کارنامه دو ساله دولت یازدهم در
گفت وگو با محمد توسلی:
احزاب پس
از
700 روز
سوتیتر:
امروز با توجه به هزينههايي که همه پرداخت کردهاند و تجربههاي ناشي از آن و تجربه خوبي که در عرصه سياست خارجي
بهدست آمده؛ وقتي
با بيگانگان ميتوانيم درباره مسائل خود به گفتوگو بنشينم و شاهد موفقيت آن باشيم، چرا در عرصه
داخلي از اين راهکار در چارچوب گفتوگوي نمايندگان همه احزاب و گروه هاي اجتماعي ملتزم
به قانون اساسي و منافع ملي بهره نگيريم
سوتیتر:
راهبرد اصلي اين
است که همه بپذيرند تحولات پايدار اجتماعي مستلزم يک حرکت آرام و تدريجي است. جامعه
انساني با زور يک شبه متحول نميشود. تجربه جامعهشناسان و کنشگران سياسي بر اين نکته صحه ميگذارد که هيچ انقلابي نتوانسته به آن آرمانها و اهداف اوليه که مطرح ميکرده جامه عمل بپوشاند. امروز انقلاب اکتبر روسيه
چه جايگاهي دارد؟ انقلاب چين، کوبا، الجزاير و ... چه سرنوشتي پيدا کرده اند؟
سوتیتر:
چرا آخوند خراساني و ميرزاي نائيني که طرفدار انقلاب مشروطه
بودند و به استناد مباني ديني سخن ميگفتند نتوانستند با شيخ فضلالله نوري که او هم متشرع بود، همفکري و تعامل داشته
باشند؟ در حاليکه وجوه اشتراکشان بسيار بود ظاهرا فقط بر نقاط افتراق تاکيد
ميکردند و امکاني
براي گفتوگو و فهم مشترک
از مسائل برايشان امکانپذير نميشد
كارنامه
دولت يازدهم در بيش از 700 روز فعاليت در حوزه توسعه سياسي و احزاب چيست؟ « دکتر روحاني در شعارهاي
انتخاباتي خود به دفعات درباره توسعه سياسي و فعاليت آزاد مطبوعات، نهاد هاي مدني و
احزاب سياسي همواره تاکيد کرده اند. اما واقعيت اين است که دولت با موانع و محدوديتهايي روبرو است ». اين ديدگاه مهندس محمد توسلي، عضو ارشد نهضت آزادي ايران،
از روند تحولات کشور در حوزه سياست داخلي است.از او در باره چشمانداز فعاليت احزاب و گروههاي سياسي در دولت يازدهم به ويژه فرصتها و تهديدهاي توسعه سياسي پس از توافق هستهاي پرسيدم كه در زير از نظرتان ميگذرد:
آقاي مهندس! توافق سياسي صورت گرفته ميان غرب و ايران چه
تاثيري در برآيند نيروهاي سياسي و سياست داخلي و به طور مشخص احزاب سياسي خواهد گذاشت؟
توافق هستهاي وين «برجام»
که پس از مذاکرات طولاني بيش از 20 ماه تيم مذاکره کننده ايران با کشورهاي 1+5 حاصل
شده، موفقيت بزرگ و تاريخي ايران در عرصه بينالمللي است و نه
تنها در مناسبات خارجي ايران تاثيرگذار بوده و خواهد بود، بلکه انتظار ميرود در عرصه مسائل
داخلي کشور نيز تاثيرگذار باشد. اگر چه در عرصه داخلي بيشتر انتظار مي رود دولت در
دوران پساتوافق براي کاهش مشکلات اقتصادي در زمينه توسعه اقتصادي و رفع مشکل معيشتي
مردم برنامه ريزي و اقدام كند، اما اين توافق الزاما نه تنها در مسائل اقتصادي
بلکه در زمينههاي فرهنگي، اجتماعي
و سياسي در داخل کشور هم آثار مثبتي در پي خواهد داشت. زيرا در دوران قبل از توافق
و تحريم به خاطر شرايط امنيتي، خود به خود فضاي سياسي جامعه امنيتي بود و نهادهاي مدني،
احزاب سياسي و مطبوعات با محدوديتهايي روبرو بودند. طبيعي است بعد از توافق،
با گشايش اقتصادي و ارتباطات جهاني موجب ميشود در داخل برخي عوامل بسته شدن فضاي سياسي
براي كنشگران و احزاب سياسي و محدوديتهاي رسانهاي؛ بهطور تدريجي کاهش
پيدا کند. همانطور که رييس جمهوري
محترم در برنامههايشان متعهد بودند،
بعد از فراغت از تنشزدايي در سياست خارجي، اين تنشزاديي در عرصه داخلي
نيز از طريق گفتوگو و تعامل ملي
نيز بايد شکل بگيرد. بر اين اساس اين اميد وجود دارد که فضاي سياسي جامعه بازتر شود
و احزاب سياسي و نهادهاي مدني بتوانند نقش موثرتري در فعاليتهاي اجتماعي داشته
باشند.
يکي از برنامهها و شعارهاي دکتر روحاني توجه به فعاليت احزاب سياسي است.
بعد از گذشت حدود دو سال از روي کار آمدن دولت شرايط اين حوزه را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
اولويت دولت دکتر روحاني در اين دوسال بيشتر تمرکز بر سياست
خارجي و مذاکرات هستهاي بوده است. بنابراين فرصت و امکانات لازم براي توجه به مسائل داخلي بسيار محدود بوده است. اما به رغم محدوديتها، شرايط امنيتي
و فضاي حاكم بر فرهنگ، احزاب، و رسانهها، نسبت به دوره دولت قبل تا حدودي بهتر
بوده است. اما تحقق وعدههاي انتخاباتي دکتر روحاني
در حوزه توسعه سياسي نياز به کار و تلاش بيشتري دارد. بهعنوان يك گام مثبت،
خانه احزاب بعد از دو سال با تلاش و مذاکرات فشرده و گروهبندي که در داخل
خانه احزاب بين اصولگرايان، اصلاحطلبان و اعتدالگرايان ايجاد شد، بالاخره
کار خود را شروع کرد و آن قفل تا حدودي باز شد. اما انجمن صنفي روزنامه نگاران به رغم
همه تلاشها هنوز موفق نشده
کار خود را شروع کند. احزاب تازه تاسيس سياسي که پروانه فعاليت دريافت کردهاند از جمله حزب
اتحاد ملت ايران موفق به برگزاري نخستين کنگره باشکوه خود شده
اند. اينها دستاوردهاي مثبت
اين دوره هستند.
عدهاي معتقدند اولويت دولت حسن روحاني مرتفع
کردن حل بحران اقتصادي، بحران در سياست خارجي و بحران اداره کشور است. آيا ميتوانيم نتيجهگيري کنيم که دولت
يازدهم حامل آرمان توسعه سياسي نيست؟
ممکن است اين موارد در برنامه هاي دولت يازدهم از اولويت
برخوردار باشند؛ اما به نظرنميرسد کارشناسان شناخته شده دولت يازدهم بدون
توسعه سياسي و جلب مشارکت مردم و تقويت بخش خصوصي انتظار توفيق کاملي در آن عرصهها داشته باشند.
زيرا در پرتو اجراي برنامههاي
توسعه سياسي، شکاف بين دولت و ملت کم و امکان جلب مشاركت مردم و اجراي برنامههاي دولت فراهم ميشود. از طرف ديگر
دکتر روحاني در شعارهاي انتخاباتي خود به دفعات درباره توسعه سياسي و فعاليت آزاد مطبوعات،
نهادهاي مدني و احزاب سياسي در چارچوب قانون و آزادي زندانيان سياسي و رفع حصرها به
مردم وعده دادهاند و همواره تاکيد
کردهاند که بر تعهدات
خود پايبند هستند. اما واقعيت اين است که دولت با موانع و محدوديتهايي روبهرو است و براي رسيدن
به اين اهداف بايد با آگاهي و صبوري تلاش کرد تا بهتدريج مشکلات برطرف
شود. علاوه بر اينها دولت دکتر روحاني
در زمينه توسعه سياسي در سال گذشته لايحه حقوق شهروندي را تدوين كردهاند. بهنظر ميرسد دولت دنبال
فرصت مناسبي براي تصويب اين لايحه است. بهطور خلاصه، دولت يازدهم به توسعه سياسي توجه
دارد اما نه با نگاهي که دولت اصلاحات به آن توجه داشت.
به نظر ميرسد با تغيير پارادايم، «گفتوگو» به پارادايم
مسلط تبديل شده است. آيا ميتوانيم تغيير پارادايم را درباره مسائل داخلي
هم داشته باشيم؟
اگر بپذيريم که پارادايم گفتوگو با ديگران و
تنشزدايي در عرصه خارجي
توانسته خروجي و دستاورد مهمي براي کشور داشته باشد، همان پارادايم، يعني تنشزدايي، وفاق ملي،
گفتوگو ميتواند در عرصه داخلي
هم کاربرد داشته باشد. نهضت آزادي ايران در سال 1381 بيانيهاي تحليلي با عنوان
« وفاق ملي؛ مباني نظري و راهکارهاي عملي، چرا و چگونه؟» منتشر
کرد و در آن به تفصيل درباره ضرورت گفتوگو و وفاق ملي و تنشزاديي در داخل پرداخت.
در آن زمان توجه لازم به اين گفتمان نشد و پيامدهاي آن در سالهاي بعد اتفاق افتاد.
اما امروز با توجه به هزينههايي که همه پرداخت
کردهاند و تجربههاي ناشي از آن
و تجربه خوبي که در عرصه سياست خارجي بهدست آمده؛ وقتي با بيگانگان ميتوانيم درباره مسائل
خود به گفتوگو بنشينم و شاهد
موفقيت آن باشيم، چرا در عرصه داخلي از اين راهکار در چارچوب گفتوگوي نمايندگان
همه احزاب و گروه هاي اجتماعي ملتزم به قانون اساسي و منافع ملي بهره نگيريم. با توجه
به اشتراکات فراوان فرهنگي و ملي طيف وسيعي از اصلاحطلبان، محافظه کاران (اصولگرايان)، نهادهاي مدني و صنفي
و... بسياري از مسائل داخلي را مي توان با گفت و گو حل کرد و زمينه هاي وفاق ملي را
فراهم ساخت. اما مشکلي که در اين عرصه وجود دارد بيشتر متاثر از فرهنگ استبداد تاريخي
ماست. در اين فرهنگ افراد بيشتر روي افتراقات توجه دارند تا اشتراکات. براي مثال دو
نفر که 90 درصد با هم اشتراک دارند بيشتر به آن 10 درصد اختلاف توجه مي کنند تا اشتراکها. در کشورهاي
توسعه يافته از همان دوران دبستان و دبيرستان سيستم آموزشي به گونهاي است که افراد
عموما برروي وجوه اشتراک توجه دارند. شرايط پيچيده جامعه و منطقه و تهديدها ايجاب ميکند که ما امروز
با تمرکز بر وجوه اشتراک و منافع ملي از فرصت راهبرد گفتوگو استفاده و با
تبادل نظر، زمينه وفاق ملي را در کشور فراهم کنيم. دولت يازدهم ميتواند با بسترسازي
در اين زمينه براي رفع مشکلات داخلي، بسياري از موانع را از پيشرو بردارد.
به نظر شما توافق صورت گرفته چه ظرفيت و فرصتي و يا تهديدي
را براي احزاب سياسي درپي خواهد داشت؟
به نظر من اين توافق بيشتر بهصورت فرصت براي
جامعه مدني ايران مطرح است تا تهديد. دولت يازدهم براي اينکه بتواند مشکلات
اقتصادي را حل کند، نياز به سرمايهگذاري گسترده دارد. انجام سرمايهگذاري نياز به تامين
شرايط امنيت دارد؛ چه سرمايههاي داخل کشور و چه سرمايههاي ايرانيان خارج
از کشور و چه سرمايهگذاري کشورهاي خارجي. امنيت سرمايهگذاري در شرايطي
تامين ميشود که قانون و
نظم حاکم است و شهروندان از حقوق قانوني برخوردار هستند و دولتمردان به قانون التزام
دارند. بنابراين، اين توافق مي تواند فرصتي براي شهروندان، جامعه مدني و احزاب سياسي
باشد تا براي انجام رسالت آگاهيبخشي در جامعه و کمک به دولت براي برداشتن
موانع در توسعه فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي استفاده كنند. البته اين توافق ميتواند تهديدهايي
هم در پي داشته باشد. کساني که در دوران تحريم منافعي داشتند و اين منافع را در پسا
توافق از دست ميدهند و يا به دلايل
رقابتهاي سياسي؛ طبيعي
است که با باز شدن فضاي سياسي مخالف و با توسعه سياسي مخالف باشند. اما همه دلسوزان
کشور و کساني که در راس کار هستند، نگاهشان به ايجاد فرصتها براي استفاده
جامعه است. شايد بهترين فرصت در سال جاري انتخابات پيشرو است که بر اي
دولت چالش بزرگي است. صحبتهايي که اخيرا دکتر روحاني داشتند و پيشنهادات
حقوقي و منطقي مطرح کردند که امر اجرا و امر نظارت در انتخابات دو مقوله جداست و هر
کسي در جايگاه قانوني خود قرار بگيرد. اين فرصتي است که دکتر روحاني آن را مطرح ميکند تا زمينه مشارکت
بيشتر مردم در انتخابات فراهم شود. طبيعي است عدهاي که با باز شدن
فضاي سياسي مخالفند و اجراي کامل قانون اساسي را برنميتابند واکنش نشان
دهند. واکنشها نشان ميدهد که فرصت ها
و تهديد ها مطرح هستند و بهنظر ميرسد فرصتها غلبه خواهند
داشت.
شرايط حيات سياسي احزاب اصلاحطلب و منتقد بعد
از اين چگونه خواهد بود؟
بهترين پيشبيني اين است که احزاب اصلاح طلب فرصتي براي
تقويت و توسعه فعاليت خود خواهند داشت. اما اينکه تا چه اندازه
موفق خواهند شد از يک سو بستگي به ميزان تهديد و اعمال نفوذ مخالفان توسعه سياسي دارد
و از سوي ديگر دولت تا چه اندازه بتواند اين موانع را برطرف کند.
*بعد از توافق انتظارت مردم اگر پاسخي منطقي نگيرد چه عواقبي
خواهد داشت؟
اين بستگي به واقعبيني ما خواهد داشت.
جامعه بايد بپذيرد که دوران تحريم نه تنها در عرصه اقتصادي بلکه در عرصههاي فرهنگي و اجتماعي
هم براي ما تنگناهايي بهوجود آورده است. تنگناهايي که بازسازي آنها نياز به زمان
و امکانات و مشارکت دارد. دولتي که بعد از هشت سال عملا زمين سوختهاي را تحويل گرفته
که آمار و دادههاي فساد سازمانيافته آن دوران
عناوين اصلي بسياري از رسانهها را به خود اختصاص داده است؛ براي بازسازي
نياز به فرصت دارد. تخريب در زمان کوتاهي انجام ميشود اما سازندگي
نياز به دانش و فناوري و فرصت و امکانات و البته زمان دارد. بهنظرميرسد جامعه ما به
رغم تنگناها با صبوري مشکلات را تحمل کرده و ميکند. اما در عين
حال انتظاردارد دولت با برنامهريزي جامع با جلب
کمک و همکاري مردم و رفع موانع اين دوره گذار با صبر و تلاش همگاني به موقع طي شود.
گفته ميشود در ايران استمرار حيات سياسي احزاب با
نزديکي يا دوري از قدرت معنا پيدا ميکند. چه عواملي در بافت سياسي-اجتماعي باعث
پيدايش اين رويهها ميشود و آيا در شرايط
جديد اين مسائل دوام و قوام خواهد داشت؟
براي پاسخ به اين سوال بايد به سوابق تاريخي نظر كنيم. از
زمان انقلاب مشروطه، احزاب سياسي با اين چالش روبرو بودند که وظيفه و رسالت احزاب سياسي
چيست؟ در کشورهاي غربي و دموکراتيک، احزاب براي سازماندهي، تربيت نيروي سياسي، شرکت
در فرايند دموکراتيک قدرت و رقابت دموکراتيک انتخاباتي و در نهايت براي اداره کشور
تشکيل ميشوند. تجربه صد
ساله کشور ما نشان ميدهد هنوز جامعه ايراني، پايه ها و ظرفيتهاي دموکراتيک را
پيدا نکرده است؛ اگر احزاب صرفا قدرت را هدف بگيرند نتيجه تقابل و برخورد احزاب و نيروهاي
سياسي و پيامد آن اتلاف منابع انساني خواهد بود و اهدافي که در جامعه در حال توسعه
براي گذار به دموکراسي مورد توجه است محقق نميشود. تجربه چند
دهه فعاليت احزاب سياسي ايران شاهد چنين برخوردهايي است. در فضاي باز سالهاي بعد از انقلاب،
برخوردهاي خشن و تندي که در دهه شصت اتفاق افتاد، ريشه در اين واقعيت داشت که همه خواهان
قدرت بودند. پيامد آن، بسته شدن فضاي سياسي جامعه، هزينه بسيارسنگيني بود که به جامعه
تحميل شد. احزاب و گروههاي سياسياي که توجه به شرايط ايران داشتند، به جاي
كسب قدرت، هدف خود را در آگاهيبخشي و ايجاد فرصتهاي لازم براي تربيت
فرهنگي و اجتماعي کنشگران سياسي قرار دادند تا زمينههاي تقويت روحيه
کار جمعي فراهم و اصول کار جمعي نهادينه شود. تا در پرتو آن جامعه متکثر به تدريج به
آن درجه از توسعه يافتگي برسد که احزاب به طور قانوني در فضاي سالم و در انتخابات شرکت
کنند و مردم با بررسي برنامه احزاب در چارچوب قانون، قدرت را ميان آنان توزيع كنند.
بنيانگذاران روشنفکري ديني چون مهندس بازرگان با توجه به
شرايط اجتماعي ايران در سالهاي قبل و بعد از انقلاب چنين راهبردي را در مرامنامه و خطمشي سياسي نهضت
آزادي ايران لحاظ کردند و در سال هاي بعد از
انقلاب تصريح ميکردند که: «
جنگ ما جنگ حجت است نه جنگ قدرت». مباني اين گفتمان، اتکا به آموزههاي قرآني و البته
تجربه بشري است. در سوره آلعمران در آيات 102 الي 104 که ويژگيهاي جامعه ايماني
که تاکيد برحفظ ارزش ها و وحدت جامعه حول اين ارزش ها مي شود نقش آگاهان را براي حفظ
ارزش ها و جلوگيري از انحراف اين چنين مورد تاکيد قرار مي دهد: «و لتکن منکم امه يدعون
الي الخير و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون». در جامعه ايماني
براي حاکم شدن تقوا و ايمان، راهکار، پايبندي به ارزشها و حفظ وحدت جامعه
پيرامون ارزش هاست. راهکار جلوگيري از انحراف، مسووليت جمعي آگاهان و دعوت به خير و
امر به معروف و نهي از منکر و پاسداري از ارزش هاست که در ادبيات امروز همان نقش احزاب
است که در اصل 26 قانون اساسي مورد تاکيد خاص قرار گرفته است. خروجي اين فرايند، آگاهيبخشي رشد و تعالي
جامعه «فلاح» است. وقتي جامعه توسعه پيدا کرد و احزاب و نهادهاي دموکراتيک نهادينه
شدند، در آن صورت برخوردها آرام و منطقي ميشود و فقط رأي شهروندان « حق الناس»
ملاک و تاثيرگذار در انتخابات خواهد بود. در اين شرايط احزاب سياسي رابطه يکساني با
قدرت خواهند داشت و صرفا رأي مردم براي قبول مسووليت قدرت، تعيين کننده خواهد بود و
احزاب ريشه دار با اهداف و برنامههاي مشخص تقويت و گسترش پيدا خواهند کرد.
با توجه به توضيحاتي که ارايه کرديد مهندس بازرگان براي
رفع مشکل همکاري جمعي احزاب چه اقدامات و توصيه هايي داشتند؟
محور تلاشهاي مهندس بازرگان، آيتالله طالقاني و
دکتر سحابي در دو دهه 20 و30 برکار فرهنگي- اجتماعي متمرکز بود. آنها بر اين باور
بودند که خروجي توسعه فرهنگي- اجتماعي توسعه
انساني است. بعد از کودتاي 28 مرداد و شکل گيري نهضت مقاومت ملي، نمايندگان احزاب،
گروههاي سياسي و اشخاص
منفرد در کنار هم قرار گرفتند و تجربه جديدي از فعاليت سياسي در شرايط مخفي آغاز شد.
در دو سال اول فعاليت، نهضت مقاومت ملي با سازماندهي گسترده، توسعه پيدا كرد. ابتدا
فرمانداري نظامي و سپس ساواک موجب بازداشت فعالان نهضت و برخي مشکلات درون سازماني
شدند. مهندس بازرگان بهطوري که در خاطرات مرحوم مهندس سحابي هم آمده، در داخل زندان،
مشکلات همکاريهاي جمعي را مورد
بررسي و ارزيابي قرار داد که چرا ما در اين برنامهها موفق نشديم.
خروجي اين سوالها موضوع سخنراني
بود که مرحوم مهندس بازرگان در سال 1336 در جشن عيد فطر انجمن اسلامي دانشجويان در
دانشکده کشاورزي کرج با عنوان «احتياج روز» مطرح کردند. به نظر من اين احتياح روز يک
قرن قبل هنوز احتياج روز امروز جامعه ماست. خلاصه سخنراني اين است
که به خاطرحضور فرهنگ استبدادي، خودخواهيها، منيتها و روحيه فردگرايي،
موجب ميشود ما نتوانيم
در کار جمعي موفق باشيم. بدون تجربه در کار فرهنگي ـ اجتماعي و جمعي، طبيعي است که
در کارهاي سياسي نتوانيم موفق عمل کنيم و درعمل عدم آمادگي در همکاريهاي اجتماعي، هزينههاي سنگيني بهوجود ميآورد. اينکه مهندس
بازرگان و ساير ياران ايشان همواره ابتدا بر توسعه زيرساختهاي فرهنگي- اجتماعي
تاکيد داشتهاند به اين دليل
بوده تا احزاب و گروههاي اجتماعي بتوانند در مدار بالاتر در عرصه کار سياسي و عمومي
با موفقيت بيشتري عمل کنند. تجربه سالهاي گذشته در دولتهاي گذشته حتي در
دولت اصلاحات و مجلس ششم نشان ميدهد كه با چه مشکلات و چالشهايي در کارهاي جمعي مواجه بودند. مشکلاتي
که در دوره اصلاحات داشتيم و نتيجهاش منجر به روي کار آمدن احمدينژاد شد، لااقل
بخشي مربوط به مشکلات فرهنگي ـ اجتماعي بوده است.
جامعه ايران از
منظر كار حزبي با نگاه آرماني، واقعگرايي، تحزبگريزي و ظهور احزاب
فصلي مواجه بوده است. چرا بحث احزاب در ميان ايرانيان به سرانجامي نرسيده است؟
ريشه بازتوليد فرهنگ ضد جمعي، مسائل فرهنگي- اجتماعي است.
در کشورهاي توسعهيافته، طي چند قرن
اقتدار کليسا با اصلاحات ديني مرتفع و کليسا در جايگاه طبيعي خود قرارگرفت و زمينههاي توسعه انساني،
علم و فناوري با انقلاب صنعتي انگليس و انقلاب کبير فرانسه در پنج قرن اخير در آن کشورها
فراهم شد. اكنون شاهديم احزاب سياسي بهصورت قانونمند و دموکراتيک، کشورهاي خود
را اداره ميکنند. از عمر انقلاب
مشروطه در ايران، بيش از يک قرن نميگذرد. مجموعه تحولاتي که درزمينه آگاهي بخشي
جامعه آغاز شده که عمر آنها حداکثر 200 سال است. اگر در اروپا نهاد
کليسا مانع اصلي براي توسعه بود در کشورما علاوه بر خرافات و پيرايههاي مذهبي، عامل
اصلي مانع توسعه، فرهنگ استبداد تاريخي است. کساني که علاقمند به مطالعه تفصيلي اين
موضوع تاريخي باشند ميتوانند به مدافعات مهندس بازرگان در دادگاه نظامي سران و فعالان
نهضت آزادي در سال 1343 که در مجموعه آثار شش ايشان آمده، مراجعه کنند. در اين اثر
مهندس بازرگان توضيح تفصيلي مي دهند که ما چرا دچار استبداد شدهايم، چرا با استبداد
مخالفيم، و استبداد چه تاثيري در عناصر فرهنگي و رفتار فردي و اجتماعي ما برجاي گذاشته
و چگونه موجبات عقبماندگي جامعه ما را فراهم کرده است. اصلاحگراني که آرمان
هاي نهضت مشروطه خواهي را پايه گذاري کردند تا مرحله نهضت ملي در دهه سي و انقلاب سال 1357، همه همان آرمانها ي تاريخي انقلاب
مشروطه را پيگيري کردهاند. اين فرآيند زمانبر است و ما در حال گذار به دموکراسي هستيم.
نهادهاي مدني، احزاب و رسانهها نقش موثري داشته و دارند. اينکه ما انتظار داشته
باشيم در اين دوران گذار، همان شرايطي که در کشورهاي توسعه يافته وجود دارد و در کشور
دو يا سه حزب متشکل و ريشهدار با هم حضور داشته باشند و کشور اداره
شود، دور از واقعبيني است. بعضي
از دوستان در گذشته، به رغم جايگاه اجتماعي که داشتند، افتخار ميکردند که عضو هيچ
دسته و حزب و گروهي نيستند. اين انعکاس همان فرهنگ استبدادي است که خوي تک روي و نگاه
غيرجمعي را منعکس ميکند. همه ادبيات و همه آموزههاي ديني و تجربه
بشري به ما ميگويد که «يدالله
مع الجماعه» دست خدا با کار جمعي است.
احزابي که نگاه آگاهيبخشي و توسعه نهادهاي
مدني را دارند چه راهبردي در شرايط روز بايد در پيش بگيرند تا از اين گذار عبور کنند
و تاثيرگذار باشند؟
راهبرد اصلي اين است که همه بپذيرند تحولات پايدار اجتماعي
مستلزم يک حرکت آرام و تدريجي است. جامعه انساني با زور يک شبه متحول نميشود. تجربه جامعهشناسان و کنشگران
سياسي بر اين نکته صحه ميگذارد که هيچ انقلابي نتوانسته به آن آرمانها و اهداف اوليه
که مطرح ميکرده جامه عمل بپوشاند.
امروز انقلاب اکتبر روسيه چه جايگاهي دارد؟ انقلاب چين، کوبا، الجزاير و ... چه سرنوشتي
پيدا کرده اند؟ بررسي اين
تجربيات نشان ميدهد، آن گفتمان
انقلابي که دنبال تغيير راديکال بود، در ادبيات سياسي امروز، هم به لحاظ نظري و هم
عملي، به حاشيه رانده شده است. راهبرد واقع بينانه امروز براي تحول، راهبرد اصلاحات
است نه انقلاب. شايان توجه است بسياري از کساني که در دهههاي گذشته در جنبشهاي انقلابي حضور
داشتند، گذشته خودشان را نقد و تصريح ميکنند دستاوردهاي آن دوران، تناسبي با هزينههاي بسيار سنگين
آن برنامهها نداشته است.
گفتمان امروز جامعه بشري گفتمان انقلابي نيست و همه به اين نتيجه رسيدهاند که تغييرات
انساني فقط بهتدريج با برنامه
ريزي قابل تحقق است. اين گفتمان با هزينههاي کمتري ميتواند به اهداف
خود جامه عمل بپوشاند. حضور در انتخابات و احترام به ديدگاههاي ديگران و پذيرش رأي
اکثريت و تقويت روحيه کار جمعي، از پيشنيازهاي يک جامعه دموکراتيک است. آزادي و
دموکراسي يادگرفتني است. تجربه نشان داده است که در چند دهه اخير همه در حال يادگيري
هستيم. احزاب و گروههاي سياسي ميتوانند اين فرايند يادگيري را با برنامههاي منظم خود در
فرصتهاي مناسب چون انتخابات،
تقويت کنند.
نقش نيروهاي کاريزماتيک و ساختار سياسي و حزبي در ايران
چقدر بر روي فعاليت و عملکرد و تداوم عملکرد احزاب تاثيرگذار است؟
بدون ترديد شخصيتهاي کاريزماتيک
در تحولات اجتماعي نقش دارند. اما در کشور ما بهدليل فرهنگ استبدادي
نقش اين افراد عميقتر و گستردهتر بوده است. با توجه به موقعيت جغرافيايي
ايران و پراکندگي روستاها و شهرها «امنيت» نياز راهبردي مردم بوده و
همواره فرد يا شاهي مقتدر در طول تاريخ در
رأس قدرت بوده است. تاريخ ما تاريخ شاهان بوده که به اين نياز رعايا پاسخ دهند. در
جوامع توسعه يافته امروز؛ مردم شهروند هستند و در فرآيند يک نظام دموکراتيک مسوولان
خود را انتخاب ميکنند که همواره
پاسخ گوي شهروندان هستند و با رأي مردم قدرت گردش ميکند. در اين شرايط
ديگر شخصيتهاي کاريزماتيک
خيلي تاثيرگذار نيستند. افراد انگشت شماري چون جان اف کندي در آمريکا و يا گورباچف
در شوروي توانستند در دوره خود بدرخشند و تحولاتي ايجاد کنند. در اين کشورها نقش شخصيتهاي فرهمند کمرنگ
شده و قانون در مناسبات اجتماعي حاکم است. اما در ايران شاهان فره ايزدي داشتند. در
دوران نهضت ملي، دکتر مصدق شخصيت کاريزماتيك بود. در انقلاب اسلامي هم آيتالله خميني بهعنوان يک شخصيت
کاريزماتيک مطرح و تاثيرگذار شد.
بر پايه چنين زمينه فرهنگي، نهادهاي اجتماعي از جمله احزاب
سياسي همواره متکي به شخص بنيانگذار بوده است. به عنوان مثال وقتي دکتر بقايي يا خليل
ملکي از حزب کنار ميروند دوره حيات حزب تمام ميشود. اما با توجه
به اين واقعيت فرهنگي- اجتماعي برخي چون مهندس بازرگان تلاش کردند ساختار نهادهاي اجتماعي
را به نحوي دموکراتيک تنظيم کنند که تاثير شخصيت خودشان در مديريت آن نهادها کمرنگ
باشد. بهعنوان مثال ساختار
انجمن اسلامي مهندسين که در سال 1336 تاسيس شد، به نحوي دموکراتيک و تقسيم وظايف و
اختيارات تنظيم شده بود که وابسته به شخص مهندس بازرگان نباشد و پس از او تا امروز
فعاليت آن ادامه پيدا کرده است. در تاسيس نهضت آزادي ايران در سال 1340 نيز به رغم
شخصيت کاريزماتيک مهندس بازرگان ساختار و فرهنگ مديريت آن به نحوي پايه گذاري شد که
بلافاصله پس از در گذشت مهندس بازرگان در سال 1373، اتفاقا با پيشنهاد زنده ياد دکتر
سحابي که انتظار ميرفت با توجه به سوابق و خدمات ايشان، خود جايگزين شوند اما آقاي
دکتر ابراهيم يزدي به اتفاق آرا انتخاب و فعاليت حزب ادامه پيدا کرد. دليل اصلي تداوم
فعاليت اين نهادهاي اجتماعي پيشبيني مناسبات دموکراتيک درون سازماني آنها بوده است. اين
پايه گذاران حق ويژهاي براي خود قائل نبودند. در شوراي مرکزي اين نهادها مهندس بازرگان و آيت الله طالقاني
مانند ساير اعضا حتي يک دانشجو رأي يکساني داشتند و در رهبري حزب براي خود حق
ويژهاي قائل نبودند.
دليل بازتوليد استبداد و تمرکزگرايي در تاريخ سياست ايران در دورههاي متعدد تاريخي چيست. آيا امکان بازتوليد
اين چرخه بار ديگر بعد از دکتر روحاني وجود دارد يا نه؟
ما بايد نسبت به تحولات اجتماعي هم خوشبين باشيم و هم
واقعبين. درست است که
انقلاب مشروطه در مدت کوتاه 15 ساله، ظاهرا متوقف و استبداد بازتوليد شد. ريشه اين
بازگشت را از يک سو در عدم توانايي تعامل روشنفکران با روحانيون و از سوي ديگر حتي
عدم تعامل روحانيون با هم ميتوان ارزيابي كرد. چرا آخوند خراساني و ميرزاي
نائيني که طرفدار انقلاب مشروطه بودند و به استناد مباني ديني سخن ميگفتند نتوانستند
با شيخ فضلالله نوري که او
هم متشرع بود، همفکري و تعامل داشته باشند؟ در حاليکه وجوه اشتراکشان
بسيار بود ظاهرا فقط بر نقاط افتراق تاکيد ميکردند و امکاني
براي گفتوگو و فهم مشترک
از مسائل برايشان امکانپذير نميشد. درچنين شرايطي زمينه براي نفوذ بيگانگان
و بازتوليد استبداد و حکومت رضاخان فراهم شد. در طي چند دهه گذشته جامعه ما با وجود
افت وخيزهاي فراوان، زمينههاي توسعه فرهنگي
و اجتماعي فراهم شده بهطوري که منحني متوسط تغييرات سمت صعودي و پيشرفت را نشان ميدهد. در سالهاي اخير که شاهد
رشد فناوري اطلاعات و گردش سريع اطلاعات هستيم زمينههاي تسريع رشد و
آگاهي شهروندان و مطالبهگري آنان فراهم شده است. در چنين شرايطي ديگر نميتوان به شيوه دهههاي گذشته عمل کرد.
با اين تعبير بايد بگويم جامعه به سمت دموکراتيکتر شدن پيش ميرود. هم مردم و
هم مسوولان شرايط خطير کشور و منطقه را درک ميکنند و اين فهم
مشترک و واقعبيني، ميتواند زمينه پيشگيري از بازگشت
به گذشته را فراهم کند.
اما همين روندي که شما درباره آن صحبت ميکنيد در سال
1384 به گونهاي ديگر عمل کرد
و دولت اصلاحات جاي خود را به دولت نهم و دهم داد؟
بله، اين رخداد به عوامل دروني ما برميگردد. در دوره هشت
ساله رياست جمهوري آقاي سيد محمد خاتمي خدمات
ارزشمندي بهويژه در زمينه توسعه
سياسي و ارتقاي جايگاه ايران در سطح جهاني صورت گرفت. اما موانع و عدم واقع بيني و
انتظار دستيابي سريع به خواستهها از سوي کنشگران سياسي از جمله جنبش دانشجويي
که خود نقش مهمي در روي کار آوردن آقاي خاتمي داشتند موجب شد بهتدريج از خاتمي
و حتي از قانون اساسي عبور کنند. انجمن اسلامي دانشجويان که نهادي برآمده از مديريت
دانشگاه و قانون اساسي است وقتي از قانون عبور ميکند، طبيعي است
که چنين چپرويهايي، پيامدهاي
واکنشي در پي داشته باشد. همين نسل عموما در گذر زمان و تجربه آموختن به اين نتيجه
رسيدند که بايد ضمن احترام و التزام به قانون فعاليت کنند. در انتخابات سال 1384 طيف
احزاب اصلاح طلب نتوانستند بر سر معرفي نامزد
مشترکي توافق کنند و در نتيجه دولت خاتمي را به دولت احمدينژاد واگذار کردند.
اين تجربيات تاريخي نشان ميدهد که تحولات اجتماعي تدريجي و گام به گام
است و همه بايد ياد بگيريم و آموختههاي خود را بهکار ببنديم. در
سال 92 همه اين تجربيات را به کار بستند و امروز شاهد دستاوردهاي دوره جديد در دولت
دکتر روحاني هستيم.
دولت روحاني چقدر ميتواند از شرايط
و فرصتهاي روز استفاده
کند تا بار ديگر تجربه گذشته تکرار نشود؟
به نظر ميرسد رييس جمهوري محترم و همکاران ايشان در
دولت يازدهم از فرصتهاي پيشرو استفاده کرده و ميکنند. امروز ملت ما و دولتمردان
در بوته آزمايش تاريخي براي خروج از بحرانهاي گذشته و استفاده
درست از فرصتهاي جديد در پسا
توافق قرار دارند. من نسبت به آينده خوشبين هستم اما ترديد ندارم اگر بار ديگر خطايي
صورت بگيرد، جامعه بازخواهد گشت و به روال طبيعي خود ادامه خواهد داد. اين دست خود
ماست که چقدر آگاهيهاي خود را ارتقا بدهيم و با تاريخ خود آشنا باشيم که از يک سوراخ
دو بار گزيده نشويم.
و به عنوان سوال آخر آيا دولت روحاني ميتواند شرايط ساختاري
را براي رشد احزاب سياسي در فرصت باقي مانده فراهم کند؟
به نظرميرسد آقاي دکتر روحاني در اين زمينه با موانع و محدوديتهايي روبروست که مانع اجراي کامل اصول قانون اساسي و برنامههاي توسعه سياسي هستند؛ ولي ضرورت توسعه اقتصادي و ضرورت ايجاد
فضاي امنيت براي سرمايهگذاري، عقلانيت را درمديران
کشور تقويت خواهد کرد که بدون توسعه سياسي و شرايطي که سرمايه گذاران احساس امنيت کنند،
امکان پاسخگويي به نيازهاي مردم و بقاي قدرت نخواهد بود. من معتقدم اگر دکتر روحاني به طور مطلوب
نتواند به توسعه سياسي کمک کند به صورت نسبي در اين زمينه اقدام خواهد کرد.
منبع: ایران فردا 15 شهریور 1394
No comments:
Post a Comment