گفت و گو با محمد توسلی:
سرنخهاي
تازه سركوب جنبش دانشجويي در تاريخ معاصر ايران
هزينههاي سنگيني كه
جنبش دانشجويي پرداخت
اشاره:
فرصتي مهيا شد تا در گفت و گو با مهندس محمد توسلي يك بازنگري تاريخي در وقايع مهم
جنبش دانشجويي داشته باشيم، توسلي خود از فعالان جنبش دانشجويي دهه 40 و عضو انجمن
اسلامي دانشجويان و بعدها انجمن اسلامي مهندسين بوده است و اشاره ميكند كه پشت
پرده حوادث جنبش دانشجويي در تاريخ معاصر ايران ارادهاي وجود داشته كه ميخواسته
جنبش را به سمت خشونت و سركوب سوق دهد. توسلي در بررسي تاريخي مقاطع مهم جنبش
دانشجويي معتقد است كه بايد به حادثه 13 آبان 57 و تسخير لانه جاسوسي نيز با نگاهي
واقعبينانه در سير تحولات جنبش نگريست.(سرویس سیاسی)
شما
ورودي سال 35 دانشكده فني دانشگاه تهران هستيد. يعني سه سال پس از واقعه 16 آذر،
آيا آن هنگام ميتوانستيد مراسمي در يادبود اين روز اجرا كنيد؟
بله،
همان سال اول كه من وارد دانشگاه شدم مراسم برگزار ميشد. دانشجويان در سالن ورودي
دانشكده فني در جلوي پلهها تجمع ميكردند، يكي از دانشجويان سكوت اعلام كرده و
دستهگلي را روي پلههاي دانشكده ميگذاشتند و چند دقيقه سكوت ميكردند. بعد
دانشجويان دسته جمعي به مزار شهدا ميرفتند. آن دانشجويي كه سكوت اعلام ميكرد همه
ساله بازداشت ميشد. اما با علم به اين كه بازداشت ميشوند، هر ساله اين برنامه
اجرا ميشد. اين برنامه در سالهاي 37 و 38 مقداري توسعه پيدا كرد. در سال 39 در
فضاي سياسي كشور شرايط جديدي فراهم شد. لذا براي اولين بار مراسم سراسري در
دانشگاه تهران اجرا شد و پس از راهپيمايي، دانشجويان در جلوي پلههاي دانشكده حقوق
تجمع كردند. در آن اجتماع شادروان پروانه اسكندري از سخنرانان اصلي بود كه بعدها
با زنده ياد داريوش فروهر ازدواج كرد.
شما جنبش
دانشجويي اين دوره را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
جنبش
دانشجويي بعد از سالهاي 39 و 40 رشد قابل ملاحظهاي پيدا كرد، سازمان دانشجويان و
انجمن اسلامي دانشجويان و كميتههاي دانشجويي احزاب توسعه يافت و فضاي سياسي
دانشگاهها بسيار فعال و شاداب بود. در اين دوره جنبش دانشجويي با سازمان بينالمللي
دانشجويان (ISC) و دبيرخانه آن (COSEC)
ارتباط پيدا كرد و گروههاي تحقيقاتي آنها مسايل جنبش دانشجويي و شرايط انسداد
سياسي ايران را طي پروژههاي تحقيقاتي بررسي كردند و گزارش آن را به چند زبان زنده
دنيا منتشر ساختند. من به عنوان اولين نماينده سازمان دانشجويي دانشگاه تهران در
سومين كنگره كنفدراسيون دانشجويان ايراني خارج از كشور ]1341[ در شهر لوزان سوئيس شركت كردم و پيام جنبش
دانشجويي داخل كشور را به خارج منتقل ساختم. در همين سالها بود كه روز 16 آذر به
عنوان روز جهاني دانشجو اعلام شد.
بازگرديم
به 16 آذر 32 و شرايط سياسي ـ اجتماعي اين ايام به لحاظ تاريخي به خاطر داريم كه
در 28 مرداد 32 كودتاي زاهدي به حمايت انگليس و آمريكا و دربار شكل گرفت كه تا به
امروز و به مرور اسناد آن انتشار يافته و همچنان مييابد.
بله!
هنوز يك هفته از كودتا نگذشته بود كه اولين اعلاميه نهضت مقاومت ملي منتشر شد.
مردم براي اعتراض به كودتا دست به تظاهرات زدند. از جمله در همين زمان كميته
دانشجويان نهضت مقاومت ملي بيانيهاي صادر و منتشر ميكند. در 16 مهر 32 اولين
تظاهرات يكپارچه عليه كودتا در تهران برگزار شد. در 17 آبان محاكمه دكتر مصدق
برگزار شد و بعد در 21 آبان ماه تظاهرات سراسري برگزار گرديد. اين تظاهرات توسط
جنبش دانشجويي و بازار تهران و برخي شهرستانها برگزار شد. رژيم در واكنش به اين
مساله اقدام به تخريب سقف بازار كرد.
14 آذر تجديد رابطه با انگلستان اعلام شد، در همان موقع
خبر سفر نيكسون معاون رييس جمهوري آمريكا به ايران نيز به گوش رسيد.
تجديد رابطه با انگلستان موجب تظاهراتي در گوشه و كنار
شهر شد. عدهاي از دانشجويان بازداشت شدند. در 15 آذر نيز براي پشتيباني از راه
مصدق و اعتراض به دادگاه فرمايشي سلطنتآباد و بازگشايي سفارت انگليس، تظاهراتي
شكل گرفت. در همين روز اعلام شد كه «دنيسرايت» كاردار سفارت به زودي به ايران
خواهد آمد تا سفارت انگلستان را بازگشايي كند. در چنين شرايطي در 16 آذر فضاي
دانشگاه تهران كاملا ملتهب بود. كماندوهايي در نقاط مختلف دانشگاه تهران مستقر
بودند. جو رعب و وحشت در دانشگاه ايجاد شده بود. دانشجويان انتظار داشتند اتفاقي
در دانشگاه تهران به وقوع بپيوندد. كماندوها بسيار خشن رفتار ميكردند.
يعني
آيا از قبل برنامهاي كه به خون و خشونت كشيده شود، طراحي شده بود؟
قراين اين را نشان ميدهد. قويترين گزارش از روز 16 آذر
را شهيد دكتر چمران به قلم آورده و جزييات كامل را بيان كرده است. روز قبل شايع
بود كه حكومت گفته كه «ما دانشجويي را خواهيم كشت! و بر سر در دانشگاه نصب ميكنيم
تا درس عبرتي براي ديگران باشد.» اين شيوه سركوب و ايجاد رعب و وحشت، راهي براي
مقابله با جنبش دانشجويي است كه بعدا هم اجرا شد. در آن زمان دانشجويان كاملا
مواظب بودند كه عملي انجام ندهند تا بهانه به دست كماندوها داده شود. حتي كماندوها
وارد كلاسهاي درس شدند اما نتوانستند بهانهاي پيدا كنند. مرتبه دوم گروه جديدي
وارد دانشكده فني شد. بغض گلوي دانشجويان را گرفته بود. يكي از دانشجويان با صداي
بلند اين شعار را داد كه «دست نظاميان از دانشگاه كوتاه» و بلافاصله رگبار گلوله
به طرف دانشجويان در سرسراي ورودي شنيده شد. بلافاصله دانشجويان شعار درود بر مصدق
را در زير رگبار گلوله سر دادند و در اثر تيراندازي بزرگنيا، شريعترضوي و قندچي
به شهادت رسيدند.
بعد
از سركوب دانشجويان مسوولان چه واكنشي نشان دادند؟
روز 17 آذر، شاه با ارسال سرتيپ مزيني به دانشگاه اين
اتفاق را تسليت گفت. او ميخواست سرلشكر زاهدي را به عنوان مقصر جلوه دهد. همزمان
زاهدي شخص ديگري را فرستاد تا اين حادثه را تسيت بگويد. قصد زاهدي هم اين بود كه
شاه را به عنوان مقصر نشان دهد. دولت كودتا ابراز تاسف كرد و قول داد موضوع را
رسيدگي كنند.
پس
ارتباط 16 آذر با سفر نيكسون در 18 آذر چه بود؟
18 آذر نيكسون طي سفري به خاورميانه، وارد ايران شد تا
سهم آمريكا را از كودتاي 21 ميليون دلاري مطالبه كند و از كودتاچيان حمايت نمايد.
او در دانشكده حقوق دانشگاه تهران دكتراي افتخاري دريافت كرد. روز 20 آذر سيد
مصطفي كاشاني فرزند آيتالله كاشاني با نيكسون ملاقات كرد و پيام آيتالله كاشاني
را به نيكسون داد. آيتالله كاشاني در آن روزها ارتباط نزديكي با زاهدي داشت، او
البته بيانيهاي داد كه در آن ارتباط با انگلستان را محكوم ميكرد و از دانشجويان
ميخواست آرامش خود را حفظ كنند.
آنچه كه بايد توجه شود اين است كه در اين تاريخ هنوز
نقش استيلاجويانه آمريكا در ايران مطرح نيست، بلكه استعمار كهن انگلستان سر زبانهاست.
در اين ايام مردم نسبت به دولت انگلستان و خصوصا به تجديد رابطه اعتراض داشتند،
اما در تبليغات بعدي نقشها عوض شد و حملات عليه آمريكا صورت گرفت و نيكسون مسئول
شهادت 3 دانشجو قلمداد شد.
اين
صحبت دقيقا به آن معنا است كه عامل اصلي ديگري در 16 آذر آن وقايع را آفريد، چه
اسنادي در اين زمينه ارايه ميدهيد؟
امروز با انتشار اسناد مشخص شده است كه عامل ديگري نيز
در ايجاد حادثه 16 آذر موثر بوده است. انتشار اسناد دكتر مظفر بقايي توسط موسسهي
مطالعات و پژوهشهاي سياسي وزارت اطلاعات، اسناد و اطلاعات ذيقيمتي را در اين
زمينه نشان ميدهد. دكتر حسين خطيبي كسي بود كه با دربار و دكتر بقايي ارتباط
بسيار نزديكي داشت، اما براي پنهان ماندن ارتباط، توسط يك پيك كتبا با هم در تماس
بودند.
خطيبي به بقايي مينويسد: «پيش ارباب (شاه) بودم، گفت:
دانشگاه چه خبر؟ گفتم: ملتهب است. گفت: به بقايي بگو اعلاميهاي بدهد و وضعيت را
ملتهبتر كند» ملاحظه ميكنيد سر نخ 16 آذر در كجاست؟
مكاتبه ديگري بين خطيبي و بقايي نقش وي را در اين توطئه
نشان ميدهد:«ملاقاتي داشتم با شاه، سه هفته است كه ملاقات زاهدي با شاه قطع شده،
قبلا هفتهاي يك بار ديدارشان انجام ميشد و با هم ناهار ميخوردند … من (خطيبي) دانشجويان (چند تن پليس كه به
صورت دانشجو در دانشگاه اظهار وجود ميكنند) را به ادامه اعتصاب و اعتراض شديدتر
نسبت به عمليات دولت تشويق كردم كه حتي يك روز سيام تير ديگري ترتيب بدهند …» اين اسناد نشان ميدهد كه در اين حوادث شاه
به دنبال برنامهاي است تا دست زاهدي را كوتاه كند. و از 16 آذر و از حركت اعتراض
بر حق دانشجويان به عنوان يك حربه سوء استفاده كند. اين نكته قابل تعميم به برخي
ديگر از حركتهاي دانشجويي نيز هست.
يعني
شما سعي داريد از نمونههاي تاريخي استنتاج كنيد كه پشت پرده سركوب جنبش دانشجويي
دستهايي از قدرت حاكمه مشغول سوء استفاده بوده است؟
بله! من به چند نمونه تاريخي اشاره ميكنم، در 17 آذر
1321 قوام نخستوزير و شاه جوان كم تجربه است و تازه به حكومت رسيده در حالي كه
قوام يك سياستمدار پخته است. اما شاه نميتواند مهارت و قدرتطلبي قوام را تحمل
كند.
در مقابل ساختمان مجلس شوراي ملي اجتماعي از دانشجويان و
دانشآموزان تشكيل شده بود كه به گراني مواد غذايي، لايحه مالياتي، مساله چاپ
اسكناس و … اعتراض داشتند. جمعي از اوباش و تعدادي از
نيروي نظامي با برنامه ويژه به اين تجمع وارد شدند تا آن را هدايت كنند اين افراد
شعار ميدادند: «شاه هرگز به آنها اجازه نميدهد كه به روي ملت عزيزش آتش
بگشايند.»
با تحريك اوباش اجتماع و تظاهرات آرام به خشونت تبديل ميشود
و به ساختمان مجلس هجوم ميآورند و 2 تن از نمايندگان را به باد كتك ميگيرند.
مغازههاي لوكس فروشي را غارت ميكنند، به خانه قوام حمله ميكنند و اموال او را
ميبرند.
در چنين شرايطي نيروهاي متفقين در ايران بودند، آنها
بين شاه و قوام، شاه را انتخاب ميكنند و قوام كنار ميرود. افرادي انتخاب ميشوند
تا پرونده حادثه را بررسي كنند. از جمله معلوم ميشود كه شاه براي برادران مسعودي
كه روزنامه اطلاعات را اداره ميكردند و زمينهسازي براي تجمع را فراهم كرده
بودند، چكي صادر كرده است. گزارشگران صريحا ميگويند كه شاه مستقيما در مديريت اين
حادثه مداخله داشته است كه منجر به كشته شدن چند نفر ميشود. يعني ترتيبي داده ميشود
تا يك اجتماع آرام تشكيل شود و در آن برنامه خود را دنبال كرده و با سوء استفاده
از جنبش دانشجويي به اهداف سياسي خود برسند.
يك نمونهي تاريخي ديگر در اول بهمن سال 1340 اتفاق ميافتد
كه من تمام جزييات را خود شاهد بودم. موضوع، اجتماع در دانشگاه تهران در اعتراض به
تعطيل شدن مجلس و عدم انجام انتخابات از سوي اميني نخست وزير وقت، بود. همچنين در
دانشسراي عالي مشكلاتي براي دانشجويان پيش آمده بود و عدهاي هم از دارالفنون
اخراج شده بودند و دانشجويان براي اعتراض به مشكلات اجتماعي در دانشگاه تهران تجمع
ميكنند.
در دانشگاه شعارهاي تند داده ميشود. مثلا «تا مرگ
ديكتاتورها نهضت ادامه دارد.» در ساعت 11 صبح جو بسيار ملتهب شده است. در آن ساعت
دانشگاه توسط كماندوها محاصره ميشود. نيروهاي پليس نيز با سر نيزه محدوده دانشگاه
را محاصره ميكنند. در ساعت 11 بدون آن كه اتفاقي افتاده باشد ناگهان درب ورودي
جنوب دانشگاه در خيابان غربي باز ميشود. كماندوها به داخل دانشگاه يورش ميآورند.
دانشجويان دختر و پسر، اساتيد و كاركنان دانشگاه مضروب ميشوند. وسايل شكسته ميشوند
و خسارات سختي به نيروي انساني و تجهيزات و تاسيسات دانشگاه وارد ميشود.
در اين حادثه جنبش دانشجويي هزينهي بسيار سنگيني را
پرداخت كرد. دكتر فرهاد رئيس وقت دانشگاه اطلاعيه ارزشمند و تاريخي صادر كرد چرا
كه در دبيرخانه دانشگاه تمام رويدادها را از ساختمان فوقاني در تمام مدت مشاهده
ميكرد.
اما
اين حادثه موجب بركناري اميني نشد؟
چرا كه آمريكا از او حمايت ميكرد، اما بالاخره شاه در
تير ماه سال 41 و پس از سفر به آمريكا اميني را بركنار كرد، نهضت آزادي ايران در
همان تاريخ بيانيهاي داد كه در اسناد جلد يكم صفحه 104 تا 109 آمده است. با اين
بيانيه تصوير كاملا واضح و روشن ميشود. من فقط پاراگراف آخر اين بيانيه را نقل ميكنم:
«هموطنان … ملت ايران منشاء تمام فجايع و مفاسد را نيك
ميشناسد. به نظر ملت ايران، مسئول حادثه اول بهمن ماه و تظاهرات متعاقب آن و قتل
دانشآموزان را كساني ميداند كه قواي انتظامي را رهبري و سرپرستي ميكنند…» نهضت به درستي بر روي عامل اصلي اين فاجعه
انگشت ميگذارد. يعني كسي كه مسووليت نيروهاي كماندو را داشته و دستور حمله را
صادر كرده است.
شاه تيمور بختيار و خسرو داد را مامور ميكند تا هجوم به
دانشگاه را به وجود بياورند. او زمينههاي اجتماعي را نيز آماده ميكند تا اقدام
خود را توجيه كند.
اميني در همان موقع اقتدار قضايي داشت و ميخواست تيمور
بختيار را دستگير كند. اما شاه موافقت نكرد و به بختيار گفت كه از كشور خارج شود.
و او كه عامل اصلي اين فجايع بود به راحتي و با حمايت شاه از كشور خارج شد. باز ميبينيم
كه در اين رويداد كه جنبش دانشجويي حضور داشته، با يك برنامهريزي از سوي شاه
براي بركنار كردن اميني اين فجايع در دانشگاه تهران به وجود ميآيد.
در سال 57 و در جريان انقلاب اسلامي رويداد مشابهي اتفاق
افتاد در آن زمان ساواك كوشش كرد با راديكال كردن مبارزات مردم و جنبش دانشجويي و
تشديد خشونت بتواند ضربه به روند انقلاب اسلامي بزند. تمام اطلاعات نشان ميدهد كه
بسياري از انفجارها و تخريبها از جمله تخريب بانك ملي ميدان هفتتير كاري از سوي
ساواك بود تا بتواند با تشديد جو خشونت و آشوب و ايجاد بدبيني در مردم، سوار بر
موج شود و به انقلاب ضربه بزند.
اما خوشبختانه هوشياري و آگاهي و ارتباط مردمي گسترده
موجب شد ساواك هيچگاه در اين برنامه خود موفق نشود.
در
13 آبان 58 سفارت آمريكا توسط جمعي از دانشجويان اشغال شد و اين مساله به عنوان يك
رويداد دانشجويي قابل تحليل است. ارزيابي شما از اين مساله چگونه است، استنتاج شما
همچنان صادق خواهد بود!
در اينجا فرصت تحليل وسيع و كافي براي اين موضوع
نيست. من فقط به 2 نكته اشاره ميكنم. تصميم اشغال سفارت آمريكا هيچوقت در يك
فضاي باز صورت نگرفت. بلكه در يك حلقه محدود (13 نفر) اين چنين تصميم مهم و
سرنوشتسازي اتخاذ شده است. رهبر فقيد انقلاب تا پس از انجام اشغال از آن آگاه
نبود و شوراي انقلاب و دولت موقت هم با اين تصميم موافق نبودند، آيا ظرفيت جنبش
دانشجويي آنقدر بود كه در يك حلقهي بسته دست به چنين اقدامي بزند؟
يكي
از پيامدهاي بعدي اشغال سفارت آمريكا آن بود كه جنبش دانشجويي از روشنفكران ديني و
فرهيختگان دور گردد. انجمنهاي اسلامي دانشجويي هميشه در دهههاي گذشته از درون
روشنفكران ديني جامعه چون طالقاني، بازرگان، شريعتي و … تغذيه ميكرد. اين حادثه موجب شد روشنفكران
ديني از جامعه ما كنار زده شوند. يكي ديگر از پيامدهاي اشغال سفارت آمريكا نقض
استقلال دانشگاهها و جنبش دانشجويي و سلب آزادي و حقوق اساسي ملت و انحصاري شدن
حاكميت بود. بعد از دوم خرداد ما شاهد چالشي براي بازگرداندن روشنفكران ديني به
صحنه و پيگيري مطالبات قانوني و بر حق مردم و غيرانحصاري شدن حاكميت هستيم.
و
18 تير سال 1378 از جمله ديگر مقاطعي است كه در آن ردپاي جنبش دانشجويي ديده ميشود،
اين حادثه در كوي دانشگاه تهران و تبريز شكل گرفت. تحليل شما از اين واقعه چيست؟
مجموعه اطلاعات و قراين نشان ميدهد كه اين حادثه در
همان برهه مقابله با دوم خرداد انجام شد. يعني در راستاي به زانو در آوردن اصلاحات
و دولت آقاي خاتمي. اعتراض محدود دانشجويان در محيط كوي دانشگاه چنين واكنشي را
نميتوانست ايجاد كند. لذا يك سناريو و برنامه كاملا تدارك شده بود. بسياري از
دانشجوها در همان جمعيت، دانشجويان را به آرامش دعوت ميكردند. در مقابل كاملا
مشخص بود كه كساني دست به خشونت ميزدند و سعي در گسترش آن داشتند. اين رويدادي
نيست كه به سادگي از كنارش رد شويم. نتيجه محاكمات عدهاي از عاملان هم بر مظلوميت
جنبش دانشجويي ايران افزود.
البته جنبش دانشجويي با متانت اين مشكلات را تحمل كرده و
بايد هم همينگونه باشد.
درباره
حادثه خرمآباد هم باز ميبينيم كه كاملا با سناريو و برنامهريزي از قبل پيشبيني
شده صورت گرفت و هدف آن هم سركوب جنبش دانشجويي در آستانه سفر تاريخي رييس جمهور
به كنفرانس هزاره سوم ميلادي بود. واقعا سخت است كه گمان كنيم اين حادثه سادهاي
بود و پشت آن يك سناريوي سياسي وجود ندارد.
مجموعه
رويدادهاي تاريخي را كه برشمرديد، چه جمعبندي عمومي را در پي دارد؟
در تاريخ جنبش دانشجويي مقاطعي وجود دارد كه با حركتهاي
سياسي، عدهاي توانستند از جنبش دانشجويي سوء استفاده كنند و ضربات سخت بر پيكر آن
وارد نمايند. در حالي كه جنبش دانشجويي از اين موضوع هيچ شناختي نداشت و در جريان
نبود و لذا مجبور شد ناآگاهانه هزينههاي سنگيني را پرداخت كند.
بعد
از حادثه 18 تير ماه آيا همچنان اين خصلت ناآگاهانه درگير شدن را از سوي جنبش
پايدار ميدانيد؟
نه! از جنبش دانشجويي بعد از 18 تير بايد تقدير كرد، چرا
كه با درايت و هوشياري از كشانده شدن به برنامههاي از پيش تعيين شده گروههاي
بحرانآفرين و خشونتگرا مقاومت كرده و در دام آنها نيافتادند. اين صبر و خويشتنداري
خانوادههاي مجروحين و شهدا و مظلومين اين حوادث قابل تقدير است. اين تحمل و صبر
از عنصر آگاهي برخوردار است. كساني كه اكنون در صحنه دانشگاه هستند، مديران آينده
كشور خواهند بود. اگر ارتباط اين قشر با مديران فعلي قطع شود علاوه بر آن كه شاهد
تشديد پديده فرار مغزها خواهيم بود، شاهد انقطاع و عدم ارتباط مديران نسل آينده با
سلف قبلي خويش نيز خواهيم بود. جنبش دانشجويي بداند كه برنامه اصلاحات تدريجي است
و نياز به برنامه مستمر و عزم ملي همگاني دارد. در مقابل اين اصلاحات هزينهاي هم
بايد پرداخت شود، اما بايد با درايت اين هزينهها را كاهش داد.
يكي از مشكلات سازمان دانشجويي در حال حاضر اين است كه
سازماني فراگير ندارد تا از حمايت اكثريت دانشجويان برخوردار باشد. جنبش دانشجويي
بايد بتواند به صورت دموكراتيك فراگير شود، در همه كلاسها، دانشكدهها و دانشگاهها
بايد انتخابات دموكراتيك برگزار شود. بايد اين مساله مستقل از گرايشهاي سياسي
صورت گيرد. بعدا نمايندگان دانشجويي ميتوانند شوراي عالي و پارلمان دانشجويي
دانشگاههاي كشور را تشكيل دهند. اين امر يك قدرت سازمان يافته به جنبش دانشجويي
ميدهد. در كنار اين مساله بايد انجمنهاي خاص تشكيل يا تقويت شوند. انجمنهاي
اسلامي، هنري، ادبي، علمي و … كه در چارچوب قوانين دانشگاه ميتوانند
فعاليت كنند. اين مساله موجب ايجاد يك نشاط در فضاي دانشجويي ميگردد.
در عين حال بايد توجه شود كه جنبش دانشجويي بايد كاملا
مستقل باشد بايد از مداخلهي نهادهاي بيروني دانشگاه جلوگيري نمود. دليل ندارد
نهادهاي موازي در دانشگاهها باشند كه جز تضعيف مديريت دانشگاهها پيامد ديگري در
اين 20 ساله نداشتهاند.
جنبش دانشجويي يك خصلت سيال دارد. دانشجويان 4 يا 5 يا 6
سالي متناسب با رشته تحصيلي درس ميخوانند و بعد به جامعه ميپيوندند. براي آن كه
جنبش بتواند از تجربيات پيشين استفاده كند و با احزاب سياسي مرتبط باشد و تغذيه
شود، بايد يك جريان آزاد اطلاعرساني در جنبش دانشجويي وجود داشته باشد. اين موجب
جلوگيري از احساسي عمل كردن جنبش شده و جنبه آگاهانه آن را تقويت ميكند به گونهاي
كه وابستگي به هيچ گروه سياسي هم نداشته باشد. اين مساله خود باعث تقويت مديريت
جنبش دانشجويي ميشود و از سوء استفادههاي احتمالي از جنبش دانشجويي جلوگيري به
عمل ميآورد. جنبش دانشجويي در سالهاي 1340 به علت گردش آزاد اطلاعات آنچنان قدرت
فكري و تحليل پيدا كرد كه حتي در مقابل شوراي مركزي جبهه ملي نيز ايستاد و به برخي
از سياستهاي شورا عمل نكرد و تحولي در روند مبارزات ملي پديد آورد. اگر مجموعهاي
قدرت فكري و تحليلي داشته باشد ميتواند بر اساس اطلاعاتي كه از رويدادها ميگيرد
واقعبينانه مسايل را تحليل و تصميمگيري كند.
و
فضاي دانشگاه چه تاثيري در قوام جنبش دانشجويي دارد؟
براي اين كه جنبش دانشجويي موفق باشد بايد همه مسئولان
حرمت دانشجو و استاد و حريم مقدس دانشگاه را پاس بدارند و رابطه دانشجو و هيات
علمي بايد تقويت شود. علاوه بر استقلال جنبش دانشجويي بايد مديريت دانشگاه هم
استقلال داشته باشد. نهادهاي موازي بايد از دانشگاه برچيده شوند. مباني علمي
مديريت، نشان ميدهد كه هر سازماني كه در آن خطوط موازي به مديريت بپردازند، نتيجه
آن تضعيف آن مديريت است. بايد از تجربه 20 ساله درس گرفت و روشهاي مديريت كنوني
را اصلاح كرد تا زمينههاي تقويت دانشگاهها و جنبش دانشجويي فراهم شود.
منبع:روزنامه
حیات نو- 26 آذر 79 ( متن کامل)
No comments:
Post a Comment