سران نهضت آزادي در آستانهي انقلاب با آمريكا است كه از سوي اعضاي نهضت
با عنوان ديپلماسي انقلاب از آن ياد شده است و ابراهيم يزدي در همهي اين فعاليتها
نقش موثر و تعيين كنندهاي داشته از جمله فعاليتهاي حساس و مجادله انگيز نهضت
آزادي پيش از انقلاب است. در سالهاي اخير گروههاي اپوزيسيون خارج از كشور براي
توجيه ارتباط و حمايت جوييهاي خود از كشورهاي خارجي به ويژه آمريكا تلاش كردهاند
مشابهت جوييهايي ميان تلاش خود و پيشينهي تاريخي نهضت آزادي در ارتباط با
قدرتهاي خارجي صورت دهند. در ماههاي اخير اين تلاشها شدت و گسترهي بيشتري پيدا
كرده و مجادلات و اتهامات جديدي را متوجه نهضت آزادي ايران كرده است. در دومين
سالگرد درگذشت دكتر ابراهيم يزدي دبيركل فقيد نهضت آزادي گفتگويي با مهندس محمد
توسلي، دبيركل نهضت آزادي ايران در مورد اين مشابهت جوييها داشتهايم. خوانندگان
علاقمند ميتوانند در خاطرات ابراهيم يزدي و محمد توسلي در مورد دورهها و
فعاليتهاي مجادله انگيز نهضت آزادي روايت و خاطرات مفصل اين دو را بخوانند.
*در سالهای گذشته
تلاشهایی صورت گرفته که میان ارتباط اپوزیسیون امروز با قدرتهای خارجی و ارتباطهای
خارجی نیروهای انقلابی پیش از پیروزی انقلاب مشابهتسازیهایی صورت بگیرد و از
این طریق این ارتباط به نوعی توجیه شود. چه نسبتی میان ارتباط اپوزیسیون امروز با
قدرتهای خارجی و تجربهی نیروهای انقلابی بهویژهی نهضت آزادی در دوران مبارزه
با نظام پهلوی میبینید؟ آیا چنین مشابهسازیهایی از نظر شما قابلقبول و موجه
است؟
با توجه به استفاده از اسم من و نهضت آزادی ایران، در شبیهسازیهای
تاریخی رسانه های خارجی در این زمینه، لازم است برای روشن شدن نقاط ضعف این مشابهتسازیها
و واقعیتهای تاریخی آن زمان را برای افکار عمومی از جمله مخاطبان شما توضیح بدهم.
با توجه به انسداد و بسته شدن فضای سیاسی جامعه پس از 15 خرداد 42 و گفتمان مسلط
جهانی انقلاب، همهی گروههای سیاسی اعم از مارکسیست و مسلمان، در داخل و خارج از کشور
به این جمعبندی رسیدند که دیگر مبارزهی قانونی و علنی در کشور امکانپذیر نیست.
تجربهی کشورهای دیگر هم اقبال به این راهکار را نشان میداد. اعضای نهضت آزادی ایران
در خارج از کشور در سال 41 نهضت آزادی را پایهگذاری کرده بودند اما فضای خارج از
کشور هنوز آمادگی کار مستقیم نداشت. بعد از 15 خرداد اعضای نهضت احساس مسئولیت
کردند که با توجه به بسته شدن فضای سیاسی کشور زمینهای برای آموزش کادرهای داخلی
کشور برای مبارزه مسلحانه و انقلابی فراهم کنند. اسناد تاریخی این تصمیم و اقدامات
متعاقب آن بسیار روشن است بهخصوص در جلد دوم خاطرات آقای دکتر ابراهیم یزدی به
تفصیل تمام زمینهها و جزئیات تاریخی این رویدادها ذکر شده است. دکتر شریعتی، دکتر
چمران، دکتر یزدی، صادق قطبزاده و پرویز امین که نهضت آزادی ایران را پایهگذاری
کرده بودند، با تبادلنظر این مسئله به دنبال راهکارهایی بودند. ابتدا پرویز امین
و دکتر شریعتی که در پاریس ارتباط و همکاریهای نزدیکی با سازمان آزادیبخش
الجزایر داشتند، مسئلهی فراهم کردن بستر آموزشی برای نیروهای ایرانی را با آنها مطرح
کردند اما سرانجام موافقتی حاصل نشد. در همین فضا کاردار سفارت مصر در آمریکا در
یک راهپیمایی در واشنگتن و در مسجدی که راهپیمایی به آن منتهی میشد دیداری با
دکتر یزدی و دکتر چمران داشت. این ارتباط بهتدریج زمینه را برای برقراری ارتباط
با مقامات مصری فراهم کرد. بعدها دیداری با سفیر مصر در برن انجام شد. اولین هیئت
از اعضا آذرماه 1342، 6 ماه پس از 15 خرداد، سفری به مصر داشتند و در این سفر موافقتهای
لازم حاصل شد. در سال 42 عبدالناصر بهعنوان قهرمان ملی در کشورهای عربی و منطقه
مطرح بود. ایرانیان نیز عبدالناصر را بهعنوان یک رهبر ملی قبول داشت. بهخصوص که
او، خود را پیرو دکتر مصدق میدانست، یکی از خیابانهای مصر در آن زمان به نام
دکتر مصدق نامگذاری شده بود و آنها جنبش اجتماعی خودشان را ادامهی راه مصدق میدانستند.
در چنین فضایی، اعضای شاخهی خارج از کشور نهضت کوشش کردند از امکانات دولت مصر
برای آموزش کادرهای جنبش داخلی کشور استفاده کنند. من نمیخواهم وارد جزئیات شوم،
جزئیات تعداد دورههای آموزشی به تفصیل در اسناد تاریخی آمده است. دوستان ما در
اولین فرصتی که متوجه شدند مقامات مصری انتظاراتی از آنها دارند ازجمله حضور در
صوتالعرب و تقویت برنامههای رسانهای آنها و با توجه به انتظارات خلاف منافع ملی
ایران توسط دولت مصر مانند معرفی خلیج فارس به عنوان خلیج عربی و اشاره به خوزستان
به عنوان عربستان و تبلیغات ضدایرانی در شیخنشینهای حوزهی خلیج فارس، بلافاصله
از مصر خارج شدند. برای دوستان ما منافع ملی در درجهی اول مطرح بود. اسناد و
مدارک آموزشی بلافاصله برای استفادهی گروههای انقلابی به داخل کشور منتقل شد. با
توجه به اینکه امروز همه میدانیم آمریکا، اسرائیل و برخی از کشورهای منطقه به دنبال
براندازی نظام جمهوری اسلامی، نقض حاکمیت ملی و تمامیت ارضی کشور ما هستند، این
تجربهی تاریخی را نمیتوان با درخواست از یک دولت بیگانه برای دخالت در مسائل
داخلی ایران مقایسه کرد. موجب شگفتی است که چگونه برخی چنین شبیهسازیهایی را برای
توجیه اقدامات خود انجام میدهند.
اما بخش دیگری که در این مشابهتجوییها
به آن استناد میشود مربوط به مذاکرات رهبران نهضت آزادی ایران با آمریکا قبل از
انقلاب، تحت عنوان دیپلماسی انقلاب است. استدلال آنها اینست که درحالیکه شما در
آستانهی انقلاب با آمریکا مذاکره کردید چرا امروز ما از آمریکا کمک نگیریم. در آن
موقع دیپلماسی انقلاب در داخل کشور در شرایطی آغاز شد که بعد از سال 54 جنبش
اجتماعی ایران کاملاً توسعه پیدا کرده بود. با اعلام حقوق بشر کندی، رهبران جنبش
اجتماعی ایران در داخل کشور «جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر» را تشکیل
دادند که نقش مؤثری در تقویت جنبش اجتماعی ایران داشت. اسناد نهضت آزادی ایران،
جلد نهم، دفترهای اول، دوم و سوم نشان میدهد که رهبران نهضت آزادی و کادرهای آن
در داخل کشور، نقش کلیدی و مثبتی در تقویت جنبش اجتماعی ایران داشتند. مسئلهی
ضرورت مذاکره با آمریکا در اواخر سال 56 در جلسات شورای مرکزی نهضت آزادی که بعد
از دوران فترت و به خاطر باز شدن فضای سیاسی تجدید سازمان پیدا کرده بود، مطرح شد
و بر اساس تحلیل شرایط به دو راهکار رسیدند؛ راهکار اول و اصلی تقویت جنبش اجتماعی
از طریق توسعه نهادهای اجتماعی و ارتقای آگاهی جامعه بود که همه نیروها در آن
مشارکت داشتند. اما به جز پایگاه استبداد و رژیم شاه عامل مهمتری که مانع جنبش اجتماعی
ایران بود، بهویژه پس از کودتای 28 مرداد 1332؛ حضور پررنگ مستشاران آمریکایی و
بسیاری از نهادهای نظامی و اطلاعاتی آمریکا در ساختار سیاسی ایران بود. در شورای
مرکزی نهضت به این نتیجه رسیدند که اگر بخواهیم فرآیند جنبش اجتماعی گسترش یابد
باید در راستای کاهش حمایت آمریکا از رژیم شاه اقدامی صورت گیرد. هرچه این حمایت
بیشتر کاهش یابد طبیعتاً جنبش اجتماعی ایران میتواند با هزینهی کمتری به اهداف
خود برسد. بر اساس این تحلیل چهار نفر برای این مسئولیت انتخاب شدند؛ مهندس
بازرگان، دکتر یدالله سحابی و احمد صدرحاج سیدجوادی و ازآنجاکه هر سه نفر به زبان
فرانسه و نه انگلیسی مسلط بودند من نیز به عنوان مترجم انتخاب شدم. شرایط جامعه با
توجه به حضور گستردهی ساواک بسیار بسته بود. در چنین شرایطی این تصمیم بسیار خطیر
گرفته شد. اسناد این مذاکرات منتشر شده است و من نمیخواهم وارد جزئیات بشوم. این
اقدام از اردیبهشت سال 57 شروع شد و تا پیروزی انقلاب تداوم داشت. مجموعهی اسناد
تاریخی و رویدادهای سال 57 تا پیروزی انقلاب به وضوح نشان میدهد که این دیپلماسی
توانست زمینه را برای تقویت جنبش اجتماعی ایران فراهم کند. علاوه بر جمعیت ایرانی دفاع
از آزادی و حقوق بشر که فضای جامعه را باز کرد رویدادهایی مثل نماز عید فطر در سالهای
56 و 57 در تپهی قیطریه، راهپیمایی متعاقب نماز عید فطر 57، راهاندازی نفت با ابلاغ
به مهندس بازرگان، تنظیم اعتصابات با ابلاغ به دکتر یدالله سحابی و راهپیمایی
تاسوعا در روز حقوق بشر و متعاقب آن راهپیمایی عاشورا که یک راهپیمایی ملی و
درواقع یک رفراندوم بود، جنبش اجتماعی را به سمت پیروزی انقلاب برد. اگر دیپلماسی
نبود و ارتش عقبنشینی نکرده بود و مردم گل به سربازان و نظامیان نمیدادند، فضا
برای برگزاری آن رفراندوم که تأثیر جهانی داشت، فراهم نمیشد. همزمان با هجرت آیتالله
خمینی از عراق با راهنمایی دکتر یزدی به نوفللوشاتوی پاریس در مهر سال 57، همین
نگاه دیپلماسی در نوفللوشاتو - که در جلد سوم خاطرات دکتر یزدی، 118 روز در نوفل
لوشاتو، به تفصیل آمده است- زمینهساز مذاکراتی با کشورهای خارجی ازجمله با
نمایندگان دولت امریکا شد که مکمل دیپلماسی داخل بود. مجموعه این ارتباطات سیاسی باعث شد که انقلاب اسلامی ایران بتواند با حداقل
هزینه به ثمر بنشیند. درحالیکه جنبش اجتماعی مردم ایران فراگیر شده بود، هدف نهضت
آزادی ایران که نقش عمدهای در مدیریت انقلاب داشت، کاهش حمایت آمریکا، یک کشور
بیگانه، از رژیم استبدادی شاه کاملاً در راستای منافع ملی و حفظ استقلال کشور بود.
درواقع آن موقع نگاه سلبی به حضور و نفوذ بیگانگان مطرح بود. سؤال اصلی اینست که
این نوع نگاه چه ارتباطی با درخواست کمک از کشورهای بیگانه مثل آمریکا برای
براندازی جمهوری اسلامی، نقض حاکمیت ملی و استقلال و در خطر قرار گرفتن تمامیت
ارضی کشور دارد؟ این قیاس معالفارق است و با هیچ ضابطهای همخوانی ندارد. اگر
آزادی، دموکراسی و حاکمیت ملی مطالبه مشترک
همه ایرانیان است بیگانگان که دنبال منافع خود هستند هرگز حامل چنین
دستاوردی برای جامعه ما نخواهند بود. جا دارد که نسل امروز جامعه ما، بهخصوص نسل
جوان سوابق تاریخی را کاملاً مطالعه کنند و تحت تأثیر این شبیهسازیهای ناموجه
قرار نگیرند.
*در ارتباط با
عوامل و جریانهای خارجی توجه به دو شاخص و معیار اهمیت پیدا میکند؛ هرچند این
نگاه ممکن است از جغرافیای اندیشهی امروز ما نشأت بگیرد و چندان در مورد آن زمانه
صادق نباشد. یک شاخص به ماهیت و جایگاه طرف ارتباط برمیگردد که از جامعهی مدنی
کشورهای مختلف، نهادهای مستقل، احزاب سیاسی و رسانهها تا پارلمان، دولت و نهادهای
امنیتی و اطلاعاتی وابسته به دولتها را دربرمیگیرد. ماهیت دموکراتیک یا
غیردموکراتیک نیز بر پیچیدگی این طیف میافزاید. شاخص دیگر ماهیت رابطه است که
دوگانهی حمایت و مداخله شکل حداقلی و آشکار آن است. موضع نیروهای نهضت آزادی در
ارتباط با جریانها و قدرتهای خارجی در مورد این شاخصها چگونه بود؟ آیا معیارهای
دیگری در این ارتباط اهمیت تعیینکننده و بنیادی داشت؟
شرایط دههی چهل با
شرایط امروز تفاوت داشت. با توجه به اینکه گفتمان انقلاب در سطح جهانی مطرح بود پیش
از اعضای نهضت، عناصری از مارکسیستها و حزب توده متناسب با نگاه خودشان با کشورهایی
مثل چین، کوبا و کشورهای انقلابی متفاوت ارتباط داشتند و حتی نهادهای انقلابی حزب
توده به چین رفته و در آنجا آموزش میدیدند. با درک ضرورت فراگیری آموزش، همهی
گروهها به دنبال ارتباط با کشورهای خارجی برای این مهم بودند. تنها اعضای نهضت
آزادی نبودند که چنین اقدامی را صورت دادند. شاخص اصلی اعضای نهضت منافع ملی بود.
اگر دنبال آموزش هم بودند از کشوری استفاده کردند که نماد دولت ملی بود و شاخصها
نشان میداد که قصد مداخله در ایران را ندارد. اسناد تاریخی نشان میدهد سیاستمداران
مصری که ارتباط اولیه را با اعضای نهضت برقرار کردند کاملاً با سوابق آنها آشنایی داشتند.
با آیتالله طالقانی و مهندس بازرگان آشنا بودند. بنابراین با آشنایی با نگاه ملی
و اسلامی نهضت این فرصت را فراهم کردند. اعضای نهضت هم به منافع ملی توجه داشتند و
به محض اینکه خطر خدشهای در منافع ملی را احساس کردند، از مصر خارج شدند. به نظر
من امروز جنبش اجتماعی ایران میتواند از نهادهای حقوق بشر و نهادهای مستقل از
دولتها که وظیفهشان حمایت از جنبشهای اجتماعی است، کمک بگیرند اما شاخص منافع
ملی همواره باید در نظر گرفته شود. در دههی چهل از همین زمینهها برای باز کردن
فضای جامعه استفاده کردند. در سال 55 جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر که از
جمعی از نیروهای ملی و مسلمان کشور تشکیل شده بود، بازرگان را به عنوان دبیر خود انتخاب
کردند. بنابراین سوابق و صداقت این مجموعه کاملاً شناخته شده بود. جنبشهای
اجتماعی میتوانند از ظرفیت رسانههایی که مستقل باشند و با سوءاستفاده از برنامههای
خود جنبش اجتماعی و منافع ملی را به خطر نیندازند، در راستای منافع ملی استفاده
کنند. منتها باید دقت کنند که این رسانهها آب در کدام آسیاب میریزند.
شاخه خارج نهضت
آزادی مسنقل عمل می کرد
*با توجه به
فشارها و محدودیتهای اعضای اصلی نهضت آزادی و مبارزان انقلابی درون کشور و
ابتکارعمل شاخهی خارج از کشور نهضت آزادی در این ارتباطها، آنچه اهمیت پیدا میکند
این است که آیا شاخهی داخلی نهضت آزادی بهویژه اعضای شاخص آن همچون مهندس
بازرگان و آیتالله طالقانی نسبت به این مراودات آگاهی داشتند؟ ارتباط شاخهی خارج
نهضت با داخل چگونه بود؟ آیا تأییدات خاصی نسبت به این حرکتها وجود داشت یا
کاملاً مستقل عمل میکردند؟
در بهمن سال 41 در
آستانهی انقلاب شاه و مردم، سران نهضت آزادی و ردههای بعدی آن بازداشت شدند. در
سالهای 42-43 فعالیت نهضت در داخل امکانپذیر نبود و رهبران و اعضای آن در زندان
بودند. بنابراین امکان ارتباط با داخل کشور وجود نداشت. نکتهی دیگر این است که
اعضای خارج از کشور کسانی مثل دکتر چمران، دکتر یزدی، به نوعی دکتر شریعتی و خود
من که مهر 41 به خارج رفتم، به لحاظ فردی، اجتماعی و سیاسی شخصیت شکلگرفتهای
داشتند و در کارهای خود در خارج از کشور، هیچ وقت با داخل مشورت نمیکردند. خود من
وقتی به اروپا رفتم با ارزیابی شرایط آنجا و با توجه به حضور و تأثیرگذاری حزب
توده احساس کردم باید انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا پایهگذاری شود. در
آمریکا همان سال در دانشگاه ایلینوی، دکتر مهدی بهادرینژاد، هماهنگ با دکتر یزدی
و دکتر چمران و با همکاری جمعی از دانشجویان مسلمان کشور های اسلامی «انجمنهای
اسلامی دانشجویان در اروپا و آمریکا» را پایهگذاری کردند. این تصمیمات کاملاً
خودجوش بود و متناسب با شرایط آنجا اتخاذ شده و هیچگونه ارتباط خاصی با داخل کشور
نداشت. تصمیمات در مورد ارتباط با آموزشهای نظامی هم کاملاً خودجوش بود. این
افراد با بسته شدن فضای سیاسی در داخل کشور احساس مسئولیت میکردند. یکی از دوستان
که برای حضور در صوتالعرب قصد داشت به مصر برود در داخل ایران با مهندس بازرگان
مشورت کرده بود و ایشان با تأکید بر تأثیر رسانهها در آگاهیبخشی و با توجه به
بسته شدن فضای سیاسی داخل، انتقال اخبار و اطلاعات از رسانههای خارجی به داخل را
مفید ارزیابی کرده بودند. اما در مورد کار مسلحانه مهندس بازرگان جواب مثبت نداده
بود هرچند برخی دیگر از اعضا مثل آقای احمد صدرحاجسیدجوادی مخالفتی نداشتند. کار
اعضای شاخهی خارج کاملاً خودجوش بود و هیچ دستوری از داخل نگرفته بودند. با ضوابط
خود جلو رفتند و با همان ضوابط هم پروژه را متوقف کردند.
*ارتباط نیروهای
نهضت آزادی با دیگر نیروهای انقلابی همچون مجاهدین خلق که در مصر، لبنان و فلسطین
حضور داشتند، چگونه بود؟
وقتی سازمان
مجاهدین خلق در سال 50 اعلام موجودیت کرد، تمام جنبش اجتماعی ایران با نگاه اسلامی
از آنها حمایت کردند. نه تنها اعضای نهضت آزادی و طیف روشنفکران دینی بلکه طیف
اسلام سنتی مثل هیئتهای مؤتلفه، مدرسهی رفاه و روحانیت مبارز همه به شدت از
مجاهدین دفاع میکردند و بسیاری هزینههای سنگینی برای این حمایت پرداختند. هاشمی
رفسنجانی کمکهای مالی بسیاری به آنها کرد و وقتی لو رفت ایستادگی کرد. زمانیکه مهندس
سحابی برای کمک به زندانیان به صادق قطبزاده نامه نوشتند، هاشمی رفسنجانی هم در
حمایت از مجاهدین به آیتالله خمینی نامه نوشت. من حامل نامهها بودم که به صندوق
پستی قطبزاده که ساواک آن را زیر نظر داشت، فرستاده شد. خود من در مهر 50 بازداشت
شدم، متعاقب آن مهندس سحابی و هاشمی رفسنجانی در ارتباط با کمک به مجاهدین بازداشت
شدند. مهندس سحابی 11 سال حکم گرفت. هاشمی رفسنجانی با روحیهای که داشت اعتراف
نکرد و ششماهه آزاد شد. خود من هم یک سال در زندان بودم. طبیعی است که دوستان ما
در خارج از کشور هم احساس مسئولیت کردند که باید صدای جنبش اجتماعی جدید را منعکس
کنند. نشریهی «پیام مجاهد» در سال 50 تحتعنوان ارگان نهضت آزادی ایران خارج از کشور پایهگذاری شد. این اولین بار بود
که نهضت آزادی در خارج از کشور یک ارگان داشت. به عنوان یک وظیفهی ملی و اجتماعی اعضای
نهضت آزادی هم از حرکتی که داخل ایران ایجاد امید کرده و همه از آن حمایت میکردند،
پشتیبانی کردند و اخبار آن را منعکس میکردند. اما بهتدریج که نشریات داخلی سازمان به خارج از کشور در لبنان رفت و زمانی که
مجاهدین انتظار داشتند اعضای نهضت ناشر نشریات آنها باشند، زاویه و اختلاف ایجاد
شد. بهخصوص در لبنان که چمران مستقر بود و رفتوآمد داشت، آمادگی انتشار این
نشریات را نداشتند و همچنین نقد محتوایی و اصولی نسبت به برخی مواضع ایدئولوژیک
آنها داشتند. به خاطر ندارم که گروههای دیگر به مصر رفته باشند، هرچند با فلسطین
ارتباط داشتند بنابراین در سوریه و لبنان و گاه در اردن بودند اما کار آموزشی
مستقلی در ارتباط با دوستان ما نداشتند.
*تأکید کردید که
انتخاب مصر به خاطر رویکرد ملی و اسلامی ناصر بود ولی با توجه به رویکرد و سیاستهای
ضدایرانی کشورهای عربی بهویژه دولت ناصر و تأکید اعضای نهضت آزادی بر سویههای
مذهبی و ملی چرا شاخهی خارج نهضت آزادی برای آموزشهای نظامی و تربیت نیروهای
انقلابی مصر را برگزید؟ آیا ماهیت ضدایرانی حکومت ناصر بر این مراودات سایه
نینداخت؟
در نگاه کلان جهانی
و منطقهای عبدالناصر به عنوان قهرمان ملی و نماد ناسیونالیسم عرب شناخته شده بود.
ارتباط او با نهضت ملی ایران خوب بود و خود را پیرو مصدق میدانست. بین کشورهای آن
زمان کدام کشور نزدیکتر از مصر بود که اعضای نهضت بتوانند برای صرف دریافت آموزش
نظامی آنجا را انتخاب کنند؟ کمک مالی به نهضت از سوی مصر در آن زمان در حد دو سه
هزار دلار بود. برخی جاها در مورد کمک مالی 10 هزار دلاری بحثهایی مطرح شده است ولی
دکتر یزدی توضیح دادهاند که اینطور نبود. اعضای نهضت در مصر زندگی بسیار ساده ای
داشتند که در خاطرات دکتر یزدی به تفصیل آمده است. درواقع نوعی خودسازی و سادهزیستی
بود. بحث کمک مالی اصلاً مطرح نبود. هدف این بود که از امکانات آنها برای آموزش
استفاده شود. آشنایی با برخی فنون که در مبارزات انقلابی و مخفی لازم بود. آموزشها
نشان میداد که افسران مصری در این زمینه تجربه دارند. برخی آموزشها را خود چمران
و برخی دیگر از این آموزشها را سرهنگهای مصری به ما میدادند که کاملاً معلوم
بود باتجربه و بسیار کارآمد هستند. این انتخاب در راستای منافع ملی صورت گرفته
بود. در عمل هم وقتی انتظاراتی از سوی دولت مصر مطرح شد ایستادگی کردند و پروژه
متوقف شد. ما در هر مرحلهای باید تقوای اجتماعی داشته باشیم و توجه کنیم که هدف
وسیله را توجیه نمیکند. درحالیکه برای مارکسیستها این مسئله توجیه شده است که
از هر وسیلهای در راستای هدف خود استفاده کنند. اگر کسانی با درنظر گرفتن منافع
ملی برای تقویت جنبش اجتماعی تلاش کنند قاعدتاً کسی با آنها مخالفت نمیکند. نه
اینکه تیشه به ریشهی منافع ملی بزنند. نهضت آزادی ایران و رهبران آن در داخل کشور
پایگاه و زمینهی اجتماعی و چند دهه سابقهی فعالیت داشتند. جریان کوری نبودند که
بخواهد چنین اقداماتی صورت دهد. در تحلیل کلان اجتماعی، بهعنوان وظیفهی اجتماعی
و با توجه به ظرفیتهای داخل چنین تصمیمی گرفته شد.
اگر دیپلماسی
انقلاب نبود ، هزینه های جنبش بالا می رفت
*بپردازیم به ارتباط
نیروهای نهضت آزادی با آمریکا در ماههای منتهی به انقلاب از سوی شما و برخی دیگر
از اعضای نهضت آزادی که به عنوان دیپلماسی انقلاب از آن یاد کردید. این دیپلماسی
چه ماهیت و محتوایی داشت و با چه مجوزهایی صورت میگرفت؟ به صورت مشخص امام خمینی
در جریان این دیپلماسی قرار داشت و تأیید خاصی در این زمینه داده بود؟ آیا با دیگر
نیروهای انقلابی در مورد ضرورت، چرایی و چگونگی این ارتباط و دیپلماسی همفکری و
مفاهمهای صورت گرفته بود؟
سؤال خیلی خوبی
است. دیپلماسی انقلاب در اواخر سال 56 و در شرایطی که ساواک حاکم بود، رخ داد. در
چنین شرایطی نمیتوانستیم این خبر را حتی از حلقهی این چهار نفر خارج کنیم. حتی
اعضای نهضت آزادی ایران هم در جریان این مذاکرات نبودند. در شرایط خفقان و امنیتی
چنین تصمیمی گرفته شده بود. اگر قرار بود این خبر در نجف به آیتالله خمینی منتقل
شود، چه تضمینی وجود داشت که لو نرود. آیا غیر از نهضت آزادی ایران در سال 56 گروه
اجتماعی خاصی که چنین جایگاهی داشته باشد، وجود داشت؟ در مدیریت انقلاب از سال 54
به بعد رهبران نهضت و کادرهای آن مدیریت را در اختیار داشتند. در آبان و آذر سال
57 وقتی شورای انقلاب تشکیل شد، تمام اقدامات از سوی مهندس بازرگان به شورای انقلاب اطلاع داده شد و این
شورا تمام اقدامات را تأیید کرد و خود اعضای شورای انقلاب هم در داخل کشور در
دیپلماسی انقلاب مشارکت کردند.
*چه کسانی؟
دکتر بهشتی و موسوی
اردبیلی که در اسناد هم ذکر شده است. تأیید شورای انقلاب و مشارکت اعضای اصلی آن
در دیپلماسی انقلاب نمودار این است که همه این سیاست را پذیرفتند. کتاب خاطرات ترنر
رئیس وقت سیا در آن دوران که توسط روزنامهی اطلاعات چاپ شده، سند جالبی در این
زمینه است. ترنر در ارزیابی خود از دیپلماسی انقلاب در ایران تعبیری بهکار میبرد
با این مضمون که ما در این دیپلماسی بازنده بودیم. به همین علت در شرایط مشابه
جهانی، مثل اندونزی که جنبش اجتماعی به دنبال براندازی رژیم حاکم طرفدار آمریکا بود،
500 هزار نفر کشته شدند اما آمریکاییها تسلیم نشدند. خاطرات ترنر نشان میدهد که
توانمندی و تأثیرگذاری دیپلماسی انقلاب در داخل و البته بعدها دیپلماسی در پاریس
تا چه اندازه موجب تسهیل و کاهش هزینههای انقلاب شده است. اگر دیپلماسی انقلاب
نبود معلوم نبود جریانی که دنبال کودتا بود، چه گزینهی دیگری پیش روی جنبش
اجتماعی ایران قرار میداد. با توجه به پارامترهای متغیر در این جریان سرنوشت جنبش
اجتماعی قابل پیشبینی نیست. اما روشن است که آمریکاییها تا پیروزی انقلاب گام به
گام عقبنشینی کردند. البته این عقبنشینی یکباره اتفاق نیفتاد بلکه با هر مرحله از
دیپلماسی آنها یک گام عقبنشینی کردند تا روی کار آمدن بختیار که انتظار داشتند
جنبش اجتماعی از بختیار حمایت کند ولی با رفتن شاه همهی قرائن نشان داد که این
اتفاق خیلی دیر رخ داده است. اگر این اتفاق اول سال 57 رخ میداد قطعاً سناریوی
دیگری پیشروی جنبش اجتماعی ایران بود. ولی زمانی اتفاق افتاد که جنبش اجتماعی
ایران فراگیر شده بود و دیگر حرف بختیار خریدار نداشت. حتی نزدیکان جبههی ملی از
بختیار جدا شدند مثل دکتر سنجابی، دکتر صدیقی و فروهر. این مسئله نشان میدهد که
دیپلماسی انقلاب توانسته تا 26 دیماه، رفتن شاه و برگشت آیتالله خمینی به ایران گام
به گام عمل کند.
*در گفتوگوی امروز
و همینطور در مصاحبههای پیشتر خود چند نوبت تأکید کردید اگر دیپلماسی انقلاب
نبود، انقلاب ما به این صورت پیروز نمی شد. بر «به این صورت» تأکید داشتید.
منظورتان تأکید بر هزینههای انسانی و اجتماعی است؟
قطعاً. اگر
دیپلماسی انقلاب نبود، هرچند جنبش اجتماعی ایران بارور بود اما هزینههای جنبش با
اقدامات ارتش و نیروهای طرفدار شاه بالا میرفت. من باید یادآوری کنم یکی از
دلایلی که انقلاب ایران پیروز شد، تعاملی بود که روشنفکران دینی با روحانیون حوزه
از سال 41 برقرار کرده بودند و روحانیت وارد عرصهی عمومی شده بود. روحانیت مبارز
از جنبش اجتماعی ایران و ازجمله مجاهدین خلق حمایت کردند. اگر هماهنگی روشنفکری
دینی و روحانیت مبارز نبود، پیروزی انقلاب به این شکل صورت نمیگرفت. نه روحانیت
به تنهایی این توان را داشت و نه روشنفکری دینی به تنهایی. البته در سال 57
مطالبات تاریخی ملت ایران، گسترده بود و ملت ایران بر مطالبات سلبی اجماع داشتند.
با مطالعهی اسناد راهپیماییهای سال 57 میبینید برترین شعار، شعار «مرگ بر شاه»
است یعنی ما استبداد نمیخواهیم و دنبال آزادی هستیم. آزادیخواهی مطالبهی اصلی
ملت ایران بود و این موجب شد که با تمهیداتی که مدیریت انقلاب اندیشید، ازجمله
دیپلماسی انقلاب و هماهنگی که بین اقشار مختلف جامعه بهویژه روحانیت و روشنفکران
وجود داشت، انقلاب با کمترین هزینه به ثمر بنشیند. اگر دیپلماسی انقلاب و این
هماهنگی نبود طبیعتاً هزینههای بسیار سنگینتری را باید متحمل میشدیم.
اعضای نهضت آزادی
در همه رویدادهای انقلاب در صف مقدم بودند
*طبیعتاً با توجه
به اینکه خود شما ازجمله عوامل تعیینکننده و تأثیرگذار در سالهای دههی چهل و در
دیپلماسی انقلاب بودید، بحث و تحلیلتان درونگفتمانی است و از ما میخواهید با
اتکا به حسننیت عاملان، مشروعیت این تصمیمات و عاملان آن را بپذیریم. طبیعتاً
بیرون از گفتمان نهضت آزادی میتوان در مورد مشروعیت خودبنیاد شما تردیدهایی وارد
کرد. به نقش مدیریتی گستردهی نهضت آزادی تأکید داشتید اما دیگر نیروها هم در این
عرصه حضور داشتند. برای حرکتی چنین مهم و تعیینکننده که با توجه به سابقهی
تاریخی آمریکا در ایران میتوان آن را به نوعی یک تابوشکنی تلقی کرد، براساس گفتههای
خود شما با توجه به ملاحظات امنیتی با دیگر نیروها مشورت و همفکری صورت نگرفته و حتی
از امام هم تأییدی برای این مسئله گرفته نشده است. منشأ مشروعیت سران نهضت آزادی
برای تصمیمگیری در مورد اقدامی چنین خطیر در کجا بود؟
کاملاً بجاست که
این نوع سؤالات مطرح شود. هرچند گذشته، گذشته است، بهخاطر آینده این تجربیات بایستی
به نسلهای آینده منتقل شود. ما راوی رویدادهای گذشته هستیم و باید بتوانیم
رویدادهای گذشته را جمعبندی کنیم و اگر نقاط ضعفی هست برجسته کنیم تا در آینده
موردتوجه قرار بگیرد. در انقلاب اسلامی ایران همهی گروههای اجتماعی به ویژه در
آن نگاه سلبی مشارکت داشتند. کسی نمیتواند بگوید ما نقش تعیینکننده داشتیم.
واقعیت این است که عملاً با توجه به واقعیتهای اجتماعی آیتالله خمینی نقش موثری
در مدیریت انقلاب هم از بیرون و هم از داخل داشت. این نگاه اسلامی است. نهضت آزادی
هم با نگاه ملی و اسلامی از شهریور 20 در جامعه نقش فرهنگی، اجتماعی و سیاسی داشت.
من بر این مسئله تأکید میکنم که دیگر گروهها هم نقش داشتند اما در بررسی رویدادهای
تاریخی بعد از سالهای 50 و 54 چه کسانی قبول مسئولیت کردهاند؟ بقیه هم حضور
داشتهاند ولی در تمام مقاطع افراد اصلی از نهضت آزادی ایران بودهاند. وقتی بحث
راهاندازی نفت مطرح میشود به بازرگان حکم میدهند در کنار او هاشمی رفسنجانی و
مهندس کتیرایی که عضو جامعهی مهندسین است، قرار میگیرند و آنها هم مهندس حسیبی و
مهندس صباغیان را انتخاب میکنند. در تنظیم اعتصابات دکتر یدالله سحابی حکم میگیرد.
دکتر باهنر را به عنوان روحانی و مهندس معینفر، دکتر مهدی ممکن و دکتر کاظم یزدی
را انتخاب میکنند. به غیر از چهرههای روحانی همه افراد مرتبط هستند. در ستاد
راهپیمایی تاسوعا که در روز حقوق بشر تشکیل شد، چه کسانی نقش اصلی داشتند. طالقانی
که نگاه کلان را میداد. در ستاد من مسئول تبلیغات بودم، علی اصغر تهرانچی عضو نهضت آزادی مسئول
انتظامات بود، حسین شاهحسینی از جبههی ملی مسئول مالی بود و.... همین مجموعه در مدیریت
راهپیمایی روز عاشورا حضور داشتند. دکتر بهشتی در این مقاطع حضور و نقش داشت ولی
به تمام کادرهای خود دستور داده بود، همانطور که بعدها اعلام شد، که بگذارید
اعضای نهضت جلو باشند. شما خودتان را حفظ کنید ما به شما نیاز داریم. نمیدانستند این
مشارکتها چه سرنوشتی خواهد داشت. قابل پیشبینی نبود. حزب جمهوری اسلامی بعد از
22 بهمن اعلام تأسیس کرد. تا آن زمان بیانیههایشان با اسم مستعار بود. وقتی حادثهی
قم بعد از انتشار مقاله در روزنامهی اطلاعات اتفاق افتاد، چه کسانی مراسم چهلم قم
را برگزار کردند. دعوت از سوی مهندس بازرگان بود. کس دیگری جرأت نکرد دعوتنامه را
امضا کند. در حادثهی چهلم تبریز، امضای مهندس بازرگان، دکتر سحابی و صدرحاج
سیدجوادی را میبینیم. تا زمان استقبال از امام. در ستاد استقبال هم سه نفر روحانی
حضور داشتند؛ مطهری به عنوان رئیس ستاد، دکتر مفتح سخنگو، محلاتی رابط روحانیت و
چهار نفر دیگر کار مدیریت اجرایی ستاد را بر عهده داشتند؛ مهندس صباغیان؛ مسئول
برنامهریزی، بنده؛ مسئول تبلیغات، شاهحسینی؛ مسئول مالی و تهرانچی مسئول
انتظامات. در همهی رویدادها اعضای نهضت جلو هستند و در شرایط امنیتی قبول مسئولیت
کردهاند. این نشان میدهد سازمان نهضت آزادی ایران در جایگاهی بود که توانست
نیروهایش را در خدمت انقلاب بگیرد. نهضت آزادی هیچوقت ادعا نداشته که به تنهایی
عمل کرده اما از همکاری همهی گروههای سیاسی که آمادگی داشتند استفاده شده است. نهضت
با احساس مسئولیت تاریخی برای اینکه این فرایند طی شود و زمینههایی برای نجات
کشورمان از استبداد سلطنتی دوهزاروپانصد ساله فراهم شود، قبول مسئولیت کرد. یکی از
مشکلات جامعهی ما استبداد بود و نهضت آزادی ایران احساس مسئولیت کرد که باید در
این راستا عمل کند. البته نهضت آزادی ایران از همان شهریور 20 یک پارامتر دیگر را
هم درنظر داشته است، یعنی زدودن پیرایهها و خرافات مذهبی. این مسئله هم جزء
محورهای اصلی تلاشهای فرهنگی و اجتماعی نهضت آزادی و پیشگامان این جریان چون بازرگان
و طالقانی و شریعتی بوده است. در همین راستا و با شرایطی بعد از انقلاب مجموعهی آثار
مهندس بازرگان و مواضع نهضت بر همین محور متمرکز بوده است و هنوز هم در جامعهی ما
باید تلاشهایی در این زمینه صورت بگیرد.
منبع: سازندگی – 15 شهریور 98
No comments:
Post a Comment