Sunday, October 30, 2016

جايگاه شوراها در جامعه مردمسالار


جايگاه شوراها در جامعه مردمسالار

محمد توسلی

انتخابات سومين دوره شوراها در جريان است و قرار است مردم در 24 آذر ماه در سراسر كشور به پاي صندوق‌هاي رأي بروند واعضاي شوراهاي خويش در سطح روستاها و شهرها را انتخاب كنند. شوراها سنگ بناي دموكراسي و بستر تربيت كار جمعي و مشاركت عملي مردم در اداره امور روستاها، شهرها و كشور است. باتوجه به اهميت شوراها واكاوي فرايند تشكيل شوراها در دوران اخير به ويژه بعد از انقلاب اسلامي از نظر تا عمل ـ از آرمانها، اهداف و برنامه‌ها تا تجربه عملي دو دوره شوراهاي اخير ـ ضروري است. بجاست صاحبنظران براي آگاهي بيشتر مردم به ويژه در مقطع برگزاري انتخابات شوراها، به اين مهم بپردازند و جايگاه شوراها را در فرايند شكل گيري و تقويت نهادهاي مدني كه پيش‌نياز جامعه مردمسالار و اجراي برنامه‌هاي توسعه كشور است، براي مردم توضيح دهند و به ويژه موانع تاريخي پاسخ به اين نياز راهبردي كشور را ـ دست كم از انقلاب مشروطيت تاكنون ـ براي مردم بشكافند.
در اين يادداشت به ذكر سرفصل پاره‌اي از نكات مهم در اين مبحث مي‌پردازم :‌
1-  نياز راهبردي جامعه ايران به انتقال قدرت از حاكمان مستبد، خودكامه و اقتدارگرا به مردم از دوران انقلاب مشروطيت يكي از مطالبات اصلي مردم بوده است. در راستاي اين راهبرد، در انقلاب مشروطيت اين روند با تدوين قانون اساسي، محدود و مشروط كردن اختيارات قدرت مطلقه سلطنتي و تشكيل مجلس شوراي ملي و انجمن‌هاي بلديه آغاز شده است. مجلس اول "قانون بلديه" اولين قانون شهرداري‌ها را تصويب كرد. در اين قانون تشكيل انجمن بلديه (انجمن شهر) با اختيارات گسترده پيش‌بيني شده بود و مردم با رأي مستقيم خود اعضاي آن را انتخاب مي‌كردند. به دليل آشنا نبودن اعضاي انجمنهاي بلديه به وظائف خود و عدم حمايت و يا كارشكني نهادهاي اقتدارگرا، در عمل انجمنهاي بلديه در اين دوره با مشكلات زيادي روبرو شدند.
در دوران استبداد رضاخان تا نهضت ملي (1330) قانون شهرداريها به نحوي تدوين مي‌شد كه انجمنهاي شهر در اختيار قدرت باشد.‌ در بخشي از اين دوره ـ به‌عنوان نمونه ـ انتخاب اعضاي انجمن شهر تهران دو مرحله‌اي صورت مي‌گرفت. ابتدا مردم 75 نفر را انتخاب مي‌كردند و سپس وزارت داخله (وزارت كشور) 11 نفر را از بين آنها گزينش مي‌كرد.
در دوره نهضت ملي ايران، شادروان دكتر مصدق در كنار برنامه ملي شدن صنعت نفت و تأمين استقلال اقتصادي و سياسي كشور، برنامه اصلاح قانون انتخابات و شهرداريها و تشكيل انجمنهاي شهر مردمي را در دستور كار خود داشت تا بسترهاي عملي براي حاكميت مردم بر سرنوشت خويش از طريق برگزاري انتخابات آزاد و سالم و مشاركت عملي مردم در اداره شهرها و كشور فراهم شود. اگرچه اين برنامه‌ها در دوران كوتاه 28 ماهه دولت دكتر مصدق نهادينه نشد اما رشد و آگاهي مردم، چراغ راه تقويت و تداوم مطالبات مردم در مبارزات دهه‌هاي بعد گرديد.
در دوره بعد از كودتاي 28 مرداد سال 1332 تا پيروزي انقلاب سال 1357 قوانين مربوط به شهرداريها و انجمن شهر به دفعات تجديدنظر شد. در اين دوره انتخاب اعضاي انجمنهاي شهر ظاهراً توسط مردم مستقيماً انتخاب مي‌شدند، اما بطور كلي انجمنهاي شهر در اختيار قدرت استبداد سلطنتي بودند و انتخاب شهرداران شهرهاي بالاي 100 هزار نفر عملاً به تأييد و فرمان همايوني! نياز داشت.
2-  در جريان پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1357 و پس از آن، مطالبات تاريخي مردم در شعارهاي انقلاب و سخنان رهبر فقيد انقلاب در پاريس و پيش‌نويس اولين قانون اساسي كه توسط دولت موقت تدوين و به تأييد شوراي انقلاب و رهبر فقيد انقلاب رسيد تبلور داشت و بر اين اساس اكثريت قاطع مردم (حدود 98 درصد) در 12 فروردين سال 1358 به جمهوري اسلامي رأي مثبت دادند. براين پايه، محور اصلي پيمان مردم و حاكمان در رفراندم جمهوري اسلامي نگاه و قرائت مردم سالارانه از اسلام و قرآن و تأكيد بر ركن جمهوريت نظام بود. تجربه حضور فرهنگ استبدادي و حاكميت اقتدارگرا بعد از انقلاب مشروطيت كه هرگز نمي‌خواست مردم نقش واقعي در قدرت و مشاركت در اداره امور كشور داشته باشند موجب گرديد تا آگاهاني مانند مهندس بازرگان كه نگران قرائت غيرمردمسالارانه از اسلام و قرآن بودند در رفراندم جمهوري اسلامي پيشنهاد " جمهوري دموكراتيك اسلامي " را داشتند كه
رهبر فقيد انقلاب با آن موافقت نكردند. امروز كه شاهد تلاش همه‌جانبه جرياني براي نفي ركن "جمهوريت" نظام هستيم درستي آن نگراني، تصديق مي‌شود.
3-  در دولت موقت انقلاب، مديريت شهرداري تهران زمينه سازي براي اجرائي كردن اين مطالبات تاريخي مردم را با اولويت در دستور كار قرار داد و از اسفندماه سال 57 مطالعات مربوط به تشكيل شوراها در زمينه‌هاي تجربي و عملي و هم در زمينه‌هاي مطالعاتي در شهرداري تهران آغاز شد.
در كوتاه مدت، شوراي همكاري و ارتباط با مردم در مناطق 12 گانه آنروز شهر تهران باعضويت معتمدين محلي و افراد داوطلب ـ ازجمله برخي از ايرانيان خارج از كشور كه با پيروزي انقلاب كار و تحصيل خود را رها كرده بودند و براي خدمت به ايران آمده بودند ـ تشكيل شد، كه نقش مهمي در همكاري با مديريت بحران شهر تهران بعد از انقلاب و اجراي برنامه‌ها و پروژه‌هاي خدماتي شهر داشتند.
براي مطالعات شوراها، واحد تحقيقاتي و مطالعاتي زير نظر شهردار تهران و با همكاري چند مشاور در شهرداري تهران ايجاد شد، تا به لحاظ قانوني و پيش‌نيازهاي اجرائي تشكيل شوراها مطالعات لازم را انجام دهند. در زير به فهرست اقدامات مهمي كه با همكاري وزارت كشور در دولت موقت انجام شده است اشاره مي‌شود :
٭    در ارديبهشت سال 58 اولين انتخابات رسمي شوراها زيرنظر وزارت كشور در 15گود جنوب تهران برگزار شد و با همكاري شوراي اسكان گودنشينان كه توسط افراد داوطلب تشكيل شده بود و با مشاركت بسيار مؤثر نمايندگان خود آنان در شوراي گودها ، انتقال زاغه‌نشينان به محلهاي ديگر انجام شد و به تدريج گودهاي جنوب تهران بصورت بوستانهاي شهر تهران درآمد ـ در اين تجربه نقش همكاري شهروندان ـ‌ حتي از لايه‌هاي پايين فرهنگي جامعه كه در گودها ساكن بودند ـ در مديريت شهري نشان داده شد.
٭    در ارديبهشت ماه 1358 مرحوم آيت اله طالقاني نيز بر تشكيل شوراها تأكيد داشتند و اجراي آنرا مصرانه پيگيري كردند و تا آخرين روزهاي حيات خود در خطبه نمازجمعه 17 شهريور در بهشت‌زهرا دغدغه خود را براي تشكيل شوراها و سپردن كار مردم به مردم ابراز داشتند.
٭    در تيرماه 1358 قانون تشكيل شوراهاي محلي در 17 ماده به تصويب شوراي انقلاب رسيد.
٭    در اول مهرماه 1358 قانون انتخابات شوراهاي شهر به تصويب شوراي انقلاب اسلامي رسيد. اين قانون براساس مطالعات و همكاري مشترك شهرداري تهران و وزارت كشور تهيه و پس از تأييد دولت موقت تسليم شوراي انقلاب شده بود. قانون مصوب تيرماه كان لم يكن تلقي گرديد.
٭    در اجراي ماده 42 قانون مصوب انتخابات شوراهاي شهر، آيين‌نامه وظايف و اختيارات شوراهاي شهر در كميسيوني مركب از نمايندگان شهرداري تهران، وزارت كشور، سازمان برنامه و بودجه و وزير مشاور در امور اجرائي نخست وزير دولت موقت، در چهار فصل و 22 ماده تدوين گرديد. در اين آيين‌نامه كليه امور شهري جز امور قضايي و امور مربوط به ارتش زيرنظر شوراي شهر قرار گرفت. همچنين براساس اين آيين‌نامه شهردار به عنوان رئيس امور اجرائي شهر عمل مي‌نمايد و شوراي شهر از طريق وي بر كار ساير سازمان‌هاي تحت‌نظر اعمال نظارت مي‌كند.
٭    در اجراي مفاد ماده 45 قانون انتخابات شوراهاي شهر كه مقرر مي‌دارد در شهرهاي بزرگ تهران، اصفهان، شيراز، تبريز، مشهد و اهواز كه شوراي آنها شعب متعدد دارد آيين‌نامه تكميلي براي شوراهاي محلي و منطقه تهيه گردد، آيين‌نامه‌اي در چهار فصل و 21 ماده تهيه و تدوين گرديد. براساس اين آيين‌نامه نحوه برگزاري انتخابات شوراهاي محله، منطقه و شهر و حدود وظايف و اختيارات شوراها و شهردار و تنظيم مناسبات مديريت شهرهاي بزرگ با دستگاههاي اجرائي مشخص شده است.
٭    در اجراي اين آيين‌نامه و براساس مطالعات كارشناسي كه صورت گرفت، شهر تهران به 341 محله و 20منطقه جديد تنظيم شد و ساختار شهرداري تهران از 12 منطقه موجود به 20 منطقه جديد متحول شد و انتظار مي‌رفت مديريت واحد شهري براساس قانون و اين آيين‌نامه در شهرهاي بزرگ كشور پياده شود.
٭    پس از تصويب قانون شوراها در تيرماه، شوراي شهر سنندج تشكيل شد و در مرداد ماه در چند شهر ازجمله اصفهان بطور خودجوش با حمايت استانداري شكل گرفت. و بعداز تصويب قانون شوراها در مهرماه انتخابات رسمي شوراها در چند شهر ازجمله قزوين، مهاباد، رشت، گرگان و ... برگزار شد اما بعلت عدم اطلاع‌رساني و حمايت مسئولان وقت كشور پس از مدتي عملاً‌ منحل شدند.
 4-  در قانون اساسي جمهوري اسلامي نيز شوراها در اصول ششم و هفتم و همچنين در اصول يكصدم تا يكصد و ششم فصل هفتم آن جايگاه ويژه‌اي دارد. در اصول ششم و هفتم، اداره امور كشور به اتكاء آراء عمومي تصريح شده ونهاد شوراها در عرض نهادهاي انتخابي مجلس و رئيس جمهور موردتأكيد قرار گرفته و شوراها از اركان تصميم‌گيري و اداره امور يعني بخشي از قدرت معرفي شده است.
حدود وظايف شوراها در اصل يكصدم تعيين شده است. "برنامه‌هاي اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي، عمراني، بهداشتي، آموزشي و ساير امور رفاهي " گستره وظايف شوراها در اين اصل تصريح شده است. بديهي است در قبال اين وظائف شوراها بايستي اختيارات متناسب داشته باشند تا بتوانند در جايگاه طبيعي خود قرار گيرند.
در ساير اصول قانون اساسي انسجام حضور مردم در اداره كشور در سطح روستاها، شهرها، استان‌ها و ملي (مجلس شوراي اسلامي) ازجمله اصل 56قانون اساسي براي تضمين حاكميت ملي ديده شده است.
5-  در مجلس اول، "قانون تشكيلات شوراهاي اسلامي كشور" در آذرماه 1361 در 53 ماده به تصويب رسيد. اين قانون كه با نظر اقتدارگران تهيه شده بود با قانون مصوب مهرماه شوراي انقلاب كه تأكيد بر اختيار بيشتر شوراها داشت كاملاً متفاوت بود. بين سالهاي 61 تا 75 قانون مزبور چندبار بين دولت و مجلس رفت و برگشت كرد و هر بار از اختيارات شوراها كاسته مي‌شد و سرانجام در خردادماه سال 75 با كاهش چشمگير اختيارات شوراها و عدم انسجام آن به تصويب مجلس پنجم رسيد. در سال 1377 سرانجام دولت اصلاحات، از تلاش براي اصلاح قانون شوراها در دوره مجلس پنجم صرفنظر كرد و انتخابات شوراها را بعد از قريب 20 سال تأخير در سراسر كشور برگزار كرد و گام بلندي در راستاي مطالبات تاريخي مردم و بسترسازي براي مشاركت مردم در اداره امور شهرها برداشت.
6-  اگرچه شرايط سياسي كشور و 8 سال جنگ تحميلي همواره دلائل توجيهي مسئولان وقت براي تعويق اجراي اصول قانون اساسي و قانون مصوب شوراها بوده است، اما حضور مؤثر نوعي ديدگاه اقتدارگرايانه در مديريت كشور كه تمايلي به تفويض قدرت و جلب مشاركت واقعي مردم در اداره كشور را نداشته‌اند موجب اين تأخير و عدم اجراي اصول قانون اساسي مربوط به شوراها و ساير حقوق اساسي ملت و قانون‌هاي مصوب مجلس بوده است.
7-  عملكرد شوراهاي اول و دوم به رغم مسائل و مشكلات و موانعي كه بر سر راه كار شوراها وجود داشته است بايستي مفيد و مؤثر ارزيابي شود. ازجمله مسائل و موانع مي‌توان به توانائي و خصوصيات افراد منتخب و نقايص و عدم انسجام قانون شوراها و نداشتن اختيارات لازم و عدم همكاري مورد نياز از سوي نهادهاي دولتي و مردم اشاره داشت. در هر دوره حدود 150هزار نفر در سطح كشور در بستر شوراها با كار جمعي، ارتباط با مردم و پاسخگويي به نيازهاي مستمر مردم و بطور خلاصه كار شوراها، تربيت مي‌شوند و تجربه سياست‌ورزي و مشاركت اجتماعي و كار جمعي مي‌اندوزند. اين روند زمينه‌سازي براي تقويت پايين‌ترين هرم قدرت در فرايند دموكراسي است.
8-  زمينه‌هاي فرهنگ استبدادي در جامعه ما، اين روحيه و انتظار را پديد آورده است كه تحولات اجتماعي را كه بطور طبيعي نياز به تدبير و زمان دارد را "زود" طالب هستيم و انتظار داريم اصلاحات با "زور" يك‌شبه تحقق يابد. در ساير كشورها تحقق آزادي و دموكراسي در طول دهه‌هاي متمادي صورت گرفته و شوراها و مشاركت نهادينه مردم در اداره شهرها و كشورها در طول سالها تلاش و پيگيري مستمر مردم، به تدريج در جايگاه طبيعي خود قرار گرفته است. برخي از شوراها در كشورهاي توسعه يافته سابقه 200 ساله دارند. بنابراين در كشوري كه سابقه فرهنگ استبدادي و اقتدارگرايانه دارد و تجربه تاريخ صدساله نشان مي‌دهد كه نيروهاي اقتدارگرا براي حفظ جايگاه خويش مانع اصلي تفويض اختيار به مردم براي اداره امورشان هستند اين روند بطور طبيعي كند و زمان بر است و نياز به صبوري و ايستادگي و مشاركت بيشتر مردم دارد.
9-  در انتخابات شوراهاي دوم باتوجه به زمينه‌هاي اجتماعي كه در بالا اشاره شد مردم به ويژه در شهرهاي بزرگ مشاركت بسيار كمرنگي داشتند، بطوريكه در شهر تهران با مشاركت حدود 11 درصد واجدين شرايط اعضاي شورا با برخورداري از 5/2 درصد آراء مردم مسئوليت شوراي شهر را پذيرا شدند. تجربه تحولات سياسي كشور در چهار سال اخير نشان مي‌دهد كه مردم با عدم حضور خود در انتخابات شوراها، در جهت مصالح خود عمل نكردند و عملاً‌ امكانات و تسهيلات گسترده شهر تهران در اختيار گروه ناشناخته‌اي با حمايت نهادهاي سازمان يافته قرار گرفت. با در اختيار گرفتن مجلس هفتم و دولت نهم توسط اقتدارگرايان ديدگاه يكدست بر سرنوشت ملت و مملكت حاكم شد و منافع ملي در معرض مخاطرات جدي قرار گرفت.
10- مواضع، اظهارات و عملكرد رئيس‌جمهور و همكاران دولت نهم آشكارا نشان مي‌دهد كه آنان به آزادي‌ها و حقوق اساسي ملت كه در قانون اساسي تصريح شده باور ندارند و با بستن فضاي سياسي كشور و ايجاد محدوديت آشكار در رسانه‌ها ارتباط بين نخبگان و پاسداران واقعي آرمانهاي اوليه انقلاب را با بدنه جامعه قطع كرده‌اند تا با برگزاري انتخابات نمايشي، شوراها را نيز عملاً در اختيار دولت اقتدارگرا قرار دهند. پيامد طبيعي اين روند، انحراف اساسي در اجراي قانون اساسي و آرمانهاي تاريخي مردم خواهد بود.
در چنين شرايطي مشاركت احزاب، گروههاي سياسي و آحاد مردم در انتخابات شوراها براي تأمين و پاسداري از آزادي و سلامت انتخابات و حفاظت از آراي واقعي مردم اهميت حياتي دارد تا حتي‌المقدور افراد شايسته و كارآمد بتوانند در شوراها حضور پيدا كنند و بستر لازم براي تقويت كار شورائي و مشاركت واقعي مردم در اداره كشور فراهم شود. حضور شوراهاي مقتدر، كارآمد و مستقل مي‌تواند گامي در راستاي تقويت فرايند دموكراسي باشد و راه را براي مطالبه اصلاح قانون شوراها و اجراي مديريت واحد شهري كه پيش‌نياز ارتقاء كيفيت خدمات شهري و زندگي سالم در شهرها و كاهش هزينه‌هاي زندگي است، هموار سازد.                 

  

Thursday, October 27, 2016

نهج البلاغه پراتیک اسلام و معیار زیست مومنانه است


گفت و گو با مهندس محمد توسلی به مناسبت بزرگداشت دکتر جعفری:

نهج البلاغه پراتیک اسلام و معیار زیست مومنانه است

·        نهج البلاغه در کنار قرآن می تواند به صورت پراتیک اسلام مطرح باشد؛ و در معرفی تعالیم قرآن و اسلام نقش تعیین کننده و موثری در تربیت نسل های بعدی داشته باشد. از این جهت کاری که آقای دکتر جعفری انجام داده و می دهند در این زمینه می تواند برای تقویت ایمان نسل جوان و کسانی که بخواهند با این مکتب آشنا شوند، بسیار مفید باشد.

·       نگاه چپ؛ مشکل اصلی جامعه ما را بیگانگان یعنی استعمار و امپریالیسم می دانستند. اما مهندس بازرگان عقیده داشتند که بیگانگان مشکل هستند؛ اما تجربه تاریخی نشان داده است که دست استعمار از آستین استبداد بیرون می آید. بنا براین مشکل اصلی ما فرهنگ استبدادی و استبداد است. تجربیات و وقایع 200 سال گذشته از جمله در کودتای 28 مرداد سال 32 نقش دربار و وابستگان آن را به وضوح در اجرای برنامه های انگلیس و آمریکا، نشان می دهد.

جناب آقای مهندس با توجه به فعالیت سیاسی و اجتماعی مشترک شما با آقای دکتر جعفری و همچنین دوره مشترک تاریخی ای که هر دو شما عزیزان طی کرده اید. بر آن شدیم تا خدمت شما برسیم، که آقای دکتر جعفری را از زبان شما بشناسیم. به نظر می رسد شما و آقای دکتر جعفری در سه نقطه با یکدیگر فصل مشترک دارید، اول آغاز فعالیت های نهضت آزادی و دستگیری دسته جمعی اعضای نهضت در آغازین سالهای دهه چهل، دوم شاگردی مرحوم طالقانی، و جهت و فعالیت های فرهنگی مشترک، سوم، انقلاب و جریانات وابسته به آن که هر دو شما عزیزان در به وجود آمدن آن روزها به سهم خود نقش بسزایی ایفا نموده اید.خواهش می کنم از اینجا شروع کنید که از چه زمانی آقای جعفری را می شناسید و از اولین دیدارتان بگویید.

بنده لازم میدانم از این برنامه شما سپاسگزاری کنم که به قدردانی از دوستانی که در قید حیات هستند می پردازید، تا یاد و خاطره ی فعالیت های اثر گذار آن ها تجدید شود و زمینه ای برای تقویت ایمان و امید نسل جوان فراهم شود. اولین بار با آقای  دکترسید محمد مهدی جعفری در سال 1340  آشنا شدم .من فارغ التحصیل سال 40 دانشکده فنی دانشگاه تهران بودم و چون می خواستم برای ادامه تحصیل به خارج از کشور بروم، برای رفع مشکل سربازی تصمیم گرفتم در دانشسرای عالی در رشته روانشناسی در مقطع کارشناسی ارشد ثبت نام کنم.
دانشسرای عالی در ساختمانی در سید خندان جنب ساختمان کنونی وزارت مخابرات واقع بود که البته الان تخریب شده است. در آنجا با سه نفر از دانشجویان همفکر آشنا شدم یکی اقای جعفری بودند که از دانشگاه شیراز در رشته ادبیات فارغ التحصیل شده بودند و در رشته کارشناسی ارشد علوم تربیتی تحصیل می کردند. نفر بعدی اقای دکتر سید کاظم  اکرمی بودند که بعد از انقلاب سمت هایی از جمله  وزیر آموزش و پرورش را در کارنامه خود دارند. نفر سوم آقای تراب حقشناس بود که سرنوشت تاسفباری پیدا کرد. من چون سابقه فعالیت در انجمن اسلامی دانشجویان را داشتم، با کمک این دوستان، انجمن اسلامی دانشجویان دانشسرای عالی را پایه گذاری کردیم. همکاری نزدیک ما موجب شد که ما بتوانیم نهاد انجمن را در دانشسرا توسعه بدهیم. در یک مناسبتی در آنجا جشنی برگزار کردیم که در آن مهندس بازرگان و استاد مطهری هم برای سخنرانی دعوت داشتند. سالن بزرگی بود جمعیت زیادی آمده بودند. این خاطره ای است که من از آشنایی با اقای دکتر جعفری در همان سال 40 دارم. ایشان هم در همان سال به خاطر ادامه تحصیل به تهران آمده بودند.
البته قبلا ایشان دردانشگاه شیراز در انجمن اسلامی دانشجویان فعال بودند و حتی در  سفری که آقای مهندس بازرگان برای تاسیس شعبه نهضت ازادی ایران به شیراز رفته بودند، در منزل آقای  محلاتی، نشست و سخنرانی ای داشتند، آقای جعفری هم آنجا بودند. بر اساس خاطرات آقای جعفری این اولین باری است که با آقای مهندس بازرگان دیدار داشتند. آقای جعفری  با انجمن اسلامی دانشگاه شیراز و سپس با انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران آشنا می شوند. از همان سال 40 که نهضت آزادی ایران تاسیس می شود عضویت آن را می پذیرند. ایشان در آن زمان یکی از اعضای فعال در انجمن اسلامی دانشجویان و نهضت آزادی بودند.
من از مهر سال 41  برای ادامه تحصیل به خارج از کشور رفتم. آقای جعفری و جمعی از دوستان انجمن و نهضت به این مناسبت در منزل با من دیدار داشتند. در این دیدار افرادی چون محمد حنیف نژاد، سعید محسن، محمد بسته نگار و لطف الله میثمی حضور داشتند. در طول سال های 41 تا 46 که من در اروپا، امریکا و مصر و ... مشغول تحصیل و فعالیت های اجتماعی بودم  مسایل دوستان را در داخل دنبال میکردیم. و یکی از برنامه های ما در خارج از کشور انعکاس پیام  جنبش اجتماعی داخل کشور بود.

بازداشت و دوران زندان آقای جعفری چگونه طی شد؟  
در بهمن سال 41 در آستانه ی رفراندم شاه و ملت در پی بیانیه نهضت آزادی ایران با عنوان " ایران در آستانه یک انقلاب بزرگ(!) و برگرداندن تاریخ خود" ، بلافاصله سران نهضت؛ مهندس بازرگان، دکتر سحابی، آیت الله طالقانی و ... بازداشت شدند. بعد از دستگیری سران نهضت آزادی، نسل دوم نهضت با احساس مسئولیت فعالیت ها را  دنبال کردند. از بهمن 41 تا تیر 42 که نسل دوم فعالیت های نهضت را پیگیری می کردند؛ در یکی از جلسات هیات اجراییه که در منزل آقای احمد صدر حاج سید جوادی در خیابان ترکمنستان (ملک سابق) برگزار شده بود، ساواک از آن جلسه مطلع می شود و ماموران به منزل آقای صدر وارد می شوند و  همه از جمله آقای جعفری را  باز داشت می کنند.  بازداشت  اقای جعفری آغاز یک دوره زندگی جدیدی است که با آن روبه رو میشوند.  چهار سال ایشان از دادگاه حکم می گیرند.
 به نظر بنده طی این دوران؛ زندگی آقای جعفری در دادگاه و زندان در کنار شخصیت هایی چون بازرگان، سحابی و طالقانی زمینه سازندگی و تعالی  شخصیت فرهنگی ، اجتماعی و سیاسی دکتر جعفری را فراهم کرده است که به ابعاد مختلف آن در اینجا می توانیم اشاره کنیم.
 اخیرا یادداشتی  تحت عنوان  "آفرینش در تبعید" داشتم  و در آن توضیح داده ام که تبعید یا زندان، چگونه می تواند ظرفیت های ناشناخته انسان را شکوفا کند. اگر افراد در دوران حبس یا تبعید خوب برنامه ریزی کنند می توانند کارهایی را انجام بدهند که در شرایط عادی برایشان امکان پذیر نیست. توضیحات این یادداشت نشان می دهد که روانشناسی زندان و زندانی بودن و تبعید در مقاطع مختلف تاریخ؛ از دوران مشروطه، مدرس ، مصدق و بازرگان و دوران این دوستان ما، چه نقشی در آفرینش و  بالندگی این اشخاص داشته است.
دکتر محمد مهدی جعفری در این چهار سال در کنار بازرگان دکتر سحابی و طالقانی و بقیه دوستان مثل مهندس سحابی،  احمد علی بابایی، دکتر شیبانی و مجموعه کسانی که در آن راه بودند، زندگی می کردند. معاشرت و زندگی آنها در آن دوران، شبانه روز بود ، آنها یک برنامه روزانه فشرده داشتند، مرحوم طالقانی کلاس  قرآن داشتند، مهندس بازرگان کلاس ها و سخنرانی های خاص خودشان را داشتند، اقای دکتر سحابی کلاس داشتند. روزانه در آن جا در حال پژوهش و یادگیری و یاد دادن بودند. در این دوران یک تعامل  فرهنگی اجتماعی و تولید فرهنگی صورت می گرفت. شانزده اثر کلیدی مهندس بازرگان از جمله ی اثر سیر تحول قرآن ( جلد 12 و 13 مجموعه آثار ) در آن دوره تولید شده است. بخش عمده آثار طالقانی به ویژه پرتو ی از قرآن در زندان این دوره ارائه و تدوین شده و آقای جعفری خود نقش کلیدی در تدوین و ویرایش پرتو ی از قرآن طالقانی داشته اند. بعضی از آثاری که خود دکتر جعفری دارند، هم مربوط  به همین چهار سال دوران زندان است. ترجمه کتاب امام علی اثرعبدالفتاح  عبدالمقصود پژوهشگر مصری که جلد اولش رامرحوم  طالقانی ترجمه میکند، اما هفت جلد  بعدی را خود آقای جعفری ترجمه و شرکت انتشار مجموعه آن ها را چاپ کرده است. بنابراین اگر مجموعه تولیدات فرهنگی آقای جعفری را بررسی کنید خواهید دید که زمینه بخش عمده ی این آثار  در همان دوران چهارسال زندان فراهم شده است.
به خاطر اقداماتی در آن دوران، هجده نفر از جمله آقای جعفری را برای تنبیه  به زندان برازجان، زادگاه آقای جعفری، تبعید کردند. مادر ایشان، خدا مورد رحمت شان قرار بدهد، نقش مؤثری در حمایت و تامین ارتباط زندانیان با خارج زندان داشتند.  وقتی ساواک متوجه میشود که آقای جعفری برازجانی هست و مادرش نقش مفیدی در ارتباطات دارد، ایشان را به زندان یزد تبعید می کنند.
 این خاطراتی است که من از آقای جعفری تا سال 46 در ذهن  و همچنین از خاطرات ایشان دارم. سال 46 من به وطن برگشتم،  این دوستان هم غالبا همان سال 46 آزاد شدند.  البته اقای دکتر سحابی که زود تر بازدداشت شده بودند کمی زودتر آزاد شدند در هر حال آقای مهندس بازرگان هم به خاطر شرایط اجتماعی که آن روز وجود داشت، سال 46 آزاد شدند دو نفر دیگر باقی می مانند که فکر می کنم آقای علی بابایی و یک نفر دیگر که آن ها یک مقدار دیرتر آزاد میشوند.

پس از بازگشت به ایران چه همکاری هایی با آقای جعفری داشتید؟
در سال 46  شرایط خفقان به حدی در جامعه حاکم بود که دیگر امکان فعالیت  سیاسی وجود نداشت. بعد از 15 خرداد 42 عملا گروه های فعال سیاسی  به دنبال زمینه سازی برای مبارزه مسلحانه بودند. پایه گزاران سازمان مجاهدین خلق از همان سال های 43-44 زمینه کار های مطالعاتی را  برای تلاش انقلابی شروع کرده بودند؛ به طوری که در سال 46 محمد حنیف نژاد و سعید محسن  ارتباطاتی با آقای طالقانی و مهندس بازرگان داشتند، گاهی هم با مهندس سحابی اما ارتباطشان با مرحوم طالقانی خیلی قوی تر بود و ایشان آمادگی بیشتری برای ارتباط  با آن ها داشتند. مهندس بازرگان یک مقدار از جهات مختلف حریم نگه می داشتند، هم از لحاظ شرایط کاری که ایشان نمی توانستند با کسانی که روابط مخفی دارند ارتباط داشته باشند، هم دیدگاه ایشان با آن ها همخوانی نداشت. بعضی از نشریات شان را که دیده بودند مانند جزوه شناخت و اقتصاد به زبان ساده  معتقد بودند برخی از عقاید آنها با فرهنگ اسلامی همخوانی ندارد.
 آقای جعفری پس از آزادی از زندان  بیشتر متمرکز بر کارهای فرهنگی - اجتماعی شدند  با توجه به علایقی که داشتند با شرکت انتشار به ویژه در ویرایش بسیاری از کتاب ها همکاری نزدیک داشتند. همچنین  در این دوران ایشان در سطح فرهنگی با سازمان مجاهدین همکاری هایی داشتند.  در مدرسه ی کمال درس میدادند. همکاری بنده در هنرستان کارآموز و حضور در برنامه های انجمن اسلامی مهندسین زمینه حفظ ارتباط  اجتماعی خودمان را با دوستان قدیمی  از جمله آقای جعفری حفظ می کرد.
من و آقای جعفری  در سال 50 و 52 هر دو یک بار به زندان رفتیم؛ به دلیل ارتباط و همکاری با مجاهدین، ولی هر کدام به دلایل جداگانه. تا سالهای 49 و  50 بیشتر ارتباطات فرهنگی و اجتماعی بود. در سال 50 اتفاقی که برای لو رفتن مجاهدین خلق پیش آمد بازتاب خیلی زیادی در جمع دوستان ما به همراه داشت. دوستانی چون مهندس سحابی و شهید رجایی با سازمان ارتباط نزدیک داشتند. بنابراین اولین مساله ای که مطرح بود این بود که ما چه وظیفه ای درقبال این زندانیان داریم. مهندس سحابی نامه ای برای آقای قطب زاده نوشتندکه از خارج کمک کنند و آقای هاشمی رفسنجانی هم نامه ای برای آقای خمینی نوشتند. این نامه ها از طریق برادرم آقای مهندس عبدالله  توسلی که تازه از خارج برگشته بودند برای آقای صادق قطب زاده ارسال شد. روز 19 مهر من را به خاطر سابقه فعالیت و ارتباط با خارج از کشور، بازداشت کردند.  من کاملا اظهار بی اطلاعی کردم. در مرحله بعد آقای اسدالله خالدی که تازه از خارج برگشته بود بازداشت کردند و خیلی زیر فشار قرار دادند. او هم که اصلا در جریان نبود. در نهایت  مهندس سحابی را بازدداشت میکنند. آقای مهندس سحابی با زمینه ذهنی بازداشت من، با شجاعت و روحیه ی بالایی که داشتند تهیه نامه را قبول کردند و با ایستادگی نهایتا به 11 سال زندان محکوم شدند و در سال 57 همزمان با اوج انقلاب آزاد شدند.  بعدها متوجه شدیم که نامه از صندوق پستی آقای قطب زاده در پاریس که توسط ساواک کنترل می شده لو رفته است. من هم در دادگاه تجدید نظر به یک سال حبس  محکوم شدم. حضور در زندان های اوین، قزل قلعه، عشرت آباد، و نهایتا در زندان قصر و زندگی و ارتباط اجتماعی گسترده با بیش از پنجاه گروه سیاسی تجربه آموزنده آن دوران بود.
اقای جعفری هم از همان سال های 47- 48 در ارتباط با مجاهدین بودند  ولی هیچوقت عضو مستقیم نشدند اما همیشه یک عضو مورد اعتماد سازمان بودند. آقای جعفری به عنوان همکار فرهنگی که با زبان عربی و نهج البلاغه آشنا بودند مورد استقبال مجاهدین قرار گرفته بودند. حنیف نژاد و سعید محسن از ظرفیت فرهنگی آقای جعفری برای ارتقای زمینه های فکری اعضای مجاهدین خلق استفاده کردند و ایشان نقش موثری در این زمینه داشتند. برای ارتقاء ایدئولوژیک و فرهنگی شان به خصوص آشنایی شان با نهج البلاغه و قرآن و ترجمه متون عربی که آن ها از فلسطینی ها می گرفتند کمک زیادی از آقای جعفری می گرفتند. به هر حال آقای جعفری نقش موثری در تغذیه فکری و فرهنگی مجاهدین خلق داشتند. به دلیل همین همکاری ها آقای جعفری هم در سال 52 مدت کوتاهی بازدداشت شدند.

پس فعالیت های آقای جعفری رنگ و بوی فرهنگی داشت؟
 بله؛ در سال 54 که تغییر مواضع مجاهدین اعلام شد جامعه مذهبی ما اعم از روشنفکران مذهبی و بازاریان با یک شوک سنگینی مواجه شدند. مجاهدین توانسته بودند حمایت طیف اسلام سنتی شامل بازار، موتلفه و ...را به عنوان پایگاه اصلی خود جذب کنند. مثلا مدرسه رفاه و مدیر آن خانم پوران بازرگان و شهید دکتر با هنر یکی از پایگاه های آن ها بودند. تغییر مواضع مجاهدین خلق، را من از همان سال 52 که  مهندس لطف الله میثمی نشریات شان را در حلقه ارتباطی ما که همراه با شهید رجایی داشتیم، مطرح می کرد، تذکر داده بودم، حتی در زندان سال 50 که مدتی هم سلول مهدی باکری بودم این پیام را از او هم گرفته بودم. خلاصه زمینه های تغییر مواضع از همان سال 52  در نشریات داخلی سازمان کاملا منعکس بود. در قبال این شوک؛ جمع  دوستان ما از جمله آقای جعفری  احساس مسئولیت سنگینی  داشتیم.
از همان سال های  48 -49 که برنامه های دکتر شریعتی در حسینه ی ارشاد آغاز شد، ما برای حفظ ارتباط اجتماعی خودمان، در منزلمان کلاس قرآن با حضور خانواده ها داشتیم . از جمله خانواده های  مهندس عبدالعلی بازرگان،  مهندس میر حسین موسوی، دکتر جعفری، دکتر فریدون سحابی، مهندس هاشم صباغیان،  مهندس حسین حریری، دکتر پیمان و ... بودند. اولین اقدام هسته کاملا مخفی سه نفره عبدالعلی بازرگان، میر حسین موسوی و بنده  پنج نشریه تحلیلی با امضای مستعار تهیه و منتشر ساختیم که در داخل کشور بین دانشجویان و درخارج از کشور بین سال های 54 تا 56 تکثیر و بطور وسیع توزیع می شد. در مرحله بعد تحلیل ها در جمع وسیع تری از اوایل تابستان 56 تا آبان ماه 57 با امضای جنبش مسلمانان ایران 12 شماره تهیه و منشر شد. در این جمع پنج نفر از دوستان نهضت آزادی شامل آقایان عبدالعلی بازرگان مهدی جعفری، فریدون سحابی، هاشم صباغیان و بنده و همچنین دوستان همراه آقایان حبیب الله پیمان، حسین موسوی، حسین حریری و یزدان حاج حمزه حضور داشتند. در این جمع از جمله آقای دکتر جعفری نیز در تهیه و تنظیم بیانیه ها نقش موثری داشتند. در آن شرایط حساس این مجموعه توانست نقش آگاهی بخشی داشته باشد. بیانیه ها  به جوانان و دانشجویان تحلیل می داد، و در آگاهی بخشی این دوره نقش مهمی داشت. پس از انقلاب این اسناد در دفتر اول جلد نهم اسناد نهضت آزادی منتشر شده است.

تجدید فعالیت نهضت آزادی کی انجام شد؟
از سال 55 به تدریج  بعد از روی کار  آمدن کارتر  در آمریکا و پیگیری سیاست  جدید حقوق بشری؛ فشار بر روی دولت ایران برای باز کردن فضای سیاسی اعمال می شود. در این شرایط با توسعه جنبش اجتماعی  به تدریج دوستان نهضت جلسات خصوصی برگزار کردند و به نوعی تجدید فعالیت سیاسی شکل گرفت. اقای دکتر جعفری در جمع دوستان نهضت و همکاری های جمعی در این سال ها حضور موثر داشتند.
در سال 56 تشکیل جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشری اولین نهاد حقوقی بود که با همکاری دوستان نهضت و نیروهای ملی تاسیس شد . آقای مهندس بازرگان دبیر کل جمعیت و آقای احمد صدر حاج سید جوادی از اعضای حقوق دان و تاثیر گذار آن  بودند. تشکیل این جمعیت گام موثری در دفاع از زندانیان و تبعید یان بود و پیامد فعالیت های آن؛ بازکردن فضای  سیاسی ایران و زمینه سازی برای توسعه جنبش اجتماعی ایران به ویژه جنبش دانشجویی و نهضت روحانیت بود.
از اواخر سال 56 تشکیلات نهضت بازسازی شد.  جلسات عموما در منزل آقای احمد صدرجاج سید جوادی تشکیل می شد. اقای دکتر جعفری از اعضای فعال نهضت بودند.( عکس پیوست  مربوط به اعضای جلسه شورای نهضت در محوطه حیاط منزل آقای صدر- سال 1356 ).  مهندس سحابی و آیت الله  طالقانی در آبان 57 همزمان با رشد جنبش اجتماعی  از زندان آزاد شدند و به جمع دوستان نهضت و مبارزات پیوستند.
 از اقدامات راهبردی شورای نهضت در سال 56 برنامه ریزی برای مذاکره و کاهش حمایت آمریکا از رژیم شاه بود که تفصیل آن را در مصاحبه هایی قبلا  توضیح داده ام. به طور خلاصه می توان  گفت  که اگر دیپلماسی انقلاب در تهران و پاریس نبود هرگز راهپیمایی تاسوعا، راهپیمایی عاشورا،  و حتی انقلاب به این صورت رخ نمی داد.
از جمله اقدامات نهضت در اردیبهشت سال 57 ماموریت آقای دکتر جعفری و دکتر فریدون سحابی جهت شرکت در جلسه هماهنگی فعالیت های داخل و خارج از کشور نهضت آزادی بود که در اروپا با حضور نمایندگان آمریکا و اروپا و ایران بر گزار شد.  آقای جعفری در این سفر حامل پیام  مکتوب مهندس بازرگان به دوستان خارج از کشور جهت این هماهنگی ها بودند .

در سال 57 آقای جعفری چه فعالیت هایی داشتند؟
تا آن جایی که من در حافظه دارم آقای جعفری چون سایر دوستان نهضت آزادی به ویژه در کارهای فرهنگی اجتماعی نقش موثری در طول سال 57 داشتند. یکی از اقدامات دوستان نهضت  در سال 57 انتشار یازده شماره  نشریه " اخبار جنبش اسلامی " در طول 52 روز( 25 آبان  تا 18 دیماه 57 ) اعتصاب و تعطیل مطلق روزنامه هاست. این نشریه  با مدیریت آقای عبدالعلی بازرگان و همکاری جمعی از دوستان نهضت به ویژه آقای جعفری که اخبار شهرستان ها را جمع آوری می کردند منتشر می شد. این منبع به عنوان تنها منبع خبری در آن 52 روز دوران انقلاب مطرح است که وقایع انقلاب را روزشمار کرده است. 
در برنامه های مدیریت انقلاب در سال 57 که دوستان نهضت نیز حضور داشتند ازجمله ستاد های  راهپیمایی تاسوعا، عاشورا و همچنین ستاد استقبال از امام آقای دکتر جعفری هم در کمیسیون های زیرمجموعه با ستاد ها همکاری داشتند.

شما مسول  ستاد تبلغات بودید؟
بله؛ بنده مسئول تبلیغات ستاد های راهپیمایی های  تاسوعا ،عاشورا و استقبال از امام بودم. بخش عمده  کار  ما سازماندهی و راهنمایی خبرنگاران رسانه های خارجی بودند. ما بیش از پنجاه گروه خبری را به زبان های مختلف فرانسه، آلمانی، انگلیسی و عربی سازماندهی کرده بودیم. پیام انقلاب از این طریق به صورت گسترده در بیشتر رسانه های خارجی منتشر شد. دوستانی چون آقای دکتر صالح خو، آقای دکتر غلامعباس توسلی، دکتر بنی اسدی و... که در خارج تحصیل کرده بودند خبرنگاران خارجی را مدیریت و راهنمایی می کردند.
در ستاد استقبال از امام استاد مطهری سرپرست، دکتر مفتح سخنگو،آقای محلاتی رابط روحانیت، و چهار نفردیگر آقای مهندس صباغیان مسئول برنامه ریزی، آقای تهرانچی مسئول انتظامات، آقای شاه حسینی مسئول مالی و تدارکات و من هم مسئول تبلیغات بودم.
زیر گروههایی در هر قسمت  سازماندهی شده بود که در کار ها مشارکت داشتند؛ به طوری که همه احساس میکردند عضو اصلی مجموعه هستند. کارت هایی هم به عنوان عضو ستاد چاپ شده بود که درمدرسه رفاه به افراد همکارارائه می شد. آقای دکتر جعفری هم با این ستاد ها به ویژه استقبال از امام همکاری داشتند.

 از ارتباط آقای جعفری و آقای طالقانی هم برایمان بگویید.
پس از آزادی آقای طالقانی در آبان سال 57، آقای جعفری نقش کلیدی در دفتر ایشان داشتند. وقتی مرحوم طالقانی و آقای مهندس سحابی از زندان آزاد شدند. برای هماهنگی مواضع  دوستان نهضت جلساتی با حضور سران و فعالان در سینک داشتیم. در این جلسات  آقای  جعفری هم حضور داشتند. در آن جلسات قرار بر این شد که اقای طالقانی که پس از آزادی مورد استقبال وسیع  مردم قرار گرفته بودند در جایگاه فرا حزبی بیشتر نقش هدایت عمومی جنبش اجتماعی را بر عهده بگیرند. بر اساس این تصمیم قرار شد آقای جعفری و مهندس سحابی و آقای علی بابایی دفتر آقای طالقانی را اداره کنند.  این به دلیل ارتباط نزدیک سه نفر به ویژه آقای جعفری با آقای طالقانی بود. آقای جعفری و طالقانی چهار سال در زندان با هم زندگی کرده بودند آثار طالقانی را ایشان تدوین میکرد و بعدا که بیرون آمدند، آثار ایشان را قبل از انتشار ویرایش و تدوین میکردند . بنابراین این خیلی طبیعی بود که آقای طالقانی با اقای جعفری ارتباط نزدیک داشته باشند. مهندس سحابی وآقای علی بابایی هم به همین ترتیب . البته این دوستان آن موقع نگاه رادیکال تری هم داشتند.

نگاه رادیکال به چی؟ انقلاب؟
بله، یک مقدار انقلابی تر فکر میکردند. مهندس بازرگان کمی آرام تر بودند آن ها بیشتر طرفدار حرکت های انقلابی و تندتر بودند. این سه نفر بعد از آزادی آقای طالقانی نقش موثری در اداره دفتر ایشان داشتند و این نکته برجسته ای است که باید به آن اشاره شود.

 نهضت آزادی بعد از انقلاب چگونه اداره می شد؟
 بعد از انقلاب عمدتا دوستان ما که نقش مدیریتی داشتند؛ مهندس بازرگان، دکتر سحابی، دکتر یزدی، دکتر رضا صدر،آقای احمد صدر حاج سید جوادی، مهندس صباغیان و ... همه در دولت بودند. ابتدا به رغم اصرار مهندس بازرگان، مهندس سحابی در دولت مسئولیت نپذیرفت. بالاخره مجبور شدند به جای  مهندس سحابی از اقای دکتر احمد زاده در وزارت صنعت و معدن استفاده کنند .
 قرار شد آن دوستانی که در دولت مسئولیت ندارند نهضت را اداره کنند بنابراین بعد از انقلاب تا بعداز استعفای دولت موقت عملا آقای مهندس  سحابی، دکتر جعفری و جمعی از دوستانی که از اروپا و آمریکا آمده بودند و آن هایی که مسئولیت نداشتند نهضت را اداره کردند. اما محور اصلی آقای مهندس سحابی  و آقای جعفری در کنار ایشان بودند. نوع نگرش اجتماعی این مجموعه و آقای جعفری و سحابی و مجموعه بیانیه ها و اطلاعیه ها در اسناد منتشر شده نهضت حفظ شده است. یک نشریه 46 صحفه ای بابت نقد دولت مهندس بازرگان توسط اعضای نهضت تنظیم شد و از کارهایی بود که مهندس بازرگان را عصبانی کرد. ایشان در جمع خصوصی ای گفتند در ارتباط با دولت موقت خیلی شما بی انصافی کردید.
در آن مقطع همه علیه دولت موقت بودند هر کس به دلیلی؛ حزب توده، مجاهدین خلق، فدایان خلق، روحانیت همه به دنبال قدرت بودند. اما دوستان نهضتی ما  با توجه به نگاهی که مهندس سحابی داشت که اولویت را برخورد با استعمار وامپریالیسم و دخالت بیگانگان می دانستند به دنبال تصاحب قدرت نبودند؛ بله نقدشان به دولت به دلیل تفاوت دیدگاهشان بود. مهندس بازرگان می گفت دخالت بیگانگان با سابقه 200 ساله البته مهم است و مشکل ایجاد می کند، اما مساله اصلی ما استبداد 2500 ساله هست. این تفاوت کلیدی  بین این دو دیدگاه وجود داشت. البته طبیعی هم بود مهندس سحابی سالها با مجاهدین و گروههای چپ مارکسیست در زندان بودند و تحت تاثیر دیدگاه های آنها قرار گرفته باشند. مهندس بازرگان هم نگاه خودش را داشت. دوستانی هم که از خارج آمده بودند بعضی نگاه این طرفی داشتند و بعضی آن طرفی. بالاخره واقعیت ها عمل می کرد. امروز نظرها عموما تغییر کرده است. من شرایط آن روز را اشاره می کنم.
 آقای دکتر جعفری به همراه مهندس سحابی و جمعی از دوستان نهایتا درآذر ماه  58 از نهضت استفاء میدهند اما استعفاء آنها اعلام نمی شود. آقای مهندس بازرگان از آن ها خواهش می کنند، که استعفا را اعلام نکنند؛ ما باید با هم باشیم.
 بحث انتخابات ریاست جمهوری همان ایام مطرح می شود،که نهایتا با اصرار مهندس سحابی و دوستانشان آقای دکتر حسن حبیبی در شورای مرکزی نهضت برای نامزدی نهضت درانتخابات ریاست جمهوری انتخاب می شوند و آقای مهندس بازرگان رآی کمتری می آورند. آقای مهندس بازرگان آن شب را تلخ ترین شب زندگی خودشان توصیف کردند.
آقای دکتر حبیبی در رقابت انتخابات پانصد هزار  رای بیشتر نمیاورند ولی آقای بنی صدر با یازده میلیون رای  پیروز میدان می شوند. دوستانی که استعفا داده بودند بالاخره اواخر سال 58 از نهضت جدا میشوند. نکته مثبتی که از شخصیت آقای  مهندس سحابی و دکتر جعفری و برخی دیگر از دوستانشان در اینجا باید اشاره  کنم این است که  به رغم اینکه ایشان و بعضی از دوستانشان از نهضت جدا می شوند بر خلاف تجربه سایر احزاب ، که بعد از جدایی مقابل یکدیگر قرار میگیرند، روابط برادرانه و دوستانه خودشان را کما کان حفظ می کنند و در سطوح فرهنگی و اجتماعی همکاری خودشان را ادامه میدهند. این یک پدیده ی مهمی است که نیاز به واکاوی دارد. مهم است بدانیم چه دلایلی وجود دارد که جمعی پیوند های برادرانه اشان را با وجود اختلاف سلیقه  حفظ می کنند؟ پیوندهای برادری، فکری و اعتقادی آنقدر قوی است که ارتباط و همکاری فرهنگی و اجتماعی خودشان را حفظ میکند. این دوستان در عرصه های دیگر از جمله در انجمن اسلامی مهندسین ارتباط و همکاری اجتماعی شان همچنان ادامه پیدا میکند. زمینه های فرهنگی و اشتراکات فرهنگی اجتماعی سرمایه اجتماعی است که موجب حفظ این ارتباط شده است.
با گذشت زمان  مهندس سحابی با واقعیت ها روبه رو شدند و در مصاحبه های خود تصریح کردند" در مواردی که من با مهندس بازرگان اختلاف نظر داشتم حق به جانب مهندس بازرگان بوده است ". من میخواهم از قول آقای دکتر جعفری هم شبیه همین اظهار نظر را که با تواضع  و صداقت گفته اند نقل کنم. ایشان  از جمله در خاطراتشان می گویند: "از این که مهندس بازرگان بهتر از ما قکر میکردند شکی در آن نیست"، همچنین  تصریح می کنند که " استعفای ما  دستاوری برای ما نداشت. ما در آغاز مایل بودیم که سیزده نفری که استعفا دادیم، تشکیلات جدیدی پایه ریزی کنیم، اما میان ما سیزده نفر وحدت نظر کاملی وجود نداشت و هر کدام به راهی رفتیم. در یک تحلیل کلی استعفای ما برای خودمان و جامعه، دستاوردی نداشت، اما راه و چاره دیگری هم نداشتیم."( ص 491 جلد دو خاطرات)؛  بعلاوه ؛ متن استعفاء سیزده نفر را در آخر جلد دوم خاطراتشان آورده اند و رعایت امانت و اخلاق را در حفظ اسناد تاریخی کرده اند. مراجعه به این اسناد نشان می دهد  که آقای دکتر جعفری و آن دوستانشان در آن موقع چگونه می اندیشدند و به تدریج به ویژه زمانی که در ایران فردا و .. قلم می زنند در دیدگاهشان چه تغییری ایجاد شده است. 

 یک یا چند مصداق از این تفاوت نگاه ها را بگویید؟
یکی مساله استعمار و آزادی بوده است. نگاه چپ؛ مشکل اصلی جامعه ما را  بیگانگان یعنی استعمار و امپریالیسم می دانستند. اما مهندس بازرگان عقیده داشتند که بیگانگان مشکل هستند اما تجربه تاریخی نشان داده است که دست استمعار از آستین استبداد بیرون می آید. بنابر این مشکل اصلی ما فرهنگ دیرین استبدادی و استبداد است. تجربیات و وقایع 200 سال گذشته از جمله در کودتای  28 مرداد سال 32 نقش دربار و وابستگان آن را به وضوح  در اجرای  برنامه های انگلیس و آمریکا، نشان می دهد.
مورد دیگر ، در تفکر آن زمان گروههای چپ ؛ "آزادی" به عنوان یک "کالای لوکس" مطرح بود. در حالی که ادبیات قرآنی و تجربه اجتماعی ما نشان می دهد که اگر از انسان آزادی را بگیرید چیزی از انسانیت او  باقی نمی ماند.  امروز ما با پوست و گوشت و استخوان خود لمس میکنیم آزادی یعنی چه؛ اگر آزادی باشد همه چیز هست اگر آزادی نباشد هیچ چیز نیست، آزادی به معنی آزادی، اختیار و کرامت انسان نه بی بند و باری. آزادی انسان در تفکر و اندیشه که انسان بتواند با فطرت خویش هماهنگ باشد. بر اساس آموزه های  قرآنی؛ رسالت همه انبیاء باز کردن غل و زنجیر از  دست و پا و افکار  انسان بوده است ؛ تا انسان با آزادی اندیشه و احراز کرامت خود راه تعالی و کمال را طی کند. تاریخ سیر تحول اروپا هم این روند را نشان می دهد. تا آزادی نباشد توسعه انسانی تحقق نمی پذیرد و تا توسعه انسانی محقق نشود  توسعه علم و فناوری امکان پذیر نمی گردد، و بدون توسعه علم و فناوری توسعه پایدار محقق نمی شود. به نظر می رسد این مفاهیم از جمله دستیابی به فضیلت عدالت اجتماعی از طریق تامین اصول حقوق بشر در جوامعی که از نعمت  آزادی و دموکراسی برخوردار باشند، قابل تحقق است.
این دوستان اختلافات  دینی هم داشتند؟
خیر، در زمینه های فرهنگی و اعتقادی روابط خیلی خوب بوده و اخوت دینی این ارتباطات را حفظ کرده است. فرهنگ مارکسیسم که از دهه بیست در جامعه ما حضور گسترده ای داشته است بطور طبیعی روشنفکران جامعه ما، کم و بیش، را تحت تاثیر قرار داده است. سیر تحول افکار در چند دهه گذشته به ویژه تجربیات بعد از انقلاب و تجربه کشور های منادی آن فرهنگ امروز بطور قابل ملاحظه ای نگاه ها را متحول ساخته است. امروز گفتمان آزادی، دموکراسی و حقوق بشر که از درون آن به عدالت اجتماعی توجه ویژه ای دارد در جامعه ما نقش پر رنگ تری پیدا کرده است.

ما آقای جعفری را با تخصصشان در ارتباط با نهج البلاغه می شناسیم. مطالعات و آثار ایشان نیز بیشتر در این ارتباط است. لطفا از رابطه آقای جعفری و نهج البلاغه بفرمایید:
 آقای جعفری بعد از انقلاب دکترایشان را گرفتند ودر دانشگاه شیراز مشغول به تدریس نهج البلاغه شدند. ایشان در مطالعات و ترجمه نهج البلاغه و چاپ آن و همچنین آموزش نهج البلاغه نقش کم نظیری  داشته اند. علاوه بر نهاد های دانشگاهی در نهادهای دیگر چون انجمن اسلامی مهندسین  کلاس های ایشان مورد توجه و استقبال علاقمندان بوده است. می توانم بگویم ایشان به عنوان یک  استاد بی نظیر و یا کم نظیر در این عرصه هستند.

همکاری آقای جعفری با ناشرین فرهنگی چگونه بوده است؟
آقای جعفری سال های طولانی با شرکت سهامی انتشار همکاری فرهنگی داشته اند. سال 53 که ساواک فعالیت شرکت انتشار را متوقف می کند. در جمع دوستان ما مطرح شد و نهاد جدید شرکت انتشارات قلم را پایه گذاری کردیم. در این شرکت نیز آقای جعفری و جمعی از دوستان چون آقای عبدالعلی بازرگان و میر حسین  موسوی، نقش موثری داشتند. ... آقای جعفری سال های زیادی عضو هیات مدیره اتشارات قلم بودند و درمدیریت موسسه نقش موثری داشتند.
خلاصه ایشان تحصیلات و تلاش هایشان در حوزه های فرهنگی و اجتماعی است . و از نظر ما و جریان روشنفکری دینی و نهضت ازادی ایران زیر ساخت همه فعالیت ها، فعالیت های فرهنگی و اجتماعی است. خود مهندس بازرگان و مرحوم طالقانی هم از ابتدای زندگی شان تا آخرین لحظات حیاتشان کار فرهنگی و اجتماعی برایشان مبنا و پایه بوده است و افرادی مثل دکتر جعفری هم بر همان روش بر مبنای رشته تخصصی شان کار فرهنگی کرده اند و جایگاه اصلی فعالیت های شان اجتماعی بوده و اگر در کارهاهای سیاسی هم حضور داشتند انگیزه اشان بیشتر زمینه های فرهنگی بوده است.

در پایان اینکه  به نظر شما در افرادی مثل آقای دکتر جعفری، و مهندس سحابی و دکتر یزدی، و شهید چمران افرادی که 50 سال یا 60 سال تداوم و پیوستگی در فعالیت های فرهنگی و اجتماعی  و سیاسی شان دارند چه راز و رمزی وجود دارد؟
 من چند جا گفته ام و بازهم در مورد آقای دکتر جعفری باید تکرار کنم. به نظرم رمز این پایداری  آشنایی این افراد با قرآن و فرهنگ دینی است که با سرچشمه زلال وحی آشنا شده اند و این موضوع با فطرتشان عجین شده است. شرایط سخت زندان و خفقان و غیره نتوانسته آنها را از آن راه و صراط مستقیم باز دارد و در قبال شرایط سخت با صبوری ایستادگی کرده اند. حالا اگر جایی اختلافاتی وجود داشته به اصطلاح بادبانشان خیلی زود آنها را به مسیر صراط مستقیم هدایت کرده است. یکی از دلایل پایداری و تداوم تلاش های آقای جعفری هم به نظر من آشنایی ایشان با قرآن است که مرهون طالقانی و بازرگان و کسانی هستند که این ادبیات را به نسل ما منتقل کردند و ما را با مفاهیم و منابع قرآنی آشنا کردند.

 به نظر شما  چرا روشنفکران دینی و غیر حوزوی روی بحث نهج البلاغه و یا حضرت علی خیلی تمرکز می کنند؟
به نظر من حضرت علی و بقیه ائمه ( ع )، تربیت شده  تعالیم  قرآن و آموزه های پیامبر ( ص ) بوده اند.. برخلاف کسانی که فکر می کنند و اعتقاد دارند که مثلا حضرت علی ارتباط خاصی با وحی دارند، در حالی که قرآن خیلی صریح  در مورد خود پیامبر می گوید " انا بشر مثلکم یوحی الی " و حضرت علی هم هیچ وقت نگفته اند که به من وحی شده، ولی انسانی بوده که تحت تعایم این مکتب ساخته شده است. البته این ها شاگردان  اول و ممتاز این مکتب هستند و به همین خاطر امام و الگو هستند. یعنی شخصیت حضرت علی به لحاظ افکار و اندیشه و عملکرد برای ما می تواند این پیام را داشته باشد که این مکتب می تواند علی و حسین تربیت کند. سخنان حضرت علی که نمودار افکار و اندیشه های او ست در کنار قرآن به عنوان اسلام پراتیک مطرح می باشد؛ و نشان می دهد که یک مسلمان و یک مومن وقتی در جایگاه خاصی از جمله حکومت قرار گرفته چه تراوشات فکری و ذهنی داشته است؟ از این بابت است که نهج البلاغه اگر چه به لحاظ تاریخی اما و اگرهایی در اصالت  صد درصد آن مطرح شده است، اما کسانی که به لحاظ کارشناسی روی آن کار کرده اند مانند ابن ابی الحدید و یا علامه طباطبایی معتقدند که متن بسیار قابل اعتماد است و 97 درصد به موثق بودن آنها اتکا کرده اند. بنابراین نهج البلاغه در کنار قرآن می تواند به صورت پراتیک اسلام مطرح باشد؛ و در معرفی تعالیم قرآن و اسلام نقش تعیین کننده و موثری در تربیت نسل های بعدی داشته باشد. از این جهت کاری که آقای دکتر جعفری انجام داده اند و می دهند در این زمینه می تواند بسیار مفید باشد برای تقویت ایمان نسل جوان و کسانی که بخواهند با این مکتب آشنا شوند.
بطور خلاصه، نهج البلاغه پراتیک اسلام است؛ یعنی دستاورد علی(ع)؛ انسان تربیت شده تراز اول در مکتب تعالیم  قرآن و سنت پیامبر است. مبانی فکری و اندیشه و سخنان او  در عرصه عمومی  وقتی در جایگاه  حکومت و اداره جامعه  قرار می گیرد، می تواند برای مومنین در دوران بعد آموزنده باشد. مثلا علی با مخالفینش چگونه رفتار می کند و سلوک اجتماعی اش چگونه بوده است؟ مجموعه اینها می تواند راهنمای عمل مومنین در ادوار بعدی باشد.
نتیجه تلاش فرهنگی دکتر جعفری این بوده است که شاگردان و مخاطبین خودش را با این آموزه های نهج البلاغه  آشنا می کند. و این به نظر من یکی از دستاورد های برجسته آقای دکتر جعفری است که در این زمینه تلاش کردهاند و با ترجمه نهج البلاغه و آموزش نهج البلاغه توانسته اند این پیام را با آموزش به عرصه عمومی منتقل نمایند.

منبع: چشم انداز ایران، ویژه نامه بزرگداشت دکتر سید محمد مهدی جعفری- آبان 1395 ( نجمه معصومی )



Tuesday, October 25, 2016

فرهنگ ديرينه تمركز سياسي



فرهنگ ديرينه تمركز سياسي

محمد توسلی
مشكلات تهران ابعاد مختلفي را همچون مشكلات جغرافيايي و زيست محيطي در بر مي‌گيرد و نيز توسعه بي‌رويه شهر كه بدون ايجاد زيرساخت‌هاي لازم براي ارائه خدمات صورت پذيرفته است.
توسعه بي‌رويه‌اي كه دليل اصلي آن تمركز قدرت سياسي و به تبع آن تمركز امكانات اقتصادي در پايتخت است و همين تمركزگرايي، تهران را به شهري مهاجر پذير تبديل مي‌كند. زيرا در شرايطي كه امكانات اقتصادي در سطح كشور به شيوه متناسب توزيع نشده مردم از شهرهاي كوچك و روستاها به شهرهاي بزرگ همچون تهران مهاجرت مي‌كنند و به اين ترتيب پايتخت ايران با توسعه بي‌رويه‌اي مواجه مي‌شود كه زيرساخت‌هاي خدماتي، فرهنگي و اجتماعي متناسب با جمعيت مهاجر نيز در آن وجود ندارد. بحث مديريت هماهنگ در تهران بايد به گونه‌اي صورت گيرد كه از تحميل بسياري از هزينه‌هاي زائد كه نتيجه استقرار همه نهادهاي دولتي در پايتخت است جلوگيري شود. اين در حالي است كه دولت به دليل تمركز سياسي در تهران آمادگي واگذاري اداره اين شهر را به نهادهاي مديريت شهري همچون شوراي شهر ندارد و اين مساله در شرايطي كه با مشكلات متعددي چون حمل و نقل و جابه جاييي شهري، آلودگي هوا و آسيب‌هاي اجتماعي موجود در بطن كلان شهر تهران مواجه هستيم، مديريت تهران را بسيار پيچيده‌تر كرده است. به نظر مي‌رسد فرهنگ ديرينه تمركز سياسي در كشور ما همچنان ادامه دارد و اين در حالي است كه قدرت اقتصادي نيز همواره در كنار قدرت سياسي قرار مي‌گيرد.
از اين رو افراد براي دسترسي به قدرست اقتصادي به حضور در كنار مركز قدرت سياسي متمايل مي‌شوند كه لازمه حل اين مشكل تمركززدايي سياسي از تهران و انتقال نهادهاي سياسي به ساير شهرهاي كشور است. تا زماني كه توزيع قدرت سياسي و به تبع آن امكانات اقتصادي در كشور صورت نگيرد بعيد به نظر مي‌رسد بتوانيم راهكار واقع بينانه‌اي براي حل مشكلات تهران بياييم. انتقال پايتخت سياسي كشور به نقطه ديگر نيز اگر بار ديگر به عنوان راه حل مشكلات تهران پيشنهاد مي‌شود مستلزم سرمايه‌گذاري كلان در اين زمينه است و همچنين نيازمند مطالعات كارشناسانه براي انتخاب جانشين براي تهران.


منبع: تهران امروز ـ  86/10/9

Sunday, October 23, 2016

تاریخ نگاری با کدام اسناد؟


تاریخ نگاری با کدام اسناد؟
پاسخی به جوابیه حمید شوکت در باره علی شریعتی و کنفدراسیون دانشجویی
محمد توسلی
آقای حمید شوکت درشماره 37 اندیشه پویا یادداشتی با عنوان « تاریخ نگاری بدون استناد » نقدی بر یادداشتی به این قلم که در شماره 34 اندیشه پویا چاپ شده بود، ارائه کرده‌اند. از این رو لازم می‌دانم توضیحاتی در خصوص برخی از مطالب آن مطرح کنم.
1-    درخواست اندیشه پویا از بنده صرفاً شامل گزارشی می‌شد تا به یادآوری خاطراتی از حضور خود به عنوان نماینده دانشجویان دانشگاه تهران در دومین کنگره کنفدراسیون در لوزان سوئیس (آذر ماه 1341) به پردازم، که بیش از نیم قرن از آن گذشته است. برای تهیه این یادداشت به منابع منتشر شده به ویژه اثر آقای حمید شوکت[1] مراجعه کردم. در آن یادداشت، ضمن تقدیر از زحمات ایشان برای تدوین این اثر تاریخی، با مواردی برخوردکردم که با حافظه تاریخی من به طور آشکار هماهنگ نبود. در نتیجه، بررسی‌ها ضرورتاً به صورت آن یادداشت ارائه شد. بنابراین به طور طبیعی یادداشت مورد بحث، مستند و متکی بر حافظه تاریخی خود و تحلیل روند فعالیت کنفدراسیون بوده است و همانگونه که خود ایشان هم پذیرفته‌اند می‌توان با روایت های گوناگون از رخداردهای یکسان روبرو بود اما قضاوت را بر عهده مخاطبین واگذار کرد.
2-    آنچه در تهیه آن گزارش در وحله اول موجب جلب توجه نویسنده شد، عدم اشاره حتی به نام زنده‌یاد "دکتر علی شریعتی " در اسناد کنگره لوزان بود. آیا برای حضور دکتر شریعتی همراه با خانواده محترمشان در کنگره لوزان که همه شاهد آن بودند، پس از گذشت نیم قرن، چه سند تاریخی جز شهادت حافظه خود می‌توانم ارائه کنم؟ مگر اسناد کنگره لوزان، به ویژه صورتجلسات کنگره که توسط میزبان - فدراسیون سوئیس - تهیه شده است، در اختیار بنده بوده است تا مانند آقای حمید شوکت بتوانم با چاپ اسناد آن موفق به تدوین تاریخ کنفدراسیون شوم؟ به همین جهت، به منظور ارزیابی بیشتر حافظه خود با آقای دکتر علی برزگر یکی از اعضای فدراسیون آمریکا که در کنگره لوزان حضور داشتند و منتخب دوره بعدی هیئت دبیران کنفدراسیون بودند، موضوع را مطرح کردم. ایشان تصریح کردند که دکتر شریعتی در کمیسیون پیام‌ها و بیانیه‌ها هم حضوری چشمگیری داشت و نه تنها پیام دانشجویان دانشگاه تهران بلکه بسیاری از پیام‌های کنگره لوزان که در صفحات 497 تا 510 کتاب آقای حمید شوکت آمده است، به قلم دکتر شریعتی است و ادبیات آن‌ها کاملاً گویاست.
همانگونه که آقای حمید شوکت[2] و همچنین آقای افشین متین عسگری[3] در آثار خود  توضیح داده‌اند؛ در کنگره پاریس به علت تقابل نمایندگان طرفدار حزب توده با نمایندگان طرفدار جبهه ملی و ایستادگی حزب توده  برای کنترل یک سویه کنفدراسیون و ایستادگی دانشجویان طرفدار مشی جبهه ملی؛ اعضاء طرفدار مشی حزب توده مجبور شدند در کنگره لوزان شرکت کنند و همکاری جمعی را بپذیرند. در این شرایط است که دکتر شریعتی که سردبیری نشریه "ایران آزاد"[4] را در اروپا بعهده داشت به طور طبیعی نقش موثر فکری بین دانشجویان طرفدار جبهه ملی ایفا می‌کرد و بنابراین حضور دکتر شریعتی در کنگره لوزان، فراتر از صرف عضویت ایشان در فدراسیون و به عنوان نماد دانشجویان ملی و مسلمان بود[5] ؛ درست همانند آقای پرویز نیکخواه در فدراسیون انگلیس که نماد دانشجویان چپ طرفدار حزب توده بود. در فضای جلسات کنگره حضور این دو تن و نقش آنان موضوعی نیست که بتوان از حافظه تاریخی حاضرین در کنگره لوزان پاک کرد و اگر هم نخواهیم به هر علت، به زعم آقای حمید شوکت، نقش تاثیرگذار دکتر شریعتی را در کنگره لوزان بپذیریم، حداقل حضور او را نمی‌توانیم در اسناد کنگره لوزان نادیده بگیریم که در اثر ارزشمند آقای حمید شوکت این اتفاق رخ داده است. حذف نام دکتر شریعتی در اسناد کنفدراسیون کاملاً غیر طبیعی به نظر می‌رسد. از این رو به لحاظ تحلیلی می‌توان آن را واکنش جریان چپ مارکسیست در خصوص نقش دکتر شریعتی در تحولات فکری در دهه‌های چهل و پنجاه روشنفکران ایران ارزیابی کرد که در یادداشت بنده به آن اشاره شده است.
3-    در خصوص موضوع جدا شدن افراد شناخته شده جبهه ملی، موسوم به طیف " ملی و مسلمان"  نظیر شهید مصطفی چمران، ابوالحسن بنی‌صدر و مرحوم صادق قطب‌زاده، از کنفدراسیون لازم می‌دانم این نکته را در اینجا اضافه کنم که برخی از اعضای محترم جبهه ملی که نگاه ملی و مصدقی و بعضا مارکسیستی داشتند، به فعالیت خود در کنفدراسیون ادامه دادند و البته در یادداشت بنده اشاره‌ای به آن ها نشده است و این امر نیز موجبات دلگیری آنان نسبت به نوشتار مذکور را فراهم کرده است. ضمن وارد دانستن این نقد ، لازم است در اینجا اضافه کنم که محورهای اصلی یادداشت بنده، ضمن گزارش حضور خود در کنگره لوزان، بیشتر متمرکز بر نقد عدم پیوند فکری و مواضع اجتماعی کنفدراسیون با فرهنگ عمومی جامعه ایران و نهایتاً توقف فعالیت کنفدراسیون در سال 1353 بوده است که حضور محدود این افراد در مقابل جریان چپ مارکسیست انقلابی غالب، نمی‌توانسته تاثیری در تحولات کنفدراسیون داشته باشد.
4-    آقای حمید شوکت در بخش دیگری از نقد خود در خصوص توقف فعالیت کنفدراسیون  در سال 1353 می‌نویسند: « اگر چه در شانزدهمین کنگره که در دی 53 در فرانکفورت تشکیل گردید، با انشعاب روبرو شده اما این انشعاب به معنای متوقف شدن فعالیت چند گرایش برآمده از انشعاب که همچنان با نام کنفدراسیون فعالیت می‌کردند، نبود. انشعاب هر چند به متلاشی شدن یگانه سازمان متشکل جنبش دانشجویی ایران انجامید، اما به مبارزه گرایش‌های سیاسی درون جنبش دانشجویی که هر یک به مثابه تشکیلاتی مستقل در رقابت با یکدیگر قرار داشتند، دامن زد.». بنده نیز در یادداشت خود به این واقعیت تاریخی پرداختم که فعالیت متمرکز جنبش دانشجویی در قالب سازمانی کنفدراسیون متوقف شد. این برداشت به این معنی نیست که گرایش‌های حزبی که نتوانستند در سال 1353 در یک همکاری جمعی دانشجویی در کنفدراسیون با هم همکاری کنند، فعالیت سیاسی خود را دنبال نکرده‌اند. لازم به یادآوری است گزارش سایر نهادهای دانشجویی در آن دوران از جمله پنج جلد « تاریخچه مبارزات اسلامی دانشجویان ایران در خارج از کشور » اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا (انتشارات اطلاعات 1394) و همچنین جلد دوم خاطرات آقای دکتر ابراهیم یزدی شصت سال صبوری و شکوری ـ 18 سال در غربت ( انتشارات کویر 1394 ) نشان می‌دهد نقش این نهادهای دانشجویی در خارج از کشور بسیار پر رنگ بوده و هماهنگی بیشتری با جنبش اجتماعی ایران داشته‌اند. به عنوان نمونه، در تظاهرات اعتراضی سال‌های 56 و 57 دانشجویان در آمریکا از جمله به مناسبت اعتراض به سفر شاه در آمریکا، حضور و نقش دانشجویان کاملا برجسته است.
5-    آقای حمید شوکت در پایان نقد خود به نکته قابل تأملی در خصوص چرایی گسست نظری و عملی کنفدراسیون با فرهنگ بومی و جنبش اجتماعی داخل کشور پرداخته‌اند که جا دارد مورد توجه بیشتری قرار گیرد. ایشان با نقل متنی که بنده از صفحات 251 ـ 259 کتاب ایشان در یادداشت خود آورده  بودم: « کنفدراسیون هر چند از آیت‌اله خمینی همواره به نیکی و احترام یاد می‌کرد ، اما هیچ گاه سخنی از جنبش اسلامی که او مبلغ و محور آن بود به میان نکشید ... در اظهار نظرهای کنفدراسیون از تاثیر اجتماعی این حرکت بر وجدان عمومی جامعه و نقشی که در تشکل جوانان ایفا می‌کرد، حرف و سخنی در میان نبود ... محتوای پیام کوتاه کنگره‌‌های سیزدهم و چهاردهم کنفدراسیون به آیت‌اله خمینی ... حاوی هیچ نکته برجسته‌ای نبوده؛ نکته‌ای که نشان از آگاهی کنفدراسیون به تضاد میان خواسته‌های سازمانی عرفی با باورها و اندیشه جنبش اسلامی، بلکه حاصل نادیده انگاردن حرکت اسلامی و چه بسا انکار آن در ایران بود » نوشته‌اند: « باید افزود که من در این خصوص حرف دیگری نیز داشته‌ام که آقای توسلی به آن بی اعتنا مانده‌است. تا با بیان نیمی از روایتم، به تصویر دلخواهی که از جریان چپ در کنفدراسیون ترسیم می‌کنند، دست یابند. درست است که کنفدراسیون «کم‌ترین امکانی مبنی بر این که روحانیان روزگاری در ایران به قدرت برسند نمی‌دید. اما کنفدراسیون در این ارزیابی تنها نبود. این قضاوتی عمومی بود که حقا در اندیشه شماری از نزدیکان رهروان کاروان جنبش اسلامی نیز رسوخ کرده بود. » و برای اثبات ادعای خود به سخنان آیت اله مهدوی کنی (در 27 اسفند 1370) استناد کرده‌اند: «یکی از مسائلی که امروز مطرح است، مسئله ولایت فقیه است گرچه این مسئله همیشه مطرح بوده ولی امروز از مسائل مورد ابتلاء است. در سابق فقهای بزرگی که مسئله ولایت را مطرح می‌کردند خودشان فکر نمی‌کردند که روزی ممکن است خودشان ولایت داشته باشند ... اگر نگویم همه فقها، ولی می‌توانیم بگوییم اکثریت فقها و بزرگان دین ما فتوا به ولایت عامه فقیه داده‌اند ولی معذالک خودشان باور نمی‌کردند که این ولایتی را که حق آن‌هاست می‌توانند مشخصاً در دست بگیرند. لکن امام آمدند این چیز غیر ممکن عادی را ممکن ساختند و این خیلی مهم است. از نظر علمی یک معجزه الهی در این مملکت واقع شد. چنان که خود امام هم فرمودند که معجزه‌ای بود واقع شد. این که بر ما لازم است که این معجزه الهی و این نعمت عظما را حفظ کنیم». استناد آقای حمید شوکت به این مطلب که از قول آیت‌اله مهدوی کنی در پاورقی صفحه 254 کتابشان هم آمده است، جای بسی شگفتی است!!
آقای حمید شوکت برای این که بگویند چرا با فرهنگ بومی و جنبش اجتماعی ایران پیوند نداشتند و از کنگره چهارم تا کنگره سیزدهم یعنی بیش از هفت سال (1350-1343) وقت لازم بود تا ضرورت ارسال پیامی خطاب به آیت‌اله خمینی را احساس کنند، به نقل قول از آیت‌اله مهدوی کنی آن هم در سال 1370 استناد کرده‌اند. یعنی همانطور که روحانیون باور نمی‌کردند یک روزی نظریه ولایت فقیه در جامعه ما مطرح بشود اعضای چپ مارکسیست انقلابی کنفدراسیون نیز باور نمی‌کردند که بعد از قیام 15 خرداد سال 42 رهبران جنبش اجتماعی ایران و روحانیت به قدرت برسند و بنابراین انگیزه‌ای برای ارسال پیام به آیت‌اله خمینی و توجه به جنبش اجتماعی ایران نداشتند!! آیا واقعاً در دهه چهل و اوایل دهه پنجاه پیشگامان کنفدراسیون با اندیشه چپ مارکسیست انقلابی، محتوای جنبش اجتماعی ایران را فقط در دیدگاه آیت‌اله مهدوی کنی، مطرح شده در سال 1370،  که ادامه همان دیدگاه شیخ فضل‌اله نوری در انقلاب مشروطه هست می‌دیدند؟ می دانیم در آن دوران در کنار اندیشه شیخ فضل‌اله نوری اندیشه میرزای نائینی و آخوند خراسانی هم وجود داشت و امروز هم مراجع در این زمینه دیدگاه‌های متفاوتی دارند. به علاوه، جنبش اجتماعی ایران منحصر به دیدگاه‌های طیف اسلام سنتی محدود نبوده است و طیفی از روشنفکران چون مهندس بازرگان، آیت‌اله طالقانی، دکتر شریعتی و ... نیز در راستای جنبش اجتماعی و سیاسی معاصر ایران حضور و نقش موثر داشته‌اند.
امروز، فرآیند تحولات فکری و اعتقادی جامعه ما در چارچوب فرهنگ بومی و تجربه بشری در حال گذار به دستیابی به مطالبات تاریخی ملت ایران است. از این رو، استناد توجیهی آقای حمید شوکت قابل فهم به نظر نمی‌رسد، مگر این که از بیان این مطالب به دنبال اثبات مدعای دیگری هستند که اصالت حضور و نقش روشنفکران ملی و  مسلمان را در جنبش اجتماعی ایران زیر سئوال ببرند که در این صورت، ضرورت دارد شفاف‌تر اظهار نظر کنند.
منبع: اندیشه پویا- مهرو آبان 95
منابع و توضیحات:



[1] - جنبش دانشجوی ـ کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایران (اتحاد ملی) » به قلم آقای حمید شوکت- سال 1391
[2] - همان، صفحات 96-84
[3]  - کنفدراسیون ـ تاریخ جنبش دانشجویی ایران در خارج از کشور 57-1332 به قلم آقای افشین متین عسگری چاپ دوم 1378- صفحات139 - 128
[4]  - ایران آزاد، ارگان رسمی سازمان‌های اروپایی جبهه ملی ایران اولین شماره آن، به سر دبیری دکتر علی شریعتی، در نوامبر 1962 منتشر شد.
[5]  - نشریه سازمان دانشجویان ایرانی طرفدار جبهه ملی مقیم فرانسه نیز به سر دبیری دکتر شریعتی در سال 1961 منتشر شد- افشین منین عسگری - صفحه 117