چالش های جناح اصولگرا*
محمد توسلی
جناح راست در سال های اخیر نتوانسته است یک رهبری مشخص
داشته باشد وهر یک از شاخه های مختلف این جریان به گونه ای عمل می کند که زیر نظر سایر مجموعه اصولگرایی نیست، تحلیل
شما از این چند صدایی و نرسیدن به رهبری مشخص چیست؟
بحثی که شما درباره جریانات اجتماعی بیان می کنید نیاز به تعریف راست و چپ
دارد.آنچه در جامعه ما مطرح است جریان راست خود را به عنوان اصولگرا مطرح می کند.در
جامعه شناسی، جریانی داریم که محافظه کار است و می خواهد شرایط موجود و سنت ها را
حفظ کند.از طرفی جریان اصلاح طلب از شرایط موجود راضی نیست وعلاقه مند است تحولی
در شرایط موجود و درراستای منافع خود ایجاد کند.جریان محافظه کار طیفی از جریانات
اجتماعی است مانند موتلفه که ریشه تاریخی دارد و اگردرجایگاه خودشان قرار داشته
باشند جریان مفیدی هستند و بایستی آنها در تحولات اجتماعی به نوعی حضور داشته
باشند.
بلاخره این جریان محافظه کار ریشه در آداب و رسوم ما دارد و نمی توان یک شبه آن
را عوض کرد. در مقابل اصلاح طلبان، متناسب با شرایط روز هستند. اصطلاح چپ، زمانی
مطرح شد که حزب توده آمد و گروه های چپ و
حزب توده همان افکار مارکسیستی را داشت. بنابر این وقتی چپ می گوییم باید مشخص کنیم چه جریان اجتماعی را مد نظر
داریم. در مورد جریان راست هم همینطوراست، راست مدرن هم هست مثلا کارگزاران که آن
را راست مدرن می دانند. به نظر می رسد این دو نگاه اجتماعی باید کاملا تعریف شود.بنابراین
الزاما اصولگرایان و اصلاح طلبان راست و چپ نیستند. در اصولگرایان هم برخی از آن
ها گفتمانشان با هم هماهنگی ندارد و به لحاظ سیاسی منافع اقتصادی خاصی دارند و
باید در آن طیفی باشند که منافع گروه خودشان درآن چارچوب قرار می گیرد.
شما اصولگرایان را چگونه دسته بندی می کنید؟
طیف اصولگرای سنتی و از طرفی گروه های تند افراطی مانند جبهه رهپویان ولایت،
تندروهایی که در مجلس هستند و لاریجانی
مجموعه ای از اصولگرایی هستند. امثال لاریجانی بیشتر با عقلانیت خود در مجلس عمل می کنند و بخشی درمجلس که سوابقی در سپاه دارند رادیکال
برخورد می کنند.گروهی در چارچوب رهبری مصباح یزدی هستند و برخوردهای افراطی و نگاه
های ایدئولوژیک خاصی دارند که از احمدی نژاد حمایت می کردند و الان زاویه پیدا
کردند.طیف جریانات اصولگرا وسیع و گسترده است.
اصولگرا ها در 35 سال گذشته به لحاظ اجتماعی
در مقاطع مختلف با ناکامی روبرو بودند و پایگاه اجتماعی خودشان را ازدست
داده اند.اوج پایگاه اصولگرایان در دهه 60 بود. بعد از خرداد 60 که همه گروه های
اجتماعی از صحنه خارج شدند عمدتا جریان راست تمام قدرت را در اختیار داشت که باید
هاشمی رفسنجانی را هم در همین طیف ارزیابی کنیم این روند تا دوم خرداد 76 ادامه
داشت.این دوره ،دوره ای است که جریان راست فکر می کرد جامعه با آن ها است و قدرت
دارد. اما دیدیم نامزد آن ها درآن انتخابات که آقای ناطق نوری بود رای پایینی داشت
که پایگاه جریان راست را نشان داد.
از دوم خرداد جریانی معرفی می شود که موسوم به جریان اصلاح طلب است. واقعیت
این است ریشه اصلاح طلبی از دولت موقت بود و یک شبه نبوده است. بعد ازخرداد 76
شرایطی به وجود آمد ؛ جریانی که پایگاهش را از دست داده بود بحران هایی هر نه روز
یک بار ایجاد میکرد. بعد که احمدی نژاد آمد جریانی که پایگاه خودش را از دست داده
بود در وقایع 84 و 88 تمام تلاشش را برای حفظ قدرت کرد.اما در سال 92 تحولی به
وجود آمد نامزد گفتمان اصلاح طلبی رای آورد
و مردم امیدوار شده اند وضع اصلاح می شود.در
واقع مردم هیچ چیز تازه ای نمی خواهند؛
قانون اساسی بدون تنازل،آزادی استقلال و حاکمیت ارزش های اسلامی را می خواهند.به
دنبال امنیت و رفاه اجتماعی هستند و دروغ وفساد نباشد ومردم بر سرنوشت خود حاکم
باشد.
وبعد از این مقدمه و تعریفی که از راست و چپ ارائه کردید،
تحلیل شما از اینکه چرا جناح راست نمی تواند به یک رهبری مشخص برسد ؟
سه محور کلی وجود دارد.اول اینکه درجامعه
ما فرهنگ استفاده از روحیه کار جمعی بسیار
ضعیف است.در جامعه ما به علت روحیه استکباری و خودخواهی روحیه کار جمعی ضعیف است.
نمونه آن در همین جریان اصولگرا که افرادی با نگاه های متفاوت در کنار هم هستند که
اگر 80 درصد اشتراک بین آنها وجود داشته
باشد و 20 درصد اختلاف، این ها همان 20 درصد اختلاف را مد نظر قرار می دهند.
دلیل دوم به طور مشخص عدم موفقیت اصولگرایان در پاسخگویی به نیاز مردم
بود.بالا رفتن تورم وکم شدن آزادی های مردم و مجموعه این عملکرد 8 ساله دولت احمدی
نژاد است. این ها در دوران احمدی نژاد ضربه سنگینی خوردند در واقع وضع کنونی یک
ترکشی از آن دوران است و همان مثل" کی بود کی بود من نبودم" به وجود
آمده است. حالا کی مقصر است؟ یک عده پایداری ها را مقصرمی دانند و جریانات راست
سنتی مانند موتلفه هم این سوال برایشان مطرح است که ما که از احمدی نژاد حمایت می
کردیم الان چگونه پاسخگو باشیم.
چرا در جریان اصولگرایی این چند صدایی همچنان ادامه دارد و
این وضع مطلوب کدام بخش از این جریان می تواند باشد؟
شخصیتی که بتواند یک گفتمان اصولگرایی داشته باشد و همه این ها را جمع کند
اصلا وجود ندارد تنها کسی که مورد احترام همه بود آیت الله مهدوی کنی بود که اوهم
از دنیا رفت .گزینه بعدی آقای ناطق نوری است که او هم الان با این ها هماهنگ نیست.موحدی
کرمانی هم دراین جایگاه و وزنه و پایگاه اجتماعی نیست که بتواند زیر مجموعه
اصولگرایی را به حول یک گفتمان دورهم جمع
کند و سازمان دهی کند. پراکندگی در جریان اصولگرایی در این روزها طبیعی است ودر
این شرایط هر گروه اصولگرایی فکر می کند به زعم خودش باید گروه و گفتمان خودش را
داشته باشد.
با وجود این چند
صدایی آیا نو محافظه کارانی مانند پایداری ممکن است صحنه گردان انتخابات آینده شود
ورهبری جریان اصولگرایی را بر عهده بگیرد؟
مصباح یزدی با توجه به عملکردی در دهه های گذشته به ویژه 8 سال گذشته داشته
است و حمایتی که از احمدی نژاد کرده است الان پایگاه اجتماعی ندارد. او می خواهد
چه کسی را دور خود جمع کند.آیا اصولگرایان عقاید اورا باور دارند؟ آیا علی
لاریجانی حاضر است زیر نظر او باشد؟ من تصور نمی کنم.امثال لاریجانی واقع بین وعاقل
هستند. آن ها با گفتمان و ایدوئولوژی خودشان هستند.
بچه های سپاه و بسیج خود را اصولگرا تلقی کردند به هر حال آن ها خود را اصلاح
طلب که معرفی نکرند. منتها پایگاه حفظ قدرت اطلاعاتی، نظامی و اقتصادی دارند.این
سه محور قدرتشان است هر سه قدرت را دارند و معتقد هستند باید حرف اول و آخر را
بزنند و همه زیر نظر آن ها باشند.
پس به نظر شما جریان راست سنتی زیر بار نظرات اصولگرایان نو
محافظه کاررفته است؟
در شرایط کنونی عملا همین گونه شده است و به نوعی در مجلس گذشته هم همین کار
را کردند.اصولگرایان نو محافظه کار امثال پایداری ها درمناسبت اجتماعی نقش اصلی
دارند. الان مجلس با آنها است.
پیش بینی شما از انتخابات آینده چیست آیا سایر جریان های
اصولگرایی زیر لوا و رهبری این بخش از اصولگرایان قرار می گیرد و آن ها بازیگردان
صحنه انتخابات برای اصولگرایان می شوند؟
پیش بینی درباره مسایل اجتماعی مشکل است.اما به نظر میرسد به علت نگاه
اجتماعی متفاوتی که دارند اینکه به یک رهبری
واحد برسند خیلی بعید است .اما من به لحاظ اجتماعی دلم می خواهد آن ها به رهبری
واحد برسند و یک هویت اجتماعی مشترک در چارچوب قانون پیدا کنند و این رابه عنوان
رشد اجتماعی ارزیابی می کنم که گروه های اجتماعی بتوانند با هم گفتگو کنند و این
یک رشد برای آینده ایران است.برای اصلاح طلبان هم شرایط به همین صورت است. روحانی
باید پایگاه اجتماعی اش را حفظ کند که دوباره رای بیاورد. اما این گروه با فضایی
که در جامعه و دانشگاه ایجاد کرده اند میخواهند بگویند روحانی اختیاری ندارد و به
کسی رای بدهید که اختیار و قدرت دارد.این پیام نهفته کارشکنی ها هست وسخنرانی های
روحانی هم پاسخ و واکنشی به همین پیام است .
مردم از هوشیاری برخوردارهستند و تمام تحولات را تحلیل می کنند ومردم امید خود را از دست نداده
اند. موانعی هست و روحانی هم اختیاری برای آن ها ندارد. اما مردم تحت تاثیر این کارشکنی ها قرار
نمی گیرند.
حجت السلام تقوی برای وحدت اصولگرایان تلاش هایی انجام داده
است و حتی تلاش کرد مصباح را در حلقه وحدت
خود جای دهد. به نظر او شما می تواند موفق شود و اصولگرایان اجازه این کار را می دهند؟
جامعه روحانیت مبارز قبول نمی کند.اصولگرای سنتی
بنای وحدت با نو اصولگرایان را ندارد.طبیعی است که روحانی شیعه، واقع بین است چرا
که با توده مردم ارتباط دارد و مرتب از مردم پیام می گیرد وقتی عموم جامعه عملکرد
8 سال اقای احمدی نژاد را با تمام گوشت و پوست خود دیده هیچ وقت تحت تاثیر قرار
نمی گیرد.روحانیت سنتی ما این واقع بینی تاریخی را دارد و تحت تاثیر این نوع
برنامه ها و آقای مصباح نخواهد رفت.
شما احتمال هماهنگی و ائتلاف میان اصولگرایان سنتی را با
طیف لاریجانی که قصد تاسیس حزب دارد را بیشتر می دانید؟
روحانیت سنتی و قشر اصولگرایی که عاقل تر است ونگاه واقع بینانه دارد به طرف
هم کشیده خواهند شد و میدانند بخش مصباح پاسخگوی نیازهایش نیست و اعتباری برای
اسلام سنتی و روحانیت ایجاد نمی کند.من خودم علاقه مند هستم لاریجانی و اصول گرای
سنتی باهم گفتگو کنند و حول محور مشترک کار کنند این یک تحول اجتماعی است. افرادی
مثل ناطق و لاریجانی که احساس مسئولیت می کنند می خواهند از تجربه بشری و از
مدیریت قاتون مند استفاده کنند.عقلانیت به نفع همه می خواهند.
از دیدگاه اصلاح طلبان این مطلوب است که سردرگمی و عدم هماهنگی
در رهبری جریان اصولگرا دیده شود و یا اینکه ترجیح می دهد این تشدد آرا نباشد و
رهبر مشخصی جناح رقیب داشته باشد؟
ما نباید پراکندگی نیروهای اصولگرا را شاخص ارزیابی کنیم و نباید از پراکندگی
استقبال کنیم.ما اگر می خواهیم به سمت جامعه دموکراتیک برویم، پیش نیاز جامعه
دموکراتیک این است که ما عقاید مخالف خودمان را تحمل کنیم. به برداشت و تحلیل هم
احترام بگذاریم تا این گام را بر نداریم نمی توانیم به سمت جامعه مردم سالار
برویم.آقای ناطق اعلام می کند ما بدون احزاب نمی توانیم جامعه را هدایت
کنیم.ببینید کی این حرف را مطرح کمی کنند برای اینکه دیده اند چه اتفاقاتی افتاده
است. مادامی که احزاب واقعی شکل نگرفته باشند از لابلای جمعیت فردی مثل احمدی نژاد
می آید که پاسخگوی عملکرد خودش نیست.
اصلاح طلبان نیز ضرورت دارد مدیریت واحدی داشته باشند، خوشبختانه افرادی مانند
خاتمی هستند و اصلاح طلبان هم به دیدگاه های او احترام می گذارند.باید همین توصیه
را به طیف اصلاح طلب بکینم که آن ها هم در چارچوب نیروهای سازمانی به اهداف خودشان
برسند تا بتوانند تاثیرگذاری خودشان را داشته باشند.
93 * گفت و گوی منتشر نشده در سال
No comments:
Post a Comment