Thursday, June 30, 2016

پیامد های اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری

گفت وگو با مهندس محمد توسلی:
پیامد های اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری
زمانی که دانشجویان انجمن‌های اسلامی دانشگاه‌ها سرگرم مقدمات تسخیر سفارت آمریکا بودند دولت موقت تا چه اندازه در جریان اقدامات‌شان بود، آیا در مورد کاری که می‌خواستند انجام دهند اطلاعی به دولت داده بودند و اگر دولت موقت خبر داشت چرا برای ممانعت از این اقدام فعالیتی انجام نداد؟
زمانی که موضوع اشغال سفارت آمریکا مطرح شد، کسی خبر نداشت  و ناگهان اتفاق افتاد. نه دولت موقت، نه شورای انقلاب و نه  رهبر فقید انقلاب از این موضوع اطلاعی نداشتند. آنگونه که بعدها خود دانشجویان گزارش کردند، دانشجویان فعال دانشگاه‌های مختلف جلساتی داشتند و برای این کار برنامه‌ریزی کردند. پنج نفر هم در راس آنها بودند. آقای اصغرزاده از دانشگاه شریف یکی از پنج نفر اصلی بودند و برخی معتقد هستند که خود آقای اصغرزاده طراح اصلی و نظریه‌پرداز این پروژه بودند.
آقای اصغرزاده در یکی از مصاحبه‌هایشان به این موضوع اشاره دارند که طرح اولیه را ایشان مطرح می‌کنند.
بله. این جمع تنها با یک نفر مشورت می‌کنند و او آقای موسوی خوینی‌هاست. آقای موسوی خوینی‌ها این کار را تایید می‌کنند. دانشجویان می‌خواهند که موضوع را با امام هم مطرح کنند اما آقای موسوی خوینی‌ها مخالفت می‌کند و می‌گوید اگر مطرح کنید قطعا آقای خمینی مخالفت خواهند کرد. به همین دلیل هیچ‌یک از مسئولان جمهوری اسلامی پیش از اجرا در جریان این طرح قرار نمی‌گیرند و همه پس از حادثه مطلع می‌شوند. بنابراین دولت موقت هم در جریان نبود و در ساعت 11 صبح روز یکشنبه 13 آبان که این اتفاق می‌افتد، دولت هم در جریان قرار می‌گیرد.
اما چند روز بعد از انقلاب اقدام مشابه چند ساعته‌ای اتفاق افتاده بود.  هشت روز قبل از 13 آبان نیز محمدرضا پهلوی وارد آمریکا شده بود که در جامعه ایران بازتاب منفی داشت. در این شرایط دولت موقت چنین اتفاقی را پیش بینی نمی‌کرد؟
قطعا همین طور است. بررسی سوابق نشان می‌دهد که هم آقای سالیوان، سفیر آمریکا در ایران نامه نوشتند که احتمال گروگانگیری بالاست و اگر چنین اتفاقی بیفتد، ما امنیت نداریم. هم آقای لمبرت هم در مصاحبه‌ای که با آقای اصغرزاده دارد بر این مسئله تاکید کرده است. بعدها گزارش‌هایی نیز در آمریکا منتشر شده که آنها محتمل می‌دانستند که پذیرش شاه در آمریکا باعث گروگانگیری خواهد شد. بعدها مشخص می‌شود که  در آمریکا جمهوری‌خواه‌ها به خصوص راکفلر و کسینجر ، کارتر رئیس‌جمهور وقت آمریکا را مجبور می‌کنند که ورود شاه به آمریکا را بپذیرد. اگر به کل فرآیند گروگان گیری نگاه کنیم، می‌بینیم از یک طرف جوان‌های 18ساله پر از شور و احساس انقلابی بودند که علاقمند بودند در جریان انقلاب نقشی ایفا کنند و با سابقه‌ای که آمریکایی‌ها در ایران داشتند، طبیعی بود که دانشجویان بخواهند از فرصت حضور شاه در آمریکا واکنشی داشته باشند؛ آمریکایی‌ها کودتای 28مرداد را در کارنامه خود داشتند و در 25سال پس از آن یعنی تا سال57 در برنامه سرکوب مردم و جلوگیری از توسعه مملکت ما نقش داشتند. مشاوران نظامی و اطلاعاتی آمریکا اینجا بودند و نهادهای مختلف را به نوعی اداره می‌کردند. از طرف دیگر مجموعه قرائن و شواهد نشان می دهد کسانی در آمریکا برنامه‌ریزی کرده بودند با استفاده از شیوه شناخته شده (Provocation) این احساس دانشجویان را در جهت برنامه‌های خود تحریک کنند و به همین منظور زمینه دعوت شاه به آمریکا فراهم می شود.
ابراهیم اصغرزاده هم می‌گوید هدف آن‌ها از تسخیر سفارت آمریکا اعتراض به عملکرد آمریکایی‌ها در جهت مقابله با انقلاب بوده و از جمله اعتراض به این‌که چرا به محمدرضا پهلوی پناه داده‌اند. او تاکید می‌کند که هدف‌شان ساقط کردن دولت موقت نبوده است، اما در عمل گروگانگیری پایان کار دولت موقت را به دنبال دارد. جنابعالی چه تحلیلی در این زمینه دارید؟
اظهارنظری که دانشجویان آن روز داشتند با اظهار نظر امروزشان متفاوت است و البته این امری طبیعی است. آنها آن زمان 18ساله بودند اما امروز بعد از 36 سال کاملا پخته شده‌اند، تحصیلات عالی دارند و با دنیا در ارتباط هستند. هدف اولیه آنها این بود که 48ساعت در سفارت باشند و بر افکار عمومی آمریکا فشار بیاورند تا شاه از آمریکا خارج شود. در حول و حوش این واقعه اما اتفاق دیگری هم رخ داده بود و آن سفر مهندس بازرگان، دکتر یزدی و دکتر چمران به الجزایر برای حضور در جشن سالگرد پیروزی انقلاب الجزایر بود. در حاشیه این برنامه دیداری با برژینسکی مشاور امنیتی کارتر انجام می‌شود. این سفر چند روز قبل از 13 آبان انجام شده بود. آقای مهندس بازرگان پس از بازگشت در یک مصاحبه مطبوعاتی بیان کردند که گفت‌وگو درباره روشن کردن مطالبات ملی ما همچون دارایی‌ها و قراردادهای‌مان صورت گرفته است. پس از انتشار خبر این مذاکره جو تندی علیه این اقدام ایجاد می‌شود. به عنوان مثال حزب جمهوری اسلامی در همان روز 13 آبان بیانیه‌ای می‌دهد و اعتراض می‌کند که چرا آقای بازرگان با برژینسکی ملاقات کرده، در حالی که رهبر انقلاب حملات خود به امپریالیست‌های جهانخوار را آغاز کرده‌اند. همچنین صداوسیما و مجموعه رسانه‌ها حملات وسیع و گسترده‌ای نسبت به این مذاکرات به راه می‌اندازند. رسانه‌های ما عمدتا در اختیار گروه‌های چپ بود. در پاسخ به این انتقادات؛ مهندس بازرگان جمله‌ای گفتند که معروف شد. گفتند نه من هویدا هستم و نه امام شاه که بخواهم برای ملاقات اجازه بگیرم. اگر نخست وزیری حق نداشته باشد به همراه وزیر امور خارجه و وزیر دفاعش در حاشیه کنفرانسی با هیات خارجی در رابطه با موضوعات ملی گفت و گو کند، به درد لای جرز می‌خورد. مهندس بازرگان در اینگونه اظهارنظرها بسیار شفاف و صریح بودند.
امام در جریان این مذاکرات بودند؟
آقای دکتر یزدی کلیات سفر را با امام مطرح کرده بودند. در ادامه باید اشاره کنم که در همان روز 13 آبان در سراسر کشور راهپیمایی گسترده‌ای بود و شعارهای ضدآمریکایی نیز داده می‌شد. حوادث مختلفی در جریان بود؛ هم اشغال سفارت و هم حملات به مهندس بازرگان و هم راهپیمایی و شعار های ضد آمریکایی. آیا اینها در کنار هم می‌توانست اتفاقی باشد؟. حزب جمهوری اسلامی هم که در آن زمان شرایط ویژه‌ای داشت، چنین بیانیه ای را صادر کرده بود. فضا به شدت علیه دولت موقت ملتهب بود و بیشترین حملات را حزب توده و چپ های مارکسیست و حتی چپ های مذهبی در سال 58 علیه دولت موقت داشتند. در آن زمان یکی از دانشجویان گفته بود که ما برای پایین کشیدن دولت موقت این اقدام را کرده ایم!.
همانطور که اشاره کردم، ابتدا دولت موقت در جریان اشغال سفارت نبود. اما وقتی در جریان قرار گرفت، به شدت مخالفت کرد. به همین دلیل در روز چهاردهم هیات دولت تشکیل می‌شود و تا دیر وقت موضوع را بررسی می‌کنند و با توجه به اینکه دولت موقت پیش از آن، سه مرتبه تقاضای استعفا داده بود و مشکلاتی با شورای انقلاب داشت، دولت موقت پیشنهاد کرده بود که خود شورای انقلاب مسئولیت اداره کشور را به عهده بگیرد تا تداخلی که در مدیریت کشور وجود دارد از بین برود. بنابراین این پیشنهادی بود که از قبل، دولت موقت روی میز داشت و وقتی این اتفاقات افتاد و فضا به شدت ملتهب شده بود، حتی برخی از وزرا شواهدی داشتند که بر اساس آن حتی نمی‌توانستند در وزارتخانه‌هایشان پا بگذارند و امنیت نداشتند. در چنین شرایطی دولت موقت  تصمیم گرفتند استعفا بدهند. روز 15 آبان آقای مهندس ابوالفضل بازرگان، معاونت مالی- اداری، استعفای دولت را به قم بردند و تحویل امام می‌دهند. اتفاقا همان روز من هم در قم بودم، کنفرانسی با حضور شهرداران سراسر کشور در تهران برگزار شده بود و هماهنگ کرده بودیم که در جلسه پایانی دیداری با امام داشته باشیم. امام در حالی که ملتهب بودند در جمع ما آمدند و از من خواستند خیلی خلاصه صحبت کنم. من هم کوشش کردم که موارد را خلاصه بگویم. امام درباره مسائل مطرح شده بسیار فشرده سخن گفتند و سریع رفتند.
آقای ابوالفضل بازرگان نامه استعفا را به امام می‌دهند. در آن روز امام اعضای شورای انقلاب به خصوص دکتر بهشتی، آقای موسوی اردبیلی و دکتر باهنر را به قم احضار می‌کنند و می‌خواستند که استعفا را نپذیرند ولی در همین فاصله صدای جمهوری اسلامی ایران استعفا را پخش می‌کند. مشخص نیست که چگونه خبر استعفا از نخست وزیری به آقای قطب زاده می‌رسد. این جمع در راه بازگشت از قم بودند که می‌شنوند رادیو استعفا را منتشر کرده، از میانه راه برمی‌گردند و تصمیم می‌گیرند استعفا پذیرفته شود. امام طی ابلاغ مورخ 15/8/58  به شورای انقلاب؛ می نویسند: با توجه به استعفای جناب آقای مهندس بازرگان ضمن " قدردانی از زحمات و خدمات طاقت فرسای ایشان در دوره انتقال، و با اعتماد به دیانت و امانت و حسن نیت مشارالیه استعفا را قبول نمودم .." و شورای انقلاب را مأمور اداره کشور می کنند.
پس از آن شورای انقلاب مسئولیت مدیریت کشور را برعهده می‌گیرد و مرحوم بهشتی برنامه شش ماده‌ای دولت شورای انقلاب را اعلام می‌کنند. البته شخص مهندس بازرگان هم عضو شورای انقلاب بودند و همکاری‌شان با شورا قطع نمی‌شود.
حتی امام برای چند وزیر حکم شورای انقلاب می‌زنند و به نوعی همان وزرا کار خود را ادامه می‌دهند و تنها تفاوتش این است که به جای اینکه زیر مجموعه دولت موقت باشند، زیر مجموعه شورای انقلاب کار می‌کنند.
بله. در اینجاست که دانشجویانی که در آن زمان اعتراض داشتند که دولت بازرگان انقلابی نیست، باید به این سوال پاسخ دهند که پس از استعفای دولت موقت چه تحولی به وجود آمد؟ وقتی باز هم همان آدم‌ها سرکار آمدند، این امر نشان می‌دهد که پشت این فشارها اهداف دیگری مد نظر بوده است.
واکنش شورای انقلاب به گروگانگیری چه بود؟
علاوه بر دولت موقت، شورای انقلاب هم ابتدا با گروگانگیری مخالف بودند ولی بیان نمی‌کردند. فقط مرحوم دکتر بهشتی در مجلس خبرگان قانون اساسی به طور خلاصه مطرح می‌کنند: " امروز جوانان با ایمان که پذیرش شاه را توهین به ملت ایران می دانند به عنوان اعتراض سفارت آمریکا را اشغال کردند" ولی موضع‌گیری‌ نمی‌کنند. ماجرای مخالفت شورای انقلاب را مهندس سحابی، که آن موقع عضو بودند، در خاطراتشان آورده و نوشته‌اند زمانی که ماجرا مطرح شد همه مخالف بودند چرا که ما وظیفه داریم امنیت سفارت آمریکا را حفظ کنیم و به لحاظ قانونی و تعهدات بین‌المللی نمی‌توانیم پاسخگو باشیم.
 شخص رهبر فقید انقلاب هم از ماجرا بی‌خبر بودند. عصر 13 آبان آ قای دکتر یزدی ملاقاتی با امام دارند و آنطور که در خاطراتشان نقل کرده‌اند امام دقیقا همان دستوری را به ایشان می‌دهند که روز 24 بهمن 57 داده بودند، یعنی روزی که چریک‌های فدایی خلق به داخل سفارت آمریکا رفته و سفارت را اشغال کرده بودند. در آن روز امام دستور داده بودند که طبق عرف بین المللی عمل کنید و چریک‌ها را از سفارت خارج کنید. آقای مهدوی کنی که مسئولیت کمیته مرکزی را داشتند نیروهای پاسدار در اختیار دکتر یزدی می‌گذارند. دکتر یزدی به داخل سفارت رفتند، با آنها صحبت کردند و آنها را از سفارت خارج کردند.
اما در عمل اتفاق دیگری می‌افتد و امام به نوعی از تسخیرکنندگان سفارت در 13 آبان حمایت می‌کنند.
بله. در روز چهاردهم امام در دیداری با کارکنان بیمه می‌گویند «عده ای از جوانان ما به سفارت آمریکا رفته‌اند که کار جاسوسی انجام می‌دهند... این انقلاب، انقلابی بزرگتر از اول است». این اولین واکنش رسمی امام است. سوال اصلی این است که در فاصله عصر یکشنبه 13 آبان تا  فردای آن روز چه اطلاعاتی به امام می‌رسد که نظر امام عوض می‌شود و در عمل از اشغال سفارت حمایت جدی می‌کنند؟ چرا که دانشجویان در فاصله این یک روز که اسناد را بررسی نکرده بودند و اولین افشاگری دانشجویان 50 روز بعد از آن است که می‌گویند مستندهایی دارند که حمل بر جاسوسی پیدا کرده‌اند. این سوال را کسی پاسخ نداده است. اما من در توضیح این اتفاق تحلیلی دارم و این تحلیل بر اساس شناختی است که در دوران حضور در عراق و ارتباط نزدیک با ایشان دارم. در برنامه‌ای که در سال 1344 در خاورمیانه با شهید چمران و دکتر یزدی داشتیم، ماموریت من در عراق بود و حدود  شش ماه  با ایشان در ارتباط نزدیک بودم، علاوه بر این ارتباط، آثار ایشان را هم دیده بودم. بر این اساس تحلیلم این است که آیت‌الله خمینی به لحاظ سیاسی از نبوغ خاصی برخوردار بودند. در زمان اشغال سفارت، وقتی ایشان موج گسترده جریان چپ را می‌بینند؛ کوشش می کنند آن موج گسترده را مهار کنند تا جریان امور را به دست بگیرند. دقت کنیم که در آن زمان حزب توده با تمام سازمان تشکیلاتی و اطلاعاتی‌اش در ایران حضور داشت، مجاهدین خلق از زندان آزاده شده و به صورت سازمان‌یافته و مسلح در کشور بودند. بقیه نیروهای چپ هم همینطور. در جامعه‌ ما نیروهای چپ با تفکرات ضدامپریالیستی و ضدآمریکایی نفوذ کرده و جامعه را تحت تاثیر خود قرار داده بودند و توان تشکیلات سازمان یافته و نظامی داشتند. به نظر من در این شرایط، که هنوز نهادهای بازدارنده مستقر نشده بودند، رهبر فقید انقلاب تنها راهی که داشتند تا این موج گسترده که قابلیت تبدیل شدن به سیل ویرانگری برای نظام جمهوری اسلامی را داشت مهار کنند این بود که بر این موج سوار شوند و در عمل هم همین اتفاق می‌افتد و امام می‌توانند این موج را آرام کنند. مستقل از تحلیلی که من دارم، این رویکرد از زبان مرحوم دکتر بهشتی هم نقل شده که گفته بودند ما باید سوار این موج شویم و از آن استفاده کنیم. امام این بحران را مدیریت کردند و گام به گام همه این گروه ها از صحنه خارج شدند.
همانطور که شما هم اشاره کردید، طرح اولیه آن‌ها گروگان‌گیری برای ۴۸ ساعت بود و اما بعد درعمل روند امور از دست طراحان خارج شد و این گروگان‌گیری 444 روز طول کشید. آیا بعد از گروگانگیری این امکان وجود داشت که همان روزهای ابتدایی ماجرا خاتمه پیدا کند؟
عملا خیر؛ وقتی این جو ملتهب به  وجود می‌آید و مطالبات هم به تدریج متحول می‌شود دیگر مطالبات محدود به این نیست که شاه را از آمریکا اخراج کنند تا گروگان ها را آزادکنیم. در شعارهای بعدی می‌گویند که باید شاه را تحویل دهند و اگر تحویل ندهند گروگان‌ها را محاکمه می‌کنیم. در مرحله بعدی موضوع جنایات آمریکا در طول دوران پهلوی مطرح می‌شود و می‌گویند که با چنین دولت جنایتکاری مذاکره نمی‌کنند. بعد از آن هم می‌گویند که باید محاکمه گروگان‌ها به محاکمه امپریالیسم آمریکا تبدیل شود. این شعارهای رادیکال جریان چپ بود که به مطالبات عمومی تبدیل می‌شود. دانشجویان هم عملا با این مطالبات هماهنگ می‌شوند و در نهایت گفته می شود آزادسازی گروگان‌ها دست‌کم باید تا پایان انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا به تعویق بیفتد. اینها سیر تحول مطالبات است. از طرف دیگر دانشجویان پیرو خط امام دیگر نه حرف دولت شورای انقلاب را گوش می‌دهند و نه عملا حتی حرف امام را.
دلیل دیگری که برای طولانی شدن می‌شود اضافه کرد، جو چپ زده جامعه است. جریانات چپ از شعار راهبردی «تداوم انقلاب» استفاده می‌کردند. آنها حاکمیت جمهوری اسلامی را قبول نداشتند و خود را انقلابی مترقی می‌دانستند و به دنبال حاکم کردن افکار و اندیشه‌های چپ خود بودند. آنها توانستند با توسعه فضای احساس انقلابی مطالبات را به تدریج بالا ببرند.
ظاهرا چون دانشجویان حرف کسی را قبول نمی‌کردند، امام در 5 بهمن 58 تصمیم‌گیری در موضوع گروگان‌ها را به مجلس واگذار می‌کنند. آن هم مجلسی که در 7خرداد 59 تشکیل می‌شود. در شهریور 59 کمیسیون خاصی با سرپرستی آقای موسوی خوینی‌ها برای بررسی موضوع گروگان ها در مجلس تشکیل می‌شود. سرانجام در 11 آبان 59 یعنی حدود یک سال پس از گروگانگیری، کمیسیون طرحی را برای آزادی گروگان‌ها ارائه می‌کند. در این فاصله مذاکرات دیپلماسی هم پیگیری می‌شود و در ابتدای بهمن 59 که ریگان در کاخ سفید مستقر شده بود، گروگان‌ها آزاد می‌شوند. یعنی ماجرا آنقدر ادامه پیدا می‌کند که کارتر از کاخ سفید خارج شود در حالی که شرایط کارتر برای آزادی گروگان ها شرایط خوبی بود.
یادآوری این سوابق و تحلیل‌ها برای جامعه امروز ما می تواند مفید باشد زیرا اتفاقاتی که امروز برای برجام می‌افتد، در مجلس اول هم اتفاق افتاده بود و می‌بینیم که در کمیسیون برجام نیز جمعی مطالبات را بالا می‌بُرد.
روز بعد از تسخیر سفارت آمریکا، اتفاق مشابهی در سفارت انگلیس می‌افتد چرا آن ماجرا دامنه‌دار نمی‌شود؟
روز چهاردهم آقای موسوی خوینی‌ها وارد سفارت می‌شوند و بر کارهایی که آنجا انجام می‌شده، نظارت داشتند. در همان روز چهاردهم مرحوم  سید احمد خمینی نیز از قم به تهران می‌آیند، وارد سفارت می‌شوند و مورد استقبال دانشجویان قرار می‌گیرند. خبر مهم دیگر این است که در روز چهاردهم حدود 120 نفر به سفارت انگلیس حمله کرده و آنجا را هم اشغال می‌کنند، سفارت انگلیس موضوع را به وزارت امور خارجه اطلاع می دهند و پاسداران کمیته به آنجا رفته و اشغال‌کنندگان را اخراج می‌کنند. آقای سید احمد خمینی روز پانزدهم در داخل سفارت آمریکا مصاحبه می‌کنند و می‌گویند کسی حق ندارد هیچ سفارتخانه‌ای حتی سفارت انگلیس را اشغال کند.
 در زمان شروع تسخیر سفارت گروه‌های مختلف چه موضعی نسبت به این اتفاق داشتند و مشخصاً نهضت آزادی چه نظری داشت؟ حتی نهضت آزادی هم در آن مقطع این کار را تایید کرده‌اند تا جایی که در بیانیة ۱۵ آبان خود آورده بود «دانشجویان انقلابی مسلمان با تصرف سفارت آمریکا با وضوح تمام خصلت ضد استعماری انقلاب اسلامی ایران را اعلام کرده‌اند و مردم مبارز ایران با تأیید خود نشان داده‌اند که به خوبی راهی را که باید در پیش داشت تشخیص داده‌اند.» و حتی از شورای انقلاب درخواست می‌کند رابطه سیاسی با آمریکا را قطع کند. این بیانیة با چه هدفی صادر شده بود؟
همه گروه‌های اجتماعی، به دلیل سابقه عملکرد آمریکا بعد از کودتای 28 مرداد، به ویژه پس از تایید امام ، از این رخداد حمایت کردند و نهضت آزادی ایران هم حمایت کرد. در آن زمان با توجه به جو ضد امپریالیستی و استعماری حاکم بر فضای سیاسی  ایران زمینه  اعتراض به آمریکا در همه جا وجود داشت؛ بنابراین نهضت هم بر اساس مواضع خود بیانیه می‌دهد و حمایت می‌کند.
نهضت آزادی با دولت موقت قرابت زیادی داشته و دلیل استعفای دولت تسخیر سفارت بوده، اما بیانیه نهضت درست همان روزی منتشر می‌شود که استعفای دولت پذیرفته می‌شود، این دو گزاره چگونه با هم جمع می‌شوند؟
اگر اسناد نهضت را بررسی کنید می‌بینید نگاه دوستانی که نهضت را در آن دوره اداره می‌کردند با نگاه مهندس بازرگان و کسانی که در دولت بودند در پاره ای از موارد متفاوت بود و در بسیاری از موارد مانند سایر گروه‌ها مشی نقدگونه به دولت موقت داشتند. بنابرانی وقتی چنین موجی در جامعه به وجود می‌آید، طبیعی است که کسانی که آن موقع اداره  نهضت را بعهده داشتند نظر خود را به عنوان بیانیه نهضت منتشر ‌کنند. اما مهندس بازرگان همان موقع به دفعات مخالفت خودشان را بطور اصولی در باره اشغال سفارت آمریکا مطرح و آن را عملی خلاف مصالح ملی و شیطانی توصیف کردند.
از جمله نقدهایی که اعضای نهضت آزادی به جریان تسخیر سفارت و حوادث پس از آن داشته‌اند به انتشار گزینشی اسناد سفارت آمریکا برمی‌گردد. به نظر شما هدف منتشرکنندگان چه بود و چرا همه اسناد علی السویه منتشر نشد؟
در این زمینه دو بحث است یکی اینکه اسناد را گزینشی منتشر کردند. مثلا اسناد افرادی که در شورای انقلاب بودند مثل مرحوم دکتر بهشتی و آیت الله موسوی اردبیلی که در مذاکرات بودند را منتشر نکردند و در واقع این سندها بعدها منتشر شد. موضوع دیگر بحث افشاگری دانشجویان است. در سه شنبه چهارم دی ماه 58 یعنی 50 روز بعد از اشغال سفارت، ساعت 10 و نیم شب در یک برنامه زنده سیما دو نفر از دانشجویان پیرو خط امام علیه نهضت آزادی ایران افشاگری کردند. روز بعد، نهضت در واکنش به این افشاگری طی نامه ای به شهید قدوسی دادستان کل دادگاه های انقلاب اسلامی علیه دو دانشجو مذکور اعلام جرم می‌کند. در این نامه به امضای آقایان احمد صدر حاج سیدجوادی، مهندس بازرگان و دکتر یدالله سحابی  آمده است: "...دو نفر از آقایان جوان ... یک سلسله اظهارات و استدلال های نادرست بیان داشتند. به نهضت آزادی ایران (که سوابق مبارزات اسلامی و ملی آن بر ملت ایران روشن است) اتهام و انتساب سازشکاری با بیگانگان و خیانت و نفع طلبی دادند. اینجانبان ...ضمن اعتراض به موسسه رادیو تلویزن نسبت به عمل این آقایان که خلاف اسلام و قانون اساسی بوده و در جهت مخدوش کردن و تضعیف انقلاب اسلامی و رهبر عالیقدر آن می باشد، اعلام جرم می نمائیم ...". اقدام دوم صدور بیانیه ای با عنوان " دعوت به مناظره و بحث آزاد" است که در آن آمده است "...عمل دو نفر جوان گوینده صحنه دیشب با هیچ معیار سیاسی، حقوقی، اخلاقی و اسلامی و اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی تطبیق نمی کند.." در این بیانیه ضمن جلب توجه دانشجویان به آموزه های اخلاقی قرآن در پایان آن آمده است که: "بودم آن روز من از طائفه دردکشان   که نه از تاک نشان بود و نه از تاک نشان". البته دانشجویان بعدها از نهضت آزادی و مهندس بازرگان عذرخواهی می‌کنند. اما در آن شرایط نتیجه این اقدام  تضعیف مدیریت انقلاب و در راستای اهداف و برنامه های مخالفان انقلاب اسلامی بود. این شیوه در تاکتیک‌های حزب توده هم منعکس شده بود. شعار «مرگ بر لیبرال» همانگونه که کیانوری تصریح کرد قبل از انقلاب توسط حزب توده طراحی شده بود. در آن زمان حتی چپ‌های مذهبی هم می‌گفتند که آزادی یک کالای لوکس است و موضوع اصلی ما امپریالیسم است.
به نامه اعلام جرم رسیدگی می‌شود؟
دقیق به خاطر ندارم اما بعید می‌دانم چراکه فضا به شدت ملتهب بود. گروه‌های چپ آنچنان سازماندهی کرده بودند که مردم شبانه روز در خیابان طالقانی مقابل سفارت حضور داشتند. خانم کاتوزیان همسر آقای دکتر علی‌اصغر حاج سیدجوادی که مربوط به گروه جنبش بودند، کتابی از خاطرات خود در این ایام نوشته‌اند و در آنجا نقل می‌کنند که ما که کوچکترین مجموعه از جریانات مستقر در مقابل سفارت بودیم، چند دیگ داشتیم تا برای کسانی که آنجا مستقر بودند تغذیه آماده کنیم. فضاهایی نیز برای نماز جماعت مردم و سخنرانی ها فراهم شده بود.
اشاره‌ای داشتید به تلاش جمهوری‌خواه‌ها در آمریکا برای پذیرش شاه در این کشور. منافع آمریکایی‌ها در این زمینه چه بود؟
برنامه اشغال دو روزه سفارت دانشجویان، همان گونه که اشاره شد در فضای احساس انقلابی آن روزها، کاملا طبیعی بود. اما در مقابل کسانی بودند که آگاهی داشتند اگر شاه به آمریکا برود گروگانگیری اتفاق می‌افتد و به رغم این آگاهی زمینه دعوت از شاه را توسط کارتر فراهم کردند . به نظر می رسد طرف مقابل از سیاست شناخته شده تحریک احساسات  استفاده کرده باشند. یعنی سنگی در آب می‌اندازند و موجی ایجاد می‌کنند و بعد هم دنبالش می‌روند. نمونه دیگر برنامه تحریک احساسات در جنگ تحمیلی اتفاق می افتاد. جنگ تحمیلی هشت سال تداوم پیدا کرد و در طول این هشت سال کشور های زیادی هم به ما و هم به عراق اسلحه دادند که جنگ را ادامه دهیم تا رس ما کشیده شود. به دفعات اتفاق افتاد که در مقاطعی برخی کارشناسان اظهار نظر می کردند که اگر ایران این حمله را هم بکند کار تمام است. مثلا اگر بعد از پیروزی خرمشهر، بصره را هم بگیرید، کار تمام است و بغداد را هم گرفته‌اید. از این نوع القائات در رسانه‌ها می‌کردند.
هدف آن ها از این گونه اقدامات چه بود؟
انقلاب اسلامی ایران یک انقلاب کلاسیک، مردمی و انسانی بود و در فضایی که در دوران حضور آیت الله خمینی در پاریس به وجود آمد و پوشش خبری رخدادهای انقلاب در طول سال 57؛  پیام انقلاب افکار عمومی جهان را نسبت به مردمی بودن انقلاب تحت تاثیر قرار داده بود. اما کشورهایی مثل آمریکا، اسرائیل و انگلیس که پس از پیروزی انقلاب منافع خود را در ایران از دست داده بودند طبیعی است که ما را رها نمی‌کردند و به دنبال این بودند که به دست خود ما سرمایه و ارزش های انقلاب را از ما بگیرند. به طور کلاسیک برای مقابله با هر انقلابی، معمولا سه کار انجام می‌دهند، اول اینکه بی‌ثباتی ایجاد می‌کنند تا انقلاب نتواند مستقر شود. برای بی‌ثباتی عوامل نفوذی خود را در ارگان‌های مختلف وارد می کنند تا برنامه‌هایشان را دنبال کنند. نمونه‌های عینی این عوامل نفوذی به دفعات در کشور دیده شده‌اند و امروز هم دیده می‌شوند و سوم جنگ به راه می‌اندازند. در مورد انقلاب ایران  هم کشور هایی که منافع خود را از دست داده بودند همین سه گام را اجرا کردند.
این گروگانگیری یکی از مهمترین اتفاقاتی است که پس از انقلاب رخ داد و همچنان جامعه ما با آن درگیر است، به نظر شما پیامدهای گروگانگیری در ایران چه بود؟
اشغال سفارت و گروگانگیری در واکنش به پذیرش شاه در آمریکا توسط دانشجویان برای یکی دو روز قابل توجیه است. اما طولانی شدن آن به لحاظ منافع ملی قابل ارزیابی است؛ چه داده ایم و چه گرفته ایم؟ یکی از پیامدهای این اقدام جنگ تحمیلی و آثار و پیامد های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آن بود. این اتفاق آنقدر ادامه پیدا کرد که جنگ آغاز شد. ما در 30 دی 59 گروگان‌ها را آزاد می‌کنیم اما جنگ از شهریور همان سال آغاز شده بود.  پیامد بعدی این است که در سطح جهانی منزوی شدیم چون با تبلیغات گسترده کشوری معرفی شدیم که برخلاف قوانین و تعهدات شناخته شده جهانی عمل کرده ایم. عکسهایی که از وضعیت گروگان‌ها در رسانه ها منتشر می کردند، ضربه‌ای اخلاقی به انقلاب اسلامی وارد کرد و افکارعمومی جهان که تحت تأثیر  انقلاب قرار گرفته بودند، نگاهشان نسبت به انقلاب و مردم ایران تغییر کرد و این از پیامدهای گروگانگیری بود. آسیب‌های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، خنثی کردن اهداف انقلاب و ایجاد شکاف ملت و دولت از دیگر نتایج گروگانگیری بود. نسل جوان ما امروز وقتی به شرایط پیش و پس از انقلاب نگاه می‌کند، چه می‌گوید؟ آیا بدتر از این هم می‌شد ضربه‌ای به انقلاب زد؟ این شرایط از اشغال سفارت آغاز شد. آیا این برنامه‌ریزی شده نبود؟ آیا ما در دام نیفتاده بودیم؟ این روش کلاسیک "پرو و کیشن" است و در همه دنیا عمل می‌شود. خوشبختانه امروز جامعه ما و مسئولان ما این پختگی را پیدا کرده‌اند که می‌دانند چگونه با دنیا عمل کنند و موفق شوند. در سال 58 چنین پختگی در میان آنها که باقی مانده بودند وجود نداشت و کسانی که آشنا با شرایط بین المللی بودند، زبان و فرهنگ آنها را می‌دانستند و می‌توانستند گفتگو کنند هم کنار گذاشته شده بودند و در نهایت دیپلماسی و مذاکرات، بیانیه الجزیره را به همراه دارد. اولین خروجی این بیانیه این است که چهار میلیارد دلار وامی که بانک چیس منهتن که راکفلر در راس آن بود، بلافاصله آزاد می‌شود. این وامی بوده که بدون مجوز قانونی به شاه داده بودند و به هیچ عنوان نمی‌توانست بازپرداخت شود. یعنی اینها باید چهار میلیارد دلار را پس می‌گرفتند و برای آن برنامه‌ریزی کرده بودند. دست‌کم یکی از خروجی‌ها این بود که چهار میلیارد دولار به جیب راکفلر می‌رود. خروجی دوم این است که به هر حال با در نظر گرفتن رقابت دموکراتها و جمهوری خواهان، جمهوری خواهان نمی‌خواستند دوره کارتر ادامه پیدا کند. او تنها یک دوره چهار ساله توانست رئیس جمهور ایالات متحده باشد. کارتر در مذاکرات شرایط خوبی را پذیرفته بود با این شرط که پیش از پایان دوره او، گروگان گیری خاتمه یابد. بنابراین یکی از نتایج گروگان گیری این است که به دلایل مختلف 444 روز طول می‌کشد و روزی گروگان‌ها آزاد می‌شوند که ریگان در کاخ سفید است. پیامد آن حضور چند دوره جمهوری خواهان در دولت آمریکا چون ریگان، بوش پدر و پسر و تحولات بعدی در منطقه خاور میانه است
بعد از این اتفاق اختلافات ایران و آمریکا تداوم یافت، این هم به نفع آمریکا بود که سفارتش با همه نفوذی که در ایران داشت، 36 سال بسته بماند؟
آمریکا به دنبال منافع راهبردی خود در منطقه است. آمریکا می‌خواست انقلاب را به زانو دربیاورد. البته ما رابطه مان را قطع نکردیم، این آمریکا بود که رابطه را قطع کرد. اگر آمریکا منافعش در حفظ سفارت بود، چرا باید خودش روابطش را قطع می‌کرد؟ آقای خمینی همیشه تا پیش از اشغال سفارت، همانطور که در خاطرات دکتر یزدی آمده است،گفته بودند با امریکا کژدار و مریز رفتار کنید. این سوابق نشان می‌دهد که قطع رابطه و بسته شدن سفارت می‌تواند یکی از اهداف راهبردی امریکا بوده باشد.
دستگاه دیپلماسی ایران در آن زمان برای حل مشکل فعال بود.
بله، پس از پذیرش شاه در آمریکا بلافاصله وزارت امور خارجه دولت موقت نسبت به این اقدام آمریکا اعتراض کرد. در فاصله این 444 روز گفت و گو و دیپلماسی ادامه داشت. آقای دکتر شمس اردکانی که سفیر ایران در کویت بودند و صادق قطب زاده به عنوان وزیر امور خارجه دولت شورای انقلاب مذاکراتی داشته اند. در کنار این ها صادق طباطبایی نیز که در دولت موقت سخنگو بودند بر پایه  احساس مسئولیت شخصی و با استفاده از ارتباط خانوادگی با رهبر فقید انقلاب برای حل و فصل مشکل گروگانگیری اقدام کرد. او تحصیل کرده آلمان بود و با 20 سال زندگی در آن کشور ارتباطات کاملا اجتماعی با مدیران سیاسی آلمان داشت. ضمنا ایشان خواهرزاده امام موسی صدر بود و از این جهت نیز ارتباطات منطقه‌ای داشت که تفصیل آن در خاطراتش آمده است. آقای دکتر طباطبایی با اجازه امام با گنشر وزیر امور خارجه آلمان ملاقات می‌کند و می‌گوید که ما علاقه‌مند هستیم که از طریق شما با آمریکا مذاکره کنیم. کارتر موافقت می‌کند. در جمع‌بندی این مذاکرات به چهار شرط می‌رسند. اما کارتر می‌پرسد که از کجا بداند طباطبایی فرستاده امام است، قرار می‌شود چهار شرط هماهنگ شده با کارتر را امام در یکی از سخنرانی‌هایشان بگویند. آنها اطمینان پیدا می‌کنند که طباطبایی مورد تایید رهبر فقید انقلاب است. چهار شرط عبارتند از : اول، بازپس دادن اموال شاه و خانواده او. دوم لغو تمامی ادعاهای آمریکا علیه ایران، سوم تضمین آمریکا به عدم مداخله سیاسی و نظامی در ایران و چهارم آزاد کردن تمامی اموال و سرمایه‌های توقیف شده ایران.
اما در عمل فقط تا حدی شماره سوم این شروط محقق می‌شود؟
بله. این موارد را کارتر در نامه 25 صفحه ای در اختیار آقای طباطبایی قرار می‌دهد و  امام در اختیار آقای‌ هاشمی رفسنجانی در مجلس می‌گذارد. مجلس این اطلاعات را در اختیار کمیسیونی که آقای موسوی خوینی‌ها سرپرست آن است  قرار می‌دهد.
در نهایت این امر تصویب می‌شود و آن چهار شرط در مصوبه مجلس قید می‌شود. قرار می‌شود دولت رجایی آن را اجرا کند. مرحوم احمد آقا به آقای طباطبایی می‌گویند که چنین اتفاقی افتاده اما آقای طباطبایی به دلیل آشنایی با ترکیب دولت می‌گوید که من آمادگی ندارم با دولت همکاری کنم.
در دولت شهید رجایی مسئولیت اجرای مصوبه به آقای بهزاد نبوی داده می‌شود. آقای افتخار جهرمی که از وکلای شناخته شده هستند و دو نفر دیگر به کمک ایشان می‌روند. چون الجزایر حافظ منافع ما بود، چهار نفر از الجزایر نیز انتخاب می‌شوند، شامل سفیر الجزایر در ایران، سفیر الجزایر در آمریکا و دو نفر از مدیران مالی الجزایر. چهار نفر به ایران می‌آیند و آقای نبوی برخورد برادرانه‌ای با آنها می‌کنند و در نهایت آقایان نبوی و افتخارجهرمی به الجزایر می‌روند و درنهایت منجر به امضای دو بیانیه الجزایر و شش قرارداد پیوست آن می‌شود که از نظر محتوا و لغاتی که در آن به کار رفته در تاریخ اختلافات قضایی دنیا بی‌سابقه است. عنوانش بیانیه بود تا نیازی به مصوبه مجلس نداشته باشد. اولین پیامد این بیانیه، آزاد شدن چهار میلیارد دلار بانک چیس منهتن راکفلر بود. بر اساس مفاد این بیانیه همه آمریکایی‌ها و ایرانی‌های آمریکایی‌تبار می‌توانند مطالبات خود را به دادگاه لاهه عرضه کنند؛ یعنی مجوزی شد که همه کسانی که از ایران فرار کرده بودند بتوانند اموال خود را پس بگیرند و این خسارت سنگینی بود که ما در بیانیه الجزایر متحمل شدیم. ما از حدود بیش از بیست ملیارد دولار موجودیمان در آمریکا تا کنون چیزی نگرفته ایم و اگر چیزی هم باقی مانده باشد بلوکه شده است. در یک نگاه کلان به مسئله گروگانگیری ابتدا از شور و هیجان احساسی و انقلابی بهره برده ایم اما امروز که پیامدهای گروگانگیری را ارزیابی می‌کنیم می‌بینیم که این اقدام در راستای منافع ملی ما نبوده و هزینه‌های سنگینی برای مردم در پی داشته است. اگر این برداشت و تحلیل مورد پذیرش قرار گیرد؛ رخداد اشغال سفارت و شعار های آن می‌تواند تجربه و عبرتی باشد برای کسانی که  امروز می‌خواهند برای کشور برنامه‌ریزی کنند.
بعد از دوم خرداد سال 76 زمینه ای برای تنش زدایی در سیاست خارجی فراهم شد تا به تدریج دیوار بی‌اعتمادی شکسته شود. در این راستا جا دارد از آقای سید محمد خاتمی به نیکی یاد کنیم که ایشان در سال 77 با بیان موثری خطاب به ملت آمریکا گفتند من درباره حوادث گروگانگیری ابراز تاسف می‌کنم. این اقدام پایه‌های تنش‌زدایی را به وجود آورد و باعث واکنش مثبتی در مردم آمریکا شد و آزردگی که در ملت آمریکا پس از گروگانگیری به وجود آمده بود تا حدودی کاهش داد. اما لابی اسرائیل در آمریکا نسبت به این اقدام آقای خاتمی واکنش منفی نشان دادند. متعاقب آن خانم آلبرایت وزیر وقت امور خارجه آمریکا نیز نسبت به سیاست‌های مداخله جویانه آمریکا در ایران که بر خلاف قوانین بین المللی بود از ملت ایران عذرخواهی کرد که آن هم اقدام مثبتی بود. در بیست ماهه مذاکرات اخیر هم هیات دیپلماسی ایران در همین راستا عمل کرد و کارنامه مثبتی در سطح جهانی از خود به جا گذاشته است.
آقای توسلی، در طول زمان، رویکرد اکثر تسخیرکنندگان تغییر کرده تا جایی که به نوعی می‌شود گفت موافقان تسخیر اکنون مخالف آن رویه و رویکرد هستند و منتقدان آن زمان اکنون به مدافع آن تبدیل شده‌اند. این تغییر رویکرد چگونه اتفاق افتاد؟
به مرور زمان کسانی که سلامت نفس داشته باشند وقتی با واقعیت‌ها روبرو و آگاه می‌شوند خود را اصلاح می‌کنند. مفهوم توبه در آموزه های قرآن همین بازگشت و اصلاح درونی انسان را نشان می دهد و تاکید می شود که همواره راه بازگشت باز است. بسیاری از اشخاصی که در سال ها اول انقلاب در آن جو احساسی به مهندس بازرگان و نهضت آزادی تهمت زده بودند و متوجه اشتباه خود شدند مواضع خود را اصلاح کردند ودر ملاقات حضوری و یا بصورت مکتوب حلالیت طلبیدند. حتی برخی نشریات مانند کیان به صورت مکتوب عذرخواهی کردند. امروز هم هنوز ما با افراد زیادی برخورد می‌کنیم که به صورت حضوری حلالیت می‌طلبند. اما اینکه چرا برخی به این نکته نرسیده‌اند و از این تجربه تاریخی بهره نمی‌برند، دلیل اصلی آن  عدم آگاهی و یا حفظ منافع شخصی و گروهی است. در شرایط امروز با گردش آزاد اطلاعات که به طور نسبی از آن برخورداریم و انفجار اطلاعات و امکانات ارتباطی زمینه آگاهی مردم به مراتب بیشتر از گذشته فراهم شده‌است و این روند نقطه امیدی برای آینده کشور است.

منبع: هفته نامه صدا 16 آبان 1394

No comments:

Post a Comment