گفتگوی محمد توسلی با«فصلنامه خاطرات سیاسی» :
تغییر خونبار 54
بررسی مواضع نهضت آزادی ایران پس از
تغییر ایدئولوژی مجاهدین خلق
اگر حنیف نژاد زنده بود!
«اگر محتوای جزوه پرچم را مبنای تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق قرار دهیم و بطور کلی برای پرداختن به موضوع
مجاهدین نام مهدی بازرگان و نهضت آزادی ایران به شکل پررنگی در مقابل ما قرار خواهد گرفت. از زمان تشکیل این سازمان و جدایی حنیف نژاد از نهضت آزادی تا زمان تغییر ایدئولوژی و برخورد تند تقی شهرام با بازرگان در جزوه پرچم که باعث شد نهضت آزادی به عنوان مبدأ فکری مؤسسین مجاهدین خلق در مقابل آن سازمان قرار گیرد و یا حتی پس از پیروزی انقلاب و همراهیها و برخوردها و تنشهای میان نهضت و مجاهدین این دو تشکیلات سیاسی در نقاط
مختلفی از تاریخ به یکدیگر برخورد داشتهاند. به جهت بررسی مواضع نهضت آزادی و شرایط
سال 54 پس از تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایران با محمد توسلی، دبیرکل نهضت آزادی ایران، گفتگویی ترتیب دادهایم.»
*براي ورود به بحث بفرماييد شكل
گيري انديشه سياسي مجاهدين خلق در زمان تاسيس سازمان با تكيه بر چه مبنای فكري
صورت گرفت؟
بحث تغيير مواضع سازمان مجاهدين خلق در سال54 بنظر من يكي
از رويداد هاي مهم تاريخي در جنبش اجتماعي ايران است و جا دارد در اين زمينه در
ابعاد مختلف مورد بررسي قرار گيرد و نهايتا ابعاد اين رويداد و تاثیرات تاريخي آن
روشن شود. ابتدا چند مقدمه از جمله زمنيههاي شكلگيري تغيير مواضع را توضیح میدهم.
براي بررسي اين بحث بايد به شرايطي باز گرديم كه سازمان مجاهدين شكل گرفت. مجاهدين
بعد از خرداد42 و بسته شدن فضاي سياسي شكل ميگيرد و همهي گروههاي اجتماعي از
جمله جوانان مسلمان به دنبال مبارزه بودند. در اين زمينه افرادي مثل حنيف نژاد، سعيد
محسن، بديع زادگان، اعضايي از نهضت آزادی اين دغدغه را داشتند و دنبال مطالعه بودند. مهندس
لطف الله ميثمي در خاطراتشان رويدادي را گفتهاند كه نقل آن در این باره مفيد است.
ايشان میگوید در نيمهي دوم سال 41 جلسهاي با مهندس بازرگان داشتيم و حنيف نژاد
در آنجا مطرح ميكند كه ما نياز به ايدئولوژي داريم و شما ما را به دکتر بهشتي
ارجاع داديد و او نيز ميگويد راه طی شده بازرگان را بخوانيد و اين مطالب براي ما
ايدئولوژي نميشود. در نهايت فضايي ايجاد مي شود كه اشك بازرگان دراثر اين تقاضای
جوانان در ميآید. بنظر مي رسد مهندس بازرگان در سال 43 در زندان در پاسخ به چنين
نياز راهبردي مطرح در جامعه به مناسبت جشن مبعث سخنراني با عنوان «بعثت و
ايدئولوژي» داشتند. بررسی محتوای این سخنرانی نشان می دهد که این سخنرانی هم هماهنگ
با حدود 30 سخنرانی بعثت از سال 1336 تا 1373 است که در هر مقطع متناسب با شرایط
ارایه شده است که یکی از آخرین آنها «آخرت و خدا هدف بعث انبیاء» است. مهندس بازرگان در بعثت و ایدئولوژی قصد داشت به
نياز زمان پاسخ دهد اما محتوای آن ربطي به ايدئولوژي مورد انتظار مجاهدین ندارد. البته
عنوان اين سخنرانی يكي از نقدهاييست كه بدون اطلاع از متن و سوابق تاریخی آن به
مهندس بازرگان مطرح مي شود كه ايشان خود بحث ايدئولوژي را مطرح كردهاند.
*اگر فرض را بر اين بگذاريم كه مجاهدين بصورت
طبيعي به سوي ماركسيسم كشيده شدند و عامل خارجي در آن دخيل نبوده باشد،چرا مجاهدين
كه در يك تضاد عميق فلسفي با ماركسيسم به سر مي بردند به سوي مطالعات ماركسيستي
كشيده شدند؟
مجاهدين دنبال علم انقلاب بودند بنابراين اجبارا ناچار به مطالعه
و آشنا شدن با ادبیات ماركسيسم شدند. در سال50 كه من زندان بودم با گروه هاي
متعددي آشنا شدم و همه شواهد نشان ميداد كه مجاهدين در دانش ماركسيسم حتی از اعضاء
چريك هاي فدايي خلق مسلطتر بودند، اين نكته مهمي است. من آن دوران كه در اوين
بودم مدتي با يكي از بچه هاي دست دوم مجاهدين كه برادر علي باكري بود بحث هايي
داشتم و او
ميگفت «ما اگر مسلمان خوبی نباشيم ماركسيست هاي خيلي خوبي هستيم»؛ این جمله ايشان
چون پتكي بود كه به مغز من خورد و با توجه به زمينه هاي تاريخي این تفکر بسيار
نگران شدم. اين خاطره را بعدا در زندان قزل قلعه که با جمعی از زندانیان مجاهدین
بودیم براي مرحوم هاشمي رفسنجاني تعريف كردم كه در سلول از باكري چنين مطلبي شنيدم.
آقاي هاشمي گفت اصلا نگران نباش بچه هايي كه من از مجاهدين سراغ دارم جزء بهترين
فرزندان جامعه اسلامي بعد از پيدايش اسلام هستند و از اين جوانان مومن تر نديدم. بعدأ
در فرصت دیگری در زندان عشرت آباد که با آقاي هاشمي دیدار داشتیم خاطره را یادآوری
کردم مجددا گفتند نگران نباشيد اين مسائل حل مي شود.
در جریان بازداشت هاي اعضای مجاهدين،50 نفر از كادرهای
مركزي آنها هم دستگير شدند كه کادرهای همه جانبه سازمان بودند و علاوه بر علم
انقلاب چون حنیف نژآد آموزش هاي لازم مبانی اعتقادی اسلامی را هم ديده بودند. از
اين50 نفر، 49 نفر اعدام شدند و فقط مسعود رجوي با ارتباطات برادرش نجات پيدا ميكند
و سرنوشت مجاهدين با مسعود رجوي گره ميخورد. اين رويداد مهمي است كه بعد از سال
50 كادرهاي اصلي كه بن مايه آموزش هاي ديني دارند حذف مي شوند و نسلي باقي ميماند
كه صرفا با ادبيات ماركسيستي بيشتر آشنا هستند.
*تا اينجا بحث مي توان اينطور برداشت كرد كه
شما مجاهدين را دچار يك انحراف فكري مي دانيد و اين انحراف در نسل دوم مجاهدين
بروز پيدا مي كند و سعيد محسن و حنيف نژاد و بديع زادگان از انحراف فكري مبرا
هستند؛با اين جمع بندي موافق هستيد؟
همينطور است. اگر حنيف نژاد زنده بود چنين فضایی ايجاد نميشد.
يعني اگر آن 49 نفر اعدام نشده بودند احتمال وقوع اين اتفاقات بسيار ناچيز بود. بچه
هايي هم كه در زندان بودند از اوين به شهرهاي ديگر تبعيد
مي شوند و تقي شهرام نيز به زندان ساري فرستاده مي شود و قرائن نشان مي دهد او در
ارتباط با ساواك بوده است و در يك شرايطي از زندان فرار ميكند و او سازمان مجاهدين
را با نگاه خودش سازماندهي ميكند.
اتفاقا بعد از آزادي لطفالله ميثمي از زندان در سال 52 خود
من با او و محمد علی رجايي که سابقه همکاری با مجاهدین را داشت يك حلقه سه نفره
مخفي داشتیم و همسر آقاي رجايي ارتباطات ما را تنظيم ميكرد. جلساتي در اطراف شهر تهران
داشتيم كه تفصیل آنها در خاطرات آمده است. من و آقاي رجايي در واقع خارج از سازمان
بوديم ولي لطف الله عضو سازمان بود و مي خواست نظرات ما را در باره برخي از مسائل
تغيير مواضع سازمان داشته باشد. این دیدارها تا سال 53 كه ايشان در اثر انفجار در خانه
تيمي شان چشم و دست اش را از دست مي دهد، ادامه داشت. آن زمان در خانه هاي تيمي
مجاهدين فقط منابع ماركسيسم را در اختیار داشتند و بر مبنای آنها آموزش ميدادند.
افرادي مثل تراب حق شناس و حسین روحاني كه ديداري هم با آقاي خميني داشتند معتقد
بودند ما در ادبيات اسلامي راهكار نداريم و علم انقلاب ماركسيسم است و بايد از
اسلام دوري كنيم و فضايي را ايجاد مي كنند كه در آن فضا مجيد شريف واقفي و مرتضي
صمديه لباف ترور مي شوند و بعد در سال 54 بيانيه تغيير مواضع را منتشر ميكنند؛ انتشار
اين جزوه يك نوع برگشت از مباني بنيانگذاران سازمان بود و بيشترين توهين ها و نقد
ها را به مهندس بازرگان مطرح ميكنند. اين اتفاق يكي از رخدادهای مهم آن سالها
بود.
*برفرض اگر تقي شهرام وجود نداشت اين انحراف در
سازمان آنقدر جدي بود كه بدون حضور او هم سازمان اين مسير را پيش بگيرد؟
پاسخ اين سوال را بصورت قطعي نميدانيم. اما احتمال آن البته
با توجه به پارامترهاي ناشناخته زيادي که وجود دارد، وجود داشت.
*بازتاب اين واقعه در داخل زندان چگونه بود؟آيا
از وقايع درون زندان مطلع بوديد؟
اين تغيير مواضع مجاهدین موجب واکنش شدید روحانيون و موتلفه
و نيروهاي سنتي كه پشتيبان مجاهدين بودند و تمام سرمايه هايشان، خانه های امن،
اسلحه و کمکهای مالی، را در اختيار مجاهدين گذاشته بودند، شد. از جمله آقاي هاشمي
كه كمك هاي مالي بسياري به مجاهدين انجام داده بود و اسلحه و خانه هاي تيمي شان را
تامين كرده بود، دچار يك سرخوردگي شديد نسبت به اين اقدام سازمان شدند. لازم است
در اینجا اشاره كنم در سال50 در زندان شماره 4 که اعضاء موتلفه هم آنجا بودند، از
جمله آقاي عسكراولادي نقل ميكرد زمانيكه مجاهدين به زندان آمدند ما بسيار خوشحال
شديم كه بچه مسلمان ها وارد عرصه مبارزه شدند و ما تنها نبوديم، يعني همه شيفتهي
مجاهدين بودند و واقعا هم براي آن ها سرمايه گذاري كرده بودند. در نهايت با اين
اتفاق تغییر موضع سازمان واكنش تندي به وجود آمد كه منجر به فتوای نجاست ماركسيست
ها شد. این واکنش روحانیون موجب شد شكاف عميقي در زندان به وجود آید. ساواك از این
شکاف بهرهبرداری کرد و تعدادي از افرادي را، كه از حمایت مجاهدین جدا شده بودند،
به زندان هاي مختلف فرستاد تا اين پيام را منتقل كنند.
*شما نيز جز آن دسته افرادي هستيد كه احتمال
دخالت ساواك در اين واقعه را مي دهيد؟ساواك از اين واقعه چه بهره اي مي برد؟
ما تاريخ را در آن حد كه اطلاع داريم روايت ميكنيم، شواهد نشان میدهد كه تقي شهرام شخصيت خاصي داشت كه
بشدت مغرور بود و ساواك توانسته بود روي او تاثير بگذارد. مجموعه رویدادها در داخل
سازمان پس از فرار یا آزادی تقی شهرام که منتشر شده نشان میدهند که ساواک در این
برنامه موفق بوده است.
*نخستين واكنش نهضت آزادي نسبت به اين واقعه چه
بود؟آيا از آغاز آن را محكوم كرديد؟
در همان سال هاي 54 در فضاي بسته سياسي یکشنبه شبها در
منزل مرحوم احمد علي بابايي جلساتی برگزار مي شد و اخبار روز مطرح و در باره آنها گفتگو
و تبادل نظر بعمل میآمد. در يكي از این جلسات آقاي عبدالمجيد معاديخواه که از
زندان آزاد شده بود حضور يافت و گزارش وقايع داخل زندان را داد كه براي جمع ما
بسيار سنگين بود. در آن جمع دكتر شريعتي، مهندس ميرحسين موسوي و تعدادي ديگر حضور
داشتند و همه به نوعي از طرفداران جنبش انقلابی و سازمان بودند. دریافت گزارش
مسائل داخل زندان آن شب كه اولين بار مي شنيديم برای همه ما بسیار سنگين بود. شاید
اولین واکنش را مهندس بازرگان داشت. پس از بررسی متن تغییر مواضع سازمان كه بيشتر
توهين به ايشان بود، در همان سال كتاب «علمي
بودن ماركسيسم» را نوشتند و بدون اينكه به تغيير مواضع و توهین ها اشارهاي شود به
این سوال پاسخ میدهند که آیا مارکسیسم علم است که شما به آن چنگ زدهاید؟ اين
كتاب يكي از آثار مهم مهندس بازرگان است كه با زبان ساده علمي كوشش ميكنند به اين
انحرافي كه در جوانان ناپخته سازمان مجاهدين ايجاد شده، پاسخ دهند.
*موضع و برخورد دكتر شريعتي و مهندس موسوي در
مقابل اين اتفاق چه بود؟
وقتي حسينه ارشاد بسته شد با جمعي از نزديكان دكتر شريعتي و
جواناني كه در حسينه ارشاد همکاری داشتند و در واقع كادرهاي حسينه ارشاد بودند؛ از
جمله مهندس میرحسین موسوي، مهندس عبدالعلي بازرگان كه از دانشجويان دانشگاه ملي (شهيد
بهشتي) بودند به فكر ايجاد يك ارتباط خانوادگي اجتماعي افتاديم و با خانوادهها يك
جمع مطالعات قرآني تشکیل دادیم كه عموما منزل ما برگزار مي شد. افراد دیگری هم در
این جمع حضور داشتند كه اسناد اين جلسات در جلد نهم، دفتر اول اسناد تاريخي نهضت
آمده است. ما در حاشیه اين جلسات پس از انتشار بیانیه تغییر مواضع مجاهدین و
ارزیابی اثرات منفی آن در جامعه با وجود فضاي بسته و شرایط امنیتی پس از تبادل نظر
با مهندس عبدالعلی بازرگان و مهندس موسوي احساس
مسئوليت كرديم كه بايد واكنشي داشته باشيم. آن زمان دو کانون مهم در جنبش اجتماعی،
بازار كه دست موتلفه بود و دانشگاه كه در اختیار روشنفكران بود، به شدت دچار یأس و
نااميدي شده بودند. براي اينكه بتوانيم با آگاهی بخشی ياس و نااميدي را اصلاح
کنیم، چند نشريه تحيلي با امضاء مستعار تهیه و در حد صد نسخه تکثیر میشد و با پست
سفارشی براي افراد خاص در داخل و دوستان آمریکا ارسال ميكرديم. آن زمان آنقدر فضای
سیاسی بسته بود كه نزديكترين دوستان ما هم از این اقدام باخبر نبودند كه ما اين
مطالب را تهيه ميكنيم. زمانيكه روزنامه مجاهد از خارج كشور ميآمد همه خوشحال مي شدند
كه اين مطالب مفید منتشر شده است. اين چند نشريه تاثير بسيار مهمي در بازسازي فضاي
اميد در دانشگاه و بازار داشت. مرور متن این نشریات فضاي گفتماني آن موقع و
تاثیراتی که در پی داشته را نشان میدهد. به مرور که فضای سیاسی بازتر میشود فضای
جلسات قرآني ما گستردهتر ميشود نشریه های تحلیلی با عنوان «جنبش مسلمانان ایران»
منتشر میشود که سوابق آن نیز در همان جلد نهم دفنر اول اسناد نهضت قابل بررسی
است.
*سفر ميرحسين موسوي به آمريكا تا چه حد به اين
ماجرا و فضاي آن دوران مرتبط بود؟
به آقای مهندس موسوی توصيه كردم به آمريكا بروند تا بتوانند
هم منابع مورد نظرشان را که در ایران قابل دسترسی نبود از جمله كتب ماركسيستي،
مطالعه کنند و هم با فضای سیاسی خارج کشور آشنا شوند. ایشان در واشنگتن مستقر شدند
و ضمن ارتباط با آقای دکتر یزدی و نهادهای دانشجویی و سیاسی با ادبيات خارج كشور آشنا
شدند. پس از باز گشت به ایران ارتباط و همکاری ما ادامه داشت. از جمله در ارتباط
با مرحوم دکتر بهشتی که در باره اساسنامه و مرامنامه حزب جمهوری اسلامی از ما
نظرخواهي میکردند، همکاری داشتیم. پس از نهایی شدن اساسنامه آقاي مهندس موسوي عضویت
حزب را با نگاه اجتماعي كه آن موقع داشتند، پذیرفتند. در حزب جمهوري اسلامي مهندس
موسوی با نگاهي كه به راه و گفتمان مصدق داشت در مقابل دیدگاه آيت قرار گرفت و
ایستادگی کرد. آقاي میر حسین موسوي همراه زهرا رهنورد با همان نگاه راهبردي كه از
پيش از انقلاب داشتند، رهنوردی و رهجویی، هنوز سربلند ايستادهاند.
*اقدامات دكتر يزدي در مقابل تغيير
ايدئولوژي چه بود؟آيا در خارج از كشور اقداماتي برعليه اين واقعه صورت گرفت؟
در جلد دوم خاطرات دكتر يزدي سوابق آن واقعه و سال 54 آمده
است. البته دكتر يزدي و شهید دکتر مصطفی چمران از همان سال 50 که نشریات آموزش
داخلی سازمان را دیدند با برخی مواضع اعتقادی آنان موافق نبودند و منتشر نکردند.
*سفر شما به نجف پس از اين واقعه و ديدار با
امام تا چه حد درست است؟نظر امام درباره اين واقعه چه بود؟
سفر من به عراق مربوط به سال44 است كه پس از سفر به مصر و
دیدن دوره های آموزشی انجام شد که تفصیل آن در جلد اول خاطراتم آمده است. اما نظر آقاي
خميني در باره مجاهدین خلق نیز همان ديدگاه راهبردي خودشان است که نسبت به اين
مسئله نیز متناسب با شرایط ابراز میکنند. سازمان مجاهدين از طريق آيت الله
طالقاني درخواست ديدار با آيت الله خميني را مطرح ميكنند. آقاي طالقاني يادداشتي
سربسته برای معرفی افراد حامل آن به آقای خمینی می نویسند و آن را به تراب حق شناس
و همراه او حسین روحانی مي دهند كه به عنوان معرفي به آقاي
خميني برسانند. متن فقط این آیه قرآن بود:«إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا
بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى». اما آقاي خميني باهوش تر از اين حرف ها بود كه
تحت تاثير آنها قرار بگيرد. آن دوراني هم كه ما در سال 44 ديداري با ايشان داشتيم،
به رغم شناخت سازمانی و اعتماد کاملی که به جمع ما داشتند و در طول شش ماه با ايشان در ارتباط بوديم به ما ميگفتند: شما
سياسيون! اما اعضای موتلفه كه از سال 41 تشكيل شد همه كارگزاران آقاي خميني و
واقعا مورد وثوق کامل ايشان بودند.آقاي خميني از آغاز هم با مجاهدين زاويه داشتند
اما از همه گروه ها در جهت نگاه راهبردي خودشان استفاده ميكردند. ولي زمانيكه آنها
در سال54 تغيير موضع ميدهند و اتفاقا مسعود رجوي هم تقابلي با آنها نميكند و به
نوعي غيرمستقيم حمايت ميكند طبيعي است كه واكنش تندي شكل ميگيرد.
*پس از پيروزي انقلاب و در مديريت امور تا چه حد تاثيرات منفي
اين واقعه قابل رويت بود؟
واكنش ها از زمان ستاد استقبال از امام، بهمن 57، بروز پيدا كرد.
با توجه به فضای انسجام جنبش اجتماعی ما در ستاد كوشش كرديم از همه گروهها در
برنامه استقبال استفاده كنيم. از مجاهدين هم خواستيم در برنامه انتظامات همکاری
کنند. اما رجوي گفت ما به شرطي ميپذيريم كه كل انتظامات با ما باشد. ما نميخواستيم
اين شرط را بپذيريم و مجاهدین همکاری نکردند. افراد موتلفه هم كه به توصيه آقاي
بهشتي در برنامه ها سال 57 حضور مستقیم نداشتند بطوری که اسامی آنان در هيچكدام از
ستاد ها و بيانه ها نيست، عملا بطور موازي و پشت صحنه عمل کردند. به عنوان نمونه آقاي
مهندس صباغیان از طرف ستاد براي آقاي خميني يك ماشين مخصوص تهيه كرده بود، اما
آقاي خميني سوار ماشينی شد که آقای رفيقدوست از قبل آماده کرده بود و ظاهرا آقای
خمینی هم در جریان بودند. ميخواهم تاکید کنم که شكاف از همان موقع مشخص بود.
نمونه دیگر، يك نشريه خبری آماده کرده بودیم که اخبار و رویدادهای ستاد در مدرسه
رفاه روزانه در آن منتشر شود. چند شمارهای هم منتشر شده بود. یک روز آقاي
بادامچيان به من گفت آقاي خامنه اي با شما كار دارند. آقاي خامنه اي گفتند شما اين
نشريه را بدهيد خود ما اداره كنيم. يعني از همانجا نشريه را هم از ما گرفتند و
خودشان اداره كردند. يعني شكاف در مديريت انقلاب كاملا مشخص بود و به تدريج رجوي
هم كوشش كرد خود را به آقاي خميني نزديك كند، اما آقاي خميني هم فقط نصيحت ميكردند.اين
روند ادامه داشت تا اتفاقات بعدي و انتخاب بازرگان در دولت موقت و بني صدر در
انتخابات ریاست جمهوری جنگ قدرت و رخدادهای14اسفند 59 و 30 خرداد 60 كه عموما متاثر از پيامدهای شكاف
54 است که تفصیل آنها قبلا گفته شده است. نهایتا رخداد خرداد 60 باعث مي شود فضا کاملا
بسته شود و نگاه اسلام سنتي و فقاهتي در جامعه ما حاكم شود. بنابراين بطور خلاصه پيامد
تغيير مواضع سال 54 را اينگونه مي بينم كه از جمله آن رخداد كاملا آب به آسياب
محافظه كاران و اسلامگرايان فقاهتي ريخته شده است و آن ناپختگي كه مجاهدين انجام
دادند در راستاي تقویت راديكاليسم و خشونت و فضاييست كه ما بعد از خرداد60 در اين
چهار دهه شاهد آن هستيم.
·
مصاحبه محمد توسلی با خبرنگار فصلنامه خاطرات سیاسی، شماره 16 – امیر حسین جعفری
- بهار 1401
No comments:
Post a Comment