گفت و گو با مهندس محمد توسلی:
بازرگان با خداپرستان سوسیالیست
زاویه داشت
نزدیک به دو دهه پس از شکل گیری نهضت خداپرستان
سوسیالیست بود که به ابتکار مهندس بازرگان و همراهی آیت الله طالقانی و یدالله
سحابی نهضت آزادی ایران با رویکرد ملی- مذهبی و تاکید بر چهار اصل، اسلامیت،
ایرانیت، مشروطه خواهی و مصدقی بودن هویتش را اعلام و حیات سیاسی اش را اعلام کرد.
حال پس از گذشت بیش از پنج دهه از عمر این تشکل، محمد توسلی نخستین شهردار تهران
پس از انقلاب 57، دبیر کل نهضت آزادی ایران و جانشین مرحوم ابراهیم یزدی، دبیر کل
پیشین نهضت آزادی و خداپرست سوسیالیست دهه
20 شده است. اگر چه نام برخی از چهره های برجسته نهضت آزادی را می توان در جریان
فکری محمد نخشب یافت، اما توسلی معتقد است که بنیانگذاران نهضت آزادی ایران همواره
مستقل ازنهضت خداپرستان سوسیالیت عمل کرده اند.
·
چه ارتباطی میان نهضت آزادی و نهضت خداپرستان سوسیالیست وجود داشت؟ آیا نهضت
آزادی را می توان ادامه راه جریان فکری مرحوم نخشب دانست؟
برای پاسخ به این سوال باید به رویدادهای دهه 20 بازگشت و
شرایط آن مقطع تاریخی را مرور کرد. بعد از شهریور1320 و خروج رضاشاه از ایران و
بازشدن فضای سیاسی جناحهای مختلف وارد عرصه سیاسی شدند. حزبی که سابقه بین المللی
داشت و پیش از شهریور 20 نیز در ایران فعالیت داشت، همان ماجرای گروه 53 نفر و
زندانی شدنشان، بنابراین بطور طبیعی پس از آن تاریخ از فرصت استفاده کردند و در
اوایل سال 1321 حزب توده را تشکیل دادند و با همان ایدئولوژی از تمام ظرفیتهایشان
برای توسعه فکری خود در ایران استفاده کردند.
تقریبا فضای
دانشگاه های ما در اختیار این حزب بود و نسل جوان را تحت تاثیر قرار داده بود.
آنها برای اینکه جوانهای مذهبی را هم از نظر فکری منقلب بکنند شعار میدادند که «دین
افیون توده هااست» و استنادشان هم به برخی خرافاتی بود که از قرن دوم آغاز و در دوران
صفویه توسعه پیدا کرده بود . در چنین فضایی که جریان مارکسیستها و در راس آنها
حزب توده فعالیتهای اجتماعی خود را آغاز کرده بودند، جریان دیگری فعالیت اجتماعیاشان
را آغاز کردند؛ کسانی که در دوران رضاشاه برای تحصیل به خارج از کشور سفر کرده
بودند و با دنیای غرب و تمدن جدید آشنا شده بودند و مبانی اعتقادی اسلامی داشتند،
با نگاه دیگری کارشان را آغاز کردند .
اگر به خاطرات مهندس بازرگان که در دفاعیات دادگاه نظامی سال
43 مطرح شده و در مجموعه آثار شماره 6 ایشان نیز ارائه شده است توجه شود، خواهید
دید که هفت سال زندگی ایشان در غرب چه تحولاتی در نگاه و مبانی فکری و اندیشه
ایشان بوجود آورد و چگونه ایشان به جوهر تمدن غرب وقوف پیداکرد،اینکه چگونه آنها
پیشرفت کردند و این نکته را مطرح میکند که " من مسلمان رفتم و مسلمان تر
برگشتم".
محور اندیشه بازرگان آیه:"ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا
ما بانفسهم" بود. برخلاف مشی سید جمال
الدین اسدآبادی که معتقد بود تحولات اجتماعی باید از بالا آغاز شود و از همین رو
تمام ظرفیت اش را برای ارتباط در سطح قدرت با شاهان و سلاطین به کارگرفته بود و در
آخرین ایام زندگی اش پس از بازگشت از طریق ترکیه افسوس آن داشت که چرا عمرش را تلف
کرده است. اما بازرگان، سحابی و طالقانی با استناد به این آیه از قرآن و تجربه
بشری بر این باور بودند تا شرایط فرهنگی اجتماعی مردم ما متحول نشود، انتظار تحول
در جامعه دور از واقع نگری است. بنابراین از همان تاریخ این سه بزرگوار که امروز
از پیشگامان روشنفکری دینی محسوب میشوند تمام تلاش خود را صرفا در عرصه فرهنگی
اجتماعی متمرکز کردند که در آثار این بزرگان در دهه 20 و دهه های بعدی کاملا منعکس
است.
البته این راهم اضافه کنم که جمعی از شخصیت های خارج رفته و
تحصیل کرده آن دوران هم بر این اندیشه بودند که ما باید دستاوردهای تمدن غرب را در
داخل پیاده کنیم که این جریان نیروهای ملی هستند که ابتدا در سال 1322 حزب ایران
را تشکیل دادند.
اما در این فضایی که در دانشگاه بوجود آمده بود و هم حزب
توده و بهایی ها بطور سازمان یافته فضای دانشجویی و دانشگاهی ما را در انحصار خود
گرفته بودند، برخی از فرزندان خانواده های مسلمان آگاه که غیرت دینی داشتند در
مواجهه با این برخوردها احساس نگرانی داشتند. مرحوم دکتر محمد نخشب آموزش دیده
دانشکده حقوق و مرحوم مهندس جلال آشتیانی فارغ التحصیل دانشکده فنی ( فرزند میرزا
مهدی آشتیانی استاد برجسته فلسفه الهیات) از همین قشر بودند و احساس مسئولیت میکردند
و در تلاش بودند تا بطور مخفی با بدنه دانش آموزی کار اجتماعی را شروع کنند. در
سال 1323 نهضت خداپرستان سوسیالیست اولین اجتماع سیاسی جوانان مسلمان بود که بطور
مخفی تشکیل شد.
خاطرات مرحوم دکتر ابرهیم یزدی بهترین روایت را (جلد اول -
شصت سال صبوری و شکوری) از این ایام دارد.
خود ایشان و برادر بزرگشان آقای دکتر کاظم یزدی و برادر دیگرشان دکتر اسماعیل یزدی
در دوران دانش آموزی هم تحت تاثیر همین فضا قرار گرفته بودند و در جلسهای که آقای
نخشب با دانش آموزان مدرسه دارالفنون داشت وقتی که آمادگی دانش آموزان را متوجه میشود
نهضت خداپرستان سوسیالیست و مرامنامه و اهدافشاش را به آنها معرفی میکند و به
این ترتیب آنها را با نهضت خداپرستان سوسیالیست آشنا و بعد جذب میکند.
البته مهندس آشتیانی بیشتر در زمینه های فکری و فلسفی کار
میکرد و با زبان فلسفه به نوعی گفتمان مارکسیست ها را نقد میکرد. از جمله آثار
معروفی که بعدها مهندس آشتیانی تالیف کرد کتابی است به نام «اسلام مکتب رئالیسم» که
در آن میگوید نه ایده الیسم و نه ماتریالیسم بلکه مکتب واسطه که رئالیسم است
بایستی مورد توجه قرار گیرد. پایه و اساس فکری سوسیالیست های خدا پرست بر این منطق
متکی بود که اگرچه حزب توده و مارکسیست ها به دنبال عدالت اجتماعی هستند ما هم به
دنبال عدالت اجتماعی هستیم؛ اما مگر امکان دارد که عدالت اجتماعی بدون باور به ارزش
های «خدا و آخرت» امکان پذیر باشد. حزب توده و مارکسیست ها معتقد بودند که همه مردم
کار کنند ولی به اندازه نیاز خود دریافت کنند. انسان چه انگیزه ای می تواند داشته
باشد که کار بکند و مازاد تولید و درآمدش را در اختیار دیگران قرار دهد؟
نخشب این موضوع را مطرح میکند که ما با عدالت که یک فضیلت
انسانی واصل دینی هم هست موافق هستیم، همانطور که همه انبیاء آمده اند تا "لیقوم
الناس بالقسط" عدالت توسط مردم بر پا شود. یکی از فضایلی که انبیاء به دنبالش
بودند عدالت است اما پرسش اصلی این است که آیا امکان دارد کسی به خدا و آخرت باور
نداشته باشد و بتواند آن راهکاری که مارکسیستها باور دارند را جامه عمل بپوشاند. به همین مناسبت
این نهضت را خداپرستان سوسیالیست نامیدند. یعنی بدون خداپرستی ممکن نیست که اندیشه
سوسیالیسم و عدالت و برابری در جامعه تحقق پیدا کند.
·
این جریان با مهندس بازرگان و سحابی و افرادی که بعدها نهضت آزادی را تشکیل
دادند چه ارتباطی داشت؟
این مجموعه با مهندس بازرگان و دکتر سحابی ارتباطی نداشتند.
در سال 29 و در آستانه نهضت ملی ایران، دکتر نخشب که فردی پرشور و علاقهمند بود
در فضای عمومی و علنی کار بکند پیشنهاد فعالیت علنی را در شورای مرکزی آن نهضت
مطرح میکند اما رای نمیآورد و اکثریت با پیشنهاد او موافق نبودند. اما مرحوم
نخشب بدون موافقت همکاران خودشان در شورای مرکزی نهضت خدا پرستان رأسا اقدام به
تاسیس «جمعیت آزادی مردم ایران» می کند و از اینجا راهشان از مهندس آشتیانی و
دیگران جدا می شود . با این توضیحات باید گفت که نهضت خداپرستان سوسیالیست واکنشی
طبیعی بود از شرایطی که حزب توده بوجود آورده بود درحالی که بازرگان، سحابی و
طالقانی بصورت واکنشی عمل نکردند و به صورت راهبردی ابتدا زیرساخت های فرهنگی و
اجتماعی را هدف قرار دادند و در مرحله بعد بر اساس ضرورت ها وارد عرصه فعالیت
سیاسی شدند. به همین مناسبت این جریان توانسته تا امروز راهش را ادامه بدهد.
·
پس نمی شود گفت که اعضای نهضت آزادی از فرزندان فکری خداپرستان سوسیالیست محسوب
می شوند؟
خیر؛ پیشگامان روشنفکری دینی و بنیانگذاران نهضت آزادی
ایران قبل و مستقل از نهضت خداپرستان سوسیالیست عمل کرده اند. اما بعضی اشخاص مثل دکتر
ابراهیم یزدی در دوران دانش آموزی در آن مجموعه آموزش دیده بود و بعدها که وارد
دانشگاه می شود در انجمن های اسلامی دانشجویان با مهندس بازرگان و در مسجد هدایت
با آقای طالقانی پیوند میخورد و تا آخرین روزهای حیاتش این مسیر فکری را ادامه میدهد.
دکتر یزدی در خاطراتشان توضیح داده اند که مدتی در نهضت خداپرستان سوسیالیست بودند
اما وقتی که در دوران دانشجویی با بازرگان و طالقانی ارتباط برقرار کردند همان
گفتمان روشنفکری که متکی بر آزادی و دموکراسی و عدالت و حاکمیت ملی است را پیش میگیرد
که در واقع به لحاظ سیاسی همان راه دکتر مصدق است. اتفاقا مهندس بازرگان با یک
نگاه راهبردی همواره نسبت به گفتمان خدا پرستان سوسیالیست زاویه داشت.
·
با مرحوم نخشب و نهضت خداپرستان سوسیالیست؟
با مارکسیستها و نگاه سوسیالیستی که در جامعه مطرح بود. چون
وقتی سوسیالیسم را با هر پسوندی مطرح کنید خود به خود ارتباط فرهنگی و تاریخی با
جریان مارکسیستی در ایران ارتباط پیدا میکند. اتفاقا مهندس بازرگان ضمن اینکه به
عدالت اجتماعی باور داشت اماهیچگاه واژه سوسیالیسم را برای بیان ا تفکر خود به کار
نبرد. وقتی شما سوسیالیسم را مطرح می کنید خود بخود با فرهنگ مطرح مارکسیستی تداعی
پیدا میکنید. حتی مرحوم طالقانی که همواره بر عدالت اجتماعی و برابری و حقوق
بنیادی انسان تاکید دارد در آثارشان از جمله در «اسلام و مالکیت» از واژه
سوسیالیزم استفاده نکرده اند زیرا فرهنگ مارکسیستی در جامعه ما ریشه و نفوذ عمیقی
داشت و متاسفانه بعد از انقلاب هم ادامه پیداکرد و بسیاری از مشکلات امروز جامعه ما
هم به نوعی در همین راستا قابل تبیین است. بعد از انقلاب که مهندس بازرگان در دولت
موقت مسئولیت داشتند و جریان چپ حاکم بود،
انقلاب هم تحت تاثیر فضای چپ قرار داشت بسیاری از کارخانه های صنعتی کارآفرینان و
بانک ها با مصوبه شورای انقلاب، ملی اعلام شدند. اما بازرگان و دولت موقت به رغم
عدم موافقت اصولی با آنها با تعهد قانونی به عنوان مجری مصوبات شورای انقلاب آن ها
را اجرا میکردند. برای اینکه این موضوع را مستند بکنم به سخنرانی ایشان در
اردیبهشت سال 59 در همان بحبوحه ای که جریان چپ در ایران حضور گسترده داشت و رسانه
ها را در اختیار دارد، در حسینیه ارشاد سخنرانی با عنوان « خدمات و خیرات در
جمهوری اسلامی ایران» ( مجموعه آثار 16) دارد و توضیح میدهد عدالت در جامعه ای بر
قرار می شود که انسان آزاد باشد بنابراین مناسبات اقتصادی باید آزاد باشد و انسان
ها آزاد باشند و درآمد داشته باشند اما بیش از نیاز خود مصرف نکنند و مازاد درآمدشان
را داوطلبانه و قانونمند به جامعه بازگردانند و به استناد آیات قرآن این موضوع را
مطرح میکنند.
بنابراین نگاه
عدالت اجتماعی که بازرگان و یاران ایشان داشتند در مبانی قرآنی و امروز هم در
تجربه بشری دیده میشود. تجربه انقلاب های مارکسیستی هم نشان داده است که دستاوردآن
گفتمان هیچگاه عدالت مورد انتظارشان نبوده است. نمونه زنده آن دستاوردهای انقلاب
مارکسیستی روسیه شوروی است؛ به رغم اینکه این تفکر را داشتند ولی فساد و نابرابری
در آن جا کاملا مشهود است. بنابراین من بر این باور هستم که مهندس بازرگان شخصیتی
است که توانسته در آن دوران با آگاهی مقاومت بکند و تحت تاثیر سلطه فرهنگ مارکسیستی
قرار نگیرد و در حدود هفتاد سال همان نگاه راهبردی خودش را دنبال بکند. به نظر من
این از نکات کلیدی و برجسته شخصیت بازرگان
است.
·
به نظر میرسد که مرحوم نخشب و جریان فکری ایشان به دنبال پیوند سوسیالیسم با
اسلام یا تشیع بودند و متفکری چون دکتر علی شریعتی نیز اسلام را به مثابه راه سومی
میان مارکسیزم و سوسیالیزم عنوان میکند با این اوصاف میشود گفت که این جریان در
پی بومی سازی اندیشه سوسیالیزم بود؟
بله وقتی افرادی مثل مرحوم نخشب تحت تاثیر مطالعات
مارکسیستی قرار میگیرند و در عین حال مسلمان نیز هستند و نمیتوانند مارکسیست
باشند پس بین این دو پیوند ایجاد میکنند و میگویند که ما سوسیالیزم و عدالت
اجتماعی را قبول داریم اما بدون جهانبینی توحیدی امکان ندارد به آرمان سوسیالیزم
رسید.
اتفاقا دکتر شریعتی هم در آثارش کاری بزرگ و بسیار گسترده
تر از نخشب را انجام داد. آثار شریعتی و آن گفتمانی که در حسینیه ارشاد مطرح میکرد
توانسته نسل جوان قبل از انقلاب ما را از غلطیدن در ورطه مارکسیسم نجات بدهد. حزب
توده و جریان های چپ مارکسیسم حتی در خارج از کشور حضور داشتند وخود ما که انجمن
اسلامی دانشجویان را در اروپا و آمریکا پایه گذاری کردیم همواره با این چالش مواجه
بودیم اما پس از آنکه آثار دکتر شریعتی از همان سالهای 48 -49 به خارج از کشور میرود
و انجمنها را متاثر میکند بتدریج نفوذ کنفدراسیون و جریانهای چپ مارکسیستی کاهش
پیدا می کند و انجمن های اسلامی نقش اکثریت را پیدا میکنند بطوری که فعالیت های
متمرکز کنفدراسیون عملا در سال 54 متوقف می شود.
·
همانطور که میدانید جریان فکری خداپرستان سوسیالیست قائل بر شورایی شدن همه
امور اجرایی بود و بر آن تاکید نیز داشت، مواضع نهضت آزادی ایران و مهندس بازرگان
با این شیوه از اجرای کشور چگونه بود؟
در اسفند سال 57 ما در مدیریت شهر تهران از جمله یک کار
اساسی را پایه گذاری کردیم، یکی بحث تهیه پیش نویس قانون شورای شهر بود و دیگری اصلاح
ساختار شهر تهران که 12 منطقه بی رویه بود. مطالعاتی صورت گرفت و قانونِ شورای
محله، منطقه و پارلمان شهری ( مدیریت واحد شهری) تهیه و فرایند مطالعات آن طی شد و
نهایتا در مهر ماه 58 به تصویب شورای انقلاب رسید و در مرحله بعد هم در اصول فصل
هفتم در قانون اساسی تبلور پیداکرد.
مرحوم طالقانی هم یکی از منادیان شوراها بعد از انقلاب بود
و حتی قبل از تدوین قانون اساسی، شوراها در برخی از شهرهای کشور مثل سنندج و
قزوین تجربه شد و خیلی از مشکلات را حل کرد. خود ما در شهر تهران با کمک شورای
محلات و مردم توانستیم کارهایی را انجام بدهیم که در شرایط عادی امکانپذیر نیست.
بنابراین مهندس بازرگان و جریان روشنفکری دینی به استناد آیه قرآن "وامرهم
شورا بینهم" بر این باور بودند که کار مردم را باید به دست مردم سپرد. اما
آنچه که امروز ما در کشور شاهد هستیم وضع ناهنجار مدیریتی است که دولت بزرگ شده و عملا
مردم نقش واقعی در حاکمیت ندارند و شورایی شدن امور همان مسئله ای بود که ما در
سال 57 مطرح کردیم و در شورای انقلاب تصویب شد.
اما با گذشت چهار دهه بخاطر آن نگاهی که مدیریت از بالا هست
این موضوع عملی نشد. به رغم اینکه سال 93 هم در دولت آقای روحانی «لایحه مدیریت
یکپارچه شهری» مطرح شده است اما بخاطر همین مقاومت هایی که وجود دارد هنوز دولت
نتوانسته کار موثری در این خصوص انجام بدهد. بنده به دفعات در یادداشت هایم و در
دیدارهای حضوری که با برخی مسئولان داشته ام این مطلب را تصریح کرده ام که این دولت
و شوراهای شهر در چنین ساختاری هرگز نمیتواند به وعده هایشان و مطالبات مردم پاسخ
دهند.
·
پس شما معتقد هستید که همه امور اجرایی شورایی شود و بخش کوچکی در اختیار دولت
باشد؟
مدیریت واحد شهری باید بصورت قانونی به تدریج در دست مردم قرار
گیرد. البته نه فقط خدمات شهرداری بلکه همه خدمات مورد نیاز مردم اعم از آب، برق،
گاز و حتی پلیس باید در دست و نظارت مردم
باشد. کشورهای توسعه یافته ی در اروپا و آمریکا را فراموش کنید؛ هیچ کشور درحال
توسعه ای مثل ترکیه، مالزی و هندوستان را نمیتوانید بیابید که چنین ساختار
مدیریتی داشته باشد و همه چیز در دولت متمرکز باشد. بنابراین تنها راهکار و
پیشنیاز اجرای برنامه های توسعه و پاسخ به مطالبات مردمی این است که ساختار مدیریت
کشور به نحوی اصلاح شود که کار مردم به دست مردم سپرده شود. این حرف بنده نیست
بلکه اصل 56 قانون اساسی است و اصول فصل هفتم آن است. قانون اساسی در ابتدای راه
با هوشمندی این راهبردها را پیش بینی و ضرورت ها را مطرح کرده است.
·
چرا این اصول اجرایی نشده؟
نگاه اسلام سنتی و فقاهتی، همان نگاه ملا احمد نراقی و شیخ
فضل الله نوری که در بدنه روحانیت و حاکمیت مطرح است و عملا نمی پذیرند که مدیریت
از پایین باشد و مردم بر سرنوشت خود حاکم باشند و معتقدند که مدیریت باید از بالا
باشد و ضل اللهی باشد درحالی که حکومت از جانب خدا بر اساس آموزه های قرآنی و از
جمله اصل 56 قانون اساسی به مردم واگذار شده است.
·
این نوع نگرش در مدیریت دخالت مردم را مانع مشروعیت حاکمیت می داند؟
این یک بحث طولانی و نظری و خارج از ظرفیت این گفت و گواست.
ملا احمد نراقی از 150 سال قبل بحث ولایت فقیه را مطرح کرد و آیت الله خمینی هم
همین نظر را داشتند که در قانون اساسی نیز آمد و تبدیل به ولایت مطلق فقیه شد. اما
شیخ مرتضی انصاری شاگرد ملا احمد نراقی که از فحول علمای حوزه است و کتاب «
مکاسب»ش در حوزه تدریس می شود با یک تعبیر بسیار ادبی و زیبا نظر استادش را نقد میکند.
ایشان ولایت فقیه را محترمانه به «کخرط القطاع» توصیف می کند. یعنی وقتی که شما دست
روی ساقه تیغ دار نیشکر می کشید چه احساس ناهنجاری پیدا می کنید! شیخ مرتضی انصاری
ولایت فقیه را اینگونه توصیف می کند. آخوند خراسانی و نائینی در گذشته و امروز
آقای سیستانی در عراق و بسیاری دیگر از مراجع و عالمان دینی با این نظریه مخالف بوده و هستند. این نگاه و نظریه
ولایت فقیه به عنوان یک دیدگاه محترم است اما با توجه به عملکرد آن در این چهار
دهه به نظر می رسد بایستی دیدگاه های دیگر نیز مورد توجه قرار گیرند.
بنابراین به نظر
بنده راهکار اصلاح این است که یک تحول دیدگاهی و اصلاح درون حوزوی بوجود بیاید
بدون آنکه ساختار اصلی قانون اساسی تغییر کند ولی اصول مربوط به حاکمیت ملت چون
اصل 56 بطور کامل مورد عمل قرار بگیرد. در این اصل تصریح شده است که حکومت از آن
خداست و او انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش
حاکم ساخته است و هیچ کس حق ندارد این حق را
از مردم سلب بکند یا در خدمت فرد یا گروهی خاص قرار دهد. این نگاهی است که
پیشگامان روشنفکری دینی مثل مرحومان
بازرگان، طالقانی و سحابی از شهوریو 20 داشتند و در آثارشان نیز کاملا مشهود
است.
منبع: ماهنامه نسیم بیداری - شماره 82 – اردیبهشت 97
No comments:
Post a Comment