Wednesday, March 15, 2017

تلنگرهایی که نسل اول به جامعه زد


تلنگرهایی که نسل اول به جامعه زد

روایت نسل اول اصلاح‏ طلبان  در گفت‏ وگو با محمد توسلی

نمی توان از اصلاح طلبی در دوران جمهوری اسلامی سخن گفت و نام ویاد نهضت آزادی ایران و یاران مهندس بازرگان و دکتر یدالله سحابی را به میان نیاورد. غلو نیست اگر از بازرگان و همفکران و همراهان او به عنوان نسل اول اصلاح طلبی در سال های پس از انقلاب سخن گفت. برای بازخوانی این تجربه، سراغ مهندس محمد توسلی، مسئول دفتر سیاسی نهضت آزادی رفتیم. توسلی از شاگردان بازرگان است و از چهره های نسل دوم نهضت آزادی محسوب می شود؛ چهره ای که در پی تشکیل نهضت در دهه چهل به آن پیوست و هنوز هم با وجود فشارها و برخوردها، راه طی شده بازرگان و همفکران او پس از استعفای دولت موقت تا امروز رادرست می داند و حتی یکی از عوامل بروز و ظهور دوم خرداد را " تلنگرهای آگاهی بخش " این جریان معرفی می کند که در دهه های 60 و 70 به جامعه زده شد.  

با توجه به بحث‏هایی که اخیرا تحت عنوان نسل دوم اصلاحات مطرح شده است؛ در این شماره صدا موضوع «نسل‏بندی اصلاحات در دوره جمهوری اسلامی» را محل بحث قرار داده‏ایم. بخشی از این بحث هم به تجربه نهضت آزادی بعنوان نخستین نیروی اصلاح‏طلب پس از انقلاب برمی‏گردد. برای آغاز بحث بفرمایید بعنوان یک فعال سیاسی باسابقه، رویکرد مبتنی بر «نسل‏بندی» را برای تقسیم‏بندی نیروهای سیاسی قبول دارید؟ اصولا چگونه می‏توان بین نسل‏های مختلف یک حزب یا جریان سیاسی قائل به تمایز شد؟
نسل‏بندی در احزاب و گروه‏های سیاسی سابقه دارد و از دو زاویه می‏توان به آن نگاه کرد: اول، به لحاظ تاریخی: وقتی یک سازمان سیاسی که در دوره‏ای تشکیل می‏شود، در دوره‏های بعد که به‏تدریج نسل‏های بعدی آن جریان را ادامه می‏دهند، آن را در قالب زمان به نسل‏های اول، دوم، سوم و... متمایز می‏کنند. دوم، به لحاظ عملکردی: در این رویکرد توجه به نوع عملکردهاست که آیا نسل‏های بعدی یک سازمان سیاسی در چارچوب گفتمان اولیه ادامه داده‏اند و یا تغییری در آن گفتمان و برنامه‏های راهبردی آنها و حتی تاکتیک‏ها صورت داده‏اند؟ با استفاده از این دو رویکرد، می‏توان سیر تحول یک جریان سیاسی را نسل‏بندی کرد و ویژگی‏های آن را بر اساس زمانی و عملکردی توصیف کرد.
اگر از نهضت آزادی به‏عنوان نخستین جریان اصلاح‏طلب درون جمهوری اسلامی نام ببریم؛ این پرسش قابل طرح است که آیا در آن مقطع که «اصلاح‏طلبی» در فضای انقلابی یک مفهوم مهجور بود، خود اعضاء و فعالان نهضت آزادی چه نگاهی به این مقوله داشتند؟ به‏ویژه آنکه در آن زمان، عباراتی از قبیل «رفرمیست»، «لیبرال»، «سازشکار» و... در مقام اتهام به کار گرفته می‏شد...
گرچه بحث گفتمان اصلاح‏طلبی در قالب نهضت آزادی ایران بعد از انقلاب مطرح و پیگیری شده است؛ اما  ریشه این گفتمان را باید در سوابق فرهنگی - اجتماعی این جریان واکاوی نمود. بطور خلاصه، وقتی بررسی فعالیت‏های فرهنگی- اجتماعی بازرگان، سحابی و طالقانی را از شهریور 1320 آغاز می‏کنیم؛ می‏بینیم برخلاف سیدجمال‏الدین اسدآبادی، گفتمان آنها مبتنی بر تحول در عرصه عمومی و اصلاح زیرساخت‏های فرهنگی و اجتماعی جامعه است. آنها به این آیه قرآن استناد می‏کنند که: اِنَّ اللهُ لا یغیّرُ ما بقوم حتّی یغیّرُوا ما بِاَنفُسِهِم. یعنی، تا تحولات در نفوس و شخصیت حقیقی آحاد جامعه شکل نگیرد؛ انتظار اینکه در ساختار سیاسی- اجتماعی تغییری بوجود آید، امکانپذیر نیست. در واقع، پیشگامان نهضت آزادی اصلاحات را به صورت تدریجی و گام‏به‏گام و با رویکرد فرهنگی- اجتماعی تعریف می‏کردند و به همین جهت، در دهه 20 صرفا کار فرهنگی- اجتماعی را در پیش گرفتند. در دهه 30 علیرغم حضور در فعالیت های نهضت مقاومت ملی همچنان کار فرهنگی اجتماعی را با تشکیل نهاد های مدنی ادامه دادند. در دهه‏های 40 و 50 هم، همواره در کنار فعالیت‏های سیاسی، فعالیت‏های فرهنگی- اجتماعی را پیگیری می کردند. بعد از انقلاب، این رویکرد به اصلاح‏طلبی بسیار برجسته‏تر می‏شود. گفتمانی که در سال‏های 58 و 59 در فضای سیاسی کشور حاکم بود، مشخصا گفتمان رادیکال و عملا براندازی بود. منتهی، واژه براندازی را به کار نمی‏بردند. نیروهایی که آن زمان در جایگاه اپوزیسیون نظام قرار داشتند، از واژه «تداوم انقلاب» بجای براندازی استفاده می کردند: حزب توده، مجاهدین خلق و دیگر جریانات چپ در ادبیات سیاسی خود این واژه را به کار می‏بردند؛ اما فکر اصلی را حزب توده مطرح کرده بود. آنها برپایه زیربناهای فکری مارکسیستی و چپ معتقد بودند که انقلاب اسلامی 57 رویکردی ارتجاعی دارد؛ بنابراین، ما باید انقلاب را تداوم ببخشیم تا یک گفتمان انقلابی و مترقی جایگزین آن شود! بنابراین، گفتمان تداوم انقلاب نوعی رویکرد براندازی با هدف تصاحب قدرت بود. در مقابل چنین گفتمانی و فضایی که کلا چپ بود، گفتمان مهندس بازرگان و نهضت آزادی ایران قرار داشت. در این گفتمان، انقلاب اسلامی یک انقلاب کلاسیک و در راستای مطالبات تاریخی ملت ایران و در تداوم انقلاب مشروطه تعریف می‏شد . البته، تاکید می شد که بعد از پیروزی انقلاب انحرافاتی در اجرای این مطالبات تاریخی بوجود آمده است؛ اما خط مشی این بود که باید بایستیم، از انقلاب و آرمان‏های اولیه آن دفاع کنیم و با التزام و تأکید بر اصول قانون اساسی به‏عنوان میثاق بین مردم و حاکمان، بر اجرای اصول مغفول آن به ‏ویژه اصول فصل های  سوم و پنجم در جهت تأمین آزادی‏ها و حقوق اساسی ملت، به صورت مسالمت آمیز، پای بفشاریم. اولین سابقه‏ای که در این زمینه پس از دولت موقت در اسناد نهضت آزادی ایران وجود دارد، برمی‏گردد به کنگره سوم نهضت که در تیرماه سال 1359 تشکیل شد. این در حالی بود که جریان‏های اپوزیسیون با گرایش چپ در آن مقطع از گفتمان تداوم انقلاب هم عبور کرده بودند و طیف‏هایی مثل مجاهدین خلق با ایجاد میلیشیا، آماده عملیات مبارزه مسلحانه و براندازی می‏شدند. از همین‏جاست که نهضت آزادی راهی متفاوت با دیگر گروه‏های سیاسی چپ پس از انقلاب را در پیش می‏گیرد. در خرداد 1360 این تضاد کاملا شفاف می‏شود و در کل دهه 60، همچنان نهضت آزادی ایران بر این گفتمان (اصلاح‏طلبی) تأکید و تصریح داشت.                                                                                                                     
با توجه به فضای دهه 60، نهضت آزادی چطور رویکرد اصلاح‏طلبانه خود را تداوم بخشید؟
بعد از خرداد 60، فضای سیاسی بسته‏ای بوجود آمد. تقریبا همه گروه‏های سیاسی از صحنه حذف شدند و یا مجبور شدند خودشان فعالیت‏ها را تعطیل کنند. در این میان، نهضت آزادی به دلیل حضور اشخاصی مثل مهندس بازرگان و دکتر یدالله سحابی و حضور چند تن از آنان در مجلس اول،  توانست سنگر خود را حفظ کند. البته این امر با پرداخت هزینه‏هایی بسیار سنگین همراه بود. این حوادث در اسناد دهه 60 نهضت آزادی ایران موجود است. سمینارها و جلساتی که در دوره انتخابات مجالس دوم و سوم درباره تأمین آزادی و سلامت انتخابات داشتیم و حتی مجالس مذهبی مانند شب های احیای ماه رمضان؛ اعضاء و هواداران نهضت آزادی با برخورد گروه‏های فشار و محدودیت‏های مختلف مواجه می‏شدند. بارها اسناد و مدارک تشکیلاتی را از دفتر نهضت بردند و یا برخوردهای ارعاب‏آمیزی با اعضاء صورت می گرفت. علیرغم این فضای سنگین، نهضت به فعالیت علنی و مسالمت آمیز خود در دهه 60 ادامه داد؛ چرا که به استمرار حرکت اصلاح‏طلبی اعتقاد داشت. از نظر فضای سیاسی هم، همانطور که اشاره داشتید گروه‏های همسو با حکومت واژه‏هایی مثل «رفرمیست» و «گام‏به‏گام» (در مقابل انقلابی)، «لیبرال» (به‏عنوان آمریکایی) و... را به‏عنوان اتهام علیه نهضت آزادی مطرح می‏کردند. در نمازجمعه‏ها و حتی مدارس هم شعارهایی از قبیل «مرگ بر لیبرال» را علیه مهندس بازرگان و همفکران ایشان سرمی‏دادند. با این‏حال و علیرغم آنکه فضا، فضای اصلاح‏طلبی نبود؛ ولی پیشگامان نهضت آزادی ایران این گفتمان را به‏عنوان راهبرد واقع‏بینانه، مؤثر و مفید انتخاب و بر آن ایستادگی کردند. در محافل خارج از کشور (به‏ویژه سلطنت‏طلبان) هم حملات زیادی متوجه نهضت آزادی و شخص آقای دکتر ابراهیم یزدی می‏شد و کلیپ‏های ساختگی تهیه کرده بودند که در محافل مختلف پخش می‏شد. آنها اعتقاد داشتند مقصر اصلی پیروزی انقلاب و تداوم جمهوری اسلامی، دولت موقت و دکتر یزدی بوده که در پاریس با امام بود. این حملات و اتهامات بی‏پایه تا چند سال قبل هم که دکتر یزدی پاسخ های توضیحی منتشر کرد، ادامه داشت. بنابراین، نهضت آزادی با آنکه هم از سوی رسانه‏های ضدانقلاب خارج از کشور و هم در داخل مورد حمله قرار داشت؛ مقاومت کرد و بر گفتمان اصلاح‏طلبی ایستاد.
به حزب توده اشاره داشتید. می‏دانیم که حزب توده در مقطع سال 60 تلاش کرد راه خود را از مجاهدین خلق و دیگر گروه‏های برانداز جدا کند و خود را پایبند به قانون اساسی نشان دهد و حتی تحت عنوان «جبهه متحد انقلاب» (به‏عنوان مجموعه نیروهای مخالف آمریکا) خود را در کنار حزب جمهوری و سایر گروه‏های درون نظام تعریف کرد. ضمن آنکه در مواردی چون کودتای نوژه به همکاری با بخش‏های امنیتی حکومت پرداخت. آیا بر این اساس می‏توان مشی حزب توده را هم اصلاح‏طلبانه دانست؟
با توجه به شواهد و مستندات تاریخی، باید گفت که حزب توده به‏عنوان یک عامل نفوذی در آن سال ها مطرح بود که این مواضع را منافقانه مطرح می‏کرد و در واقع، در راستای استراتژی خود که همان «تداوم انقلاب» بود- عمل می‏کرد. کیانوری هم در مصاحبه‏های خود تصریح کرد که استراتژی ما این بود که نیروهای کارآمد نظام را که می‏توانستند انقلاب را مدیریت کنند، از عرصه قدرت خارج کنیم؛ با این تصور که راه حذف روحانیت حاکم هموار می شود! در این جهت هم، بحث‏هایی از قبیل لیبرال، آمریکایی، گام‏به‏گام و... را علیه نیروهای میانه‏رو و به‏ویژه دولت موقت و نهضت آزادی مطرح کردند و این نیروها را «غیرانقلابی» و حتی «ضدانقلاب» معرفی می‏کردند. برهمین اساس هم، حزب توده خود را در کنار حزب جمهوری و سازمان مجاهدین انقلاب به‏عنوان «جبهه متحد انقلاب» معرفی می‏کرد؛ ولی نهضت آزادی را در کنار سلطنت‏طلبان، مجاهدین خلق و گروه‏هایی ازاین‏دست به‏عنوان «جبهه متحد ضدانقلاب» قرار می‏داد. بنابراین، حزب توده را نه‏تنها نمی‏توان گروهی اصلاح‏طلب دانست؛ بلکه جریانی نفوذی بود که خط براندازی نظام جمهوری اسلامی را به شکلی پیچیده و با حذف و تضعیف نیروهای توانمند و مؤثر انقلاب تعقیب می‏کرد. نهایتا براساس اسنادی که مرحوم عسکراولادی دریافت کرد؛ با آنها برخورد شد که جزئیات آن قبلا منتشر شده است.
کلا غیر از نهضت آزادی جریان دیگری را می‏توان نام برد که در ابتدای انقلاب و دهه 60 مشی اصلاح‏طلبانه داشته باشد؟
همانطور که اشاره کردم؛ بعد از خرداد 60 همه احزابی که با حاکمیت نبودند، تحت فشار موجود کرکره خود را پایین کشیدند. تنها گروه سیاسی که در دهه 60 فعالیت خود را ادامه داد و ایستاد و دغدغه‏های اصلاحی خود را مطرح کرد، نهضت آزادی ایران بود. لااقل، من گروه دیگری را به خاطر ندارم.
قدری هم از منظر درون نهضت آزادی به موضوع «نسل‏بندی» نگاه کنیم. اگر مؤسسان و بنیانگزاران نهضت آزادی را نسل اول این حزب سیاسی بدانیم، چهره‏هایی مثل شما به‏عنوان نسل دوم تعریف می‏شوید. اصولا پیوستن شما به نهضت آزادی مبتنی بر چه نگاه و ذهنیتی بود؟ آیا تعریفی که از نهضت داشتید، یک جریان اصلاح‏طلب بود؟ و آیا با حضور در نهضت، این ذهنیت نزد شما تقویت شد؟
افرادی مثل بنده که عضو انجمن اسلامی دانشجویان بودند، زمینه‏های شخصیتی‏مان در قالب گفتمان روشنفکری دینی ساخته می‏شد. من ورودی سال 1335 دانشگاه تهران بودم. همانطور که می‏دانید، در سال‏های 1339 و 1340 فضای سیاسی تاحدی باز شد. ما به‏عنوان افرادی که با گفتمان روشنفکری دینی آشنا شده بودیم، در سال 1339 - که جبهه ملی دوم تشکیل شد- با هویت عضو انجمن اسلامی دانشجویان به آن پیوستیم. اصولا یکی از دلایل تأسیس نهضت آزادی ایران آن بود که دانشجویان مسلمان و فعالان سیاسی مسلمان، هویت تشکیلاتی نداشتند. پیشگامان نهضت آزادی ایران از جمله برای پاسخ به نیاز آن نسل این حزب را تشکیل دادند. بنابراین، وقتی افرادی مثل بنده وارد نهضت شدیم این احساس را داشتیم که حالا به‏عنوان یک دانشجوی مسلمان، هویت تشکیلاتی هم داریم و از حالت منفعل در برابر دیگر گروه‏های عضو جبهه ملی خارج شدیم. در واقع،تشکیل نهضت آزادی به‏عنوان یک حزب با تاکید بر ارزش های اسلامی برای دانشجویان مسلمان جاذبه داشت و به همین جهت، اکثر اعضای انجمن اسلامی دانشجویان به عضویت آن درآمدند. افراد معدودی هم بودند، از جمله آقای ابوالحسن بنی صدر، که عضویت نهضت آزادی را نپذیرفتند.
بزرگان نهضت آزادی (نسل اول) برای آنکه هم نسل دوم را پرورش دهند و هم برای ایجاد انسجام و انضباط تشکیلاتی، چه سازوکاری درون تشکیلات داشتند؟
به نطر من، مهندس بازرگان در این زمینه بسیار هوشمندانه عمل می‏کرد؛ همینطور آقای طالقانی و دکتر سحابی. راهکار اصلی آنها، احترام قائل بودن برای نسل جوان نهضت بود. در تشکیلات نهضت، بین ظالقانی، بازرگان و دکتر سحابی با بقیه تفاوتی نبود. همه یک رأی داشتند. به‏ همین جهت، نسل دوم احساس شخصیت می‏کرد و تمایزی بین خود و بزرگان تشکیلات نمی‏دید. بنابراین، نهضت بستری تعالی‏بخش برای نسل ما بود. من هیچ‏وقت فراموش نمی‏کنم بعد از حادثه اول بهمن‏ماه 40 و حمله کماندوها به دانشگاه تهران که طبعا نهضت آزادی هم باید بیانیه می‏داد، مهندس بازرگان قبل از آنکه قلم بر کاغذ ببرد؛ همه دانشجویان عضو نهضت را دعوت کرد و تمام مشاهدات و نظرات ما را گرفت و جمع‏بندی آن تبدیل به بیانیه شد. همین رفتارهای تشکیلاتی بزرگان نهضت بود که باعث شد نیروهای جوان‏تر احساس هویت کنند؛ بطوری که حتی مستقل از آنها چه در داخل و چه خارج از کشور- همین گفتمان و برنامه را ادامه دادند و نهادسازی کردند.
به‏جز بحث رفتاری و اخلاقی که نسل اول نهضت داشتند، آیا از بعد تشکیلاتی هم سازوکاری وجود داشت که مثلا امکان عضویت نیروهای جوان‏تر در شورای مرکزی و دفتر سیاسی فراهم باشد؟
بله. همان‏زمان از جوانان هم افرادی عضو شورای مرکزی بودند. اصلا اینطور نبود که جوانان از نظر تشکیلاتی پیشرفت نکنند. کسی در نهضت آزادی «رأی ویژه» نداشت و کاملا دمکراتیک عمل می‏شد.
یک سؤالی که در مورد نهضت آزادی وجود دارد، موضوع برآمدن مجاهدین خلق از پهلوی چپ این تشکیلات است. همانطور که می‏دانیم، مؤسسان سازمان مجاهدین خلق از اعضاء و هواداران نهضت آزادی ایران بودند که تحت تأثیر اندیشه‏های مهندس بازرگان و آقای طالقانی قرار داشتند. به نظر شما، چطور علیرغم مشی اصلاح‏طلبانه نهضت، جریانی از نسل دوم آن سربرآورد که مبارزه مسلحانه را در پیش گرفت؟
سیر حوادث ابتدای دهه 40 پس از گذر از دوره کوتاه سال‏های 1339 تا 1341 که فضای نسبتا باز سیاسی در کشور وجود داشت، نشان داد استبداد سلطنتی به نقطه‏ای رسیده که هیچ قدرت مستقل از خود را برنمی‏تابد؛ حتی چهره‏ای ظاهرا اصلاح‏طلب مثل دکتر امینی که می خواست برنامه های آمریکا را اجرا کند. شاه می‏خواست همه افراد زیردست باشند. او نخست‏وزیری مثل اسدالله علم را می‏خواست که کاملا تابع و به قول خودش «غلام خانه‏زاد»- باشد. مجموعه حوادث به رخداد 15 خرداد 42 و کشتار مردم انجامید. با این کشتار عملا خشونت بر عرصه سیاسی حاکم شد. تا آنجا که مهندس بازرگان هم در دادگاه نظامی سال 43 مطرح کرد که ما آخرین گروهی هستیم که با زبان قانون با شما صحبت می‏کنیم. اگرچه بازرگان و یاران او از ابتدا گفتمان اصلاح‏طلبانه داشتند، اما شرایط سیاسی بعد از 15 خرداد این گفتمان را متوقف کرد. توقف گفتمان اصلاح‏طلبی در ایران دهه 40 دو عامل داشت: اول، حاکمیت خشونت بر عرصه سیاست داخلی و دوم: تسلط گفتمان مبارزه مسلحانه در عرصه جهانی و به‏ویژه کشورهای جهان سوم. بنابراین، با توقف گفتمان اصلاح‏طلبی و زندانی شدن رهبران این گفتمان، تنها راه‏حلی که به نظر می‏رسید باقی مانده باشد، مبارزه مسلحانه بود. چنین بود که همه کادرهای نهضت آزادی ایران و دیگر گروه‏های سیاسی، اعم از مذهبی و غیر مذهبی، به دنبال مبارزه مسلحانه رفتند.
و شما هم رفتید دنبال مبارزه مسلحانه...
طبیعی بود. ما و دوستان‏مان در خارج از کشور ازجمله دکتر شریعتی، دکترچمران، دکتر یزدی و قطب‏زاده ضمن تحلیل شرایط ایران، با توجه به گفتمان جهانی برای تحول در شرایط سرکوب، برای تدارک مبارزه مسلحانه احساس مسؤولیت و برنامه ریزی کردیم. البته تصور نمی شد که در داخل کسی دنبال مبارزه مسلحانه باشد و فکر می‏کردیم این یک واجب عینی است که باید از خارج کشور آغاز شود. در این جهت، با مذاکراتی که با مصری‏ها در دوره حکومت جمال عبدالناصر انجام شد، برای کسب آموزش‏های لازم به مصر رفتیم. اما این فعالیت‏ها به دلایلی متوقف شد.
چه دلایلی؟
اول اینکه مبارزه مسلحانه باید از داخل کشور آغاز شود و نمی‏توان از خارج چنین برنامه ای را پایه گذاری کرد. دوم انتظاراتی که در مصر از دوستان ما داشتند که در رسانه‏های عربی مشارکت کنند و از مباحثی مثل خلیج عربی دفاع کنند؛ که در راستای منافع ملی نبود. با توقف فعالیت‏ها در خارج، بعضی از اعضاء که به داخل کشور آمدند و متوجه شدند کسان دیگری در پی مبارزه مسلحانه برآمده‏اند؛ آن آموزش‏ها را در اختیار داخل گذاشنند. خود مهندس بازرگان در مکاتباتی که داشتند، و در پیوست جلد دوم خاطرات آقای دکتر یزدی منتشر شده است، این حرکت مسلحانه را تأیید کردند. خود بازرگان هم مخالف مبارزه مسلحانه نبود؛ چون راهکار دیگری نمی‎شناخت. اگرچه شخصیت خود مهندس بازرگان کماکان مبتنی برگفتمان اصلاح‏طلبی بود و به لحاظ فکری، همچنان این دیدگاه را داشت؛ اما دیگر زمینه‏ای برای تداوم گفتمان اصلاح‏طلبی نمی‏دید تا آن را دنبال کند. ضمن آنکه شرایط جهانی هم به نفع مبارزه مسلحانه بود.
برگردیم به دوران جمهوری اسلامی و جریان‏هایی که در دو دهه اخیر به‏عنوان اصلاح‏طلب مطرح شدند. با توجه به اینکه شما اشاره داشتید نهضت آزادی تقریبا تنها جریانی بود که در دهه 60 به‏عنوان اصلاح‏طلب در صحنه ماند و فعالیت کرد؛ رویکرد آن دسته از روحانیت و جریان‏های حاضر در حکومت که بعدها در قالب اصلاح‏طلبی معرفی شدند (بطور مشخص مجمع روحانیون مبارز، مجاهدین انقلاب و آقای هاشمی رفسنجانی)، در آن دهه نسبت به مفاهیمی مثل اصلاح‏طلبی و تشکیلات نهضت آزادی چگونه بود؟ به نظر شما، چطور این رویکردها در دهه‏های بعد تغییر کرد؟
اگر بخواهیم رویدادهای دهه‏های 60 و 70 را از منظری کلان نگاه کنیم؛ به نظر می‏رسد ایستادگی نهضت آزادی ایران در دهه 60 توانست زمینه‏های تثبیت این گفتمان را فراهم کند. در همان دهه 60، افرادی که در سال‏های ابتدایی علیه مهندس بازرگان اظهارنظر کرده بودند؛ به تدریج در دیدارهای خصوصی با ایشان، حلالیت می طلبیدند. شاید اولین نهادی که به‏طور رسمی تمایل به اصلاح‏طلبی پیدا می‏کند، روشنفکرانی هستند که در روزنامه کیهان بودند و نشریه «کیان» را پایه ‏گذاردند. آنها در کیان مقاله‏ای نوشتند و از مهندس بازرگان عذرخواهی کردند. این سرآغاز یک بازگشت رسمی از گفتمان انقلابی به اصلاحی بود. به‏نوعی مجله کیان و فعالان روشنفکری دینی خود به تئوریزه کردن گفتمان اصلاح‏طلبی پرداختند. حتی دوستان نزدیک ما از جمله مهندس عزت‏الله سحابی با صداقت و صمیمیتی که داشت- در سال های بعد عنوان می‏کرد در مواردی که بین من و مهندس بازرگان اختلاف نظر وجود داشت، حق با بازرگان بود. این اظهلرنظرها ادامه یافت تا اینکه جنگ آغاز شد. تا آزادسازی خرمشهر اختلافی در مورد جنگ نبود و همه (از جمله اعضای نهضت آزادی ایران) حمایت می‏کردند. دکتر چمران ستاد جنگ های نا منظم را در اهواز تشکیل داد و خود ما و دوستان‎‏مان تمایل به جبهه داشتیم. اما بعد از آزادسازی خرمشهر یک تفاوت نگاه تحلیلی پیدا شد. الآن با انتشار اسناد مشخص شده که حتی امام و بسیاری از اعضای شورایعالی فرماندهی جنگ هم موافق تداوم جنگ بعد از آزادی خرمشهر نبودند. اما با این حال، کسی آن زمان موضع‏‎گیری نکرد. نهضت آزادی در آن شرایط سعی کرد تحلیل خود را مطرح کند. منتهی، تا سال 1364 تمامی مکاتبات خصوصی و با شخص امام و شورایعالی دفاع بود. از سال 1364 وقتی ملاحظه شد مکاتبات خصوصی تأثیرگذار نیست، نهضت ناچار شد نظرات خود را با انتشار نشریات تحلیلی و در سطح نخبگان و فعالان سیاسی منعکس کند. حدود 50 نشریه در سال‏های 64 تا 67 در خصوص جنگ منتشر شد که در اسناد نهضت موجود است. هرچند عده‏ای که با این مواضع نهضت موافق نبودند و حتی با تبلیغات سوء آن را به‏ عنوان «ستون پنجم»! مطرح می کردند،  ولی این نشریات تحلیلی در اقشاری از جامعه تأثیرگذار بود. آنها می‏دیدند که برخلاف تبلیغات حاکم، جریان نهضت آزادی به دنبال اصلاح امور و نقد دلسوزانه و صادقانه عملکردها و تصمیمات نظام است و تقابلی با دولت و رهبری نظام ندارد. در سال 1367 و با انتشار نشریه «هشدار» در باره پیامد های تداوم جنگ، دفتر نهضت آزادی بسته شد و برای نخستین بار، سه نفر از اعضاء بازداشت شدند. در این شرایط بود که قطعنامه 598 پذیرفته شد. آقای محمدجواد مظفر آن زمان مدیرکل وزارت ارشاد بود. ایشان رفتند و با سران سه قوه (آقایان خامنه‏ای، موسوی اردبیلی و هاشمی رفسنجانی) مصاحبه کردند که همان موقع بصورت کتاب منتشر شد. در آن مصاحبه‏ها این سؤال مطرح شده بود که اگر امروز بعد از فتح خرمشهر بود، چه می‏کردید؟ دو نفر (آقایان موسوی اردبیلی و هاشمی رفسنجانی) به‏صراحت اعلام کردند ما جنگ را ادامه نمی‏دادیم و آیت‏الله خامنه‏ای هم تلویحا همین مطلب را فرمودند. ما آن زمان زندان بودیم. روزنامه «اطلاعات» و «کیهان» برای ما می‏آمد. یک روز دیدیم با تیتر درشت صحبت‏های آقایان موسوی اردبیلی و هاشمی رفسنجانی را منعکس کرده‏اند. به افسر نگهبان زندان گفتیم: «ما هم همین حرف ها را زده بودیم، پس چرا اینجا هستیم؟! پس آقایان را هم بیاورید همین‏جا!». البته، چون بحث خانواده شهدا و مسایل حساس دیگری وجود داشت، امام در اینجا وارد شدند، نهیبی زدند و گفتند این حرف‏ها را نزنید و متوقف شد. آقای مظفر هم سه ماه بازداشت شد. اتفاق دیگر، نامزدی مهندس بازرگان برای ریاست‏جمهوری و ردصلاحیت ایشان در سال 1364 بود. طبعا ردصلاحیت مهندس بازرگان به‏عنوان کسی که امام دولت او را «دولت امام زمان (عج)» خوانده بود و در سال 1357 برای برپایی آن تظاهرات میلیونی شده بود؛ واکنش شدید اجتماعی به دنبال داشت. اینها تلنگرهای آگاهی بخشی بود که به ذهنیت آحاد جامعه زده می‏شد. متعاقب این اتفاق، کسانی که ایشان را برای نامزدی ریاست‏جمهوری مطرح کرده بودند از جمله جمعی از اعضای جبهه ملّی- پیشنهاد ایجاد تشکل جدیدی را مطرح کردند با عنوان «جمعیت دفاع از آزادی و حاکمیّت ملّت ایران» که برنامه آن همان گفتمان اصلاحات بود . از سال 1364 تا 1369 این جمعیت فعال بود. تا آنکه در سال 69 آن نامه 90 امضایی سرگشاده به آقای هاشمی رفسنجانی نوشته شد. این 90 امضاء تقریبا بدنه فعالان سیاسی برجسته کشور را دربرمی‏گرفت. در پی انتشار نامه 24 نفر از امضاءکنندگان بازداشت شدند که بخشی از مسایل زندان در کتاب «در مهمانی حاجی‏آقا»ی دکتر فرهاد بهبهانی آمده است. اما مگر محتوای آن نامه چه بود؟ صرفا تأکید بر اصول فصل سوم قانون اساسی. و یک بند هم این بود که دریافت وام‏های خارجی تورم‏زاست. این بیانیه بازتاب گسترده‏ای پیدا کرد و به همین جهت هم، آن برخوردها صورت گرفت. انتشار این نامه جرقه دیگری بود که در جامعه زده شد. بعد از این بازداشت‏ها، ماجرای برنامه «هویت» بوجود آمد. بعد از آزادی مهندس سحابی از زندان، امتیاز مجله «ایران فردا» به ایشان داده شد که به‏نوبه خود، زمینه شکل‏گیری جریان ملی-مذهبی و تولید مطالب و مفاهیم آگاهی‏بخش را فراهم آورد. بنابراین، اگر مجموعه رویدادهایی که از سال 60 تا سال 76 و ایستادگی نهضت آزادی و سایر جریان‏های همسو با آن را مورد توجه قرار دهیم؛ خواهیم دید این جریان مرتب تلنگرهای آگاهی بخشی  به جامعه زده و درواقع، جامعه را برای پذیرش و طرح گسترده گفتمان اصلاح‏طلبی آماده کرده است. در سطح سیاسی هم، به‏تدریج نیروهایی که آگاه‏تر بودند؛ از درون جناح حاکم به جریان اصلاح‏طلبی اضافه می‏شدند. این رویکرد قبل از همه در جنبش دانشجویی و انجمن‏های اسلامی عضو دفتر تحکیم وحدت رخ داد. انجمن‏های اسلامی که در دهه 60 زیرمجموعه و ابزار دست حاکمان وقت بودند، به‏تدریج رویکرد مستقل در پیش گرفتند و با ورود نسل‏های جدید به دانشگاه، این تغییر آشکار شد. حادثه مهم دیگری که رخ داد، تغییر نیروهای بدنه و کادر های وزارت اطلاعات پس از سال 1368 بود. افرادی مثل دکتر سعید حجاریان که تا آن زمان در وزارت بودند، بیرون آمدند و به فعالیت در مراکز استراتژیک و کارهای پژوهشی و تحقیقاتی روی آوردند.  این افراد که اطلاعات زیادی از مسایل داخل کشور داشتند، با این مطالعات با شرایط جهانی هم آشنا شدند و دیدگاه جدیدی نسبت به مسایل و روند اداره کشور پیدا کردند. مجموعه این رویدادها، زمینه تحولی بزرگ در سال 1376 و پیروزی دور از انتظار آقای خاتمی در دوم خرداد را فراهم کرد. بدین ترتیب، ملاحظه می‏شود که علیرغم محدودیت‏های سیاسی و فشارهای امنیتی گفتمان اصلاح‏طلبی توانست از ابتدای انقلاب در جامعه باقی بماند و ریشه بدواند و تبدیل به یک جنبش اجتماعی شود که در دوم خرداد با 20 میلیون رأی، نظر خود را ابراز و اعلام می‏کند که ما به دنبال یک رویکرد جدید اصلاح طلبانه  هستیم.  آقای خاتمی هم با برنامه‏ای که ارائه داد، همین گفتمان را مطرح کرد و مردم هم به ایشان رأی دادند.
در همین دهه 70، تشکیلاتی شکل گرفتند یکی نزدیک و منتسب به آقای هاشمی (حزب کارگزاران) قبل از 76 و دیگری نزدیک و منتسب به آقای خاتمی (حزب مشارکت) بعد از دوم خرداد. به نظر شما، این دو حزب سیاسی به‏عنوان نماینده دو جریان اصلی اصلاح‏طلبی در دو دهه اخیر- تا چه حد تحت‏تأثیر نهضت آزادی قرار داشته‏اند؟ با توجه به اینکه ارتباط ارگانیکی بین این احزاب با نهضت آزادی نبود، آیا می‏توان بین گفتمان آنها با نهضت آزادی نسبت قائل شد؟
من هم معتقدم ارتباط تشکیلاتی بین این احزاب با نهضت وجود نداشت؛ حتی گاهی حساسیت هم وجود داشته است. اما وقتی این گفتمان در عرصه عمومی مطرح می شد و به‏تدریج گسترش پیدا می کرد؛ طبیعتا آقای خاتمی هم با ظرفیت و شناختی که خودشان از زیرساخت‏های فرهنگی و اجتماعی جامعه داشتند، در جهت پاسخگویی به نیاز جامعه آن برنامه‏های اصلاحی را ارائه دادند و خود ایشان و اصلاح‏طلبان دوم خرداد هم، این گفتمان را ادامه دادند. حتی در آستانه دوره دوم ریاست‏جمهوری آقای خاتمی (1380)، محافظه‏کاران ظاهرا برای ممانعت از انتخاب مجدد ایشان جمع وسیعی از فعالان این گفتمان را بازداشت کردند. آقای محبیان آن زمان در مقاله‏ای در روزنامه رسالت نوشته بود: نهضت آزادی ایران باید صفر شود!! یعنی، با توجه به توسعه نهادهای مدنی و گفتمان اصلاح‏طلبی در چهار سال نخست دولت آقای خاتمی، جریان محافظه‏کار تصور می‏کرد با بازداشت منادیان نخستین این گفتمان مانع از انتخاب مجدد ایشان خواهند شد و نهایتا، این گفتمان روبه‏تحلیل خواهد رفت. اما علیرغم بازداشت گسترده نیروهای ملی-مذهبی و اعضا و حتی علاقه مندان نهضت آزادی ایران که ناشی از نگاه سطحی محافظه‏کاران به تحولات اجتماعی بود، واقعیت‏های اجتماعی کار خود را کرد. یعنی، مرحوم دکتر سحابی بیانیه ای دادند و از مردم برای شرکت در انتخابات دعوت کردند و در نهایت، آقای خاتمی بیش از دوره اول (22 میلیون) رأی آوردند. این تجربه نشان داد برخوردهای سطحی و شکلی نمی‏تواند یک فکر و اندیشه را از بدنه جامعه حذف کند.
شما برخوردهای کنونی با آقای خاتمی را هم به همین صورت تحلیل می‏کنید؟
بله. هرچه بیشتر برخورد می‏کنند، محبوبیت آقای خاتمی در جامعه بیشتر می شود. این اشتباهی است که محافظه‏کاران باز هم آن را تکرار می‏کنند. آنها اگر با اصلاح‏طلبی مسأله دارند، بیایند و در عرصه فکری با این گفتمان برخورد کنند. اما هرچه برخوردهای خشن و امنیتی با این فکر داشته باشند، نه‏تنها این گفتمان تضعیف نخواهد شد؛ بلکه زمینه‏های ریشه‏دارشدن و گسترش این گفتمان را فراهم می‏آورند.
در شرایط فعلی، ما با نسل جوانتری از اصلاح‏طلبان مواجه هستیم که عموما بعد از دوم خرداد فعالیت‏های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی جدی خود را آغاز کرده‏اند و الآن با حدود دو دهه تجربه کار سیاسی و از سر گذراندن حوادث مختلف به‏ویژه پس از سال 88، خود را آماده فعالیت‏های جدی‏تر نشان می‏دهند که بحث تشکیل حزب ندای ایرانیان در ماه‏های اخیر نشانه‏ای از این تمایل است. به نظر شما این نیروها الآن به آن سطح از سیاست‏ورزی رسیده‏اند که بخواهند در تشکیلات مستقلی فعالیت کنند؟ البته، این جریان تأکید دارد که همچنان تحت پرچم اصلاحات و تحت هدایت آقای خاتمی عمل خواهند کرد...
ببینید! نکته اولی که باید توجه داشت، این است که ما نمی‏توانیم مانع از حرکت افراد برای تشکیل نهاد مدنی و حزب جدید شویم. قانون این حق را برای همه شهروندان قائل شده است که بتوانند نهاد جدیدی را تشکیل دهند. مسأله دوم این است که آیا این افراد به لحاظ اخلاق اجتماعی، مجاز هستند یک جریان موازی ایجاد کنند؟ آیا این جریان موازی، همان گفتمان را دارد یا قرار است برای مثله کردن آن گفتمان وارد عرصه شود؟ بنابراین، نوع برخورد با این تشکیلات به گفتمان آنها بستگی دارد. اگر قصد تقویت گفتمان اصلاح‏طلبی را دارند، می‏‎توانند با اسمی متناسب با خودشان فعالیت کنند. این نام نباید به گونه‏ای باشد که تصور شود آنها می‏خواهند سازمانی موازی ایجاد کنند. چرا که به لحاظ اجتماعی، سازمان‏های موازی زمانی ایجاد می‏شوند که بخواهند به سازمان اصلی ضربه بزنند. سازمان‏های موازی، معمولا نقش تخریبی دارند؛ مگر اینکه گفتمان، اهداف و برنامه‏های خود را طوری تعریف کنند که مکمّل سازمان‏های قبلی باشد و نه در تقابل با آنها. به نظر من، اگر این گروه‏های جدید قصد داشته باشند نهاد جدیدی ایجاد کنند و از کار موازی پرهیز کنند، می‏توانند در جهت تقویت جنبش اصلاحات در ایران، مفید هم باشند. اما اگر ایجاد این گروه‏ها  در جهت منافع شخصی باشد و یا قصد تخریب جنبش اصلاحات را داشته باشند؛ موفق نخواهند شد. چرا که گفتمان اصلاحات در جامعه ما جا افتاده و ریشه تاریخی دارد. افرادی هم در بدنه جنبش اصلاحات هستند که بتوانند به‏موقع کار توضیحی انجام دهند و رفتارها و اقدامات خلاف جریان‏های موازی را تبیین کنند. در نتیجه، این جریان‏ها به‏سرعت زمینه اجتماعی خود را از دست خواهند داد. بنابراین، من فکر می‏کنم برخورد با این جریان‏ها حتما باید برخوردی اخلاقی و تعالی‏بخش باشد و کوشش کنیم اگر جوان‏ها - به هر علت- تصمیم نادرستی گرفته‏اند، با برخورد اخلاقی در جهت تلطیف مناسبات عمل کنیم و موجب تشتت و پراکندگی در بدنه جنبش اصلاحات نشویم.

منبع: هفته نامه صدا - سوم آبان 1393

No comments:

Post a Comment