خاطرات و درس هایی از کودتای 28
مرداد
اوباش و فواحش را به خیابان آورده بودند
محمد توسلی
در زمان کودتای 28 مرداد، سالهای اول دبیرستان را میگذراندم و نسبت
به مسائل اجتماعی علاقهمند و پیگیر بودم، به همین مناسبت در روز 25 مرداد در اجتماع
میدان بهارستان که شهید دکتر فاطمی، دکتر شایگان وکریم پورشیرازی سخنرانی کردند، حضور
داشتم. عکس یادگاری من مربوط به حاشیه اجتماع آن روز است که عکاسان تهیه میکردند.
خاطره آن روز برای من، شور و هیجان ویژهای دارد؛ مخصوصا سخنرانی دکتر فاطمی و تندیِ
سخنان ایشان و بازتاب تاریخی که داشت، هیچگاه فراموش نمیکنم که او با تمام وجود علیه
دربار و استبداد و اقتدارگرایی صحبت میکرد و هیچ تصور نمیکرد که این اقتدارگرایی
و فرهنگ استبدادی فقط با سخنرانی از بین نمیرود و نیاز به فرایندی دارد که جامعه بتواند
فرهنگ استبدادی را در بطن خود اصلاح کند تا به تدریج نمادهای استبدادی از بین بروند.
دکتر فاطمی با احساس و روحیه آرمانگرایانهای که داشت با نگاه راهبردی اما احساسی
و غیرواقع بینانه سخن میگفت. آن زمان من نوجوان و سرشار از احساس بودم و البته شیفته
صحبتهای او در میدان بهارستان شده بودم. دکتر فاطمی از بالکن ساختمانی واقع در ضلع
شمالی میدان صحبت میکرد که اجتماع مردم در میدان متمرکز شده بودند و سازمان برنامه
و بودجه کنونی در شمال آن واقع است.
از 25 تا 28 مرداد فضای شهر تهران کاملا ملتهب بود. عمدتا نیروهای حزب
توده در سطح شهر حضور داشتند و شعارهایی با این مضمون میدادند که: «با جنبش تودهای
شاه فراری شده». به هرحال نوعی انفعال در مردم بوجود آمده بود و مردم مشاهده میکردند
که به جای نیروهای ملی و طرفداران دکتر مصدق، حزب توده حاکم شده است. چپروی حزب توده
در عملکردشان آشکار بود؛ در آن چند روز مجسمههای شاه را در سطح شهر پایین کشیدند؛
این نوع اقدامات و شعارها فضای انفعال و بلاتکلیفی را در سطح شهر تهران حاکم کرده بود.
منزل ما میدان شاپور در خیابان مولوی، کوچه "سعادت" مقابل ژاندارمری
بود. روز 28 مرداد من از همان کوچه وارد خیابان مولوی شدم و دیدم که وانتها و کامیونهایی
تردد میکنند که عدهای بر آنها سوارند و شعار میدهند. افرادی که سوار این ماشینها
بودند دو تیپ بودند؛ یکی اوباشانی مثل شعبان بیمخ ها که به هیچرو خوشنام نبودند و
دیگری فواحشی که از خیابان کارگر و شهر نو آمده بودند و به نفع شاه شعار میدادند.
این صحنهها برای من خیلی ناگوار و سنگین بود. این افراد خانه مصدق را هم غارت کرده
بودند و برخی از اموال سرقت شده را در دست داشتند. بعدها که اسناد و تاریخ را دنبال
کردم، برایم بسیار سختتر شد وقتی که فهمیدم چگونه اینتلیجنت سرویس انگلیس و سیآیاِی
آمریکا با همکاری خاندان پهلوی به ویژه اشرف و عوامل وابسته داخلی آنها توانستند با
حداقل هزینه ممکن علیه دولت دکتر مصدق کودتا کنند. تحلیل من این است که از یک سو همکاران
دکتر مصدق که در کنار او بودند، نگاه راهبردی او را برنتابیدند و نتوانستند هماهنگی
خود را حفظ کنند. رویکرد اشخاصی چون آیتالله کاشانی و حسین مکی و مظفر بقایی (که بعدها
اسناد همکاری او با سیا منتشر شد) و... نشان میدهد که بهجای تاکید بر وجوه اشتراک
و منافع ملی بر اختلافنظرها و سلیقه ها تاکید ورزیدند. این رفتار ریشه در فرهنگ استبدادی
جامعه ما یعنی خودخواهیها، خود برتربینیها و روحیه تکروی ما ایرانیها دارد. بنظر
میرسد که رهبران جبهه ملیِ ما هم در آن دوران با چنین بلیه اجتماعی درگیر بودند و
نتوانستند همکاری و وحدت خود را حفظ کنند. اما، از سوی دیگر، آنچه که نقش کلیدی در
انفعال مردم داشت، نقش تخریب فرهنگی حزب توده بود چون مردمی که برنمیتابیدند شاهد
حاکمیت حزب توده و مارکسیستها در کشور باشند، منفعل شدند و شاهد آن سخن تاریخی مرحوم
آیتالله بروجردی در آن ایام است با این مضمون که؛ ما بین حزب توده و شاه، شاه را انتخاب
کردیم. این سخن تاریخی مهمی است و نشان میدهد چرا مردم در آن مقطع دچار انفعال و بیعملی
شدند و بیگانگان توانستند با بهرهگیری از پایگاه اقتدار و استبداد در ایران با حداقل
هزینه کودتا را بر کشور ما تحمیل کنند. آنچه در این میان مهم است پیامدهای کودتاست
که موجب شد فرایند دمورکراسی در کشور ما چندین دهه عقب بیافتد و ما هنوز در حال طی
کردنِ آن فرایند هستیم. به عقیده من، اگر رهبران جبهه ملی وحدت خودشان را حفظ میکردند
و کارشکنیهای داخلی وجود نداشت؛ کودتای 28 مرداد شکل نمیگرفت. در چنین شرایطی؛ فرایند
دموکراسی و توسعه کشور طی میشد و به شرایط انقلاب 57 هم نمیرسیدیم و لازم نبود که
هزینههای سنگین یک انقلاب بر کشور تحمیل شود. واعتبروا یا اولیالابصار.
منبع: روزنامه همدلی 28 مرداد
1395
No comments:
Post a Comment