Thursday, February 20, 2020

معامله قرن یا معامله برای جلوگیری از صلح و عدالت


بسمه تعالی
 معامله قرن یا معامله برای جلوگیری از صلح و عدالت
تاسیس «دولت اسراییل» در کوتاه‌ترین زمان پس از جنگ دوم جهانی و ساعاتی پس از اعلام از پیش‌ طراحی شده پایان حاکمیت استعماری بریتانیا بر سرزمین‌های فلسطینی، حاصل زد و بندهای سیاسی و تضادهای ساختاری بین‌المللی بود که در راستای تداوم حضور و سلطه نظام سرمایه‌داری جهانی بر خاورمیانه، فرصت‌طلبانه از فضای جنگ سرد و ترویج کمونیسم‌هراسی  [Red Phobia]در منطقه و آسیب‌های روانی و انسانی پدید آمده از کشتار گسترده یهودیان به وسیله دولت‌ نژادپرست آلمان هیتلری بهره جست و سرانجام، با تمسک سردمداران صهیونیست به تاریخی التقاطی و برآمده از اجزایی از «واقعیت» و «اسطوره» و بی‌اعتنا به حق حاکمیت سرزمینی فلسطینیان و روح اعلامیه جهانی حقوق بشر و در پیِ گسترش فضای وحشت و تروریسم ناشی از کشتار دیریاسین در آوریل 1948، در 14 می همان سال، جغرافیای سیاسی تحمیلی و کشوری جعلی با عنوان «اسراییل» تاسیس شد که تنها دربرگیرنده اقلیتی کوچک از ساکنان آن سرزمین بود.
«اسراییل» با پشتیبانی گسترده و ناموجه دولت‌های اروپایی و امریکایی و با رضایت و همکاری صریح سران حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی و متاثر از توسعه‌نایافتگی، تفرقه و انفعال حکومت‌ها در کشورهای مسلمان جهان ایجاد شد. دولت سرخ شوروی، به رغم شعارهای انسان‌دوستانه و ادعاهای بی‌پایه دفاع از خلق‌های ستمدیده جهان و مبارزه با بهره‌کشی، تبعیض و بنیان‌های «امپریالیسم جهانی» و «صهیونیسم بین‌الملل»، از جمله نخستین دولت‌هایی بود که تنها دو روز پس از اعلام تاسیس اسراییل، موجودیت آن را به رسمیت شناخت.
 وضعیت عصر جدید جهانی و رشد جنبش‌های اجتماعی ضد جنگ و ضد تبعیض‌نژادی در اروپا و امریکا که ناشی از تجربه‌های عینی دو جنگ جهانی و محصول ناگزیر رواج فزاینده ارزش‌های دمکراتیک و حقوق بشری در نیمه دوم قرن بیستم و نیز، انقلاب الکترونیک و گسترش امکانات رسانه‌های مستقل بود، سبب شد که تداوم حاکمیت نژادپرست، غیرانسانی و توسعه‌طلب اسراییل که یورش نظامی به سرزمین‌های همسایه مانند مصر، سوریه، لبنان و اردن را تا چند دهه در دستور کارش داشت، افکار عمومی جهان، به ویژه آزادی‌خواهان آمریکا و اروپای غربی را به شدت نگران و دولت‌ها و نظام سیاست جهانی را به یافتن راهبردها و راه‌کارهای صلح‌آمیز وادار کند.
صدور دو قطعنامه مهم 242 و 338 شورای امنیت سازمان ملل متحد و امضای دو پیمان مهم «کمپ‌دیوید» و «اسلو» مبتنی بر ضرورت پایان دادن به اقدامات صلح‌ستیزانه اسراییل و به رسمیت شناختن «فلسطین» بود. اگرچه این دو پیمان، کاستی‌های اساسی در زمینه حفظ انسجام سرزمینی و تامین حقوق بنیادین و حاکمیت ملت فلسطین داشت، شامل تعهداتی راهبردی به شرح زیر بود که می‌توانست در دراز مدت، منشاء خیر همگانی برای مردم جهان و ملت فلسطین باشد.
 «به رسمیت شناختن دولت مستقل فلسطینی در دو منطقه جداافتاده از هم در کرانه باختری و نوار غزه، تضمین امنیت و سلامت ساکنان کشورهای منطقه، بازگشت به مرزهای شناخته شده پیش از عملیات نظامی سال  1967 و از جمله، عقب‌نشینی از بلندی‌های جولان و بازپس دادن صحرای سینا، توقف شهرک‌سازی‌های یهودی‌نشین و تخلیه شهرک‌های واقع در خاک فلسطین مستقل، استقرار نیروهای حافظ صلح سازمان ملل در نوار مرزی سینا، بازگشت آوارگان فلسطینی به سرزمین مادری، برخورداری مشترک فلسطینیان و اسراییلی‌ها از «بیت‌المقدس» و متقابلاً، حق گذار آزاد کشتی‌های اسراییلی از تنگه دریایی سوئز و به رسمیت شناختن دولت و کشور اسراییل از سوی ملت فلسطین» از جمله تعهدات راهبردی این اسناد بین‌المللی به شمار می‌آیند.
براثر چند رویداد منطقه‌ای مانند اشغال سفارت امریکا در آبان 1358و ادامه گروگان‌گیری به مدت 444 روز، اشغال کویت توسط ارتش بعث عراق، حضور سپاه پاسداران در فراسوی مرزهای ایران و شکل‌گیری سیاست خارجی ناشی از آن و ترویج شعارهای «صدور انقلاب» و «محو اسراییل از روی کره زمین» جریان‌های سیاسی و اقتصادی نومحافظه‌کار در انگلستان و آمریکا تقویت شدند و جریان‌های راستگرای اسراییلی به طراحی دکترین امنیت ملی محافظه‌کارانه‌ای پرداختند که بر پایه آن، پذیرش هرگونه صلح با فلسطینی‌ها در دراز مدت، منجر به تهدید بقای پایدار اسراییل خواهد شد. در نتیجه، سال‌هاست که ناقضان و مانعان اصلی پیشبرد روند صلح، جریانات تندرو و افراطی اسراییلی هستند.
 با این همه، تحت تاثیر افکار عمومی مردم جهان، به ویژه مردم امریکا و اروپا، حمایت‌های صوری و تشریفاتی از این پیمان‌ها و قطعنامه‌های شورای امنیت، همواره در طول سالیان گذشته ابراز شده است. اما اقدامات دو سال اخیر دولت ترامپ در رسمیت دادن به اشغال بلندی‌های جولان، موافقت با اعلام بیت‌المقدس به عنوان پایتخت اسراییل و سرانجام، رونمایی از «معامله قرن» که مبتنی بر نادیده گرفتن عموم تعهدات یادشده دولت اسراییل است و مسخ فرآیند صلح و خنثی کردن تلاش‌های طولانی برای دستیابی به آرمان‌های انسان‌دوستانه ارزیابی می‌شود، تیرخلاصی به روند صلح خاورمیانه، پیمان‌های جهانی و الزامات ناشی از قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل متحد زد.
در سال‌های اخیر، دولت ترامپ با خروج از «یونسکو»، «معاهده زیست‌محیطی پاریس» و مهم‌تر از همه، نقض و خروج یک‌جانبه و غیرمسئولانه از «برنامه جامع اقدام مشترک» موسوم به «برجام»، نشان داده است که علاقه و تعهدی نسبت به راه‌کارهای صلح‌آمیز جهانی ندارد و در صدد تحمیل ماجراجویی‌های نظامی و جنگ‌افروزانه است و در آخرین گام، با رونمایی و اعلام «طرح صلح ترامپ» در 28 ژانویه 2020 (8 بهمن 1398) شرایط بسیار سخت و پیچیده‌تری را پیش روی ملت فلسطین و مردم خاورمیانه نهاده است.
 «معامله قرن» به ابتکار دولت‌های راستگرای نتانیاهو و ترامپ و بدون دخالت و مشارکت طرف فلسطینی تهیه شده است و ادعا دارد که در برابر امتیازات بیشتری که به سود اسراییل می‌گیرد، جواز اعلام کشور و دولت مستقل فلسطینی را صادر خواهد کرد. در تهیه این طرح، ذینفع اصلی غایب بود و حقوق بنیادین و حق حاکمیت ملی یک کشور مستقل، انکار شد و بدین‌سان، ملت فلسطین در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته و مواجه با کشوری محصور از هر سو هستند که فاقد ارتش و حقوق دفاعی است، تسلطی بر مدیریت مرزهای خود ندارد و هر لحظه در معرض تهدید دوباره قرار دارد. از همین رو، طرح یاد شده، به جهت نادیده گرفتن ملاحظات انسانی، الزامات سیاسی و ضرورت‌های راهبردی فرآیند دستیابی به صلح پایدار و استقرار دمکراسی در منطقه، بلافاصله از سوی گروه‌های سیاسی موثر و به ویژه «دولت خودگردان فلسطین» مردود اعلام شد.
«معامله قرن» در حالی بر مردم ستم‌دیده فلسطین تحمیل شده است که آنان، بیش از هر زمان در گذشته، بدون پشتیبانی واقعی دولت‌های مدعی حقوق بشر و حتی حاکمان کشورهای مسلمان، در تنگنا قرار گرفته‌اند. این طرح یک‌سویه که بدون دریافت تایید و موافقت طرف فلسطینی، تدوین و رونمایی شده است، حکایت از توافق‌های پشت پرده و هم‌گرایانه دولت‌های راستگرای آمریکا، اسراییل و برخی دولت‌های عربی منطقه دارد. حضور و مشارکت شرم‌آور و تاسف‌انگیز دولت‌های امارات متحده عربی، اردن، بحرین و عمان و ..... در مراسم رونمایی طرح «معامله قرن» دلالت بر عقب‌نشینی آشکار حکومت‌های عربی از «آرمان فلسطین» و ایجاد وحدتی راهبردی با دولت اسراییل دارد و موجب خیره‌سری روزافزون اسراییل، سرافکندگی ملل مسلمان و عدالت‌خواهان جهان و تضعیف بیشتر حقوق و هویت ملت فلسطین خواهد شد.
نهضت آزادی ایران یادآوری می‌کند که «مساله فلسطین» نه تنها مساله‌‌ای هویتی و بحرانی عربی و اسلامی، بلکه بحرانی انسانی و فاجعه‌ای جهانی است و عملکرد دولت اشغال‌گر اسراییل با پشتیبانی متحدانش، مصداق آشکار‌ترین، طولانی‌ترین و فراگیرترین فرآیند «نقض حقوق انسانی، نسل‌کشی و جنایت علیه بشریت» در هفت دهه اخیر و پس از جنگ دوم جهانی به شمار می‌رود و هشدار می‌دهد که تداوم اشغال‌گری دولت اسراییل و نادیده گرفتن حقوق اساسی و حاکمیت ملت فلسطین بر سرنوشت سیاسی و اجتماعی خویش، عامل اصلی تروریسم در خاورمیانه و در تعارض جدی با ثبات و صلح منطقه است.
نهضت آزادی ایران در سال‌های پس از اشغال فلسطین به وسیله صهیونیست‌ها، همواره از حقوق پایمال شده و طرح و پیگیری «آرمان انسانی فلسطین» دفاع کرده است و در راستای مبارزه برای آزادی، حقوق بشر، عدالت، تعالی اخلاقی و تقویت روحیه برادری و تقوا، حمایت از نهضت‌ آزادی‌بخش ستمدیدگان فلسطینی را جزء برنامه‌ها و تعهداتش نهاده است و در تداوم سابقه مواضع و عملکرد سیاسی پیشگامان نهضت آزادی در پیش از انقلاب و حضور و همراهی شخصیت‌هایی مانند شهید چمران در خط مبارزه با دولت نژادپرست اسراییل، زنده‌یاد دکتر ابراهیم یزدی وزیر خارجه دولت موقت مهندس مهدی بازرگان و دبیرکل فقید نهضت آزادی ایران، نام‌گذاری آخرین جمعه ماه رمضان را به نام «روز قدس» پیشنهاد کرد تا ملت ایران که سابقه بیش از یک قرن قیام و مبارزه برای آزادی، حقوق انسانی و حاکمیت ملی را در کارنامه تاریخی و سیاسی خویش دارد، فریاد مشترک دادخواهی و اعتراض به ظلم بزرگ «اسراییل» را طنین‌افکن کند و از کشورهای مسلمان و سایر آزادی‌خواهان و عدالت‌خواهان جهان برای اتحاد، یاری و حمایت از این ستمدیدگان قرن استمداد ‌شود.
نهضت آزادی ایران ضمن محکومیت شدید طرح غیرعادلانه و غیرانسانی «معامله قرن» و یادآوری ضرورت وحدت دولت‌های اسلامی منطقه و فراخواندن افکار مردم جهان به حمایت از صلح، آزادی و امنیت در خاورمیانه، اعلام می‌کند که این طرح تحمیلی و دور از راهبردهای مشارکت بین‌المللی، مسخ فرایند صلح، نقض تلاش‌های طولانی برای دستیابی به آرمان‌های انسان‌دوستانه و زمینه‌ای اساسی برای رشد بنیادگرایی در منطقه ارزیابی می‌شود و فرصت زیست مسالمت‌آمیز و سازنده برای مردم خاورمیانه و جهان را برای مدتی غیرقابل پیش‌بینی به تاخیر می‌اندازد.
نهضت آزادی ایران ضرورت اتحاد راهبردی تمام گروه‌های سیاسی فلسطینی بر سر قبول یک راه‌حل واحد و احتراز از اختلاف نظر در این حوزه را یادآوری می‌کند و باور دارد که هر برنامه سیاسی نافی حقوق اساسی ملت فلسطین، محتوم به شکست است و از این رو، در گام نخست، از مبارزات مدنی و مسالمت‌آمیز ملت فلسطین و سایر مردم جهان و بهره‌گیری از راه‌حل‌های سیاسی و اجتماعی و تداوم گفتگو تا رسیدن به نقطه مطلوب و تشکیل کشور مستقل فلسطین بر اساس قطعنامه‌های سازمان ملل متحد و روند صلح خاورمیانه حمایت می‌کند و در گام دیگر، خواستار انحلال قانونی دولت آپارتاید نژادی و تشکیل کشوری واحد، آزاد، مستقل و به دور از تعصبات نژادپرستانه، در سرزمینی است که به لحاظ تاریخی به فلسطینیان مسلمان، مسیحی و یهودی تعلق دارد و هر اقدام یا تصمیمی را که به تضعیف جبهه واحد پشتیبانی از فلسطین بیانجامد، غیرواقع‌بینانه دانسته و محکوم می‌کند.
نهضت آزادی ایران
30 بهمن 1398





عدم مشارکت در انتخابات چه نتایجی دارد؟


عدم مشارکت در انتخابات چه نتایجی دارد؟
محمد توسلی و علی باقری در گفت‌وگو با انصاف نیوز:
سرویس سیاسی انصاف نیوز: محمد توسلی، دبیرکل نهضت آزادی ایران، رای ندادن را «رای اعتراض» به شرایط و شیوه‌ی برگزاری انتخابات دانسته و می‌گوید نهضت آزادی در انتخابات پیش رو راهکار «رای اعتراض» را بصورت عدم ارایه‌ی لیست و رای ندادن انتخاب کرده است. از سوی دیگر، علی باقری، معاون سیاسی وزارت کشور در دولت سیدمحمد خاتمی، به انتخابات‌هایی می‌پردازد که یکی از عوامل تاثیرگذار بر آن کم بودن مشارکت یا تفرق لیست‌ها و نامزدهای اصلاح طلبان بوده است.
روز گذشته جمعی از اصلاح طلبان از جمله محسن آرمین، سعید حجاریان، ابراهیم اصغرزاده، جواد امام، عماد بهاور،  سیدمصطفی تاجزاده، علی تاجرنیا، جلال جلالی‌زاده، مصطفی درایتی، داود سلیمانی، حسین شریف‌زادگان، فیض‌الله عرب‌سرخی، علیرضا علوی‌تبار، علی مزروعی، محمدجواد مظفر، عبدالله مومنی، عبدالله ناصری در بیانیه‌ای ضمن تاکید بر انتقادها به وضعیت مدیریت کشور، نوشتند: از معدود نامزدهای شناخته‌شده اصلاح‌طلب که تایید صلاحیت شده‌اند و نیز از هر نامزد معتقد به توسعه همه‌جانبه، عادلانه و پایدار کشور و مخالف جنگ و تحریم، انحصارطلبی و فساد دعوت می‌کنیم در برنامه و تبلیغات انتخاباتی خود، و در صورت راهیابی به مجلس در طول دوره‌ی نمایندگی، در مسیر اهداف فوق گام بردارند.
اما واقعا عدم مشارکت در انتخابات چه تاثیری دارد؟ آیا می‌توان باتوجه به الگوهای متفاوت در ادوار گوناگونی که در آن انتخابات انجام شده به این پاسخ رسید که عدم مشارکت در نهایت تاثیری مثبت گذاشته، تاثیری منفی داشته و یا اصلا اثرگذاری چندانی نداشته است. گفت‌وگوی انصاف نیوز با مهندس توسلی و علی باقری را که در آن تلاش شده پاسخ این سوالات بدست آید، در ادامه بخوانید:
محمد توسلی: این رای ندادن، «رای اعتراضی» است
محمد توسلی دبیرکل نهضت آزادی ایران، درباره‌ی عدم مشارکت در انتخابات و تاثیرات آن در ادوار گوناگون، به انصاف نیوز گفت: «رای ندادن الزاما به معنی تحریم انتخابات نیست. نهضت آزادی ایران بعد از شرایط خرداد ۶۰، همانگونه که در نطق‌های زنده یاد مهندس بازرگان در مجلس اول منعکس است، همواره بر ضرورت برگزاری انتخابات آزاد، سالم و عادلانه تاکید داشته و آن را یکی از مطالبات تاریخی ملت ایران می‌داند. این آرمان در اصول فصل پنجم قانون اساسی به ویژه اصل ۵۶ آن تبلور دارد.
در این راستا از همان انتخابات مجلس دوم همواره در انتخابات حضور و تلاش آگاهی بخش داشته و اگر شرایط حداقلی فراهم نبوده در انتخابات شرکت نکرده و رای نداده است. این رای ندادن در عرف جهانی «رای اعتراض» به شرایط و شیوه‌ی برگزاری انتخابات است. در چهار دهه‌ی گذشته در مقاطعی با رشد جنبش اجتماعی و شرایط خاص، نهضت آزادی همراه با بخش قابل توجهی از جامعه با نگاه «اصلاحات جامعه محور» در انتخابات حضور و مشارکت داشته و به نامزد خاصی رای داده که پیام «رای اعتراض» داشته است. دوم خرداد ۷۶، و انتخابات سال‌های ۹۲، ۹۴ و ۹۶ در این راستا عمل شده است.
در انتخابات پیش روی مجلس یازدهم پس از حضور در انتخابات و ثبت نام جمع زیادی از کنشگران شاخص و ارزیابی رد صلاحیت‌های گسترده و نقض آشکار اصول شفاف قانون اساسی و حاکمیت ملت و شرایط جنبش اجتماعی راهکار «رای اعتراض» را بصورت عدم ارایه‌ی لیست و رای ندادن انتخاب کرده است.
ارزیابی روند رشد آگاهی و تقویت جنبش اجتماعی در طول چهار دهه گذشته تاثیر مثبت این کنش اجتماعی را نشان می‌دهد. امیدوار است این روند زمینه‌ی بازگشت به مردم و برگزاری انتخابات آزاد و سالم را فراهم کند و در انتخابات بعدی امکان حضور و مشارکت اکثریت ملت ایران فراهم شود. پاسخ تفصیلی به این پرسش طی ۳ بیانیه نهضت آزادی ایران در ماه های اخیر ارایه شده است.
علی باقری از عوامل اثرگذار بر انتخابات‌ها می‌گوید
علی باقری
علی باقری نیز درباره‌ی عدم شرکت در انتخابات و تاثیرات آن در ادوار گوناگون، به انصاف نیوزمی‌گوید: برانداز و ضد انقلاب در خارج از کشور همیشه انتخابات را تحریم کردند، این بار هم همین است اما گروههای داخلی نظام و رسمی کشور لفظ تحریم را به کار نبردند. اینکه مثلا آقای تاجزاده می‌گوید رای نمی‌دهم که تحریم انتخابات نیست، من هم ممکن است رای ندهم؛ اینکه یکی می‌گوید رای نمی‌دهم با تحریم انتخابات متفاوت است.
الفاظ معانی خاص خود را دارد، بعضا با یکدیگر خلط می‌شود. چند سطح از مواجهه با انتخابات داریم، یکی مشارکت است؛ عالی‌ترین مشارکت یک حزب سیاسی این است که از مردم دعوت کند تا در انتخابات شرکت کنند و به آن لیست رای بدهند. در سطح دوم می‌تواند بگوید در انتخابات شرکت کنید اما من لیستی نمیدهم و به هرکسی خواستید رای دهید، اعتراضی در آن نهفته است زیرا وقتی می‌گوید لیستی را نمی‌شناسد در ذهن این نقش میبنددد که مجموع تایید صلاحیت شده‌ها به گونه‌ای است که این حزب یا گروه نمی‌تواند کسی را پیدا کند.
در سال ۸۴ آنچه در سرنوشت انتخابات تاثیرگذاشت دو چیز بود: یکی تفرق اصلاح طلبان که با چهار کاندید در انتخابات شرکت کردند. یعنی رای بر چهار تقسیم شد، آقای هاشمی، معین، کروبی و مهر علیزاده بودند. این مهمترین عامل شکست اصلاح طلبان بویژه در مرحلهی اول انتخابات ۸۴ شد. عامل دیگر هم این بود که گروه‌هایی از مردم و جامعه در آن شرکت نکردند و احزاب و گروه‌های سیاسی شناخته شده اغلب شرکت کردند، دفتر تحکیم هم وزن سیاسی آنچنانی در کشور نداشت تا در انتخابات تاثیرگذار باشد، اما نارضایتی‌ها در جامعه باعث شد تا گروه‌هایی از مردم در انتخابات شرکت نکنند و دفتر تحکیم مرجعیت نداشت و مردم هم مثل همین الان بودند و به صورت خود جوش در انتخابات شرکت نکردند.
مردم عملکرد دولت و امید را دیدند و خسته شدند. در واقع احساس کردند مشارکت آنها در انتخابات تاثیری ندارد، پس پای صندوق رای نیامدند این هم عامل بود؛ بنده عامل اول را مهم‌تر میدانم، شما آمار انتخابات را در مرحلهی اول نگاه کنید مجموعهی کسانی که به پای صندوق آمدند اگر رای آن‌‌ها را با هم جمع بزنید، تفرق اگر نبود، اصلاح طلبان آن انتخابات را برده بودند.
در مجلس هفتم به هر حال از مجموع گروههای اصلاحطلب، اکثریت آنها در انتخابات اعلام کردند که به دلیل رد صلاحیت‌ها لیستی ندارند و در انتخابات شرکت نمی‌کنند. البته در همان انتخابات مجمع روحانیون و آقای کروبی و کارگزاران و چند حزب دیگر لیستی در انتخابات دادند و اگر بخواهیم دلایل عدم موفقیت اصلاح طلبان را نام ببریم، آن دو عاملی که برای موضع ریاست جمهوری ۸۴ گفتم، وجود داشت.
عدم مشارکت گروههای اصلاح طلب در سطح مشارکت مردم و طرفداران این جناح سیاسی در انتخابات موثر بود، اگر احزابی که گفتند در انتخابات شرکت نمیکنند، لیست می‌دادند و در شمار آرای کاندیدهای اصلاح طلب تاثیر می‌گذاشت اما باز هم به نظر من پایگاه اجتماعی اصلاح طلبان همان حالت عدم امید و قهر را داشت؛ مجموعه‌ی گروه اصلاح طلب‌ها در آن موقعیت و با آن رد صلاحیت اگر بقیه از لیستی که آقای کروبی و مجمع روحانیون داد، حمایت میکردند، به اعتقاد من نمی‌توانستند جامعه را متقاعد کنند، تاثیر می‌گذاشت و آرا بالا میآمد اما اینکه لیست اصلاح طلب‌ها را پیروز انتخابات کند، تاثیر نمی‌‌گذاشت زیرا جامعه تصمیم خود را گرفته بود اما متقاعد کردن مردم ممکن نبود.
دو تا عامل، یکی گروه‌های مرجع که از مردم بخواهند و با آنها گفت‌وگو کنند و آنها را برای حضور در انتخابات متقاعد کنند، عامل دیگر خود مردم هستند یعنی سرمایه اجتماعی این جریان سیاسی است و فرد نسبت به استدلال‌های گروههای مرجع متقاعد شود. این دو عامل مهم در میزان مشارکت اصلاح طلبان در انتخابات موثر است، به ویژه انتخابات‌هایی که به دلیل شرایط سیاسی جامعه میل مشارکت در آن پایین است، گاهی هم شرایط به گونه‌ای است که مردم به صورت خودجوش شرکت می‌کنند و به گروههای مرجع اعتقادی ندارند یعنی شور انتخاباتی است، مثل مجلس دهم.
در مجلس دهم میل مشارکت در جامعه وجود داشت و گروههای مرجع هم کمک کردند. اما در شرایطی که میل به مشارکت در پایگاه اجتماعی اصلاح طلبان وجود ندارد، آنجا رفتار گروههای مرجع این است که آیا از مردم دعوت کنند یا نه. سال ۸۶ با وجود اینکه لیست یاران خاتمی را گروههای اصلاح طلب دادند اما مردم رای ندادند و این نمونهای از تلاش گروههای مرجع و عدم موفقیت آنها در متقاعد کردن مردم است. اما مثلا در مجلس گروههای مرجع نیامدند و مردم هم نیامدند و الگوی واحدی ندارد.
منبع: انصاف نیوز 29 بهمن 98

Saturday, February 15, 2020

عبرت از اشغال سفارت آمریکا


گفت‌وگو با محمد توسلی :
عبرت از اشغال سفارت آمریکا
سرویس تاریخ «انتخاب» / فهیمه نظری: ساعت ۹ و ۲۰ دقیقه صبح روز چهارشنبه ۲۵ بهمن ۵۷ ناگهان یک گروه مسلح ناشناس وارد محوطه سفارت آمریکا در تهران شدند و به دنبال آن تیراندازی شدیدی شروع شد، مهاجمان پس از دو ساعت درگیری تعداد زیادی از کارکنان سفارت و از همه مهم‌تر سفیر را در ساختمان‌های مختلف سفارت زندانی کردند، اما به محض باخبر شدن مهندس بازرگان از جریان، و اطلاع آن به امام خمینی دکتر ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه مامور ختم غائله شد و به فرمان امام خمینی مهاجمان را از سفارت بیرون انداخت. این ماجرا درست ۹ ماه قبل از تسخیر سفارت آمریکا به دست دانشجویان پیرو خط امام صورت گرفت. حال پرسش‌هایی که بعد از ۴۱ سال از پیروزی انقلاب ۵۷ مطرح می‌شود این است که ماجرای نخستین اشغال سفارت آمریکا در ایران چه بود؟ چه مناسبتی بین دو اشغال سفارت به فاصله ۹ ماه وجود داشت؟ چرا واکنش حاکمیت و در راس آن امام خمینی با دو ماجرای یکسان متفاوت بود؟ این پرسش‌ها را با مهندس محمد توسلی، از اعضای ارشد وقت نهضت آزادی ایران و نزدیکان مهندس بازرگان و دکتر یزدی در میان گذاشته‌ایم. حاصل گفتگوی «انتخاب» با او را در پی می‌خوانید:
انتخاب: روایت شما از ماجرای اشغال سفارت در ۲۵ بهمن ۵۷ به عنوان یکی از مسئولانی که در شرایط ملتهب آن روز‌ها حضور داشتید و از طرفی عضو نهضت آزادی ایران و نزدیک به مهندس بازرگان بودید، چیست؟
در روز
۲۵ بهمن سال ۵۷، به مرحوم مهندس بازرگان که در مدرسه رفاه بودند، گزارش می‌دهند عده‌ای ظاهرا وابسته به چریک‌های فدائی خلق مسلحانه به سفارت آمریکا حمله کرده و آن‌جا را به اشغال خود درآورده‌اند. سرهنگ توکلی با نیرو‌هایی که از کمیته مرکزی در اختیارشان بوده برای محافظت از سفارت به محل اعزام می‌شوند، هم‌زمان از دفتر آقای طالقانی هم سرهنگ امیر رحیمی با نیرو‌هایی به سمت سفارت می‌روند، اما نمی‌توانند اقدام مؤثری انجام دهند. آقای مهندس بازرگان به عنوان مسئول دولت موقت بسیار نگران پیامد‌های اشغال سفارت بودند؛ بنابراین جریان را به آقای دکتر یزدی اطلاع می‌دهند، تحلیل دکتر یزدی از این ماجرا این بود که دست‌هایی می‌خواهند در این مقطع به انقلاب ضربه بزنند، مسئله سیاسی است نه نظامی. مهندس بازرگان پیشنهاد می‌کنند که: موضوع را به اطلاع آقای خمینی برسانند و با هماهنگی ایشان اقدام شود. آقای دکتر یزدی در مدرسه علوی خدمت آقای خمینی می‌روند و گزارش می‌دهند، آقای خمینی می‌گویند که «بروید و آن‌ها را بیرون بریزید.» بعد به آقای حاج مهدی عراقی هم توصیه می‌کنند که کمیته مرکزی که تحت مسئولیت آیت‌الله مهدوی کنی بود، نیرو‌هایی در اختیار دکتر یزدی بگذارند. زمانی که دکتر یزدی به سفارت می‌رسند تقریبا دو ساعتی درگیری نظامی بوده است و مهاجمان، سولیوان سفیر و حدود ۱۵۰ نفر از کارکنان سفارت را در ساختمان‌های مختلف زندانی کرده بودند و رعب و وحشت بر فضای سفارت حاکم بوده است. دکتر یزدی همراه با تیمی از افراد کمیته مرکزی وارد سفارت می‌شوند و نخستین دستوری که می‌دهند این است که: «تمام درب‌های ورودی و خروجی سفارت بسته شود.» با صدور این دستور، مهاجمان یکی‌یکی پا به فرار می‌گذارند، این رخداد بسیار کلیدی است، و البته کسی هم مانع فرارشان نمی‌شود. برخی از روی دیوار‌ها و برخی از لابه‌لای نرده‌ها می‌گریزند و در نهایت همه از صحنه خارج می‌شوند.
تشکر سولیوان از دکتر یزدی
دکتر یزدی به سولیوان، سفیر آمریکا در ایران، می‌گوید خودش و بقیه کارکنان سفارت در سالن کنفرانس آن‌جا حضور پیدا کنند. وقتی همه جمع می‌شوند ایشان از جانب دولت موقت از این‌که چنین اتفاقی رخ داده از طرف دولت ایران عذرخواهی می‌کنند. آقای سولیوان هم تشکر می‌کند و می‌گویدکه «شما به موقع آمدید و نگذاشتید خساراتی وارد شود».
مسئول حفاظت از سفارت از موقعیتش سوءاستفاده می‌کند 
دکتر یزدی برای پیش‌گیری از اتفاقات بعدی گروهی از افراد کمیته را در آن‌جا مستقر می‌کنند که مسئول‌شان هم شخصی به نام ماشاءالله کاشانی معروف به ماشاالله قصاب بوده است. نظر دکتر یزدی این بود که ایشان برای حفاظت از سفارت باید خارج از آن مستقر شود، اما سولیوان می‌گوید «ایرادی ندارد این‌ها می‌توانند در داخل سفارت در فضایی که در اختیارشان می‌گذاریم مستقر شوند؛ بنابراین مدتی در سفارت مستقر بودند، منتها آن‌طور که گزارش‌های مختلف حکایت می‌کند ایشان مقداری از موقعیتش در آن‌جا سوءاستفاده می‌کند و نهایتا از آنجا اخراج‌شان می‌کنند. آقای دکتر یزدی جریان امر را بلافاصله به آقای مهندس بازرگان و آقای خمینی گزارش می‌دهند. این خلاصه رخداد اشغال سفارت آمریکا در ۲۵ بهمن ۱۳۵۷ است.
انتخاب: در گزارش روزنامه‌های کیهان و آیندگان به ترتیب در روز‌های ۲۵ و ۲۸ بهمن ۱۳۵۷ از این ماجرا، در مورد مهاجمان به سفارت صراحتاً گفته نمی‌شود که کار چریک‌های فدایی خلق است، بلکه می‌گویند یک سری مردان مسلح، و در روزنامه آیندگان در تاریخ ۲۸ نیز اعلام می‌دارد که سخن‌گوی چریک‌های فدایی خلق در مصاحبه با خبرگزاری پانا اظهار کرده که: «ما دستور حمله به سفارت آمریکا را صادر نکردیم...» از طرفی در مورد اشغال سفارت در ۲۵ بهمن تقریباً اتفاق نظر بر این است که این تهاجم کار چریک‌های فدایی خلق بوده است. اما خبرگزاری تابناک فیلمی از همان روز منتشر کرده است؛ در این فیلم گزارشگر با یکی از مهاجمان مصاحبه می‌کند که عضو چریک‌های مجاهد خلق بوده و صراحتا می‌گوید: «من از چریک‌های سازمان مجاهدین خلق هستم. دو روز است که ما سفارت آمریکا را محاصره کردیم، برای این‌که به ما اطلاع داده شده بود مخفیانه می‌خوان بیان اسناد سازمان سیا را از سفارت خارج بکنن. امروز محاصره رو تنگ‌تر کردیم به علت این‌که دیدیم از پشت جعبه‌هایی که درون سفارت بود، افرادی مشکوک وارد ساختمان شدند، به محض این‌که این‌طور شد به کمیته مسجد امام حسین اطلاع دادیم، از میدان فوزیه برای ما قوا فرستادند. ۲۴ نفر از بچه‌های سازمان مجاهدین خلق به ما پیوستند پیوستند، حلقه محاصره رو تنگ کردیم و وارد شدیم...» پرسشم این است که بالاخره اشغال سفارت در ۲۵ بهمن کار چه کسانی بود؟
درست است شائبه‌هایی وجود داشت مبنی بر این‌که این‌ها چریک‌های فدایی خلق هستند، در برخی از گزارش‌ها نیز این چنین منعکس شد و همان‌طور که شما گفتید، خود چریک‌ها فدایی خلق این مسئله را تکذیب کردند.
اشغال سفارت در ۲۵ بهمن کار نهادهایی از آمریکا بود
آقای دکتر یزدی در جلد چهارم خاطرات‌شان که زیر چاپ است، دقیقاً این مسئله را بررسی کرده و تمام ریشه‌های این ماجرا را نشان داده‌اند. خلاصه بحث ایشان این است که این حمله به وسیله نهاد‌هایی از آمریکا انجام شده بود، آن‌ها با این اقدام می‌خواستند، بهانه‌ای برای عدم شناسایی انقلاب و اقداماتی علیه جمهوری اسلامی داشته باشند.
دو همکار شخصی بنام راس پرو به سفارت آمریکا حمله کردند
چون بحث مفصل است من فقط به یک بخش از گزارش ایشان اشاره می‌کنم؛ دکتر یزدی در خاطرات خود به شخصی بنام راس پرو (Ross perot) اشاره می‌کند. این شخص قبل از انقلاب مدیر «مؤسسه الکترونیک دیتاسیستم» بوده و دو نفر از همکاران‌شان به خاطر تخلفاتی در زندان قصر به سر می‌بردند. روز ۲۳ بهمن با تمهیداتی این دو نفر را از زندان قصر آزاد می‌کنند.
واشنگتن پست نوشته بود محاصره و اشغال کار خود سیا و ساواک است تا بهانه‌ای برای دخالت نظامی فراهم شود
دکتر یزدی توضیح می‌دهد که این افراد همراه با افراد ساواک و نیرو‌های کمکی دیگر، به سفارت آمریکا حمله کرده بودند. آقای دکتر یزدی در این گزارش مستنداتی هم می‌آورند، از جمله روزنامه واشنگتن پست در ۲۷ بهمن ۵۷، یعنی دو روز بعد از حمله می‌نویسد: «این محاصره و اشغال کار خود سیا و ساواک است تا بهانه‌ای برای دخالت آشکار نظامی در ایران را فراهم کند.»
آمریکا دو روز بعد از این حمله ناموفق جمهوری اسلامی را به رسمیت شناخت / حمله ارتباطی به چریک‌های فدایی  و مجاهدین خلق نداشت
انتخاب: این تحلیل واشنگتن پست بود؟
بله، داده‌های دیگری هم هست که این اقدامات جهت جلوگیری از شناسایی دولت جدید ایران بوده است. وقتی این برنامه موفق نمی‌شود آمریکا در ۲۷ بهمن ۵۷ دولت جدید جمهوری اسلامی ایران را به رسمیت می‌شناسد، در حالی که روسیه، و بسیاری از کشور‌های دیگر ۲۳ بهمن یعنی یک روز بعد از پیروزی انقلاب دولت جدید را به رسمیت شناختند. تمام این قرائن و اطلاعات نشان می‌دهد که این حمله کاملاً برنامه‌ریزی‌شده بوده، اهداف سیاسی در پی آن بوده است و به هیچ وجه هم ارتباطی با چریک‌های فدایی خلق و همچنین مجاهدین خلق نداشته است.
انتخاب: مسعود رجوی در اوایل بهمن ۵۷ از زندان آزاد می‌شود، این در حالی است که از ۲۲ دی ماه همان سال یعنی نزدیک به یک ماه پیش از آزادی او از زندان، شورای انقلاب به دستور امام خمینی تشکیل شده و اتفاقا نه او و نه هیچ‌یک از هم‌مسلکانش عضو آن نیستند. رجوی در سخنرانی‌هایش پس از آزادی می‌گوید که «سقوط رژیم یک مرحله از انقلاب است» و به نظر می‌رسد که به دنبال سهم بزرگی از سفره انقلاب است. با توجه به آن کلیپی که اشاره کردم که در آن یکی مهاجمان اذعان می‌کند که جزو چریک‌های مجاهدین خلق است، می‌توان این گمانه را مطرح کرد که نخستین حمله به سفارت آمریکا کار مجاهدین خلق باشد برای مثلا ایجاد موجی که بتوانند با بهره‌گیری از آن سهم خود را از سفره انقلاب بردارند، البته با همکاری با آن افرادی که شما در بالا فرمودید؟
به هیچ وجه. اسناد و گزارش‌هایی که آقای دکتر یزدی در جلد چهارم خاطرات‌شان دارند، به هیچ وجه چنین گمانی را تداعی نمی‌کند. مجاهدین خلق به دنبال تداوم انقلاب و جایگزینی بودند و این برنامه نیاز به سازمان‌دهی و زمان داشت. آن‌ها ابتدا روابط خوبی با آقای خمینی و... داشتند، و این بحث‌ها ابتدا اصلاً مطرح نبود. اما به تدریج زمینه‌هایی فراهم شد تا خرداد ۶۰ که دیگر آن برخورد نهایی صورت گرفت. اسناد به هیچ وجه چنین گزاره‌ای را مطرح نمی‌کند.
بین اتفاقات ۲۵ بهمن ۵۷ با ۱۳ آبان ۵۸ در سفارت آمریکا هماهنگی وجود داشت
انتخاب: به نظر شما مناسبتی بین ۲۵ بهمن ۵۷ با ۱۳ آبان ۵۸؛ یعنی دو اتفاق مربوط به سفارت آمریکا وجود دارد؟
بله، تمام تحلیل‌ها نشان می‌دهد که یک هماهنگی کاملاً تاریخی بین این دو اشغال وجود دارد. تردیدی نیست که دانشجویان صداقت داشتند، و پس از بردن شاه به آمریکا، آنان با انگیزه ملی و نگرانی از این‌که کودتای ۲۸ مرداد دیگری اتفاق بیفتد، می‌خواستند به عنوان جنبش دانشجویی واکنش نشان دهند، آن‌ها گفتند ۴۸ ساعت هم بیش‌تر آن‌جا نخواهیم بود. این حادثه را به عنوان یک واقعه تاریخی می‌توان پذیرفت، اما در کنار آن پرسش‌هایی مطرح می‌شود؛ دانشجو‌ها قبل از حمله به سفارت آمریکا از آقای موسوی خوئینی‌ها می‌پرسند که: «بهتر نیست قبلا از آقای خمینی سؤال کنیم که آیا ایشان موافق‌اند یا نه؟» آقای موسوی خوئینی‌ها پاسخ می‌دهند که «اگر ما از ایشان سوال کنیم، ایشان موافقت نمی‌کنند، برای این‌که به لحاظ حقوق بین‌الملل این اقدام نمی‌تواند با موافقت رهبر انقلاب انجام شود. اما شما این اقدام را انجام دهید من موافقت آقای خمینی را می‌گیرم.» خوب پرسشی که در این‌جا مطرح می‌شود این است که آقای موسوی خوئینی‌ها چه اطمینانی داشتند که موافقت آقای خمینی را بگیرند؟
مسئله دوم این است که قبل از اشغال سفارت، آقای مهندس بازرگان به همراه دکتر یزدی و دکتر چمران سفری به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب الجزایر به الجزیره داشتند، آن‌ها در آن‌جا با برژینسکی دیدار کردند و زمانی هم که برگشتند آقای مهندس بازرگان گزارش دادند که «موضوع مذاکرات ما گرفتن مطالباتی بود که از آمریکا داشتیم، خرید‌هایی که کرده بودیم، می‌خواستیم این‌ها را روشن کنیم و...» ایشان گزارش شفافی از این دیدار ارائه دادند، اما خوب فضایی به وجود آمد که اصلاً چرا شما بدون اجازه آقای خمینی در آن‌جا مذاکره کردید؟ و... مهندس بازرگان هم پاسخ‌های لازم را دادند.
آقای خمینی هم در ۲۵ بهمن ۵۷ هم در ۱۳ آبان ۵۸ گفتند بروید و اینها را از سفارت آمریکا بیرون بریزید
در همان روز یکشنبه ۱۳ آبان ۵۸ که سفارت آمریکا اشغال شد، آقای مهندس بازرگان به آقای دکتر یزدی گفتند که بروید به آقای خمینی گزارش بدهید. آقای دکتر یزدی ساعت ۳ بعدازظهر دیداری با آقای خمینی دارد، گزارش مذاکرات الجزایر را می‌دهد و بعد هم می‌گوید که امروز چنین اتفاقی در سفارت آمریکا افتاده است، آقای خمینی می‌گویند که بروید و این‌ها را از سفارت خارج کنید. یعنی ایشان همان دستوری را که در ۲۵ بهمن ۵۷ داده بودند، صادر می‌کنند. خوب آقای دکتر یزدی می‌آید بیرون و ظاهراً فردای آن روز به صورت تلفنی با آقای خوئینی‌ها صحبت می‌کنند و می‌گویند: «خوب دانشجو‌ها ۴۸ ساعت در سفارت بودند حالا دیگر از سفارت بیرون بروید چراکه ما به لحاظ حقوق بین‌الملل نمی‌توانیم پاسخ‌گوی این اقدام باشیم.». بعدازظهر روز دوشنبه یعنی روز ۱۴ آبان آقای خمینی در دیدار با جمعی مطرح می‌کنند که دانشجویان کار خوبی کرده‌اند و همان‌جا بمانند. صبح دوشنبه هم آقای احمد خمینی ارتباط داشتند با آقای موسوی خوئینی‌ها و وارد سفارت می‌شوند. این‌ها واقعیت رویداد‌هایی است که اتفاق افتاده است. خوب سؤال اصلی این است که اگر روز یکشنبه آقای خمینی در جریان نبودند و بعد به آقای دکتر یزدی می‌گویند همان کاری را بکنید که در ۲۵ بهمن ۵۷ انجام دادید، چه اتفاقی می‌افتد که ۲۴ ساعت بعد اشغال سفارت را تأیید می‌کنند و از آن به عنوان انقلاب دوم و انقلابی بزرگ‌تر از انقلاب ۵۷ یاد می‌کنند؟!
۱۳ آبان ۵۸ بهشتی گفته بود: «اگر ما سوار موج نشویم آن‌ها سوار ما خواهند شد»؛ احتمالاً این همان پیامی است که به آقای خمینی رسید و ایشان در ۱۴ آبان ماجرای سفارت را انقلاب دوم نامدیدند
من قبلاً در مصاحبه‌ای این ماجرا را این‌طور توجیه کرده‌ام. همان موقع با آن جوّی که جریان چپ از قبیل: چریک‌های فدایی خلق، مجاهدین خلق، حزب توده و جنبش... جلوی سفارت در فضای سیاسی به وجود آورده بودند و همگی به عنوان یک حرکت ضدامپریالیستی آن را ستایش می‌کردند، مرحوم دکتر بهشتی گفته بودند: «موجی ایجاد شده که اگر ما سوار موج نشویم آن‌ها سوار ما خواهند شد». احتمالاً این همان پیامی است که در این فاصله به آقای خمینی رسیده باشد. آقای خمینی هم انسانی باهوش و زیرک بودند؛ بنابراین شرایط را سنجیده و آن‌طور واکنش متفاوت نشان دادند و اشغال سفارت را انقلاب دوم نامیدند. باید توجه داشت که تازه یک سال از انقلاب گذشته، هنوز اختلاف گروه‌های مختلف به آن صورت بروز نکرده، ضمن این‌که نهادهایی، چون مجلس و ریاست‌جمهوری هم هنوز شکل نگرفته‌اند؛ یعنی به طور کلی شرایط هنوز ثباتی ندارد. من در آن تحلیل احتمال می‌دادم که آقای خمینی تحت تأثیر پیشنهاد مرحوم دکتر بهشتی، چنین واکنشی نشان دادند، یعنی در واقع بر آن موجی که جریان چپ می‌خواست ایجاد کند، مسلط شدند تا بتوانند اوضاع را کنترل کنند. این تحلیل به لحاظ سیاسی بسیار قابل درک است.
ادعای کیانوری
اما در سال گذشته مجله اندیشه پویا در شماره ۵۶، بهمن ۹۷، در صفحه ۹۰ برای نخستین بار گزارشی از اسناد روابط حزب توده با مراکز اطلاعات روسیه شوروی و آلمان شرقی منتشر کرد، این گزارش به نقل از کیانوری می‌گوید: آقای خمینی پیش از دیدار بازرگان با برژینسکی در الجزیره، مجوز اشغال سفارت آمریکا را داده بودند.
ادعای نقش داشتن حزب توده
انتخاب: به نظر شما در ۱۳ آبان ۵۸ حزب توده پشت ماجرا بوده است؟
بله، بر اساس این گزارش کیانوری چنین مطلبی را گفته است و هیچ‌کس هم تا کنون که حدود دو سال از انتشار آن گزارش گذشته این اسناد چاپ‌شده در اندیشه پویا را تکذیب نکرده است. انتشار این خبر نشان می‌دهد که اشغال سفارت در ۱۳ آبان ۵۸ احتمالاً با هماهنگی حزب توده و با آمادگی قبلی صورت گرفته باشد؛ بنابراین وقتی که آقای موسوی خوئینی‌ها به دانشجویان می‌گوید که شما بروید سفارت را اشغال کنید من موافقت آقای خمینی را می‌گیرم، یک احتمال وجود دارد که ایشان هم در جریان بوده است. من نمی‌خواهم قضاوت بکنم، فقط بر اساس این گزارش، تحلیلم این است که آقای موسوی‌خوئینی‌ها در جریان موافقت آقای خمینی قرار داشته؛ بنابراین دانشجویان را برای انجام این کار تشویق می‌کند.
سولیوان گفته بود اگر آمریکا شاه را بپذیرد، سفارت اشغال می‌شود / شاید نئوکان‌ها با آگاهی شاه را به آمریکا بردند تا سفارت اشغال شود 
از سوی دیگر شواهد دیگری در اسناد تاریخی وجود دارد که نشان می‌دهد، بردن شاه به آمریکا با برنامه بوده است. وقتی ایده بردن شاه به آمریکا مطرح بود، هم سولیوان نامه نوشته که اگر شما شاه را بپذیرید، سفارت اشغال می‌شود، هم وزارت امور خارجه آمریکا به کارتر تذکر داده بودند که اگر زیر فشار نئوکان‌ها از جمله راکفلر، شاه به آمریکا بیاید اشغال سفارت آمریکا رخ می‌دهد. تمام قرائن نشان می‌دهد که با یک چنین برنامه‌ای، کارتر زیر فشار نئوکان‌ها با سفر شاه به آمریکا موافقت می‌کند. این برنامه را در اصطلاح سیاسی می‌گویند پرووکیشن (Provocation)، یعنی با آگاهی از اشغال سفارت، شاه را به آمریکا برده‌اند تا سفارت اشغال شود و با اقدامات بعدی، اشغال دو روزه سفارت، به ۴۴۴ روز و پیامد‌های آن منجر شود.
اشغال سفارت آمریکا با نقض قوانین و تعهدات بین‌الملل، ضربه سنگینی به اعتبار جهانی انقلاب اسلامی وارد کرد، به خصوص عکس‌هایی که از این گروگان‌ها با چشم‌بند در رسانه‌ها چاپ شد، نگاه مردمی و انسانی را که انقلاب اسلامی در سطح جهانی از خود نشان داده بود. را به زیر سوال برد. انقلاب اسلامی تأثیرات جهانی داشت و اعتباری برای ایران و ایرانیان به وجود آورده بود، اشغال سفارت بزرگ‌ترین ضربه‌ای بود که به این وجهه وارد شد. به تدریج زمینه‌سازی برای تحمیل جنگ هشت‌ساله به ایران صورت گرفت و هزینه‌های سنگین فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی که به کشورمان وارد شد. بنابراین به نوعی می‌توان گفت که خود آمریکایی‌ها در راستای یک برنامه راهبردی برای ضربه زدن به اعتبار جمهوری اسلامی ایران، اشغال سفارت آمریکا را تحریک و مدیریت کرده باشند.
آن‌چه امروز باید از گذشته عبرت گرفته شود، این است که در رویداد‌های امروز هم جامعه ما می‌تواند با چنین برنامه‌های تحریک‌آمیزی روبه‌رو باشد، و به دست خود ما اقداماتی صورت گیرد که در راستای منافع ملی ما نباشد.
منبع: سایت انتخاب 26 بهمن 1398

Monday, February 10, 2020

اعتراض به نقض حاکمیت ملت در انتخابات مجلس یازدهم

اعتراض به نقض حاکمیت ملت در انتخابات مجلس یازدهم
 ملت شریف ایران
 دو بیانیه پیشین نهضت آزادی ایران در مورد انتخابات یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی که نخستین، خطاب به حاکمیت و دیگری، خطاب به احزاب و جریانات سیاسی اصلاح‌طلب منتشر شد، حاوی هشدارها و دغدغه‌های مبتنی بر ضرورت‌های سیاسی و اجتماعی و منافع ملی ایران بود. در این بیانیه، با کمال نگرانی اعلام می‌کنیم:
رد صلاحیت‌های گسترده و حذف افراد و جریانات اصیل و شناخته شده، به ویژه از طیف نیروهای سیاسی دمکراسی‌خواه، پیامدی جز ناامید شدن مردم و نادیده گرفتن ظرفیت اصلاحات درون‌زا ندارد، به ویژه در شرایطی که بر اثر بحران‌های چند لایه داخلی و توطئه‌های پیچیده خارجی، کشور و ملت ما بیش از هر زمان دیگر به همبستگی ملی و مشارکت مردم در تعیین سرنوشت سیاسی خویش نیازمند است. این وضعیت، افزون بر آثار ویران‌گر بر افکار عمومی، نقض آشکار حقوق بنیادین و حاکمیت ملت ایران، انحراف از آرمان‌های انقلاب، کاهش ظرفیت‌های مردم‌سالارانه قانون اساسی و تضعیف امنیت ملی را در پی خواهد داشت.
نهضت آزادی ایران باور دارد که با توجه به تکثر سیاسی موجود، رشد جنبش اجتماعی ایران و تجربه‌هایی که در طول چهار دهه گذشته آزموده شده است، برنامه «یک‌دست‌سازی» ساختار قدرت سیاسی کنونی، حتی اگر برای مدتی محدود بر ملت تحمیل شود، به ضد اهداف آن تبدیل خواهد شد و در دراز مدت، زمینه‌های فروپاشی سیاسی و اجتماعی را فراهم خواهد آورد.
نهضت آزادی ایران یادآوری می‌کند که ملت ایران در دوران انقلاب اسلامی، آرمان‌هایی مانند آزادی، حاکمیت ملت، حاکمیت قانون، حاکمیت ملی، عدالت و پیشرفت کشور را در راستای برداشتی از «جمهوریت و اسلامیت» که موید ارزش‌های مردم‌سالارانه و ضداستبدادی بود، می‌یافت و بنا بر چشم‌انداز دمکراتیک وعده داده شده در دوران انقلاب، در فروردین ۱۳۵۸ به «جمهوری اسلامی» رای «آری» داد. در جمهوری اسلامی ایران، اسلامیت نظام فرع بر جمهوریت آن است و با نفی ارکان حقوق و حاکمیت ملت، پایه‌های اسلامیت نظام نیز عملا به مخاطره خواهد افتاد. اصرار بر «نظارت استصوابی» نقض آشکار اصول فصل پنجم قانون اساسی، به ویژه اصل ۵۶ آن، و انکارحقوق اساسی ملت است.
نهضت آزادی ایران اعلام می‌کند که وفق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، به ویژه اصل ۹۹، عنوان کامل شورای نگهبان «شورای نگهبان قانون اساسی» است و شورا باید حافظ ارزش‌های این قانون و مانع تخلفات احتمالی دستگاه‌های اجرایی که حاکمیت و حقوق ملت را به خطر می‌اندازند، باشد. «رد صلاحیت‌های گسترده» افزون بر تشدید منازعات قدرت، انسداد سیاسی و تنزل سرمایه اجتماعی کشور، می‌تواند زمینه‌ساز روی کار آمدن جریانات و افرادی شود که در مواقع ضروری نخواهند توانست بحران‌های کلان کشور را مدیریت کنند. گذار از بحران‌های کنونی راه‌حل‌های بنیادین و اصلاحات اصولی در عرصه قدرت سیاسی کشور می‌طلبد.
نهضت آزادی ایران پس از خرداد ۱۳۶۰ همواره تلاش کرده است که متناسب با شرایط حضور و مشارکت در انتخابات، با اعلام رای اعتراضی، اعم از آن که در مرحله رای دادن مشارکت داشته یا نداشته است، فرایند گذار به دمکراسی و جنبش اجتماعی ایران را تقویت کند. از این رو، به رغم آن که در این دوره از انتخابات، امکان ارایه فهرست انتخاباتی و مشارکت موثر برای نهضت آزادی ایران وجود ندارد، امیدوار است که در پی تحولات اثربخش در آینده، در دوره‌های بعدی انتخابات شرایطی پدید آید که به همراه ملت و احزاب سیاسی ایران، قادر به حضور موثر و مشارکت گسترده در تعیین سرنوشت سیاسی کشور و ملت باشد. بنابراین، تاکید می‌شود که: «عدم مشارکت در این انتخابات، به معنای نفی نهاد انتخابات در ایران نیست» و همچنان باور دارد که اصلاحات جامعه‌محور، یگانه راهبرد واقع‌بینانه و هم‌سو با تقویت فرایند گذار به دمکراسی در ایران است و در راستای منافع ملی، تمامیت ارضی و تحقق حقوق و حاکمیت ملت قرار دارد.

نهضت آزادی ایران
20 بهمن 1398