گفتوگوی با محمد توسلی درباره موانع و پیشینه وفاق ملی:
اصلاح طلبان از خود شروع کنند
«اصولا دو جریان
در جامعه ایران مخالف وفاق ملی هستند. اول، جریان برانداز که به طور مشخص با جریان
اصلاحات و هر نوع گفتمانی که بخواهد نظام جمهوری اسلامی را تقویت کند و موانع اصلاح
و بهبود فضای کشور را از میان بردارد، مخالف هستند. دومین نیروی مخالف، جریانهای
انحصارطلب هستند». این تقسیمبندی را محمد توسلی،
رییس دفتر سیاسی نهضت آزادی ایران، ارائه میدهد.
تشکلی که در سال 1381 پس از بازداشت چند ماهه اغلب اعضای خود، جزوهای تحلیلی با عنوان
«وفاق ملی» منتشر و پس از آن، مکاتباتی را در قالب مذاکره با دیگر نیروهای سیاسی با
سایر احزاب (مشارکت و مؤتلفه اسلامی) آغاز کرد. توسلی در گفتوگوی پیشرو، ضمن تحلیل
و تبیین سوابق طرح بحث «وفاق ملی» در جامعه ایران، از پیشنهاد این موضوع در افطار اخیر
رییسجمهور استقبال
کرده و خواستار تدوین سند «منشور وفاق ملی» شده است.
***
آقای مهندس! اخیرا آقای کرباسچی در افطاری سران احزاب که نمایندگانی از
سوی دو جناح به میزبانی رئیسجمهور حضور داشتند؛ بحث «نهضت مذاکره ملی» و پیشنهاد گفتوگو
میان نیروهای سیاسی را مطرح کردند. بهعنوان
یک فعال سیاسی باسابقه کشور، بفرمایید طرح چنین مباحثی در فضای سیاسی ایران چه سابقه
و پیشینهای دارد؟
باید از طرح چنین پیشنهادی در شرایط کنونی استقبال کرد. هم باید از برگزاری
این نشست از سوی رئیسجمهور و با حضور طیف متنوع احزاب سیاسی کشور استقبال کنیم و هم
باید سوابق تاریخی بحث «وفاق ملی» و «مذاکره ملی» و موانع تحقق آن را برشماریم و برای
رفع این موانع برنامهریزی شود و تقسیم وظیفهای بین احزاب سیاسی و مسوولان جمهوری
اسلامی صورت گیرد تا زمینههای تحقق این نیاز استراتژیک جامعه بهتدریج فراهم شود.
اما از منظر تاریخی باید گفت که ما وفاق ملی را طی 100سال اخیر در مقاطع مختلف تجربه
کردهایم. انقلاب مشروطه حاصل یک وفاق ملی بود. در نهضت ملی شدن صنعت نفت وفاق نسبی
را شاهد بودیم که زیرساخت تحولات بعدی را فراهم کرد. انقلاب 57 نمونه بارز وفاق ملی
است که به طور مشخص آحاد ملت ایران به صحنه میآیند و اگر وفاق بین نیروها نبود، امکان
پیروزی انقلاب وجود نداشت. اما بعد از انقلاب به دلایلی وفاق تضعیف شد تا آنکه در دوم
خرداد 76 زمینه وفاق ملی بار دیگر به وجود آمد و ملت ایران با هوشمندی تاریخی خود توانست
در انتخابات حضور پیدا کند و با 20 میلیون رأیی که به آقای خاتمی داد، وفاق و همدلی
خود را نشان داد. در سال 80 و در دور دوم انتخابات ریاستجمهوری آقای خاتمی نیز بهرغم
تلاشهایی که صورت گرفته بود تا موانعی در برابر حضور مجدد آقای خاتمی ایجاد کنند،
به دلیل وجود زمینههای وفاق ملی، مردم بار دیگر پای صندوقهای رأی حاضر شدند و 22
میلیون رأی به آقای خاتمی دادند و توانستند ویژگی تاریخی خود را نشان دهند. من نمیخواهم
به حوادث سال 88 اشاره کنم. نهایتا در 24 خرداد سال 92 هم بار دیگر وفاق به وجود آمد.
این وفاق نهتنها در سطح جامعه، بلکه حتی در سطح مسوولان و مقامات جمهوری اسلامی به
ویژه مقام محترم رهبری نیز جلوهگر شد. ایشان در انتخابات سال 92 بحث «حقالناس» بودن
رای مردم را مطرح تصریح کردند که اگر کسانی به جمهوری اسلامی هم باور ندارند، به خاطر
تمامیت ارضی و منافع ملی ایران در انتخابات شرکت کنند. به نظر من، این سخن مصداق «وفاق
ملی» است؛ یعنی به خاطر منافع ملی، همه در انتخابات مشارکت کنند. در نتیجه، بهرغم
محدودیتهایی که در تایید نامزدهای ریاستجمهوری وجود داشت، مردم با همین نگاه به نامزدی
که نسبت به سایرین صاحب صلاحیت بیشتری میدانستند، رو کردند و با نزدیک به 19 میلیون
رأی به آقای روحانی، بار دیگر همدلی، همفکری، همراهی و وفاق خود را به نمایش گذاشتند.
بنابراین، مجموعه این تجارب نشان میدهد که ملت ما در ادوار مختلف تاریخی به وفاق ملی
گرایش داشتهاند. در عین حال، باید گفت اگر موانع عدم تحقق وفاق در این 100 سال شکل
گرفته و انحرافی از وفاق ملی به وجود آمده، مشکل اصلی متوجه روشنفکران جامعه ماست که
در این زمینه باید بیش از پیش واکاوی کرد.
غیر از سابقهای که از بعد اجتماعی و مردمی تحقق وفاق ملی در سده اخیر
اشاره کردید؛ در سطح نیروهای سیاسی طرح این بحث چه سوابقی دارد؟ آیا نیروهای سیاسی
هم پیشنهادی مشخص در این زمینه داشتهاند؟
پس از دوم خرداد و به ویژه بعد از سال 1380، زمینهای به وجود آمده بود
تا جنبش اصلاحات در ایران توسعه پیدا کند. درعینحال، موانعی هم در این جهت وجود داشت.
قبل از انتخابات دوره هشتم ریاستجمهوری در سال 80، با بازداشتهای گستردهای که انجام
شد، تلاش کردند جوی ایجاد شود که آقای خاتمی برای بار دوم انتخاب نشود. اما بهرغم
این تلاشها، مردم مجددا در سال 80 در انتخابات شرکت و با رأی بیشتری آقای خاتمی را
در جایگاه ریاستجمهوری ابقا کردند. در بحثهایی که همان زمان در نهضت آزادی ایران
داشتیم، این تحلیل مطرح شد که نهایتا آن را در قالب بیانیهای تحت عنوان «وفاق ملی؛
مبانی نظری و راهکارهای عملی، چرا و چگونه؟» در 20 تیرماه 1381 منتشر شد. در آن بیانیه
که در قالب جزوهای تحلیلی منتشر شد، تلاش کردیم مبانی نظری و عملی و موانع تحقق وفاق
ملی را باز کنیم و به سهم خود بهعنوان نهادی اجتماعی، وظیفه آگاهیبخشی
خود را ایفا کنیم.
بیانیه چه واکنشهایی به همراه داشت؟
در آن شرایط، طبیعتا جریانهایی که با اصل وفاق ملی موافق نبودند، واکنش
نشان دادند. اصولا دو جریان در جامعه ایران مخالف وفاق ملی هستند. اول، جریان برانداز
که به طور مشخص با جریان اصلاحات و هر نوع گفتمانی که بخواهد نظام جمهوری اسلامی را
تقویت کند و موانع اصلاح و بهبود فضای کشور را از میان بردارد، مخالف هستند. سلطنتطلبان
و اپوزیسیون برانداز هیچگاه خواستار تعامل و توافق بین جامعه و نظام سیاسی نیستند
و مخالفت خود را با تلاشها و اقدامات اصلاحطلبان ابراز هم میکنند. دومین نیروی مخالف،
جریانهای انحصارطلب هستند. این طیف از نیروها تصور میکنند تنها خود باید حاکمیت و
قدرت سیاسی را به شکل انحصاری و اقتدارگرایانه در اختیار داشته باشد و از این منظر
هم، مردم را نه «شهروند» که «رعیت» تصور میکنند و حقوق شهروندی را قبول ندارند. طبیعتاً
انحصارطلبان هم با این نگاه، نمیتوانند با وفاق ملی که همه مردم ایران و همه احزاب
و گروههای سیاسی را در بر میگیرد، همراهی کنند. این در حالی است که نهضت آزادی در
بیانیه تحلیلی خود تاکید کرده بود همه نیروها و جریانات سیاسی پایبند به آرمانها و
شعارها و مطالبات روزهای نخست انقلاب که به قانون اساسی التزام دارند، باید بتوانند
در روند سیاسی کشور مشارکت داشته باشند.
با توجه به این سابقه و پشتوانه تحلیلی، تعریفی که میتوانید از وفاق
ملی و موانع تحقق آن در کشور ارائه دهید، چیست؟
غیر از آن دو جریان که اشاره کردم اصولا به شکل مبنایی با وفاق ملی موافق
نیستند؛ جریانهایی هم صرفا در سطح تاکتیکی وفاق ملی را میپذیرند. یعنی وفاق ملی را
یک ارزش نمیدانند، بلکه آن را صرفا تاکتیکی برای کسب و ورود به قدرت میدانند. اما
طیف دیگری هستند که به وفاق ملی نگاهی استراتژیک دارند و معتقدند تحقق منافع ملی ایران
در گرو آن است که همه ملت ایران و همه نیروهای سیاسی و اجتماعی که به آرمانها و اندیشههای
ملی پایبند هستند، بتوانند در حاکمیت ملی مشارکت داشته باشند. گروه دیگری از نیروها،
فراتر از تاکتیک و استراتژی، به وفاق ملی بهعنوان
یک «فریضه» نگاه میکنند و درواقع، نگاهی اخلاقی به وفاق ملی دارند. طبیعتا این گروههای
اجتماعی مختلف که نگاههای متفاوتی به بحث وفاق ملی دارند، در برنامهریزی سیاسی کشور،
جایگاه و تاثیرگذاری متفاوتی هم دارند. بر این اساس، میتوان گفت بخشی از موانع تحقق
وفاق ملی موانع فرهنگی است. با توجه به فرهنگ استبدادی که همه ما از آن متاثر هستیم
و کار جمعی در بین ما ضعیف است؛ خصلتهای قدرتطلبی، انحصارطلبی و دنیاطلبی در مقابل
نگاه خداپرستی (توحیدی) قوی است و درواقع، دچار خودپرستی هستیم. همهچیز را برای خودمان
میخواهیم. طبیعتا این ویژگیهای فرهنگی، دستیابی به وفاق ملی را در جامعه ما دشوار
میکند، مگر در مقاطعی که آرمانهای ملی مطرح میشود که در سایه آن، مردم احساس حاکمیت
ملی و شخصیت میکنند و روی خصلتهای منفی تاریخی سرپوش گذاشته و خلق و خوی مردم واقعا
متحول میشود. به طور مشخص بعد از انقلاب 57، خود ما در مدیریت شهری تهران شاهد این
تحول در خلق و خوی مردم نسبت به انقلاب و مدیران منتخب انقلاب بودیم و میدیدیم که
مردم چگونه با طیب خاطر در پروژههای شهری و کمکهای داوطلبانه در شوراهای محلی و سایر
عرصهها مشارکت میکردند. بهتدریج که تقابلها، تنازعها و حذفها شکل میگیرد و گروههای
انحصارطلب قدرت بیشتری پیدا میکنند، مردم هم از خصایل همفکری، همدلی و همراهی دور
میشوند. با این حال، وجدان جامعه همواره در لحظات تاریخی این خصلتها را بازتولید
کرده است. همانطور که موارد و مصادیق بروز وفاق ملی در سده اخیر را اشاره کردم، بار
دیگر شرایطی فراهم میشود که عقل جمعی مردم به این جمعبندی میرسد که چارهای جز وفاق
ملی نیست. امروز هم که در افطار ویژه آقای رئیسجمهور که نمایندگان احزاب سیاسی حضور
داشتند، آقای کرباسچی پیشنهاد مذاکره و وفاق ملی را مطرح میکند، نمودار آن است که
کشور ما از زوایای مختلف اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نیز از لحاظ فشارها و تهدیدهایی
که در منطقه وجود دارد، در شرایط بحرانی به سر میبرد و میطلبد با توجه به تهدیدهایی
که متوجه منافع ملی، امنیت ملی و برنامه توسعه کشور ماست، باید در کنار هم جمع شویم
و روی اصولی مشترک توافق کنیم تا زمینه خروج از این تهدیدها و اجرای برنامههای توسعه
ملی فراهم شود. باید یادآور شوم که «وفاق» به لحاظ ریشه لغوی از باب مفاعله است. یعنی،
«وفاق» دو طرف دارد و وقتی که یک موافقت جمعی وجود داشته باشد، این مصدر قابل اطلاق
است. غیر از ریشههای فرهنگی، وفاق ملی دارای ریشههای سیاسی نیز هست. احزاب و گروههای
سیاسی مختلف در جامعه حضور دارند. اما هنوز رشد و آگاهی لازم برای آنکه همه نیروها
تابع قانون باشند و همه حق دارند و برخی برای خود حق ویژه قائل نباشند، شکل نگرفته
است. در جامعه امروز ما، هنوز برخی جریانات خود را «خودی» و دیگران را «غیرخودی» میدانند.
هنوز تقسیمبندی شهروندان به «درجه یک» و «درجه دو» در ذهنیت برخی افراد و جریانات
حاکم است. تفسیر نادرستی از اصول قانون اساسی را شاهدیم که بخش مهمی از فصل سوم (حقوق
ملت) را اجرا نشده باقی گذاشته است و در موارد صریحی مثل حضور هیات منصفه در محاکمات
سیاسی (اصل 168)، تعریف جرم سیاسی، بینیازی احزاب از مجوزها (اصل 26) و... هنوز وفاق
و برداشت مشترکی از اصول قانون اساسی (که میثاق بین مردم و حاکمان است) وجود ندارد.
علاوه بر این، فعالیت گروههای تندرو و تعصبات برخی جریانها، فقدان امنیت برای فعالیت
احزاب و گروههای سیاسی و... از موانع وفاق ملی هستند. اما علیرغم همه این موانع،
همچنان میبینیم که در مقاطعی وجدان عمومی ضرورت وفاق ملی را درک میکند و دنبال این
است که آن را بهعنوان نگاهی استراتژیک (راهبردی)
و بعضا اخلاقی، مطرح کند. بر این اساس، باید امروز هم از طرح بحث وفاق ملی استقبال
کرد و راهکارهای عملی فراهمسازی تدریجی زمینههای تحقق آن در شرایط کنونی را شناسایی
کرد.
شما به نیروهای انحصارطلب بهعنوان
یکی از مخالفان وفاق ملی اشاره داشتید. یکی از استدلالهایی که از سوی این طیف در برابر
ایدههایی چون وفاق یا آشتی ملی عنوان میشود، آن است که این ایدهها خاص کشورهایی
است که با بحرانهای حاد نظیر جنگ داخلی و یا تجزیهطلبی درگیر هستند. به عبارتی، شرایط
امروز ایران را در سطح طرح ایدههایی نظیر وفاق یا آشتی ملی نمیدانند. شما برای این
استدلال چه پاسخی دارید؟
به نظر من، اشتباه است اگر بگوییم کشور ما با بحران روبهرو نیست. ما
سالهاست که نهتنها بحران اقتصادی داریم که امروز تکیه کلام همه مدیران کشور به خصوص
رئیسجمهور (بهعنوان رئیس دستگاه اجرایی کشور)
است؛ بلکه با بحران آسیبهای اجتماعی، فرهنگی و فراتر از آن با بحران سیاسی در کشور
مواجه هستیم. علاوه بر اینها، بحران ملموس دیگر «بحران مدیریت» است که یکی از ریشههای
اصلی بحران در دولتهای هشت ساله احمدینژاد نیز بود. در این دولتها، افرادی مدیریت
کشور را تصدی کردند که نه تجربه و نه صلاحیت این کار را نداشتند. تمام آمار و اطلاعات
نشان میدهد که این بحران مدیریت موجب شد تا فساد گسترده در آن دوران به وجود بیاید
و بحران اقتصادی کشور ما را تشدید کند. بنا به نظر بسیاری از کسانی که منصفانه شرایط
تحویل دولت دهم به دولت یازدهم را ارزیابی میکردند، همان تعبیری که آیتالله هاشمیشاهرودی
سالها قبل درباره قوهقضاییه به کار برد که «ویرانهای را تحویل گرفتم»، در قوه مجریه
هم مصداق داشت و واقعا دولت ویرانی را تحویل آقای روحانی دادند. ابعاد مختلف این ویرانه
طی دو سال گذشته در رسانهها منعکس شده و چیزی نیست که فردی منصف و دارای نگاه کارشناسی،
بتواند آن را انکار کند و سرپوشی بر این واقعیتهای ملموس بگذارد. حتی بسیاری از جریانات
اصولگرا هم که مورد احترام ما هستند و امیدواریم در تعامل با آنها زمینه وفاق ملی را
فراهم کنیم، این واقعیتها را تایید میکنند. چنانکه قوه قضاییه به بخشی از تخلفات
و فسادهای دولت قبل رسیدگی کرده و به تدریج، شواهد عینی این بحران مدیریتی خود را نشان
میدهد. وقتی در رسانهها به طور مشخص به هزاران تخلف رئیس دولت قبل اشاره میشود که
به طور رسمی در قوه قضاییه منعکس شده و از طرف مجلس گزارش شده؛ این پرسش شکل میگیرد
که در کدام دوره ما با این شدت گرفتار بحران مدیریت بودهایم؟ بنابراین، کشور ما درگیر
بحرانهای مختلف مدیریتی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است که به اعتقاد ما، همه این
بحرانها در بحران سیاسی ریشه دارد و تا بحران سیاسی جامعه ما حل نشود و طبق اصل
56 قانون اساسی مردم بر امور کشور حاکمیت شفاف و روشن پیدا نکنند، طبیعتا سایر بحرانها
هم حل نخواهد شد و به همین دلیل است که فکر «وفاق ملی» مطرح میشود تا همه ملت ما از
طریق تشکیل نهادهای مدنی و احزاب سیاسی قانونی در چارچوب قانون اساسی بتوانند در مدیریت
جامعه مشارکت داشته باشند و این احساس مشارکت تعمیم پیدا کند. در این صورت است که هیچ
گروهی به خود اجازه نخواهد داد تا مستقل از سایر گروههای اجتماعی برای خود حق حاکمیت
انحصاری قایل شود.
در مقابل دو جریان «براندازان» و «انحصارطلبان» بهعنوان مخالفان
وفاق ملی، به نظر میرسد که اصلاحطلبان بهعنوان
نیروی پیشبرنده و مطرحکننده وفاق و مذاکره ملی به حساب میآیند که تاکنون هم در مقاطع
مختلف تاریخی، این مساله را طرح کردهاند. فکر میکنید نیروهای اصلاحطلب فراتر از
طرح موضوع، چه اقدامات مشخصی را باید برای پیشبرد و تحقق ایده وفاق ملی صورت دهند؟
به نظر من،گام اول را خود طیف جریانهای اصلاحطلب باید بردارند. اگر
خود اصلاحطلبان نتوانند بین خودشان وفاق ایجاد کنند، چگونه میتوان انتظار داشت که
بین اصلاحطلبان و اصولگرایان وفاقی حاصل شود؟ بنابراین، گام اول اعلام آمادگی احزاب
و گروههای سیاسی ـ اجتماعی اصلاحطلب برای ورود به فاز مذاکره سیاسی با هدف تحقق وفاق
ملی است. اگر در این گام احزاب اصلاحطلب هیچگونه تمایزی برای خود قائل نباشند و همه
احزاب و گروههای سیاسی که به اهداف و آرمانهای اولیه انقلاب پایبند هستند و به قانون
اساسی التزام دارند، بتوانند گام اول را بردارند؛ این گام، گام بلندی به پیش خواهد
بود. ممکن است جا افتاده باشد اما به نظر من، هنوز با برداشتن این گام فاصله داریم.
هنوز در بین طیفی از گروههای اصلاحطلب به طور کامل زمینه این همکاری فراهم نشده است.
در گام دوم، بایستی اصلاحطلبان با سایر گروههای سیاسی که عمدتاً اصولگرا تلقی میشوند
(معتدلها و حتی گروههای تندرو) نیز زمینههای گفتوگو را فراهم کنند. در این گفتوگوها
باید شرایط بحرانی کشور و ضرورت گفتوگو برای وفاق ملی مطرح شود. در اینجا جا دارد
به آیه قرآنی اشاره کنم که آقای کرباسچی هم در مقدمه صحبت خود به آن اشاره کردند*.
توجه به این آیه قرآنی میتواند برای همه جریانات سیاسی ـ اعم از اصلاحطلبان و اصولگرایان
ـ مبنایی اعتقادی و آموزهای قرآنی باشد تا بر پایه آن، مناسبات خود را شکل دهند. در
سالهای 8 و 1337 که ما در مسجد هدایت پای درسهای «پرتویی از قرآن» آیتالله طالقانی
میرفتیم، ایشان طبق روش خود ایستاده سخنرانی میکردند و ما هم روی زمین مینشستیم.
ایشان در همان حالت به ما اشاره میکردند که «قُل تعالوا» (بیایید بالا). یعنی منیتها
و خودخواهیها را کنار بگذارید، سطح فکرتان را بالا بیاورید، اینقدر خمود و گرفتار
تحجر نباشید تا بالا بیایید. «الی کلمه سواء بیننا و بینکُم». میدانیم که خطاب این
آیه با اهل کتاب است. قرآن به اهل کتاب میگوید ما و شما اختلافاتی داریم اما عقلانیت
حکم میکند که روی وجوه اشتراک تکیه کنیم. یکی از ویژگیهای فرهنگ استبدادی این است
که من و شما اگر 95 درصد هم اشتراک داشته باشیم، ذهنمان روی همان 5 درصد اختلاف متمرکز
میشود. با مقداری پژوهش در اجتماع، این مساله آشکار میشود. قرآن به اهل کتاب میگوید
«الا نعبد الا الله» (جز خدای واحد نپرستیم) و «و لا نشرکُ به شیاً وَ لا یتَّخِذَ
بَعضُنا بعضاً ارباباً مِن دونالله» (کسی را به جای خدا ارباب نگیریم). بنابراین،
وقتی خداوند این آموزه را به ما میدهد که در قبال غیرمسلمانان چنین عمل کنیم و بر
اشتراکات تکیه داشته باشیم، طبیعی است که بین خودمان هم باید این آموزه قرآنی را رعایت
کنیم. ما همه مسلمانیم، ایرانی هستیم، پیامبر واحد و کتاب آسمانی واحد داریم. حال،
بخشی از ایرانیان از اهل سنت هستند. چرا وقتی این همه اشتراکات داریم، باید بیاییم
و روی جزئیات فقاهتی تشیع و تسنن متمرکز شویم و بگوییم با هم اختلاف داریم؟ آیا این
رویه با آیه قرآن همخوانی دارد؟ این آیهای است که به نظر من، باید روی آن کار شود؛ چراکه واقعا آموزنده است. الان در کشورهای پیشرفته
کودکان را از همان دوران دبستان و دبیرستان طوری تربیت میکنند که وقتی وارد عرصه دانشگاهی
میشوند روی نقاط اختلاف تمرکز نمیکنند و حتی اگر یک دانشجو با فرد دیگر تنها 20درصد
اشتراک داشته باشد، به همان 20درصد توجه میکند و به سایر موارد و اختلافات کاری ندارد.
به همین جهت هم، این جوامع توسعه پیدا میکنند. در مقابل، ما در عرصه عمومی ایران میبینیم
که مدام به نقاط اختلاف پرداخته میشود که نشان میدهد از آموزههای قرآنی دور افتادهایم.
مورد آموزه دیگر در فرهنگ دینی ما، نامه شماره 53 حضرت علی(ع) به مالک اشتر است. در
آنجا میگوید: «ای مالک! تو باید همه رحمت، محبت و لطف خود را نسبت به همه داشته باشی؛
چراکه شهروندان مصری یا برادران دینی تو هستند و یا در انسانیت با تو مشترک هستند».
آیا از این قویتر میتوان
حقوق شهروندی را تعریف کرد؟ امام میگوید مستقل از اینکه افراد همکیش و همعقیده حاکم
نباشند، به صرف آنکه انسان هستند؛ باید با همه یکسان رفتار شود. به نظر من، این آموزههای
دینی میتواند مقداری در جهت عبور از موانع فرهنگی تحقق زمینههای وفاق ملی در جامعه
ما کمک کند. نیروهای سیاسی باید با هم گفتوگو کنند. ممکن است در مواردی هم اختلاف
داشته باشند و یا دچار اختلافات تاریخی باشند. باید اختلافات و تعارضات تاریخی را کنار
گذاشت و مسایل حال و آینده را نگاه کرد و در جهت مصالح ملی با هم گفتوگو کرد. البته
همزمان، باید گام دیگری برداشت که همانا فراهم کردن شرایط حداقلی برای فعالیت احزاب
و گروههای سیاسی است. درواقع، علاوه بر اصلاحطلبان، حاکمیت هم وظیفه دارد تا موانع
برطرف شود. همین که وزیر اطلاعات میگوید ما به مسایل شخصی افراد ورود نمیکنیم، گامی
در جهت فراهمسازی حداقلهاست. اصولا وظیفه وزارت اطلاعات ایجاد امنیت و احساس امنیت
در جامعه است و نه به وجود آوردن حس هراس و ناامنی (حتی برای مخالفان). حاکمیت باید
شرایطی را فراهم آورد که همه بتوانند در چارچوب قانون فعالیت کنند. اگر این گامها،
از سوی دولت و مجموعه نیروهای سیاسی برداشته شود؛ آنگاه در مرحله بعد میتوان «منشور
وفاق ملی» را تهیه و تدوین کرد. در این منشور، تعاریف، اصول، مبانی و اهداف فعالیتهای
سیاسی مشخص میشود. همچنین، برنامهریزی برای پیشبرد فرآیندی است که ما را از شرایط
کنونی به نقطه مطلوب (ایدهآل) وحدت و وفاق جامعه برساند. منشور میتواند این فرآیند
تدریجی و گام بهگام را تعریف و تقسیم وظایف کند تا با کمک گروههای سیاسی و اجتماعی
و نهادهای حاکمیتی بتوان منشور وفاق ملی را اجرا کرد و گامهای موثری در جهت تحقق وفاق
ملی برداشت که نتیجه آن، تامین منافع ملی و امنیت ملی و زمینهسازی برای توسعه ملی
و حل مشکلات کشور خواهد بود.
به مسوولیت دولت هم اشاره داشتید. با توجه به اینکه دولت یازدهم با صبغه
«فراجناحی» تشکیل شد و رئیسجمهور سعی کرد از معتدلین و عقلای هر دو جناح در کابینه
خود استفاده کند؛ مشخصا دولت روحانی چه نقشی میتواند در جهت فراهمسازی زمینههای
مذاکره و وفاق ملی ایفا کند؟
دولت برداشتن گام اول خود را در همان ابتدای کار با تدوین پیشنویس لایحه
حقوق شهروندی و نظرخواهی از کارشناسان شروع کرد. این لایحه الان آماده است اما با گذشت
دو سال از تشکیل دولت، هنوز از سوی رئیسجمهور ابلاغ نشده. گام اول دولت باید ابلاغ
همین لایحه حقوق شهروندی باشد که میتواند زمینههای سیاسی وفاق ملی را در کشور فراهم
کند. اصولاً دموکراسی یعنی اینکه با وجود اختلاف عقاید، همه حقوق شهروندی دارند و از
حق شرکت در انتخابات، فعالیت سیاسی و مشارکت در حاکمیت ملی برخوردار هستند و میتوانند
در قالب شوراهای شهر و روستا و در سطح ملی در مجلس، این حاکمیت و مشارکت سیاسی را عینیت
بخشند و با تقسیم وظایف، همه نیروهای اجتماعی در جایگاه خود قرار میگیرند. طبیعتا
بقیه قوا (قضاییه و مقننه) هم باید هماهنگ با برنامه وفاق ملی حرکت کنند. یعنی مجلس
باید منشور وفاق ملی را به صورت قانون دربیاورد و در آن وظایف دولت و احزاب و گروههای
سیاسی را مشخص کند. وقتی این منشور تبدیل به قانون و لازمالاجرا شد، قوه قضائیه هم
مسوولیت خواهد داشت تا از اجرای موازین قانونی حفاظت کند. بنابراین، هر سه قوه کشور
و نیز همه نهادهای مشورتی و حاکمیتی باید خود را با برنامه و منشور وفاق ملی هماهنگ
کنند.
نکته دیگر آن است که بحث «مذاکره ملی» همزمان
با نقطه اوج مذاکرات هستهای ایران مطرح شد. تحلیل شما از این همزمانی چیست؟ آیا مذاکرات
خارجی ایران (بهویژه با آمریکا) میتواند به الگویی برای تقویت گرایش به مذاکره در
داخل تبدیل شود؟
قطعا میتواند کمک کند. همانطور که ما تجربه کردیم با سیاست تنشزدایی،
تعامل و گفتوگو میتوانیم مشکلات خود را در سطح جهانی حل کنیم؛ آیا اینقدر خودمان
رشد پیدا نکردهایم که تنشهای داخلی را هم از طریق گفتوگو حل کنیم؟ چه دلیلی دارد
که ما نتوانیم تجربه خود در سطح جهانی را در سطح داخلی و ملی هم تکرار کنیم؟ بنابراین،
مذاکرات خارجی ایران برای حوزه داخلی هم تجربه مفیدی است. بهخصوص اینکه به امید به
نتیجه رسیدن مذاکرات و انجام توافق، این تصور نباید در جامعه بهوجود بیاید که فردای
توافق همه مشکلات حل خواهد شد. حل مشکلات بینالمللی ایران و رفع تحریمها فرآیندی
خواهد داشت که حداقل تا پایان سال 94 طول خواهد کشید تا این فرآیند تعهدات پیاده شود
و به تدریج پیامدهای تحریم با برنامهریزی همهجانبه رفع شود. در چنین شرایطی اگر پروژه
«وفاق ملی» محقق شود، بستری برای حل مشکلات داخلی کشور خواهد بود تا با مشارکت همه
مردم و گفتوگو بتوان در زمان کوتاهتری این برنامهها اجرا و بحرانها حل شود. به
نظر من، مقطع کنونی را باید مقطعی تاریخی دانست که با تجربه مذاکرات و تنشزدایی خارجی
و نوعی بازخوانی گذشته و رفتارهای داخلی بتوانیم مناسبات سیاسی را هم در سطح احزاب
و هم در سطح دولت – ملت حل کنیم،
شکافها را پر کرده و هماهنگی کاملی را بین ملت و حاکمیت به وجود آوریم که در آن، هم
نهادهای حاکمیتی در سر جای خود باشند و هم احزاب، مطبوعات و نهادهای مدنی بتوانند نقش
واسط و ناظر خود را ایفا کنند. از این منظر، شاید بتوان به فال نیک گرفت که در آستانه
حل مشکل تحریمها و مذاکرات هستهای، چنین گام بلند داخلی هم برداشته شود.
سوال جدی که وجود دارد درباره چشمانداز واکنش جریان مقابل است. آیا جریان
راست بهعنوان نیروی متصل
به قدرت اصولا انگیزه و منفعتی برای ورود به فاز مذاکره سیاسی در راستای وفاق ملی با
اصلاحطلبان و نیروهای بیرون از قدرت دارد؟ ضمن آنکه شما تجربه گفتوگو و مکاتبه با
موتلفه اسلامی در زمان حیات مرحوم عسگراولادی در دهه 80 را دارید که البته بیش از مکاتبه
به محاکمه نهضت آزادی از سوی موتلفه تبدیل شد و عملا نتیجه ملموسی به همراه نداشت...
من نمیدانم دوستان موتلفه چگونه میاندیشند؛ ولی نگاه ما در نهضت آزادی
این است که حزب موتلفه اسلامی یک جریان باسابقه تاریخی است که باید در جایگاه خود حضور
داشته باشد و این حضور را برای سلامت تحولات جامعه ایران مفید میدانیم. ما همیشه نسبت
به جریان موتلفه اسلامی احترام قائل بودهایم البته بهرغم کملطفیها و بیمهریهایی
که داشتند. آن مکاتبات دهه 80 هم با این هدف بود که با تکیه بر آموزههای قرآنی و معارف
دینی که داریم، گفتوگو و تحمل یکدیگر را یاد بگیریم. امروز هم باید با تکیه بر عقلانیت،
بر وجوه اشتراک تکیه کنیم و نه اختلاف و افتراق. ما باید با مذاکره و گفتوگو، وجوه
اشتراک خود را توسعه دهیم. من معتقدم ما میتوانیم نهتنها با موتلفه بلکه با همه احزاب
و گروههای سیاسی (چه اصلاحطلب و چه اصولگرا) تعامل داشته باشیم. ما در نهضت آزادی
و جریانهای نواندیشی دینی سوابق مربوط به تعامل تعالیبخش با روحانیت از دهه 20 به
بعد را داریم که کتابهایی هم در این باره منتشر شده است. ما همیشه اعتقاد داشتهایم
که باید با روحانیت و اسلام سنتی به شکلی تعالیبخش
تعامل داشته باشیم و این آموزهها را از آیات قرآن و تجربه تاریخی گرفتهایم و عقلانیت
هم به آن حکم میکند...
خواست و رویکرد شما به گفتوگو با محافظهکاران
و سنتگرایان مشخص است. پرسش درباره نوع مواجهه آنهاست که ظاهرا به علت تکیه بر قدرت،
اصولا منفعتی در گفتوگو و تعامل نمیبینند...
من فکر میکنم ما با اتکا به وظیفه دینی و اجتماعی که داریم، باید عمل
کنیم. ما وظیفه امر به معروف و نهی از منکر داریم و از این جهت، باید به این برادران
بگوییم که روش شما جز آنکه تیشه بر ریشه نظام و فراتر از آن منافع ملی ایران بزند،
حاصلی در بر ندارد. به خصوص با شرایط بحرانی حاکم بر منطقه، بیش از پیش باید بر منافع
ملی تکیه کرد و با کنار گذاشتن اختلافهای کوچک، با هم گفتوگو کنیم. همه تحلیلها
حکایت از آن دارد که هدف اصلی همه بحرانهای منطقهای، نظام جمهوری اسلامی و ایران
است. در این شرایط، باید دست به دست هم دهیم تا هم تمامیت ارضی کشور و هم اقتدار جمهوری
اسلامی را حفظ کنیم و در چارچوب قانون اساسی (میثاق ملی) مناسبات خود را تنظیم کنیم.
بهعنوان
سوال آخر، فکر میکنید تحولات سیاسی آینده بهویژه انتخابات مجلس دهم و تغییر احتمالی
ترکیب آن میتواند در تقویت حرکت به سمت وفاق ملی موثر باشد؟
من نسبت به آینده امیدوار هستم و فکر میکنم تحولاتی که در داخل کشور
شکل میگیرد، در جهت تشکیل مجلسی هماهنگتر با دولت است. مجلسی که از عقلانیت و انسجام
بیشتری برخوردار باشد تا بتواند در چارچوب
منافع ملی به وظایف خود عمل کند. من به آینده خوشبین هستم.
* قُل یا اهل الکتاب
تعالو الی کلمه سواء بیننا بینکُم الا نعبد الّا الله و لانُشرِکَ به شیاً ولا یتَّخِذَ
بعضُنا بعضاً ارباباً مِن دونالله فَاِن تَوَلوّا فقولوا اَشهَدوا بانّا مُسلِمونَ
(آل عمران – 64)
منبع: هفته نامه صدا، شنبه 13 تیرماه 1394
No comments:
Post a Comment