گفتگوی اختصاصی نشریه َآبگون با مهندس محمد
توسلی:*
در گذشته فضای دانشگاه ها به دلیل استقلالشان مانند جامعه بسته نبود
سرویس سیاسی: حدود ساعت هفت عصر دوشنبه بود که همراه سردبیر
نشریه به دنبال آدرسی در حوالی حسینیه ارشاد بودیم تا به دیدار نخستین شهردار بعد
از انقلاب پایتخت برویم. وقتی به خانه مهندس رسیدیم، با استقبال گرم او مواجه شدیم
و محبت نصایح پدرانه اش. از حال این روزهای دانشجویان گفتیم و توصیه های او را
شنیدیم. از روزهای دانشجوئیش در دانشکده فنی دانشگاه تهران گفت و تأثیری که از
اساتیدی مثل مهندس مهدی بازرگان و آیت الله طالقانی گرفته بود. از انجمن های
اسلامی گفت و نهضت آزادی، از فعالیت احزاب گفت و ضرورت بازگشت به قرآن. نتیجه این
گپ و گفت دوستانه چیزی شد که اکنون در برابر دیدگان شماست.
- اگر اجازه بدهید، سوالات را از خودتان
شروع کنیم. فعالیت های اجتماعی و سیاسی را به صورت جدی از چه دوره ای و چه سنی
آغاز کردید؟
اتفاقا فعالیت های اجتماعی خودم را از دوران دبستان شروع
کردم. یعنی فرصت خاصی داشتم که با زبان عربی، قرآن و معارف دینی آشنا بشوم و طبیعی
است که وقتی در سال 35 وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران شدم، به عضویت انجمن اسلامی
دانشجویان درآمدم و از همان دوران فعالیت های اجتماعی من به صورت وسیع تر آغاز شد.
سال های 35 تا 40 که دانشجوی دانشکده فنی بودم، فرصتی بود
تا هم با افکار و اندیشه های مهندس بازرگان -که استاد ما هم بود- و هم با شرکت در
جلسات تفسیر قرآن آیت الله طالقانی در مسجد هدایت، با نگاه نو و علمی ایشان در باب
قرآن و تفسیر آن، آشنا بشوم. همین نگاه آیت الله طالقانی باعث می شد که بتوانند
ارتباط خوبی با نسل جوان و دانشجو برقرار کنند. در آن سال ها جلسات سخنرانی نیز در
انجمن اسلامی دانشجویان برقرار بود که باعث آشنایی بیشتر ما با انواع مسائل فرهنگی
و اجتماعی می شد. از سال 35 که شهید مطهری از حوزه به تهران آمدند، ایشان هم برای
سخنرانی به جلسات انجمن دعوت می شدند. آیت الله مطهری و آیت الله طالقانی در خلال
همین ارتباط و تعامل دوطرفه بود که به آن جایگاه مردمی دست پیدا کردند. هم
دانشجویان از آن ها تاثیر می گرفتند و هم آن ها از دانشجویان. آن سال ها برای همه
اعضای انجمن اسلامی دانشجویان بسیار سازنده بودند و آن ها ضمن آشنایی با کار جمعی
و برقراری ارتباط با جامعه، به مبانی فکری و اعتقادی خودشان نیز شکل دادند. شکل
گیری درست شخصیت فرهنگی و اجتماعی دانشجو به او اجازه می داد تا در مقاطع بعدی
بتواند فعالیت سیاسی موثری داشته باشد. بعد از شهریور 1320، انجمن های اسلامی
بستری بودند برای تربیت نسل هایی که بعد از آشنایی با آن فرهنگ، این ظرفیت را پیدا
کردند که تا آخر عمر بایستند و با وجود همه مشکلات به فعالیت ها و تلاش خودشان
ادامه بدهند مانند مرحوم مهندس عزت الله سحابی که تا آخر عمر در راستای فکر و
اندیشه خودشان فعالیت کردند یا دکتر ابراهیم یزدی که در برابر تمام مشکلات مقاومت
کردند و می کنند.
بدنه انجمن های اسلامی دانشجویان محیطی بود برای تربیت نیرو
و کادر. خود ما حتی در خارج از کشور نیز این بستر را بدون اینکه کسی این دستور را
به ما داده باشد ایجاد کردیم. فکرایجاد
گروه فارسی زبان اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان دراروپا (UMSO ( در
سال 41 مطرح و به تدریج در سال 45 تاسیس شد که بنده نیز از جمله افراد آغازگر آن
بودم. دکتر مهدی بهادری نژاد، مرحوم دکتر چمران، دکتر یزدی و ...، انجمن اسلامی دانشجویان
در آمریکا و کانادا را در سال 41 پایه گذاری کردند و تمام این انجمن ها نقش قابل
توجهی در تریبیت نیروی انسانی تا پیروزی انقلاب داشتند؛ به طوری که بسیاری از وزرا
و مدیران پس از انقلاب خروجی همین انجمن
های اسلامی خارج از کشور بودند.
بنابراین شخصیت دانشجویان در انجمن های اسلامی جوری ساخته
می شد که بعدها بتوانند در عرصه عمومی منشأ خدمات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی باشند.
- در سال 35 که وارد دانشگاه شدید، فضایی که پس
از کودتای 28 مرداد 32 به وجود آمده بود را چگونه دیدید؟
فضای اجتماعی بعد از کودتای 28 مرداد کاملا بسته شده بود. رخداد
16 آذر سال 32 هم برای جنبش دانشجویی حادثه سنگینی بود. ابتدا فرماندارنظامی و
بعدها که ساواک تشکیل شد، ساواک به طور مرتب با برنامه های 16 آذر هر سال برخورد
می کردند. نیروهای چپ و حزب توده در آن سال ها حضور پررنگ تری در فضای روشنفکری
داشتند و نیروهای ملی نیز پس از تشکیل جبهه ملی در دانشگاه فعال بودند. اعضای انجمن
های اسلامی نیز در زمینه های اجتماعی و سیاسی فعال بودند ولی این فعالیت ها طبیعتا
در آن سال ها محدودتر بود.
نکته مهمی که باید درمورد آن سال ها در نظر داشت این است که
مدیریت دانشگاه به طور نسبی مستقل بود و افرادی مثل دکتر سیاسی و دکتر فرهاد رئیس
دانشگاه بودند که در مقاطع حساس درمقابل تصمیماتی که رژیم شاه می گرفت، ایستادگی
می کردند. اعضای هیئت علمی دانشگاه ها هم به لحاظ علمی در سطح بالایی قرار داشتند
و هم به لحاظ اجتماعی افراد مستقلی بودند مثل مهندس خلیلی، مهندس حسیبی، مهندس
بازرگان، دکتر سحابی و... چنین اساتیدی که فکر ملی داشتند و به آزادی معتقد بودند
کاملا در سطح دانشگاه حضور داشتند و فضای دانشگاه طوری بود که هنگام بازگشت
دانشجویانی که به خاطر فعالیت های اجتماعی بازداشت و زندانی می شدند –البته آن
زمان زندان ها کوتاه مدت؛ یک یا دو ماهه بود- هیچگونه واکنش منفی در دانشکده ها
وجود نداشت بلکه حتی مورد استقبال هم قرار می گرفتند و به تحصیلشان ادامه می
دادند. نمونه و شاهد زنده این مسئله دکتر عباس شیبانی است که شش یا هفت بار
بازداشت شد ولی بالاخره از دانشکده علوم پزشکی دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد. به
طور کلی با اینکه فضای جامعه بسته بود ولی فضای دانشگاه ها به دلیل استقلال نسبی شان
وضع نسبتا خوبی داشتند.
مثلا در سال 33 و بعد از کودتای 28 مرداد که قراداد
کنسرسیوم مطرح بود، تعدادی از اساتید دانشگاه نامه اعتراض نوشتند و به دنبال
انتشار این نامه، 12 نفر از استادانی که آن را امضا کرده بودند، از دانشگاه تهران
اخراج شدند که 11 نفر از آن ها شرکتی را برای کار و اداره زندگیشان تاسیس کردند به
نام "یاد" یعنی یازده استاد دانشگاه. دکتر سیاسی که رئیس وقت دانشگاه
تهران بود، از این افراد حمایت کرد و این چند نفر بالاخره به دانشگاه بازگشتند. یا
در حادثه اول بهمن سال 40 که طی آن کماندوها به دانشگاه حمله کردند و دلیل اصلی
این حمله، ضربه زدن به دولت دکتر امینی بود؛ خود من نیز در دانشگاه حضور داشتم و در
آخرین لحظات از بین بخشی از نرده های پشت دانشکده داروسازی که باز بودند، از
دانشگاه خارج شدم و از درگیری در این حمله مغول وار رهایی پیدا کردم. هنگامی که
این حمله به وقوع پیوست، دکتر فرهاد رئیس دانشگاه تهران که در ساختمان چاپخانه
دانشگاه که مشرف بر تمام حوادث بود، اطلاعیه ای تاریخی را منتشر و اعلام کرد که ما
شاهد حمله بدون مجوز به دانشگاه و ضرب وشتم دانشجویان و اساتید دانشگاه و تخریب
تاسیسات و آزمایشگاه ها بودیم و تا موقعی که به این حادثه رسیدگی نشود، ما به
کارمان ادامه نخواهیم داد و خودشان نیز استعفا کردند. یعنی مدیریت دانشگاه ها در
چنین وضعی بودند و شخصیتی مستقل داشتند و به رغم وجود فضای سرکوب در جامعه، دانشگاه
ها به طور نسبی از آرامش و ثبات و آزادی خوبی برخوردار بودند که به دانشجویان
اجازه فعالیت می داد. البته در سال های 39، 40 و 41 فضا شروع به تغییر می کند و
فعالیت های دانشجویی به اوج خود می رسند. به نظر من وجود چنین فضایی در دانشگاه
ها، البته قانونمند، می تواند امروز هم زمینه های رشد و پویایی و تربیت دانشجویان
را در دوران دانشجویی فراهم کند.
- در آن دوران جریانی به جز ملی گرایان و توده
ای ها در دانشگاه وجود نداشت؟ جریانی که یا مخالف این دو باشد یا طرفدار سلطنت
باشد؟
حداقل من به یاد نمی آورم. ممکن بود عده ای سلطنت طلب هم
باشند ولی یک جریان فکری متشکل که از رژیم شاه حمایت کند مطلقا در دانشگاه وجود
نداشت. جریان های اصلی، جریانات چپ به خصوص حزب توده و بعدها سایر انشعابات
مارکسیست ها و جریان ملی گرایان بودند. جریان ملی گرایان از دهه 30 و با تشکیل حزب
ایران به وجود آمد و در دوران دکتر مصدق تقویت شد. پس از کودتای 28 مرداد و با
تشکیل نهضت مقاومت ملی، شاخه های دانشجویی نهضت در دانشگاه ها فعال شدند و در سال
39 که جبهه ملی دوم تشکیل شد، حضور ملی گرایان در دانشگاه پررنگ تر شد و آن ها نقش
بسیار موثری در جنبش دانشجویی ایفا کردند. انجمن های اسلامی به طور مستقیم وارد
مسائل سیاسی نمی شدند ولی عموم اعضای آن ها، وارد فعالیت های سیاسی می شدند. خود من هم پس از تشکیل جبهه ملی دوم،
عضو آن بودم و در برنامه ها همکاری داشتم.
- نهضت آزادی ایران در بدو تاسیسش در اردیبهشت
سال 40 با چه مشکلاتی مواجه بود؟
پاسخ به این سوال، فرصت زیادی می طلبد ولی اگر بخواهم خلاصه
بگویم، موسسان نهضت آزادی ایران کسانی بودند که کار فرهنگی، اجتماعی خودشان را از
شهریور 20 آغاز کرده بودند. مهندس بازرگان، آیت الله طالقانی، دکتر سحابی از جمله
کسانی بودند که از شهریور 20 تا اردیبهشت 40 عمدتا کار فرهنگی و اجتماعی کرده
بودند و به نهادهای مدنی شکل داده بودند، در نهضت ملی ایران با دکتر مصدق همکاری
کرده بودند و بعد از کوتای 28 مرداد و بین سال های 32 تا 39 اجبارا و براساس ضرورت
ها وارد عرصه سیاسی در نهضت مقاومت ملی شده بودند. فرماندهی نظامی و بعدا ساواک با
نهضت مقاومت ملی برخورد سنگینی کردند و فعالیت نهضت از سال های 35 و 36 عملا بسیار
محدود شده بود. البته اقلیتی از کادرهای نهضت مقاومت ملی با تهیه و انتشار بیانیه
و تحلیل به فعالیت ادامه دادند که عمدتا اعضای سابق انجمن های اسلامی دانشجویان
بودند. همین افراد بودند که با تحلیل شرایط سیاسی آن روز با دعوت از رهبران جبهه
ملی زمینه تشکیل جبهه ملی دوم را در سال 39 فراهم کردند. این کادرهای نهضت مقاومت
ملی نگاه تحلیلی متفاوتی با رهبران جبهه ملی دوم، به ویژه در برخورد با دکتر
امینی، داشتند. به دلائل دیگری که در سوابق تاریخی گفته شده است از جمله برای هویت
تشکیلاتی بخشیدن به فعالان سیاسی مسلمان ، نهضت آزادی ایران در اردیبهشت سال 40
تاسیس شد. در بدو تاسیس، نهضت آزادی مشکل چندانی نداشت. باشگاهی در خیابان فلسطین –کاخ
سابق- داشت و جلسات و برنامه هایی اجرا می کرد. بعدها شاه که به امینی اعتماد
نداشت و می خواست خودش برنامه های آمریکا را اجرا کند، مجبور به بستن کامل فضای
سیاسی شد. باشگاه جبهه ملی در خیابان فخرآباد و باشگاه نهضت آزادی نیز بسته شد. در
بهمن سال 41 که رفراندوم 6 ماده ای شاه برگزار شد در پی انتشاربیانیه تحلیلی نهضت آزادی در مخالفت با آن برنامه، با عنوان
" ایران در آستانه یک انقلاب بزرگ(! ) وبرگرداندن تاریخ خود" ، همه رهبران
و فعالان نهضت بازداشت و در دادگاه نظامی محاکمه و به 3 تا 10 سال حبس محکوم شدند.
بعد از ورود روحانیت به عرصه سیاسی وسرکوب قیام 15 خرداد، فضای سیاسی آنقدر بسته
شد که عملا فعالیت های قانونی از جمله فعالیت نهضت آزادی در داخل کشور متوقف شد.
- ادامه فعالیت های سیاسی به چه صورت بوده
است؟
در دهه چهل با الهام از گفتمان جهانی برای تحول در شرایط
سرکوب مبارزات مسلحانه جایگزین مبارزات سیاسی شد. مجموعه این اقدامات
مسلحانه تا سال 54 ، که توسط ساواک سرکوب می شد، ادامه پیدا کرد. اما به رغم سرکوب
مبارزات مسلحانه ، جنبش اجتماعی ایران بعد از سال 54 ادامه یافت. زمینه های
مبارزات ملت ایران از انقلاب مشروطه، نهضت ملی ایران ، قیام 15 خرداد و همچنین نقش
روشنفکران دینی از جمله دکتر شریعتی و روحانیت مبارز در زنده نگه داشتن جنبش
اجتماعی موثر بودند. مجموعه این عوامل، زمینه های پیروزی انقلاب در بهمن 57 را
فراهم کردند. البته هریک از این موارد نیاز به صرف ساعت ها وقت برای باز کردن بحث و
توضیح لازم دارد.
- درمورد شروع عضویتتان ابتدا در انجمن اسلامی دانشجویان و
سپس در نهضت آزادی بگویید.
همانطور که قبلا اشاره شد، در دوران ابتدایی با قرآن آشنا
شده بودم؛ بنابراین به طور طبیعی در دوران دانشگاه جذب فعالیت انجمن اسلامی دانشجویان
شدم. البته فضای دانشکده فنی هم بی تاثیر نبود. بعد از سال 39 که فضای سیاسی کمی
بازتر و جبهه ملی دوم تشکیل شد، در فعالیت های سیاسی نیزحضور داشتم. طبیعی است که با تاسیس نهضت
آزادی و انتشار مرامنامه و برنامه ها، همراه غالب فعالان سیاسی مسلمان و اعضای
انجمن اسلامی دانشجویان به عضویت نهضت درآمدم وتا مهر سال 41 که برای ادامه تحصیل
در مقطع دکتری به خارج از کشور رفتم با نهضت به ویژه شاخه دانشجوئی آن فعالیت
داشتم. البته در خارج از کشورهم در این راستا به وظیفه اجتماعی و دینی خود در اروپا و سپس آمریکا، و
بعد در منطقه خاورمیانه تا سال 46 که به ایران برگشتم، و تا امروزهم کما کان دنبال
کرده ام.
- با توجه به توصیفی که از انجمن های اسلامی
دانشجویان و جنبش دانشجویی ارائه کردید، به نظر شما چه اتفاقی افتاد که به اینجا
رسیدیم؟ چرا وضع انجمن ها اینگونه است؟
بررسی روند سیر تحولات جنبش دانشجویی وانجمن های اسلامی
دانشجویان به طور خاص، وقت زیادی می طلبد. جامعه دانشجویان نمونه معرف جامعه ایران
است چون هر دانشجویی از نقطه جغرافیایی، طبقه و فرهنگی خاص می آید. بنابراین
دانشگاه ها از لحاظ آماری منعکس کننده مطالبات عمومی جامعه هستند. مثلا در فاصله
سال های 48 تا 52 برای کلاس های دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد بیش از 4 یا 5 هزار
نفردانشجو ثبت نام می کردند؛ به خاطر دارم که حتی بعد از سه، چهار ساعت گوش دادن به
سخنرانی دکتر، حاضرین در جلسه خسته نمی شدند و کلاس ها را با عشق و علاقه دنبال می
کردند و برنامه هایی مثل این، بستری بودند برای تربیت نسلی که در پیروزی انقلاب
نقشی تعیین کننده داشت.
جنبش دانشجویی ما بعد از انقلاب، چند دوره خاص را طی کرده
است. در دهه 60، انجمن های اسلامی دانشجویان که از آرمان های انقلاب حمایت کرده بودند، در مقابل جریانات
دانشجوئی که با انقلاب موافق نبودند چون شاخه دانشجویی مجاهدین خلق، فداییان خلق و ... جبهه گیری
داشتند و برای دفاع از انقلاب احساس مسئولیت کردند و به حمایت از نظام پرداختند و
به مسئولین نظام نزدیک شدند. در این دوره، انجمن ها و فعالان دانشجویی که قبلا
مستقل بودند، عملا به جریان حاکمیت وابسته شدند.
از شهوریور 59 تا تیر و مرداد 67 که جنگ تحمیلی هم جریان
داشت، دانشگاه ها در تقویت جبهه های جنگ نقش ویژه ای ایفا کردند و انجمن ها در این
دوره هم ویژگی های خاصی داشتند.
انجمن ها پس از جنگ حال و هوای جدیدی پیدا کردند. نسل جدیدی
که به دانشگاه آمد، نماینده مطالبات جدید جامعه بود. جامعه ای که حس می کرد به
مطالباتی که انقلاب برایشان مطرح کرده، دست نیافته است. در این دوره، انجمن ها به
تدریج ساز استقلال از نظام و مسئولان را کوک کردند و برنامه های مستقل تری را – اگرچه
با همان ساختار سابق تحکیم وحدتی- پی گرفتند. این جریان از اواخر سال 68 آغاز شد و
تا سال 76 ادامه یافت. این دوره درواقع دوره بازیابی جنبش دانشجویی در قالب انجمن
های اسلامی بود که مطالبات و انجمن های مستقل تر، از آثار آن بود.
جنبش دانشجویی در دوم خرداد سال 76 هم نقش مهمی ایفا کرد تا
سیدمحمد خاتمی که منادی همان مطالبات جریان اصلاح طلبی پس از انقلاب بود، برخلاف
پیش بینی ها بتواند بر مسند ریاست جمهوری تکیه بزند.
در طول هشت سال دولت اصلاحات، جنبش دانشجویی تجربه جدیدی را
دنبال کرد که به نظر بنده به خروج از حالت تعادل، چپ روی های بی مورد و خروج از
جایگاه جنبش دانشجویی انجامید. البته باید اضافه کنم که در این دوران فقط انجمن
های اسلامی که با تحکیم وحدت هماهنگ بودند، امکان فعالیت داشتند و سایر گرایشات
فکری حضور رسمی در جنبش دانشجویی نداشتند. درنتیجه گروه هایی که از لحاظ فکری با
سابقه انجمن های اسلامی سازگاری نداشتند و چون فضایی برای فعالیت نداشتند، وارد
انجمن های اسلامی دانشجویان شدند. به نظر من همین اجازه ورود به افرادی که هویت دینی
نداشتند، باعث شد که انجمن های اسلامی دانشجویان نتوانند خط مشی و راهبرد تاریخی
خود را حفظ کنند و بستری برای تربیت فرهنگی و اجتماعی دانشجویان قبل از ورود به
عرصه سیاسی باشند. در چنین شرایطی مطالباتی مطرح شد که از وسع و جایگاه انجمن های
اسلامی دانشجوئی- نهادهایی قانونی که در دانشگاه فعالیت می کنند- خارج بود. مطرح
شدن مسائلی مانند عبور از قانون اساسی و عبور از خاتمی، ازجمله آفت هایی بود که
جنبش دانشجویی ما در آن دوران تجربه کرد و ضربه سنگینی بر ساختار جنبش دانشجوئی
وارد شد. انجمن های اسلامی و انجمن های صنفی با هرعنوانی که در چهارچوب قانون در
دانشگاه تاسیس می شوند، در اولین گام باید ملتزم به قانون باشند. اگر این التزام
وجود داشته باشد، جنبش دانشجویی حق دارد که در چهارچوب همان قوانین، اظهار نظر کند
و از مقامات مسئول انتقاد کند. خود قانون این حق را برای انجمن ها و نهادهای صنفی
قائل شده است. ولی وقتی یک انجمن شعارهای رادیکال و خارج از قانون را مطرح کند،
طبیعی است که مسئولین دانشگاه نمی توانند آن را تحمل کنند و عرصه را بر کلیه
فعالیت های دانشجویی تنگ می کنند. در نتیجه دود چنین تندروی هایی به چشم همه
دانشجویانی که تمایل به فعالیت های دانشجویی، صنفی، فرهنگی، هنری و اجتماعی دارند
می رود و فرصت شکل گیری و رشد شخصیت اجتماعی سالم را از آنان می گیرد.
البته باید از مسئولین وزارت علوم و دانشگاه ها در دوران
اصلاحات به نیکی یاد شود. در این دوران، اوج شکوفایی فعالیت های دانشجویی را شاهد
بودیم که زمینه های رشد و بالندگی علمی و فعالیت های دانشجویی در دانشگاه ها را
فراهم کرد. شکل گیری بیش از سه هزار تشکل و نهاد مدنی، تعداد بالای نشریات
دانشجویی و بسترسازی های زیادی که برای فعالیت های دانشجویی انجام شد، از
دستاوردهای دولت اصلاحات محسوب می شود.
از سال 84 تا 92، فشار بر دانشگاه ها تشدید شد و فضا برای
فعالیت ها تنگ تر. البته شرایط از سال 88 به دلیل تحولاتی که در عرصه عمومی رخ
داد، سخت تر هم شد.
بعد از سال 92، رئیس جمهور و وزرای دولت یازدهم تلاش کرده
اند تا فضای دانشگاه ها را بهبود ببخشند. کارهای خوبی نیز در همین زمینه انجام شده
است ولی هنوز فاصله زیادی با آنچه که باید باشد داریم. البته موانعی نیز در راه
دولت یازدهم وجود دارد که نمونه آن استیضاح و برکناری شخصیتی شایسته چون دکتر فرجی دانا از
مدیرست وزارت علوم و آموزش عالی است. انتظار می رود که دکتر نجفی بتواند زمینه ها
و بسترهای لازم را برای پویایی بیشتر انجمن های اسلامی دانشجویان به طور خاص و به
طور عام، مجموعه فعالیت های دانشجویی، انجمن های صنفی و مجموعه فعالیت هایی که
دانشجویان مایلند در چهارچوب قانون به آن ها بپردازند، فراهم کند.
- از مهندس بازرگان و آیت الله طالقانی گفتید.
یکی از اولین و مهمترین مواردی که این بزرگان روی آن تاکید می کنند، مسئله بازگشت
به قرآن است. شعاری که متاسفانه امروز توسط بنیادگرایان و گروه هایی تروریستی مثل
داعش نیز مطرح می شود. تفاوت بازگشت به قرآن مهندس بازگان و مرحوم طالقانی با
شعارهایی که بنیادگرایان می دهند، در چیست؟
سوال بسیار خوبی است. اتفاقا امروز هم باید تفکر بازگشت به
قرآن مطرح شود و ضرورت بازگشت به قرآن، امروز بیشتر از شهریور 20 مطرح است. وقتی
در شهریورماه سال 20 مرحوم آیت الله طالقانی مفهوم بازگشت به قرآن را در اولین
سرمقاله مجله دانش آموز مطرح کرد، استدلالش را بر پایه حدیثی از پیامبر (ص) بنا
کرد. در بخشی از این حدیث آمده است «وقتی فضا اینقدر تیره و تار می شود که نمی
توان حق و باطل را از هم تشخیص دهید، بایستی به قرآن بازگشت کنید ». مهندس بازرگان
و آیت الله طالقانی به این دلیل بحث بازگشت به قرآن را مطرح کردند که فضای اعتقادی
آن روزهای جامعه ما از پیرایه ها، خرافات و افکار شرک آلود آکنده شده بود و آن دو
بزرگوار، راهکار را در بازگشت به سرچشمه زلال وحی می دیدند. وقتی همه به نام دین
صحبت می کنند، باید برگردیم به سرچشمه و ببینیم قرآن چه می گوید و با استناد به
آیات محکم قرآن، تمام موهومات و خرافات و پیرایه های تاریخی را کنار بزنیم تا به
اندیشه توحیدی دست یابیم که زمینه آزادی و فلاح و رستگاری انسان را فراهم می کند. یکی
از آیاتی که به آن استناد می شد و بعدها هم سرلوحه مرامنامه نهضت آزادی قرار گرفت،
آیه شریفه «انّ الله لایغیّر ما بقوم حتی یغیّروا ما بانفسهم» بود. تا تحولات
فرهنگی، اجتماعی صورت نگیرد و نفوس انسان ها در جامعه تغییر نیابد، جامعه متحول
نمی شود. پس راهکار تحول، فرهنگی اجتماعی است. به همین دلیل هم این بزرگان ابتد وارد
کار سیاسی نشدند. در دهه بیست فقط به کار
فرهنگی، اجتماعی متمرکز شدند؛ که البته آن فعالیت ها تا آخر عمرشان هم ادامه داشت
و همیشه هم باید ادامه داشته باشد. بعدها که زمینه ها تا حدودی فراهم شد و ضرورت
هم وجود داشت، وارد سیاست شدند. نتیجه تحلیل تاریخی این بزرگان که ریشه مشکلات
جامعه ما را در استبداد تاریخی، یعنی حکومت از بالا و رعیت بودن مردم می دیدند،
بازگشت به قرآن بود. چون همین پیرایه ها و خرافات باعث به وجود آمدن و ادامه
استبداد تاریخی شده بود. شاه ظلّ الله بود و مردم رعیت. راه مبارزه با ریشه های
فرهنگ استبدادی، بازگشت به قرآن است. بازگشت به توحیدی که ضد شرک، ضد استبداد و به
دنبال آزادی انسان است. آزادی از غل و زنجیرهایی که به نام دین یا ایدئولوژی به
دست و پای انسان بسته می شوند و آزادی، اختیار و حق انتخاب را از او سلب می کنند. خداوند به روشنی در قرآن
بیان کرده که انسان را آزاد و مختار آفریده و در همین راه آزادی است که انسان می
تواند به خداوند تقرب پیدا کند و راه رشد و کمال را طی کند. «انّا هدیناه السّبیل
امّا شاکرا و امّا کفورا» و «لا اکراه فی الدّین» از آیات محکم قرآنی هستند. براساس
آیات محکم قرآنی، انسان ها باید شهروند باشند، نه رعیت. آن ها باید حاکم بر سرنوشت
خودشان باشند.
اگر بخواهیم نگاهی تاریخی به این مسئله داشته باشیم، هدف
انقلاب مشروطه، محدود کردن قدرت مطلقه سلطنت و حاکم کردن قانون از طریق نمایندگان
مردم بود. این مسئله در دوره نهضت ملی ایران
و مرحوم دکتر مصدق نیز ادامه داشت. دکتر مصدق با هوشمندی خاصی تلاش کرد که در
دوران کوتاه نهضت -علاوه بر ملی کردن صنعت نفت- بحث اصلاح قانون انتخابات و
برگزاری انتخابات آزاد را مطرح کند و به حقوق شهروندی ایرانیان هویت ببخشد. به نظر
من همه کسانی که در کودتای 28 مرداد نقش داشتند و در ایجاد این گسست مهم در فرآیند گذار به دموکراسی مشارکت داشتند باید
از ملت ایران عذرخواهی کنند. همین گفتمان در جریان انقلاب اسلامی نیز ادامه یافت.
اصول فصل سوم، پنجم و هفتم قانون اساسی تبلور همین مطالبات تاریخی ملت ایران
هستند. البته متاسفانه برخی از این اصول مغفول مانده اند. مثلا در اصل 56 قانون
اساسی آمده است که «حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است. هیچکس نمی تواند این حق الهی را از انسان سلب کند یا در خدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار دهد
و ملت، این حق خداداد را از طرقی که در اصول بعد می آید اعمال می کند.» به نظر بنده، سایراصول قانون اساسی
باید در چهارچوب این اصل محکم تفسیر شوند.
بازگشت به قرآن نیازمند گفت و گو است. حالا که داعش هم
ادعای بازگشت به قرآن را دارد، آیا حاضر است در یک محفل علمی به بحث درمورد آیات
قرآنی بپردازد؟ کجای قرآن جنگ تهاجمی و کشور گشائی، اعمال خشونت عریان و بریدن
سرغیر موافقان آمده است؟! معاویه نیز این
چنین از قرآن سوء استفاده می کرد. در پاسخ حضرت علی(ع) فرمود که من قرآن ناطق هستم یعنی عقل انسان باید
به قرآن بازگردد تا ببیند قرآن واقعا چه پیام های انسانی و اجتماعی دارد. نه تنها
داعش، بلکه تمام گروه هایی که تفکر داعشی دارند هم باید به قرآن بازگشت کنند تا با
آموزه های انسانی و رحمانی قرآن آشنا شوند و آنها را در مناسبات اجتماعی خود بکار
بندند.
- مهندس بازرگان در یکی از کتاب
هایشان می نویسند که نتیجه 2500 سال استبداد این می شود که ما یک زندگی غیراجتماعی
و غیردموکراتیک داریم و نمی توانیم دور هم جمع شویم. حتی اگر بتوانیم این کار را بکنیم،
بازهم یکدیگر را تحمل نمی کنیم و کارهای همدیگر را جلو نمی بریم. در مقابل، شما در
یکی از مصاحبه هایتان درمورد مهندس بازرگان و دکتر سحابی گفته اید که این دو بزرگوار
حتی اگردر جلسات خود با موضوعی مخالفت داشتند، نظر مخالفشان را اعلام می کردند ولی
بعد از به اجماع رسیدن روی موضوع، خودشان -با وجود مخالفت اولیه- مجری تصمیم می شدند.
چرا چنین منش کار جمعی این روزها وجود ندارد؟
خیلی نباید ناامید بود. شرایط اجتماعی را با هر شاخصی که
بسنجیم، از زمان انقلاب مشروطه و صد سال پیش تا حالا پیشرفت بسیاری داشته ایم.
مثلا برخورد احزاب با یکدیگر در زمان دکتر مصدق مملو از خشونت بود. تمام کسانی که
در عرصه فعالیت های اجتماعی حضور داشتند، به تدریج تربیت شدند. چرا راه دور برویم،
گفتمان اصلاحات که پس از انقلاب تا دهه 60 عده معدودی آن را مطرح می کردند و نهضت
آزادی منادی اصلی آن بود، در دهه های 70 و 80 گسترش پیدا کرده و جمع گسترده ای امروز
همین گفتمان را مطرح می کنند. همین گفتمان در انتخابات دوم خرداد 76 بیست میلیون،
در انتخابات 80 بیست و دو میلیون و در انتخابات 92 هجده میلیون رای آورد. به رغم
تمام مسائلی که جامعه ما بعد از سال 88 تجربه کرد، مردم این هوشمندی را نشان دادند
که در انتخابات شرکت کنند. بسیاری از کسانی که در گذشته رای نمی دادند، آمدند و
رایشان را به صندوق ها ریختند. این ها نشان دهنده رشد است. سطح آگاهی در عرصه
عمومی جامعه ما به رغم تمام محدودیت ها گسترش یافته است. این یک سرمایه اجتماعی
است. هیچکس نمی تواند خلاف این آگاهی گسترده عرصه عمومی کاری بکند. تحولات اساسی
در تاریخ اروپا بیش از چهار قرن طول کشیده است. نباید درمورد جامعه ای که تجربه اش
در زمینه تلاش برای اصلاح جامعه حدود صد سال است بدبین بود. به نظر من ظرفیت های
خوبی در جامعه ما وجود دارد. فرآیند گذاربه دموکراسی در حال طی شدن است و آثار آن در
متن جامعه قابل ارزیابی است. صبوری، خویشتنداری، عقلانیت و هوشمندی لازمه رسیدن به
مطالبات جامعه هستند. صبر، تقوا و توکل سه کلیدواژه قرآنی هستند. صبر یعنی
ایستادگی و تسلیم نشدن به خاطر اصول و ارزش هایمان، تقوا یعنی ترمزمان را از دست
ندهیم و خلاف ارزش ها کاری نکنیم و توکل یعنی ایمان داشته باشیم که خداوند حاضر
است و اراده اش بر قانون مندی جهان هستی حاکم. در مورد هرکدام از این کلید واژه ها
می توان ساعت ها صحبت کرد و آیات قرآن را مرور کرد. با استفاده از همین روش ها می توان
انسان هایی تربیت کرد که در مقابل فشارها تسلیم نشوند، بایستند و همیشه سربلند
باشند. انسان هایی مثل مهندس سحابی که سال ها روی باورهای خودش ایستاد و در مقابل
هر سختی و زندان و مصیبتی تسلیم نشد، تربیت شده همین مکتب هستند. امیدارم که نسل
شما با قرآن آشنا شود، به آن بازگردد و این خصوصیات را پیدا کند. ان شاء الله.
- گفتید که نباید ناامید بود و ما در راه رسیدن
به دموکراسی هستیم. یکی از پیش نیازهای دموکراسی، وجود احزاب است. آیه شریفه
«تعاونوا علی البرّ و التّقوی» نیز -به گفته مفسران- ناظر بر همین موضوع است.
روندی که مجلس شورای اسلامی در اصلاح قانون احزاب پیش گرفته را چگونه
ارزیابی می کنید؟ آیا این روند می تواند وجود جامعه چندحزبی را تضمین کند؟
از زمان انقلاب مشروطه، دو تفکر عمده میان عالمان دینی مطرح
شده است. یک طرف آخوند خراسانی و علامه نائینی هستند که هردو از مراجع بزرگ آن
دوران بودند و برداشت مردمسالاراز قرآن داشتند وبر آزادی انسان، حاکمیت ملت و حاکمیت
قانون تاکید داشتند. این موارد درآثار مکتوبشان کاملا مشخص است. آیت الله طالقانی
و مهندس بازرگان هم، چنین برداشتی از قرآن داشتند. کتاب پرتوی از قرآن طالقانی و
مجموعه آثار مهنس بازرگان گواه این مدعاست. در طرف دیگر هم برداشتی بود که شیخ فضل
الله نوری مطرح کرد و می گفت که وقتی ما قانون شریعت را داریم، دیگر نیازی به
انتخابات و مجلس و امثالهم نداریم. افکار شیخ فضل الله را هم می توان در آثار آن
مرحوم مطالعه کرد. کسانی که در آن زمان –به نظر بنده- این کج فکری را کردند که اگر
شیخ فضل الله را اعدام کنند، تفکر او هم
از بین می رود؛ اشتباه فاحشی را مرتکب شدند. زیرا امروزهم این تفکر در جامعه ما
حضور دارد. برای نمونه برخی از نمایندگان در مجلس باور ندارند که در جامعه اسلامی
باید حزب وجود داشته باشد. باور ندارند که در یک جامعه دموکراتیک که مردم باید در
آن حاکم بر سرنوشت خودشان باشند، نهادهای مدنی، سازمان های مردم نهاد (سمن ها)،
انجمن های صنفی، احزاب و رسانه ها نقش کلیدی و تعیین کننده دارند. طبیعی است که در
غیاب احزاب و نهاد های مدنی آحاد مردم نمی توانند مستقیم با حاکمان ارتباط موثربرقرار
کنند و گسست دولت – مردم پدید می آید. اگر قراراست مردم بر سرنوشت خودشان حاکم باشند
و مسئولان را انتخاب کنند، لایه ای بین مردم و حاکمان لازم است. افراد باید وارد
نهادهای مدنی بشوند، هم کار جمعی را یاد بگیرند و هم مطالبات مردم را جمع بندی و منعکس کنند. احزاب باید تشکیل
شوند تا افراد جامعه را جذب کنند، تربیت کنند، کادر بسازند و برنامه داشته باشند
تا بتوانند در یک فرآیند دموکراتیک مسئولیت بپذیرند و بعد هم پاسخگو باشند. مطبوعات
باید منعکس کننده افکار عمومی باشند تا مسئولین بدانند که مردم چگونه فکر می کنند.
تجربه بشری به این ساز و کارها به عنوان لازمه یک جامعه دموکراتیک دست یافته است. جامعه
ای که بخواهد توسعه پایدار داشته باشد، باید این سرمایه های اجتماعی را هم داشته
باشد. بنابراین تسریع فرآیند گذار به دموکراسی، فقط از طریق تقویت این نهادهای
مدنی امکان پذیر است. نویسندگان قانون اساسی هم به این ارزش های قرن بیستم و بیست
و یک توجه کرده اند. در اصل 26 قانون اساسی آمده است که «احزاب،
جمعیتها، انجمنهای سیاسی و صنفی و انجمنهای اسلامی یا اقلیتهای دینی شناخته شده
آزادند، مشروط به این که اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی، موازین اسلامی و اساس
جمهوری اسلامی را نقض نکنند. هیچکس را نمیتوان از شرکت در آنها منع کرد یا به
شرکت در یکی از آنها مجبور ساخت.»
اصل ششم قانون احزاب هم ناظر بر همین بحث است. در این اصل آمده که احزاب علی
الاطلاق آزادند و کمیسیون ماده 10 احزاب باید برای آن ها پروانه صادر کند و درصورت
ارتکاب تخلفی از سوی یک حزب براساس مواد 16 و 17، متخلف را به یک دادگاه صالح
معرفی کند. دادگاه احزاب هم براساس اصل 168 قانون اساسی باید عمومی، با حضور هیئت
منصفه و علنی باشد. البته متاسفانه این قوانین به درستی رعایت نمی شوند. هنوز هیئت
منصفه نداریم، هنوز جرم سیاسی در کشور ما تعریف نشده است و در این 35 سال، فعالان
سیاسی که التزام به قانون اساسی داشته و پایبند به اصول وآرمان های انقلاب بوده
اند؛ در دادگاه های انقلاب و به عنوان جرم امنیتی مورد محاکمه قرار گرفته اند.
چون امروز جامعه ما متکثر است و آگاهی در آن توسعه پیدا
کرده، هنگام مطرح شدن این اصلاحیه برای قانون احزاب، رسانه ها بلافاصله واکنش نشان
دادند و در نهایت به دلیل تناقض های آشکاری که طرح پیشنهادی با اصول قانون اساسی در مجلس
وجود داشت و همینطور مخالفت دولت یازدهم، بررسی این اصلاحیه به کمیسیون مشترک مجلس
و دولت و وزارت کشور واگذار شد. امیدواریم اصول شناخته شده توسعه رعایت شوند و
قانون مورد توجه قرار گیرد تا زمینه فعالیت آزد و قانونی احزاب فراهم شود و کشور
به تعالی و توسعه پایدار دست یابد. انتخابات هم نشان داده که مردم نیز خواستار
اصلاح رویه موجود هستند.
- کارشناسان عدم توانایی فعالیت از سوی احزاب را
به دو دلیل عمده جا نیفتادن فرهنگ تحزب میان مردم و مانع تراشی دولت در راه فعالیت
احزاب ربط می دهند. نظر شما در این باره چیست؟
به نظر می رسد محدود کردن فعالیت احزاب از سوی برخی نتیجه
همان اندیشه ای است که به آن اشاره شد. کسانی که در دولت هستند و تفکری مشابه
آخوند خراسانی و برداشتی مردم سالارانه از دین و قرآن دارند، معتقدند که نهادهای
مدنی و احزاب باید طبق قانون تشکیل بشوند. آیات 101 تا 104 سوره آل عمران که شما
هم به آن اشاره کردید، ویژگی های یک جامعه ایمانی را مطرح می کند؛ در این آیات پس از تاکید بر رعایت تقوا و اخلاق
و وحدت اجتماعی وپرهیز از تفرقه، آمده است که « باید از بین شما امتی باشند که جامعه
را به نیکی و خیر دعوت کنند و به فریضه امر به معروف و نهی از منکر و رسالت آگاهی
بخشی عمل کنند ...». دراین آیه "امت" یعنی گروه همفکر و هم جهت که در
ادبیات جدید همان نهاد های مدنی و احزاب قابل برداشت می باشد. براساس این آیات، رسالت
راهبردی نهادهای مدنی و احزاب باید آگاهی بخشی، امر به معروف و نهی از منکر باشد
که راه فلاح و رستگاری انسان و جامعه هم
از این طریق قابل تحقق است.
- به نظر شما اگر در آینده امکان فعالیت آزادانه
احزاب براساس قانون به وجود آید و اداره سیاسی جامعه در دست احزاب باشد، چه تبعاتی
را در جامعه شاهد خواهیم بود؟
براساس همان تحلیلی که عرض کردم، جامعه به سمت رشد و
بالندگی خواهد رفت. زمینه های ایجاد اعتماد عمومی فراهم می شود و با همکاری مردم و
در نتیجه رسانه ها و نهادهای مدنی، امکان توسعه پایدار کشور فراهم می شود.
- توصیه شما به دانشجویانی که در دهه 90 وارد
دانشگاه ها شده اند چیست؟
تلاش کنید که واقعیت های جامعه را به خوبی بشناسید، حداکثر
استفاده را از امکانات موجود بکنید، هم خودتان را بسازید و هم آگاهیتان را در سطح
دانشگاه توسعه دهید. کوشش کنید با ایجاد نهادهای قانونمند در دانشگاه ها، هم زمینه
های رشد شخصی خودتان در دوران دانشجویی را فراهم کنید و هم به نقد عملکرد مسئولان
در چهارچوب قانون بپردازید. در این صورت هم خودتان را ساخته اید، هم فضای دانشگاه
را بالنده کرده اید و هم می توانید در آینده به عنوان افرادی توانا وارد عرصه
عمومی شوید و به خدمت به جامعه بپردازید. ان شاء الله شرایط اصلاح و ساختارهای جامعه ما تقویت شود تا بتواند
همه شما جوانان را در بخش های مختلف جذب کند و اشتغال ایجاد کند تا فکر مهاجرت در
میان جوانان مطرح نباشد.
*منبع: نشریه دانشجویی "دو ماهنامه فرهنگی، اجتماعی ،
سیاسی آبگون" دانشگاه علامه طباطبا یی- مهر ماه 93
No comments:
Post a Comment