تهران؛
شهری برای فروش یا زندگی؟
محمد
توسلی
شهر به یک کارگاه بزرگ ساختمانی بدل شده است و
انواع مختلف مشکلات شهری از مخاطرات زیستمحیطی گرفته تا کمبود فضاهای عمومی را
پدید آورده است. براساس تحقیقاتی که در شهر تهران
انجام شده، اکثریت پاسخگویان گفتهاند، زندگی در تهران نسبت به گذشته سختتر شده
است. درحالیکه براساس همین تحقیقات، وضع مادی شهر بهطور نسبی بهتر شده است.
مقایسه ظاهری هم نشان میدهد که شهر نوتر شده است، ساختمانها شیکتر و لوکستر
شدهاند، مترو توسعه یافته، تعداد بزرگراهها بیشتر شده، تعداد مراکز خرید افزایش
یافته و خلاصه چهره مادی شهر بهتر شده است. با وجود این، چرا بهبود نسبی شرایط
مادی همراه با رضایت از زندگی شهری نیست؟ اگر گسترش و بهبود شرایط مادی نتوانسته
است رضایت و احساس کیفیت زندگی را در میان ساکنان شهر بالا ببرد، دلایل آن را باید
در کجا جستوجو کرد؟
شهر محصول کنشهای انسانی است، یعنی انسانها - اعم از مردم عادی تا سازمانهای مختلف شهری- با رفتارها و تصمیمات خود شهر را میسازند. این رفتارها با کدام منطق صورت میگیرند که محصول آن – شهر تهران - پذیرفتنی نیست؟
صاحب یک خانه در یکی از محلات شهر تهران را در نظر بگیریم. او میتواند با تخریب خانه و احداث یک بنای جدید با طبقات و فضای مسکونی بیشتر، در فاصلهای کوتاه سودی به دست آورد که احتمالا از مجموع حقوق کارمندان متوسط و بالای دولت در طول زندگی کاریشان بالاتر باشد. چنین سودی با تخصصی اندک و ریسک پایین به دست میآید. براساس منطق اقتصادی، تخریب خانه و ساخت مجدد آن، عملی «عقلانی» است. برای مدیران شهری نیز اجازه ساخت، عملی «منطقی» است زیرا با فروش تراکم و کسب درآمدهای مختلف ناشی از عملیات اداری، بخشی از منابع مالی برای اداره شهر فراهم میشود. از دید سیاستگذاران اقتصادی نیز این عمل «منطقی» است زیرا قادر است با تحرک در فعالیت اقتصادی، فرصتهای شغلی را افزایش دهد. برای تمام آنان، این وضعیتی «عقلانی» است زیرا به مدد آن میتوانند مشکلات جاری را کاهش دهند و منافع فردی یا سازمانی خود را تامین کنند.
در اغلب محلات شهر، ساختمانهای زیادی درحال احداثاند و بعضی برای احداث در انتظارند. در نتیجه این «منطق»، شهر به یک کارگاه بزرگ ساختمانی بدل شده است و انواع مختلف مشکلات شهری از مخاطرات زیستمحیطی گرفته تا کمبود فضاهای عمومی را پدید آورده است. در این وضعیت، هر کنشگر تنها در پی حل مشکلات خود است، یعنی شهرداری به تامین منابع مالی خود فکر میکند، سازندگان در پی سود و مدیران اقتصادی به دنبال کاهش مشکلات اقتصادیاند. درحالیکه اثرات این تصمیمات و اعمال، تنها در دایره همان کنشگران باقی نمیماند. این ساکنان شهرند که باید با پیامدهای این تصمیمات روبهرو شوند. تمام کنشگران «عقلانی» عمل میکنند ولی چرا نتیجه کنش آنان «غیرعقلانی» است؟ دلیل را نباید در خصوصیات افراد پیدا کرد بلکه باید «خصوصیات وضعیت» را تحلیل کرد. وضع کنونی تهران محصول منطق کسب سود در کوتاهمدت و تکیه بر منافع فردی یا سازمانی است. منطق این کنش، «ساختن برای فروختن» است (بساز و بفروش). به تعبیر اقتصاددانان، فضای شهری به کالایی برای عرضه به بازار و کسب سود بدل شده است.
در این وضعیت، منافع متوجه «فرد» است ولی هزینههای آن «جمعی» است (مثل آلودگی هوا، تخریب محیطزیست شهری، کمبود فضاهای عمومی). این تعارض ذهن را متوجه پرسشی بنیادین میکند: شهر متعلق به چه کسانی است و چه کسانی براساس کدام «منطق»، حق تصمیمگیری درباره وضع شهر و آینده آن را دارند؟ بحث بر سر این نیست که جایگاه و حق مدیران در تصمیمگیری نیست، بلکه بحث بر سر «منطق» تصمیمگیری برای شهر است.
اجازه دهید برای روشنتر شدن بحث، ۲ منطق را از هم متمایز کنیم؛ یکی «ساختن برای فروختن» یا به تعبیر اقتصاددانان، تمرکز بر «ارزش مبادله» است و دیگری، «ساختن برای زندگی» است یعنی شهر نه برای عرضه و کسب سود بلکه برای «زندگی جمعی» ساخته میشود. تمرکز بر «ارزش مصرف» آن است. ذینفعان این منطق، اجتماعات شهری، محلات و ساکنان شهر یعنی «جمع»اند. این منطق بر این اصل استوار است که «شهر متعلق به ساکنان آن است و در نتیجه این تعلق، حق تصمیمگیری نیز از آن ایشان است»، پس تصمیمات نهادهای شهری از شورای شهر گرفته تا شهرداری و دیگر سازمانهای اثرگذار باید معطوف به «جمع» و «اجتماع شهری» باشد.
اگر شهر متعلق به مردم است، باید زمینههای مشارکت آنان در تصمیمگیری ایجاد شود. این مشارکت تنها به مشارکت در انتخابات شوراهای شهر محدود نمیشود بلکه باید زمینههای نهادی مشارکت در تصمیمگیری را ایجاد کرد. آنان باید بتوانند در تصمیماتی که بر وضع محلهشان اثر میگذارد، مشارکت داشته باشند. مشارکت تنها یک شعار زیبا و از سر پایبندی به ارزشها نیست بلکه یک ضرورت برای خروج از وضع کنونی است.
هزینههای اداره شهر به اندازهای بالاست که تامین آن از توان بخشی از جمعیت شهری خارج است. دولت نیز نمیتواند برای زندگی شهری منابع ملی را اختصاص دهد، و در نتیجه مدیریت شهری ناگزیر از فروش تراکم و روشهایی مثل آن برای تامین منابع مالی است. لازمه مشارکت اقتصادی، مشارکت در تصمیمگیری شهری است. اگر این ۲ جدا از هم تصور شوند، وضع کنونی تداوم مییابد و نمیتوان با شرایط حاد و سخت زندگی شهری و خطراتی که زندگی ساکنان تهران را تهدید میکند، مقابله کرد. وقتی تغییر پایتخت مطرح میشود - جدا از عملی بودن و انگیزههای طرح آن- به آن معناست که شهری ساختهایم که برای حل مشکلات آن، چارهای جز ترک آن نمانده است. وضع ما شبیه وضع کسی شده است که در زمستان، چوبهای کلبه خود را یکییکی در آتش میانداخت تا گرم شود.
منبع: شهروند ۲۵ دی ۱۳۹۲, محسن گودرزی
شهر محصول کنشهای انسانی است، یعنی انسانها - اعم از مردم عادی تا سازمانهای مختلف شهری- با رفتارها و تصمیمات خود شهر را میسازند. این رفتارها با کدام منطق صورت میگیرند که محصول آن – شهر تهران - پذیرفتنی نیست؟
صاحب یک خانه در یکی از محلات شهر تهران را در نظر بگیریم. او میتواند با تخریب خانه و احداث یک بنای جدید با طبقات و فضای مسکونی بیشتر، در فاصلهای کوتاه سودی به دست آورد که احتمالا از مجموع حقوق کارمندان متوسط و بالای دولت در طول زندگی کاریشان بالاتر باشد. چنین سودی با تخصصی اندک و ریسک پایین به دست میآید. براساس منطق اقتصادی، تخریب خانه و ساخت مجدد آن، عملی «عقلانی» است. برای مدیران شهری نیز اجازه ساخت، عملی «منطقی» است زیرا با فروش تراکم و کسب درآمدهای مختلف ناشی از عملیات اداری، بخشی از منابع مالی برای اداره شهر فراهم میشود. از دید سیاستگذاران اقتصادی نیز این عمل «منطقی» است زیرا قادر است با تحرک در فعالیت اقتصادی، فرصتهای شغلی را افزایش دهد. برای تمام آنان، این وضعیتی «عقلانی» است زیرا به مدد آن میتوانند مشکلات جاری را کاهش دهند و منافع فردی یا سازمانی خود را تامین کنند.
در اغلب محلات شهر، ساختمانهای زیادی درحال احداثاند و بعضی برای احداث در انتظارند. در نتیجه این «منطق»، شهر به یک کارگاه بزرگ ساختمانی بدل شده است و انواع مختلف مشکلات شهری از مخاطرات زیستمحیطی گرفته تا کمبود فضاهای عمومی را پدید آورده است. در این وضعیت، هر کنشگر تنها در پی حل مشکلات خود است، یعنی شهرداری به تامین منابع مالی خود فکر میکند، سازندگان در پی سود و مدیران اقتصادی به دنبال کاهش مشکلات اقتصادیاند. درحالیکه اثرات این تصمیمات و اعمال، تنها در دایره همان کنشگران باقی نمیماند. این ساکنان شهرند که باید با پیامدهای این تصمیمات روبهرو شوند. تمام کنشگران «عقلانی» عمل میکنند ولی چرا نتیجه کنش آنان «غیرعقلانی» است؟ دلیل را نباید در خصوصیات افراد پیدا کرد بلکه باید «خصوصیات وضعیت» را تحلیل کرد. وضع کنونی تهران محصول منطق کسب سود در کوتاهمدت و تکیه بر منافع فردی یا سازمانی است. منطق این کنش، «ساختن برای فروختن» است (بساز و بفروش). به تعبیر اقتصاددانان، فضای شهری به کالایی برای عرضه به بازار و کسب سود بدل شده است.
در این وضعیت، منافع متوجه «فرد» است ولی هزینههای آن «جمعی» است (مثل آلودگی هوا، تخریب محیطزیست شهری، کمبود فضاهای عمومی). این تعارض ذهن را متوجه پرسشی بنیادین میکند: شهر متعلق به چه کسانی است و چه کسانی براساس کدام «منطق»، حق تصمیمگیری درباره وضع شهر و آینده آن را دارند؟ بحث بر سر این نیست که جایگاه و حق مدیران در تصمیمگیری نیست، بلکه بحث بر سر «منطق» تصمیمگیری برای شهر است.
اجازه دهید برای روشنتر شدن بحث، ۲ منطق را از هم متمایز کنیم؛ یکی «ساختن برای فروختن» یا به تعبیر اقتصاددانان، تمرکز بر «ارزش مبادله» است و دیگری، «ساختن برای زندگی» است یعنی شهر نه برای عرضه و کسب سود بلکه برای «زندگی جمعی» ساخته میشود. تمرکز بر «ارزش مصرف» آن است. ذینفعان این منطق، اجتماعات شهری، محلات و ساکنان شهر یعنی «جمع»اند. این منطق بر این اصل استوار است که «شهر متعلق به ساکنان آن است و در نتیجه این تعلق، حق تصمیمگیری نیز از آن ایشان است»، پس تصمیمات نهادهای شهری از شورای شهر گرفته تا شهرداری و دیگر سازمانهای اثرگذار باید معطوف به «جمع» و «اجتماع شهری» باشد.
اگر شهر متعلق به مردم است، باید زمینههای مشارکت آنان در تصمیمگیری ایجاد شود. این مشارکت تنها به مشارکت در انتخابات شوراهای شهر محدود نمیشود بلکه باید زمینههای نهادی مشارکت در تصمیمگیری را ایجاد کرد. آنان باید بتوانند در تصمیماتی که بر وضع محلهشان اثر میگذارد، مشارکت داشته باشند. مشارکت تنها یک شعار زیبا و از سر پایبندی به ارزشها نیست بلکه یک ضرورت برای خروج از وضع کنونی است.
هزینههای اداره شهر به اندازهای بالاست که تامین آن از توان بخشی از جمعیت شهری خارج است. دولت نیز نمیتواند برای زندگی شهری منابع ملی را اختصاص دهد، و در نتیجه مدیریت شهری ناگزیر از فروش تراکم و روشهایی مثل آن برای تامین منابع مالی است. لازمه مشارکت اقتصادی، مشارکت در تصمیمگیری شهری است. اگر این ۲ جدا از هم تصور شوند، وضع کنونی تداوم مییابد و نمیتوان با شرایط حاد و سخت زندگی شهری و خطراتی که زندگی ساکنان تهران را تهدید میکند، مقابله کرد. وقتی تغییر پایتخت مطرح میشود - جدا از عملی بودن و انگیزههای طرح آن- به آن معناست که شهری ساختهایم که برای حل مشکلات آن، چارهای جز ترک آن نمانده است. وضع ما شبیه وضع کسی شده است که در زمستان، چوبهای کلبه خود را یکییکی در آتش میانداخت تا گرم شود.
منبع: شهروند ۲۵ دی ۱۳۹۲, محسن گودرزی
No comments:
Post a Comment