مقا یسه خلق و خوی مردم ایران ، قبل و بعد
از انقلاب
محمد توسلی
. همانطوركه قبلاً اعلام شده است صحبت
بنده در مورد مقايسه رفتار و خلق وخوی مردم در دوران قبل و پس از انقلاب با تأكيد
بر تجربهي مديريت شهر تهران در دو سال اول انقلاب است. من فكر ميكنم با بحثي كه
آقاي دكتر فراستخواه در دو جلسه اخير در ارتباط با نظريهي ممها داشتند و
توضيحاتي كه اخيراً دادند، گزارش من از مشاهدات و تجربههاي مدیریتی شهر تهران و
نيز تحليل رفتار اجتماعی مردمان در این دوره، در واقع يك نوع ارزیابی نظريهي ممها
در خصوص رفتار مردم است كه ما در آن دوران شاهد آن بوديم.
اين گزارش
را با استفاده از برداشت و نظريهي مرحوم مهندس بازرگان در كتاب «انقلاب ايران در
دو حركت» آغاز میكنم. همهي شما اين كتاب را خواندهايد و با اين نظريه آشنا
هستيد؛ اينكه چگونه آن فرهنگ همكاري، همسويي، همدلي و همگامي كه بهتدريج تا
پيروزي انقلاب بهوجود آمد و «همه با هم» بوديم و چگونه پس از پیروزی با تغيير
برخي از رفتارها و گفتمان، اين وضع و رفتار تبديل به «همه با من» شد، و اين تحول
چه پيامدهايي در رفتار شهروندان در جامعهي ايران پدیدآورد.
ميدانيم كه انقلاب سال 57 پديدهاي نبود
كه دفعتاً بهوجود بيايد؛ اين تحولات ريشه در تاريخ ما داشت. من نميخواهم از
انقلاب مشروطه شروع كنم؛ قطعاً انقلاب 57 ريشه در آن دوران و تحول داشت؛ اما لااقل
تجربهي سالهاي 30 تا 32 و حوادثي كه در كشور ما اتفاق افتاد و گفتماني كه در
فضاي سياسي- اجتماعي ايران حاكم شد يك تحول دروني در ارزشهاي جامعه ما پديد آورد؛
نگاه جديدي در اين دوره بهوجود آمد. انديشهاي مطرح شد كه مصدق مصداق و تبلور آن
بود، و مردم پاسخ نيازهاي خودشان را در گفتمان او ميديدند. بحث آزادي، كرامت
انسان، حق مردم برای حاکمیت بر سرنوشت خویش و استقلال سياسي و اقتصادي به صورت يك
گفتمان عملی- بدون اينكه در مورد آن نظريهپردازي زيادي انجام شود- در برنامهها
مشهود و برجسته شد. مردم احساس كردند كه هويت ملي و ديني دارند. با شرايط پيراموني
و مجموعهاي از علل و عوامل، متأسفانه اين گفتمان نتوانست تداوم پيدا كند و كودتاي
28 مرداد مانع نهادینه شدن و گسترش آن شد. اما آثار آن تحول اجتماعي و انباشتهاي
فرهنگي و آموزههايي كه در جامعه ما بهوجود آمده بود، دست مايهي ملت ما شد.
تجربهي نهضت مقاومت ملي و نيز تجربيات سالهاي 39 تا 42 و خود قيام خرداد 42
انباشت تجربههاي ديگری براي ملت ما بود و بهطور خلاصه تحلیل و گفتمان جديد بهوجود
آمد. نسل جوان و متعهد ما بهدنبال راهكار جديدي بود. در همين راستا بود كه حركتهاي
مسلحانه در جامعه شکل گرفت. من نميخواهم راجع به درستي يا نادرستي آن تلاشها صحبت
كنم، اما نفس اين گفتمان، تحول فرهنگي بهوجود آورد. در بسياري از خانوادهها،
جوانها از خانوادههاي خودشان بريدند و این گفتمان جديد آنان را متاثر كرد. همين
جا تأكيد كنم كساني كه وارد اين عرصه شدند بهترين فرزندانِ بهترين خانوادههاي
جامعه ما بودند، اعم از سازمان مجاهدين خلق يا چريكهاي فدايي خلق يا حتي حزب ملل
اسلامي. رهبر حزب ملل اسلامي، آقاي بجنودي بود؛ يك جوان 19- 20 ساله كه از عراق
آمد و مبارزه مسلحانه عليه رژيم را آغاز كرد. امروز ايشان مديريت يك نهاد فرهنگي
را برعهده دارد. آنها آدمهاي عادي نبودند كه وارد اين عرصه شدند.
تحولات سياسي در سالهاي 44 تا 54 خود موجب
تحولات كيفي و فرهنگي در جامعهي ما شد. با وجود اينكه اين حركتها در ظاهر سركوب
اما انباشتي فرهنگي در جامعهي ما ايجاد كرد كه خود از جمله زمينههاي تحقق و
پيروزي انقلاب سال 57 شد. من در اينجا بايستي به نقش فرهنگسازي دكتر شريعتي بين
سالهاي 47 تا 52 نيز اشاره كنم. در همين حسينيه ارشاد، كلاسهايي شكل گرفت كه بيش
از 5 هزار دانشجو در آن ثبت نام ميكردند و آموزش ميگرفتند. مجموعهي اين
رويدادها و شرايط كه در 25 سال (حد فاصل كودتا تا انقلاب) در جامعهي ما رخ ميداد
زمينهساز يك تحول فرهنگي بود. اگر ما بخواهيم رفتار امروز مردم را دنبال و تحليل
بكنيم نميتوانيم اين پيشينيهي تاريخي و سرمايهي اجتماعي را- كه در جامعهي ما
بهوجود آمد- ناديده بگيريم.
همچنين تحوليكه در روحانيت بهوجود آمد
قابلتوجه است. در سال 41 اولين بيانيهايكه مراجع قم ميدهند مخالفت با شركت
زنان در انتخابات و بحث اصلاحات ارضي است. اما آن گفتمان به يك گفتمان ضداستبدادي
تبديل ميشود و ادامه پيدا ميكند، و روحانيت نقش مؤثري در تحولات اجتماعي ما بهعهده
ميگيرد.
مقدمهي بحث را جمعبندي كنم؛ اگر در سالهاي
قبل از انقلاب روحيهي همفكري، همگامي، همدلي و حالت ايثار و فداكاري در ملت ما بهوجود
آمد، اين دقيقاً به خاطر پيشينهاي است كه لااقل از جنبش مشروطه و بهخصوص از دههي
30 در ايران وجود داشت. در چه مقاطع تاريخي زمينههاي اين انسجام و وفاق و همكاريهاي
اجتماعي شكل ميگيرد؟ موقعي كه انسانها ببينند به نيازهاي واقعي آنها پاسخ داده
ميشود. خداوند انسانها را آزاد خلق كرده است و آنها اختيار دارند نيازمند كرامت
هستند و حقوق بشر براي آنها مطرح است. آنها ميخواهند بر سرنوشت خودشان تأثيرگذار
باشند، نميخواهند وابسته باشند. هر گفتماني كه بتواند به اين نياز طبيعي انسانها
پاسخ دهد خود به خود زمينهي اين همگامي و همكاري و وفاق را فراهم ميكند. اگر بعد
از 42 سال از درگذشت دكتر مصدق، نسل جوان ما- كه به لحاظ تاريخي ارتباطي با ايشان
نداشته است- همان گفتمان را گرامي ميدارد، بهخاطر اين است كه ميبيند آن گفتمان
و آن راه، پاسخگوي نيازي است كه امروز او هم احساس ميكند. مردم در اجتماعات و
تظاهرات سال 57 چه شعارهايي ميدادند؟ آيا شعارهاي مردم، چيزي جز مطالبات آنها
بود؟ چه عكسهايي در راهپيماييها بيشتر حمل ميشد؟ عكس كساني كه همين ارزشها را
به آنها ياد داده بودند و منادي آنها بودند.
همه به ياد داريم كه رهبر فقيد انقلاب
چگونه هویت جمهوري اسلامي ايران را در پاريس معرفي ميكردند؛ تبييني كه به نوعي
هويت ملي و هويت اسلامی انقلاب را فراگير و جهاني كرد. آيا جز اين بود كه آقاي
خميني هم بر همين گفتمان و نيازهاي واقعي مردم تأكيد كردند و براساس همين پيمان و
گفتمان بود كه مردم ايشان را به رهبري انقلاب انتخاب كردند و در 12 فروردین سال 58
به جمهوری اسلامی رأی دادند؟ اين فقط مربوط به نخبگان و روشنفكران نبود، بلكه كل
جامعه ما براساس اين پيمان و گفتمان و مطالبات، رهبري ايشان را مورد تأييد قرار
دادند. حتي احزابي كه اين گفتمان را قبول نداشتند (مثل حزب توده) آنها هم در شرايط
انقلاب همين گفتمان را پذيرفتند. يادمان هست كه آقاي
به آذین (اعتمادزاده) كه در واقع نماد حزب توده در داخل كشور بود، همان گفتمان را مطرح ميكرد و پيشنهاد جبههي ضداستبداد را عنوان کرد؛ همان پيشنهاد و نظري كه آقاي خميني و برخي از مراجع داشتند و حركت ضداستبدادی را شروع كردند. حتي آنها هم همين گفتمان را پذيرفتند؛ چرا كه گفتمان فراگير جامعهي ما بود. در همين جا بايد به نقش «جمعيت ايراني دفاع از آزادي و حقوق بشر» در آن شرايط و تأثيري كه در تسهيل روند انقلاب و كاهش هزينههاي آن داشت اشاره كنم؛ آنها هم همين گفتمان را مطرح كردند و تأثيرگذار بودند.
به آذین (اعتمادزاده) كه در واقع نماد حزب توده در داخل كشور بود، همان گفتمان را مطرح ميكرد و پيشنهاد جبههي ضداستبداد را عنوان کرد؛ همان پيشنهاد و نظري كه آقاي خميني و برخي از مراجع داشتند و حركت ضداستبدادی را شروع كردند. حتي آنها هم همين گفتمان را پذيرفتند؛ چرا كه گفتمان فراگير جامعهي ما بود. در همين جا بايد به نقش «جمعيت ايراني دفاع از آزادي و حقوق بشر» در آن شرايط و تأثيري كه در تسهيل روند انقلاب و كاهش هزينههاي آن داشت اشاره كنم؛ آنها هم همين گفتمان را مطرح كردند و تأثيرگذار بودند.
پس از اين مقدمهي بسیار اجمالي و فشرده،
حالا مشاهدات خود را از نوع رفتاري كه مردم در دوران انقلاب داشتند، به طور خلاصه
بيان ميكنم.
همهي ما به ياد داريم كه اولين واكنش را
به اين گفتمان، طبقات متوسط جامعه ما داشتند. نخبگان و قشرهاي مرفه جامعه كه آگاهي
بيشتري داشتند اين گفتمان را زودتر پذيرا شدند؛ تودههاي محروم جامعه آخرين اقشاري
بودند كه به انقلاب پيوستند، آنها بيشتر به دنبال بهرهبرداري از گفتمان انقلاب
بودند. رخدادهايي مثل مراسم چهلمهاي زنجيرهاي (چهلم قم، تبريز، يزد) همسويي مردم
را در نقاط مختلف كشور- نسبت به هر حادثهاي كه در كشور اتفاق ميافتاد- نشان ميداد
و موجب گسترش انقلاب ميشد. ما در آن موقع سازماني يكپارچه و گسترده نداشتيم. يكي
از ويژگيهاي انقلاب اين بود كه هستههای مبارز در این دوران كاملاً متكثر و در كل
جامعه پراكنده بود و به همين علت هم قابل سركوب نبود؛ اما خود مردم با همان
گفتمانی که در عرصه یاوجدان عمومي وجود داشت انسجام و هماهنگي خویش را با رهبری
انقلاب به تدریج افزايش ميدادند.
در اينجا بايد از حادثه 17 شهريور و سركوبي
كه در ميدان شهدا (ژاله) انجام شد ياد كنم؛ من خود در آنجا حضور داشتم و در اطراف
ميدان شهدا شاهد بودم كه وقتي زخميها را از محل حادثه دور ميكردند درِ همهي
منازل- بدون استثناء- باز بود. به افرادي كه فرار ميكردند كمك مينمودند و زخميها
را مأوا ميدادند. هر چه را داشتند (پنبه، ملافه و وسايل درمان) در اختيار زخميها
ميگذاشتند. يك نوع همدلي و وحدت يكپارچه در آن منطقه (خيابان ايران و کوچه
عباسآباد و ميدان شهدا) شكل گرفته بود. از اين پديده نميشود همين طور ساده گذشت.
راهپيماييهاي تاسوعا و عاشورا از ديگر جلوههاي مشاركت گسترده و همدلي مردم بود
كه با پيگيري و ابتكار جمعيت دفاع از آزادي و حقوق بشر برگزار شد. هرچند ستاد
برگزاری راهپیمایی وجود داشت كه اين راهپيماييها را تدارك ميديد و هماهنگ ميكرد،
اما خود مردم بهطور طبيعي و خودجوش، هماهنگي و سازمان يافتگي چنين راهپيماييهايي
را به عهده داشتند. اين وضع در مورد ستاد استقبال از امام نيز وجود داشت. اين ستاد
توانست به صورت خيلي طبيعي بسياري از افراد را در سازمان ستاد استقبال، سامان دهد.
بسياري از افرادي كه آن موقع در لايههاي مثلاً دوم سوم و چهارم مشاركت داشتند،
فكر ميكردند جزء كميته مركزي استقبال از امام هستند؛ يعني تا اين حد، مديريت
مشاركتي اعمال شد و همه خودشان را به نوعي در اين رويداد شريك ميدانستند.
نمونهي ديگر، رفتار طبیعی مردم در روز
رفتن شاه (26 دي ماه) است؛ در اين روز، بدون اينكه از قبل اعلام شود و بدون اينكه
سازماندهي صورتگيرد، مردم چگونه رفتاركردند و چگونه در سراسركشور واكنش هماهنگ
نشان دادند؟ از اين پديده نميشود گذشت، و بايد آن را بهعنوان يك پديده اجتماعي
مورد بررسي قرار داد.
اما چون وقت محدود است در اینجا ميخواهم
تجربهي مستقيم خود را در دوران مديريت دو سال اول انقلاب بيان كنم. همه يادتان
هست كه شهرداري در آن سالها يك سازمان خوشنام نبود؛ خود همكاران ما در شهرداري
تهران ميگفتند، وقتي ما براي خواستگاري ميرفتيم عموماً با واکنش منفی خانوادهها
روبرو میشدیم! يعني آنها تا اين حد به لحاظ اجتماعي خوشنام نبودند. با تصور و
احساسي كه از انقلاب داريم طبيعي بهنظر ميرسد كه مثل اين دوران- كه مديران
اتوبوسي عوض ميشوند- بايد تعداد زيادي مدير را يكباره وارد شهرداري ميكرديم.
درحاليكه در طول دو سال فكر ميكنم كه حدود 10 یا 11 نفر از افراد خارج از
كاركنان شهرداري تهران در حوزهي معاونان و برخی مدیران وارد شهرداري شدند. ما
كوشش كرديم با سازوكاري از خود كاركنان شهرداري استفادهكنيم. استعدادهاي موجود در
آنجا را شناسايي كرديم و بههمانها مسئوليت داديم و از اعتمادي كه در روند انقلاب
بهوجود آمده بود، سود جستيم. اين تجربهي بسيار موفقي بود. با وجود برخي كارشكنيها
و تلاش بعضي افرادكه مخالف حضور بنده در شهرداري تهران بودند و از بيرون سمپاشي ميكردند،
چون هيچ امكاني جز گفتوگو نداشتيم، با برگزاري جلسات گفت وگو، كوشش كرديم بر اين
سمپاشيها فائق آييم. با گفتوگو توانستيم مجموعهي استعدادها را جذب كنيم و به
كاربگیریم و فضا را تلطيف كنيم.
در برنامهي اولين افطار شهرداري تهران كه
در سالن 12 هزار نفري استادیوم برگزار شد يكي از رخدادهاي خيلي زيباي شهر تهران
شكل گرفت. در اين برنامه نمايندگان همهي اقشار شهر تهران شركت داشتند؛ هم هيأت
دولت در آنجا حضور داشتند، هم نمايندگان انجمنهاي محلي بيستگانهي شهر تهران، هم
نمايندگان كارگران و... و خلاصه نمايندگان تمام اقشار جامعه در آن مراسم حضور
داشتند. مرحوم طالقاني نيز در آن برنامه سخنراني كردند؛ تمجيدي كه ايشان از تلاشها
و خدمات كاركنان شهرداري كردند، موجب تحول قابل توجهي در روحيهي آنها شد. اين فضا
در بسياري از كاركنان شهرداري تأثيرگذار شده بود؛ آنها ميگفتند كه نگاه مردم شهر
تهران نسبت به كاركنان شهرداري متحول شده و تغيير كرده است.
شاخص ديگري كه به لحاظ رفتار مردم ميتوانم
در اينجا گزارش كنم، بحث نيروهاي داوطلب گستردهاي بود كه در جامعه آمادهي همكاري
بودند و به مديران اعتماد داشتند. بخشي از آنان، دانشجويان خارج از كشور بودند كه
درس و زندگيشان را رها كرده بودند و به ايران آمده بودند، و ما از اين نيروها در
بخشهاي مختلف - بهصورت داوطلبانه- استفاده ميكرديم.
مطلب قابل اشارهي ديگر، بحث قانون شوراها
و زمينهسازي براي تشكيل شوراي شهر بود؛ ما خودمان را موقت ميدانستيم؛ فكر ميكرديم
كه بايد مردم شوراي شهر را انتخاب كنند، و شوراي شهر، شهردار تهران را انتخاب
نمايد. ما نيروهاي داوطلبي را كه در شهر تهران وجود داشتند در محلات (375 محله در
تهران شناسایی شده بود) سازماندهي كرديم، و انجمنهاي محلي بهصورت داوطلبانه كار
ميكردند؛ اينها نقش بسيار مؤثري در كمك به مديريت شهر تهران داشتند؛ همان برنامه
ای كه پس از قريب 25 سال با عنوان شوراياري بر اساس ضرورت در سالهای اخیر تشکیل
شده است.
يكي از كارهايي كه بهصورت داوطلبانه صورت
گرفت، تشكيل شوراي گودنشينهاي جنوب شهر تهران بود كه جمعي از همين نيروهاي داوطلب
در آنجا مستقر شدند، و ما اولين انتخابات شوراهاي گودنشينان جنوب شهر تهران را
زيرنظر وزارت كشور انجام داديم. گودنشينهاي جنوب تهران در واقع پايينترين لايههاي
اجتماعي هستند؛ اما تجربه نشان داد كه حتي در پايينترين لايههاي اجتماعي نيز ميتوان
بزرگترين كارهاي اجتماعي را انجام داد. يعني ما با كمك خود آنها و با حداقل هزينه
توانستيم گودنشينها را از گودها خارج كنيم و در نقاط ديگر اسكان دهيم. آن گودها
امروز به بوستانهايي در جنوب تهران تبديل شده است. من بايد از آقاي مهندس سعید
حجازي كه مدتي در جنوب تهران مدير سازمان بهسازي جنوب تهران بودند و خدمات گستردهاي
انجام دادند، ياد و تقدير كنم.
اولين تجربهاي كه ما با رفتار تحسین
برانگیز مردم روبرو شدیم در همان اسفند سال 57 در آخرين جمعهي سال رخ داد: طرح
پاكسازي شهر تهران. ما از سنت قديميِ ايرانيِ خانهتكاني آخر سال استفاده كرديم؛
همه يادتان است كه تهران به شهري جنگزده تبديل شده بود. در و ديوارهاي شهر پر از
شعار بود و معابر شهر نیز نياز بهپاكسازي داشت. شهرداري با نيروي انساني محدودش
قادر به انجام اين كار نبود. وقتي ما فكر پاكسازي را مطرح كرديم با يكي دو تا
مصاحبه واكنش وسيع و گستردهاي در شهر تهران بهوجود آمد. در آن روز، همهي مردم
جلوي خانه، كوچه و خيابانشان را بهصورت گستردهاي پاكسازي كردند؛ حتي مديران
انقلاب از جمله مرحوم آيتالله طالقاني هم جارو دست گرفتند و در پاكسازي مشاركت
كردند. وقتي اعتماد عمومي وجود دارد و آحاد جامعهاي، حكومت و مديران را از خودشان
ميدانند، با تمام وجود همراه ميشوند و چنين صحنههايي را میآفرینند كه باورش
لااقل در شرايط كنوني شايد خيلي مشكل است.
من مثال ديگري را از رفتار مردم در آن
مقطع، بيان ميكنم. يكي از طرحهاي ما، حل مشكل ترافيك تهران بود. از جمله طرحهاي
كوتاهمدت، بحث حل مشكلات هستهي مركزي شهر تهران و بهويژه مسألهي ترافيك بود.
براي اينكه اين مشكلات حل شود از همان اسفند 57 گروه كارشناسي كار كردند و در
شهريور سال 57 اولين مرحلهي اين طرح اجرا شد. ما ميخواستيم 50 خيابان مركزي شهر
را يك طرفه كنيم و خطوط ويژه ايجاد نماييم. پیامد ایجاد خطوط ويژه اين است كه در
سمتي از خيابان كه خطوط ويژه واقع شده، ديگر نبايد پارك صورت گيرد، و اين، مزاحم
كسب و كار و كاربريهاي تجاري است كه در آن سمت قرار دارد. كارشناسان ما در سازمان
حمل و نقل ترافيك ميگفتند امكان ندارد بتوانيم اين طرح را اجرا كنيم. آنها مثال
ميزدند و ميگفتند قبل از انقلاب دو خيابان تخت طاووس و عباسآباد (مطهري و
بهشتي) را ميخواستند فقط يك طرفه كنند؛ دو ماه كار اطلاعرساني و آموزشي انجام
دادند تا اين پروژه محقق شود. لذا تأكيد مي كردند كه امكان ندارد اين كار انجام
شود. ولي من به آنها اطمینان دادم كه شرايط انقلاب و اعتمادي كه مردم به مدیران
انقلاب دارند سرمايهاي است كه ما با اين سرمايه ميتوانيم طرحهايي را كه بهلحاظ
كارشناسي در شرایط عادی امكانپذير نيست اجرا كنيم. خطوط ويژه در سه شبانه روز،
عملياتي و اجرا گرديد و طرح با موفقیت و استقبال مردم آغاز شد. حتي يك مورد تخلف و
اعتراض مردم گزارش نشد.
آن حد از اعتماد و انسجام و پيوستگي مردم
با مديران شهر، قابل تكرار نيست. در شرايط كنوني بهنظر نمیرسد كه بتوان چنين طرحهايي
را بدون واكنش مردم-كه درواقع با منافعشان در چالش است- محققكرد. تأكيد ميكنم
كه آن حد از ايثار و فداكاري و هماهنگي با مديران شهر و دولت تكرار ناشدني بهنظر
ميرسد و مثالزدني است.
اجازه دهيد نمونهاي ديگر را ذكر كنم. وقتي
ما از همان اسفند 57 مشغول به كار شديم، دهها طرح (طرحهاي نسبتاً كارشناسي شده)
را افراد مختلف براي ما فرستادند؛ من اينها را جمع كردم و همه در اختيار كميته
فني سازمان حمل و نقل و ترافيك تهران قرار گرفت. محتواي اين طرحها مهم نيست؛ مهم
مشاركت مردم در طرحي بود كه مورد توجه همه قرار گرفته بود.
همهي شما خاطرتان هست كه رفتار ترافيكي
مردم در دوران پس از پيروزي انقلاب چگونه بود. در شرايطي كه نيروهاي انتظامي و
راهنمايي و رانندگي تضعيف شده بودند، خود مردم مسئوليتها را در خيابانهاي تهران
و تقاطعهاي شهر تصدي ميكردند و اگر گرهي بهوجود ميآمد خودشان راهنمايي ميكردند.
مردم يكپارچه خودشان را متولي مديريت شهر ميدانستند و كاملاً با مسئولان هماهنگي
داشتند. رفتار مردم را موقعي كه تصادف ميكردند به ياد بياوريد؛ چگونه به همديگر
لبخند ميزدند و چگونه گذشت ميكردند و عبور ميكردند. امروز رفتار مردم در هنگام
تصادف چگونه است؟ البته متأسفانه آن رفتارها در فرهنگ و اخلاقيات مردم نهادينه و
مستقر نشد، چون اگر نهادينه شده بود به اين سادگي متحول نميشد...
اعتماد مردم به اهداف و مديران انقلاب، يك
سرمايه اجتماعي بود، و اين سرمايه اجتماعي ميتوانست در ابعاد مختلف تأثيرگذار
باشد. متأسفانه آن وضع و آن مشاركت يك پارچه و 98 درصدي در 12 فروردين سال 58 كه
اولين نظرخواهي رسمي از مردم بود بهتدريج رو به افول رفت و نقاط افتراق از گفتمان
غالب، بيشتر شد. همانطوركه آقاي مهندس بازرگان در كتاب «انقلاب ايران در دو حركت»
آوردهاند- و در آنجا كار ميداني انجام گرفته و بهصورت مستند بحث شده است- نخبگان
جامعه اولين گروههايي بودند كه خشت كج تفرقه را در جامعه گذاشتند. كساني كه شعار
تداوم انقلاب را ميدادند؛ در حقيقت با طرح بحث تداوم انقلاب تأكيد ميكردند- بهصورت
غيرمستقيم- كه در آن هدف مشترك (سقوط شاه)، «همه با هم» بوديم؛ اين مهم، حاصل شده
و حالا هر كسي دنبال هدف شخصي و گروه خودش برود و آن را در جامعه پياده كند.
مخالفت با دولت موقت- كه به دولت امام زمان منتسب شده بود و دولت انقلاب بود-
اولين گامي محسوب ميشود كه در همين راستا (انشقاق و اختلاف) برداشته شد و زمينههاي
تفرقه را در جامعه ما فراهم كرد. البته تودهي مردم از نخبگان تبعيت نكردند، چرا
كه با وجود تمام بدگوييها و سمپاشيهايي كه مثلاً با اشغال سفارت آمريكا انجام شد
در اولين انتخابات مجلس شوراي اسلامي، مرحوم مهندس بازرگان حدود 70 درصد آراء مردم
شهر تهران را كسب كردند؛ اين رأي بالا نشان ميداد كه زمينه و تعلق خاطر اجتماعي
به گفتمان ايشان- با وجود سمپاشيها- كاهش پيدا نكرده است.
من چون فرصت نيست بحثام را مختصر ميكنم.
بهقرائت اين آيه قرآن اكتفا مينمايمكه ميفرمايد: «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ
اللهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ». اين «حبلالله» در واقع «حبلالناس» است؛
همين محورهاي انقلاب و مطالبات تاريخي و خواست مردم بود كه انقلاب حول اينها شكل
گرفت. متأسفانه اينها بهتدريج نقض شد؛ قدرتطلبي برخي احزاب و گروههاي سياسي و
روحانيت- كه داعيهي حكومت را داشتند- متأسفانه موجب شد كه زمينههاي تفرقه در
جامعهي ما فراهم شود. شايد بعد از اختلافهايي كه نخبگان جامعهي ما ايجاد كردند
و نتوانستند از فضاي بهوجود آمده (فضاي آزادي) براي گفتوگو و مفاهمه و پيشرفت
كشور بهره گيرند، زمينههاي تفرقه و انحراف شكل گرفت. شايد پس از اشغال سفارت
آمريكا، اولين خشت كج را تغيير قانون اساسي گذاشت. آن پيشنويس قانون اساسي را كه
نوشته شده و قرار بود به رفراندوم گذاشته شود و رهبر فقيد انقلاب نيز آن را امضاء
كرده بودند، تغيير كرد. برخي از مراجع اشكالات كوچكي راجع به آن داشتند كه آنها
هم برطرف شد. ولي وقتي مجلس خبرگان قانون اساسي تشكيل شد، آن قانون را كنار
گذاشتند و قانون جديدي را تدوين كردند و اصول جديدي را به قانون اساسي اضافه
نمودند كه با آن گفتماني كه رهبر فقيد انقلاب در پاريس مطرح كرده بودند، هماهنگ
نبود. از اينجا بهتدريج زمينههاي نقض پيمان در جمهوري اسلامي شكل گرفت. طبيعي
است اين نقض پيمانها بهتدريج آثار سوء خودش را بر جامعه و مردم و نيز بر كاهش
اعتماد مردم بر جاي گذاشت.
اعدامهاي بيرويه و خلاف قانوني كه بعد از
انقلاب انجام شد يكي ديگر از زمينههايي بود كه خشونت و بيقانوني را در جامعه
ايجاد كرد و رواج داد؛ و اينها جملگي تفرقه را در جامعه افزايش داد. نكتهي قابل
اشارهي ديگر بسته شدن فضاي سياسي كشور پس از خرداد 60 است. بهنظر بنده، كساني كه
آن استراتژي را انتخاب كردند شديدترين ضربهها را به آرمانهاي مردم و انقلاب زدند
و فضاي سياسي جامعه را بهسوي انسداد سوق دادند. اگر آن اتفاق رخ نداده بود،
جرياناتي كه دنبال قدرت بودند هيچگاه قادر نبودند چنين فضاي بستهاي را در دههي
60 در جامعهي ما حاكم كنند، و همان روند تكامل در جامعه ميتوانست ادامه پيدا
كند.
اين روند و وضعيت ادامه داشت تا اينكه در
دوم خرداد سال 76 يك نقطه بازگشتي فراهم شد. مردم به اين اميد كه به ارزشهاي
دوران انقلاب برگردند و اعتماد به مردم بازسازي شود، فعال شدند؛ شور و هيجاني شبيه
اول انقلاب بهوجود آمد و نقطهي درخشاني بعد از انقلاب ايجاد شد. ولي اين رخداد
نيز به دو دليل نتوانست تداوم پيدا كند؛ يكي كارشكني محافظهكاران كه به اصطلاح هر
9 روز يك بحران آفريدند و نگذاشتند مديران و مسئولان اين دوران به گفتمان خودشان و
تعهداتي كه كرده بودند، عمل كنند. و نكتهي بعد، عملكرد ضعيف اصلاحطلبان در اين
دوران است.
البته من بايد اين را نيز بگويم كه با وجود
نقصهايي كه در اين دوران وجود داشت، كارهاي بزرگي هم انجام شد؛ تحولات اجتماعي
بزرگي شكل گرفت كه فكر ميكنم مقايسهي آن با عملكرد چهارساله اخير بهتراز ارزشهاي
آن دوره و دستاوردهايش را قابل ارزيابي كند. در هر حال حضور مجدد محافظهكاران در
قوه مجريه و مقننه اعتماد عمومي را در جامعهي ما كاهش داده و شرايطي را فراهم
كرده است كه مردم تشنهي تغيير و تحول و بازگشت به گفتمان اول انقلاب هستند. من
فقط به اين نكته اشاره كنم كه اين اتفاقي نيست كه همهي احزاب و گروههاي سياسي كه
در دوهي قبل (انتخابات رياست جمهوري نهم) بهنوعي انتخابات را تحريم ميكردند و
شركت نميكردند، گفتمانشان را عوض كردهاند و به مشاركت در انتخابات متمايل شدهاند.
اين تغيير رفتار خود يكي از ممهايي است كه قابل توجه و ارزيابي است. در واقع فضاي
جديدي از رفتار سياسي توسط شهروندان و گروههاي سياسي در حال شكلگيري است كه اين
را هم بايستي مورد بررسي قرار دهيم.
خلاصه كنم؛ وضع
نابسامان كنوني (به جهت اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي) و رواج ناهنجاريها،آسیبهای
اجتماعی و خلقيات نادرست را ميتوان پيامد سياست «همه با من» و انحراف از گفتمان
اول انقلاب یا مطالبات تاریخی مردم دانست. بايد بررسي كنيم كه چگونه میتوان
برنامهريزي و عمل کرد تا اعتماد مردم را-که سرمایه اجتماعی گرانقدری بود- دو باره
به آنها برگرداند و زمينههاي تغيير رفتار مردم را فراهم كرد. من از اطالهي سخن
عذر ميخواهم؛ انشاءالله اگر ابهام و سئوالي باشد در وقت باقي مانده در خدمتتان
هستم. متشكرم.
متن ویرایش شدهی سخنان مهندس
محمد توسلي در جلسهی بيست و دوم هماندیشی بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان- حسینیه ارشاد -(24 اسفند 1387)
No comments:
Post a Comment