Thursday, June 28, 2018

جدال قاضی و شهردار


جدال قاضی و شهردار

دخالت خلخالی در امور شهر تهران
از تخریب مقبره رضا شاه تا ماجرای ترمینال مسافربری

محمد توسلی

اولین بار آقای خلخالی را در مدرسه رفاه دیدم. یکی دو روز از پیروزی انقلاب گذشته بود و ایشان می‌خواست بیست نفر از سران بازداشت‌شده حکومت پهلوی را تیرباران کند. آن شب دکتر یزدی و دوستان ما بسیار نگران بودند و به همین دلیل با آیت‌الله خمینی صحبت کردند و در نهایت لیست اعدامی‌ها به چهار نفر تقلیل یافت: ناجی، خسروداد، نصیری و رحیمی. اما با توجه به اینکه پیش‌بینی می‌شد تکرار چنین رفتارهایی به لحاظ ارزشی و تاریخی برای انقلاب اسلامی ناصواب باشد، دولت موقت تصمیم گرفت  ضوابطی قانونی برای دادگاه‌های انقلاب تدوین کند که از خودسری‌ها جلوگیری شود. این اقدام دولت موقت تا حدی اقدامات بی رویه خلخالی را محدود کرد اما نه کاملا. آقای خلخالی دوماه بعد از پیروزی انقلاب در نیمه فروردین سال ۱۳۵۸ امیرعباس هویدا را در دادگاه نیمه تمام ظاهرا به دست آقای هادی غفاری اعدام کرد، درحالیکه هویدا گفته بود قصد دارد خاطرات و اطلاعات مفصلی را درباره دوران سیزده‌ساله نخست‌وزیری‌اش در جلسات دادگاه بازگو کند. بازگویی آن خاطرات از لحاظ تاریخی می‌توانست سند حقانیت مهمی برای انقلاب مردم ایران باشد اما با تلاش آقای خلخالی، هویدا به سرعت اعدام شد. چنین تندروی‌ها و بی‌قانونی‌هایی به شدت مورد اعتراض دولت موقت بود؛ همچنانکه مرحوم دکتر یزدی در خاطراتشان نقل می‌کنند که برای اعتراض به عملکرد ناصواب خلخالی نزد آیت‌الله خمینی رفتند و توضیح دادند که این رفتارها نه شرعی است و نه قانونی. خلخالی به محاکمه سران حکومت شاه بسنده نکرد و در سفر به گنبدکاووس و کردستان در سال ۵۸ همان رویه را ادامه داد. یکی از خلقیات آقای خلخالی دخالت در اموری بود که ارتباطی به حاکم شرع دادگاه انقلاب نداشت. من به شخصه در سال ۱۳۵۸ و در مسوولیت شهرداری تهران با مواردی از چنین دخالت‌هایی روبرو شدم. اردیبهشت ۱۳۵۹، از شهرداری منطقه بیست (جدید) تهران به بنده اطلاع دادند که آقای صادق خلخالی با یک تیم مجهز به بیل و کلنگ مشغول تخریب مقبره رضاشاه پهلوی در مجاورت حرم حضرت عبدالعظیم هستند. من بلافاصله دستور توقف دادم و نیروهای اکیپ شهرداری با امکاناتی که در اختیار داشتند جلوی تخریب را گرفتند. شخصا مصاحبه‌ای کردم و ضمن اعلام خبر توقف تخریب تاکید کردم که از بین بردن چنین مقبره‌ای به مصلحت نیست زیرا این ساختمان باید بماند و باید آن را به عنوان نمادی از استبداد و مظالم رضاشاه بشناسانیم. گفتم که این اتفاقی است که در همه جای دنیا می‌افتد و چنین بناهایی تبدیل به موزه تاریخی می‌شوند. اما با حمایت‌ هایی که ( از سوی آیت الله خمینی) از این اقدام آقای خلخالی شد،  امکان جلوگیری از تلاش ایشان برای تخریب مقبره رضاشاه از شهرداری سلب شد و طی بیش از ۲۰ روز این مقبره به مدیریت آقای خلخالی کاملا تخریب و صاف شد. درگیری‌های شهرداری تهران با آقای خلخالی محدود به همین قضیه نبود. یکی دو ماه بعدتر ماجرای اختلاف ما با آقای خلخالی در قضیه انتقال گاراژ های مسافر بری به ترمینال اتوبوسرانی خزانه به مطبوعات کشیده شد، که ماجرای غریبی داشت. یکی از برنامه‌های ما در شهرداری تهران از بدو ورود، تلاش برای حل معضل ترافیک بود و از مهم‌ترین اقدامات برای کاهش بار ترافیکی محدوده مرکز شهر تهران، تعطیل کردن گاراژ‌های مسافربری در خیابان ناصرخسرو و انتقال آن‌ها به یک ترمینال مسافربری جنوب تهران بود. در این سال ترمینال جنوب واقع در محله خزانه در حال تکمیل بود و همه تلاش ما در شهرداری این بود که این پروژه زودتر به اتمام برسد و اتوبوس‌های بین‌شهری دیگر به خیابان ناصرخسرو نیایند. درست در زمانی که ما مشغول تکمیل سریع پروژه بودیم نامه‌ای از آقای خلخالی به دست من رسید که می‌گفت صنف مسافربری تهران نسبت به انتقال ترمینال معترض‌اند. ایشان خواستار این بود که حقی از کسی تضییع نشود و حقوق صنفی افراد رعایت شود. متن نامه ایشان در تاریخ 13 مرداد 1358از این قرار بود: «جناب آقای توسلی شهردار محترم تهران؛ با سلام؛  آقای.....از طرف صنف مسافربری تهران راجع به انتقال به ترمینال و نحوه تصمیم‌گیری باعجله که می‌بایست در ۲۹ مرداد انجام گیرد اعتراض دارند. امیدوارم با توجه به سوابق شرکت‌ها و با توجه به حقوق صنفی، ترتیبی اتخاذ فرمایید تا حقوق مسلم هیچ‌کس از میان نرود. با احترام؛ صادق خلخالی.»   آقای خلخالی که برای محاکمه ایادی حکومت شاه از امام حکم گرفته بود و حالا این سوال در ذهن من پیش آمده بود که طرح انتقال ترمینال از ناصرخسرو به جنوب تهران چه رابطه‌ای با مسئولیت شغلی  ایشان دارد؟ انتقال ترمینال از ناصرخسرو به ترمینال جنوب، پشت‌پرده‌هایی داشت. مالکین اتوبوس‌ها و گاراژدارها که در ازای انتقال مسافر از رانندگان پورسانت می‌گرفتند، با انتقال به ترمینال مخالف بودند و حالا برای اینکه جلوی کار اصولی شهرداری را بگیرند به ایشان متوسل شده بودند. ما قانونی را بررسی کردیم و نهایتا در شورای انقلاب تصویب شده بود که طبق آن برای رعایت حقوق صنفی رانندگان، می‌بایست تعاونی‌های حمل و نقل تشکیل می‌شد و رانندگان اتوبوس صاحب انجمن صنفی می‌شدند و به این ترتیب فاعلیت گاراژدارها و مالکین اتوبوس‌ها محدود می‌شد. ما مصمم به اجرای این طرح و انتقال به ترمینال خزانه بودیم. نامه‌های متعددی میان شهرداری تهران و اتحادیه صنف مسافربری در جریان بود و گاراژداران با بهانه‌های مختلف از تصمیم شهرداری سر باز می‌زدند. جالب آنکه تقریبا یک سال از نامه پیشین آقای خلخالی گذشته بود که ایشان که حالا سرپرست دادگاه مبارزه با مواد مخدر بود، دوباره از زاویه‌ای دیگر به مسائل شهری تهران ورود کرد و موضوع انتقال ترمینال از ناصرخسرو به خزانه را به موضوع مبارزه با مواد مخدر پیوند داد. حالا ایشان بر خلاف نامه قبلی شرکت‌های مسافربر را تهدید به مصادره اموال کرده بود و تلاش داشت مدیریت این انتقال به خزانه را به دست بگیرد. آقای خلخالی در گفت‌وگو با خبرگزاری پارس گفته بود: «به بنگاه‌های مسافربری میهن‌تور، اتوملایر، ایران‌پیما و اتوبنز کرمان اخطار می‌شود اگر این بنگاه‌ها بخواهند ایجاد اغتشاش و بلوا کنند و هروئین‌فروش‌ها را بعنوان مسافر به تظاهرات وا دارند مدیران مسوول بوسیله ماموران دستگیر و بنگاه و وسائط نقلیه آن‌ها به نفع معتادین مصادره خواهد شد. ترمینال فرح‌آباد خزانه برای پذیرایی مسافرین و اتوبوس‌ها آماده است. شخصا به وضع بنگاه‌های مسافربری سرکشی خواهم کرد.» این اظهار نظر باعث شد که من در یک مصاحبه صریحا از دخالت آقای خلخالی در امور شهری انتقاد کنم و از ایشان بخواهم ماجرای مبارزه با مواد مخدر را به قضیه اختلاف شهرداری و شرکت‌های مسافربری وصل نکنند. نتیجه‌اش هم آن بود که آقای خلخالی در مصاحبه‌ای به شدت به من و شهرداری تهران حمله کردند و گفتند «آقای شهردار هنوز عمق انقلاب اسلامی ما را درک نکرده است»![1] گویا آقای خلخالی به هر بهانه‌ای می‌خواست در هر امری دخالت کند.
من در بهمن‌ماه سال ۱۳۵۹ از مسوولیت شهرداری تهران استعفا دادم و در اولین اقدام به جبهه رفتم. جنگ تازه شروع شده بود و من همراه با آقای کمال خرازی به منطقه جنگی نزد شهید چمران رفتم. وقتی به آبادان رسیدیم، شب در ساختمان فرمانداری این شهر اسکان یافتیم، درحالیکه آقای خلخالی و چند نفر از پاسدارانشان نیز آن شب در آن محل  اقامت داشتند. من و آقای خلخالی شروع کردیم به صحبت درباره وقایع دو سال اول انقلاب. وقایعی همچون عملکرد دولت موقت و عملکرد ایشان. برای من حیرت‌آور بود که وقتی آقای خلخالی می‌خواست پاسخ مرا بدهد با یکی از پاسدارانش مشورت می‌کرد. جالب‌تر آنکه وقتی می‌خواستیم یک عکس یادگاری بیندازیم آن پاسدار ظاهرا ساده که نفوذ فوق‌العاده‌ای بر ایشان داشت، حاضر نشد در عکس دسته‌جمعی ما بایستد. آن شب حس کردم برخی حرف‌ها و برخی اقدامات تندروانه شاید دستپخت نفوذی‌هایی است که ما شناخت کاملی از آن‌ها نداریم.

مبنع: اندیشه پویا شماره 451 تیرماه 97


[1] خبری که 8تیر۱۳۵۹از مصاحبه من مخابره شده چنین بود: «مهندس توسلی شهردار تهران در رابطه با بازدید حجت‌الاسلام خلخالی از شرکت‌های مسافربری و انتقال این شرکت‌ها به ترمینال تهران اعلام کرد که طبق دستور ریاست‌جمهوری و همچنین تماسی که با آقای خلخالی در این زمینه گرفته شده است، قرار شد که مسئله مبازه با مواد مخدر را با انتقال شرکت‌های مسافربری و همچنین مدیریت شهر تهران مخلوط نکنند. شهردار تهران در این مورد به خبرنگار کیهان گفت: مسئله مبارزه با مواد مخدر کاری است اساسی و بی‌نهایت ضروری اما باید دانست که مقدمات انتقال شرکت‌های مسافربری به ترمینال تهران با جدیت دنبال شده و چون این کار تا پایان تیرماه بطور اساسی پایان می‌پذیرد، لذا از آقای خلخالی خواسته شده است که این مهم را با مسئله مبارزه با مواد مخدر مخلوط نکنند.....شهردار تهران گفت موکدا از آقای خلخالی خواسته شده که در امر مدیریت شهر تهران که ارتباط مستقیم با زندگی حدود شش‌میلیون‌نفر تهرانی دارد مداخله ننمایند و ایشان نیز این امر را پذیرفته‌اند
پاسخ آقای خلخالی که فردای همان روز داده شد چنین بود:‌«آیت‌الله خلخالی در یک گفت‌وگوی تلفنی به خبرنگار ما گفت: وضع شهرداری تهران بدتر از شهرداری زمان طاغوت است. شهردار تهران گفته است اگر دست به ترکیب گاراژها بزنید جریان شیلی در ایران تکرار می‌شود. من می‌گویم که آقای شهردار هنوز عمق انقلاب اسلامی ما را درک نکرده است.... در بازدیدی که من از ترمینال به عمل آوردم، نامه‌ای به خط کنتراتچی ترمینال به من نوشته شده است که حکایت دارد همه سهل‌انگاری‌ها زیر سر شهردار تهران است و آقای شهردار عوض اینکه بطور ضربتی عمل کند و ترمینال را آماده کند و در اختیار مسافرین قرار دهد وقت کافی ندارد اما برای سرهم‌بندی کردن برخی مطالب نادرست در تلویزیون فرصت دارد. آقای شهردار شش الی هفت ساعت از وقت خودش و مردم را تلف می‌کند تا بوسیله تلویزیون به مردم تهران برساند که وظیفه خلخالی مبارزه با مواد مخدر است نه انتقال دادن بنگاه‌ای مسافربری از وسط شهر. من نمی‌دانم این اشتباهات عمدی از کجا درست می‌شود. با اینکه مکرر من خودم به آقای توسلی گفته‌ام که بستن گاراژ‌ها به این خاطر است که اینها به حمل مواد مخدر دست می‌زنند، ولی ایشان می‌خواهد با زرنگی این دو مسئله را از یکدیگر جدا کند اما تمام مردم تهران می‌دانند که اینهمه زباله در وسط خیابان‌ها و وضع نابسامان آب و برق بخاطر سهل‌انگاری شهردار بوده است.»

Monday, June 18, 2018

پیام تسلیت دبیر کل نهضت آزادی ایران در پی درگذشت مرحوم دکتر قانعی راد


پیام تسلیت دبیر کل نهضت آزادی ایران در پی درگذشت مرحوم دکتر قانعی راد

بسمه تعالی

انا لله و انا الیه راجعون

خبر ناگهانی وفات دکتر محمد امین قانعی راد جامعه‌شناس اخلاق‌گرا و انسان فرهیخته و متعهد که دغدغه سرافرازی، پیشرفت و توسعه ایران را داشت و معتقد به اصلاح‌طلبی مصلحانه و ساختاری بود و در تدوین برنامه سوم توسعه ایران نقشی اساسی ایفا کرد، نه تنها جامعه علمی کشور، بلکه ملت ایران را در اندوه از دست دادن یکی از فرزندان بااخلاص و سرمایه انسانی کم‌نظیر به سوگ نشاند.
ضمن عرض تسلیت به خانواده محترم و همکاران جامعه شناس و عموم علاقه مندان آن مرحوم؛ به مناسبت عروج این استاد فرهیخته و عالم ِ معلم، با نگاهی بر ابعاد موثر حیات اجتماعی این استاد گرانقدر و روشن‌فکر متعهد اجتماعی، قدردان تلاش‌ها و خدمات ارزنده او می‌شویم:
زنده‌یاد دکتر سید محمد امین قانعی راد استاد تمام رشته جامعه شناسی، متولد 1334 در شهر ری، نویسنده، پژوهشگر، استاد دانشگاه، عضو هیات علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور، و رییس سابق انجمن جامعه‌شناسی ایران بود. از ایشان کارنامه علمی و تالیفات ارزنده‌ای بر جای مانده است.
 دکتر قانعی راد علاوه بر تمرکز در رشته علمی‌اش که ماهیتا چیزی منفک از «جامعه» نبود، لزوم توجه به مسایل ایران را سرلوحه کار خود قرار داده بود. برقراری رابطه میان نظریه‌های اجتماعی و آنچه در بطن جامعه می‌گذرد، از او یک جامعه شناس مردم‌مدار و استادی حاضر در حوزه عمومی ساخت.
گرچه دکتر قانعی راد را هیچ‌گاه در قامت سیاستمدار و عضویت در احزاب و ارگان سیاسی ظاهر نشد اما جامعه‌شناسی متعهد بود که از مشارکت در سرنوشت سیاسی خود و ملت ایران باز نمی‌ایستاد. او با ارایه نظرات  و دیدگاه‌های خود در انتخابات 88 و 96 نشان داد که یک «جامعه شناس متعهد»، خنثی بودن به مسایل اجتماعی - سیاسی را برنمی‌تابد.
دکتر قانعی‌راد نخستین کسی بود که تاکید داشت که باید از قطبی شدن انتخابات ریاست جمهوری در اردیبهشت ۹۶ جلوگیری کرد. او معتقد بود که  انتخابات 96 باید بدون  قطبی شدن جلو برود ولی در عین حال یک مبارزه انتخاباتی جدی, غیر مهندسی شده  و  مبتنی بر تفاوت های معنا دار باشد.
زنده‌یاد دکتر قانعی‌راد در مواقع بحران و شرایط نیمه‌امنیتی، اهل محافظه‌کاری و به در بردن گلیم خویش از طوفان‌های مهیب حوادث برنیامد و با علاقه در نشست‌های کارشناسی احزاب اصلاح‌طلب و ستاد‌های انتخاباتی اصلاح‌طلبان شرکت فعال و مسولانه می‌کرد و با جدیت به تبیین و بازخوانی مفاهیم اصلاحات و اعتدال می‌پرداخت. او صادقانه جریان اصلاحات را کنشگری می کرد و به گواهی دوستانش یاور مظلومان و از جمله کسانی بود که ابا نداشت به ملاقات زندانیان سیاسی برود.  

دکتر قانعی‌راد  تاکید بر بهره‌گیری از تعبیر «روشنفکر اجتماعی» به جای دو جریانِ «روشنفکر سیاسی» و «روشنفکر فرهنگی» داشت. از همین رو او را در زمره روشنفکرانی می‌دانیم که حضور خویش را در عرصه عمومی معنا می‌داد و به نقش‌آفرینی در عرصه‌های نخبگی و آکادمیک اکتفا نمی‌کرد. به اعتقاد او بعد از سال 1388 بخشی از روشنفکران سیاسی با بحران فکری مواجه شدند و در شرایط ناکامی از برآورده شدن انتظارات، به طرف روشنفکری فرهنگی رفتند. آنان نسبت به سیاست و مؤثر بودن تغییر سیاست‌ها و سیاستمداران بدبین شدند. یک نوع گریز از سیاست یا سیاست‌زدایی در رفتار بخشی از روشنفکران و مردم ایجاد شد. دکتر قانعی‌راد می‌گفت: یک زمانی همه‌ی روشنفکران، روشنفکران سیاسی بودند؛ حالا با نادیده گرفتن میراث صدساله‌ی روشنفکران سیاسی، این تمایل در بین روشنفکران در حال گسترش است که بر پارادایم فرهنگی به‌معنای اهمیت دادن به اخلاق و رفتار فردی تأکید کنند. اما وی گزینه روشنفکر اجتماعی را به عنوان یک جایگزین مطرح می نماید.
 او یکی از چالش‌های اساسی برای تحقق عدالت اجتماعی را عدم تحقق عدالت قضایی مطرح می‌کرد و بر لزوم تحقق این نوع عدالت، مباحثی رسانه‌ای و علمی مطرح کرده است.
زنده‌یاد دکتر قانعی‌راد نخبگان (روحانيان، دانشگاهيان و روشنفكران) را از یکدیگر منفک می‌کرد و معتقد بود نخبگان دانش (دانشگاهيان)، نخبگان ايدئولوژي(روحانيان) و نخبگان عرصه عمومي(روشنفكران) باید ضمن تعامل و اثربخشی متقابل، استقلال مناسبات خود را درک کنند.
این استاد فرهیخته و روشنفکر مسئول، از سایر حوزه‌های اجتماع غافل نبود. تاکید بر مسایل زیست محیطی و منابع زیست محیطی و از جمله آب و نقش آن در توسعه پایدار و تاکید بر یک نوع «توسعه آینده‌دار» از مفاهیمی بود که بدان پرداخته بود.
 وی با تقویت انجمن جامعه شناسی ایران و ایجاد گروه های تخصصی در داخل انجمن و شبکه‌های استانی در سایر مناطق ایران، به گسترش نهادهای مدنی باور داشت. راهی که شاید از مهندس مهدی بازرگان و استادش دکتر غلامعباس توسلی آموخته بود.  او همچنین به تقویت حوزه زنان با ایجاد حلقه‌های جامعه‌شناسی زنان پرداخت.
 زنده‌یاد دکتر قانعی‌راد از شرافت علمی برخوردار بود و علم را راه شناختی می‌دانست جهت خروج از مشکلات جامعه، اهل تعامل و گفتگو بود و نه تقابل و واگرایی. او از خصوصیاتی اخلاقی برخوردار بود که از وی یک جامعه شناس مردم‌مدار ساخته بود. از خصوصیات اخلاقی او می‌توان به حسن اخلاق و تدبیر و سلوک و قدرت اندیشه‌ورزی و مسئولیت‌پذیری‌،  اهل مدارا و در عین حال منتقدی با  منطق و منصف، اهل مباحثه و گفتگو، جدی، عمیق و حساس به مسایل ایران، دارای قدرت مدیریت و برنامه‌ریزی و  متبحر در برگزاری نشست‌های تخصصی،  .... اشاره کرد.
یاد و نامش را گرامی می‌داریم و از عموم فرهیختگان و فعالان سیاسی دمکراسی‌خواه و حق‌گرا دعوت می‌کنیم تا در مراسم بزرگداشت ایشان که روز سه‌شنبه ۲۹ خرداد از ساعت 14 تا 15:30 در مسجد جامع شهرک غرب برگزار می‌شود، حضور به هم رسانند.

محمد توسلی
دبیرکل نهضت آزادی ایران
28 خرداد 1397

Monday, June 11, 2018

باید در اصلاحات هم اصلاحات کرد



گفت و گوی  با  مهندس توسلی :      
باید در اصلاحات  هم اصلاحات  کرد
خانه اولین شهردار تهران بعد از انقلاب خانه‌ای قدیمی حوالی حسینه ارشاد است؛ جایی که روزی بلندگوی «تحول‌خواهی» پیش از انقلاب و «اصلاح‌طلبی» پس از انقلاب بود. در آن کوچه کنار اکثر آپارتمان‌های بلند بالا دیدن آن خانه قدیمی حسابی توی چشم می‌زند؛ خانه سومین دبیرکل نهضت آزادی ایران. زنگ که می‌زنیم، خود مهندس محمد توسلی به استقبال می‌آید تا وارد خانه‌ای با فضای ساده و البته صمیمی ‌شویم.
محمد توسلی از آن دسته فعالان سیاسی است که هنوز به اصلاح‌طلبی امیدوار است و اصلاحات را زنده می‌داند؛ هر چند به شدت نسبت به برخی عملکردهای اصلاح طلبان انتقاد دارد و آن عملکردها را منجر به بروز برخی ناامیدی‌ها نسبت به آینده اصلاح‌طلبی می‌داند. اولین نقد او به اصلاح‌طلبان امروزی این است که نقطه آغاز اصلاحات را دوم خرداد قرار دادند، درحالی که به گفته دبیرکل نهضت آزادی آغاز اصلاحات از زمان مشروطه است. توسلی در گفت‌وگوی تفصیلی با «جامعه ایرانی» با تشریح فراز و فرودهای اصلاح‌طلبی در ایران از اصلاح‌طلبی و اصلاح‌طلبان امروز انتقاد می کند و معتقد است که «اصلاح‌طلبان در این دو دهه عمدتاً با نگاه «قدرت‌ محور» وارد جنبش اصلاح‌طلبی شدند». توسلی با تاکید بر اینکه باید در اصلاحات هم اصلاحات کرد به اصلاح‌طلبان توصیه می‌کند که به سمت اصلاح‌طلبی «جامعه‌محور» حرکت کنند.

·                اصلاحات زنده است؟
بله. البته بستگی دارد که اصلاحات را چگونه تعریف کنیم. پس از دوم خرداد امسال، درباره بازتعریف اصلاحات و نقد اصلاحات بحثهای متعددی از سوی جناح‌های مختلف مطرح شد. به نظر می‌رسد اصلاح‌طلبی با چالش‌های متعددی روبه‌روست.

·                چه چالش‌هایی؟
اصلاح‌طلبی امروز با سه چالش عمده روبه‌روست. چالش اول «عملکرد اصلاح‌طلبان» است. اصلاح‌طلبان چون نتوانستند پاسخگوی مطالباتی که وعده داده بودند باشند، اصلاح‌طلبی را با چالش روبه‌رو کردند.
چالش دوم «چالش درونی قدرت» است. محافظه‌کاران و دولت پنهان برنمی‌تابند، جنبش اصلاحات بتواند به مطالبات قانونی خود دست پیدا کند. چالش سوم هم «چالش بیرونی» است. یعنی کسانی که اصولاً با اصلاح‌طلبی موافق نیستند و همواره به دنبال براندازی نظام جمهوری اسلامی هستند و از همان سال‌های اول دهه شصت و پس از دوم خرداد سال ۷۶ می‌کوشیدند هم با گفتمان اصلاحات و هم با نمادهای اصلاح طلبی مثل آقای خاتمی مخالفت کنند.

·                پس از حوادث دی‌ماه و یا اعتراضات صنفی کارگری شاهد نوعی ناامیدی بخشی از مردم نسبت به اصلاح‌طلبان بودیم. چنانچه شعار «اصلاح‌طلب، اصولگرا دیگه تموم ماجرا» توسط عده ای سر داده شد. این ناامیدی ریشه در چه دارد؟ 
آنچه باعث این سخنان در بین مردم شده است، عملکرد اصلاحطلبان و چالش‌های درونی و بیرونی اصلاحات است که موجب چنین مواضعی در بین مردم شده است. برای درک عمیق این موضوع باید به زمینه‌هایی که باعث شده است، مردم از اصلاح‌طلبان سلب امید کنند، توجه کنیم.
از نظر تاریخی نقطه شروع اصلاحات زمان مشروطه بود. زمانی که مردم نظام «ظل اللهی» و «شخص محور» را علت توسعه‌نایافتگی و «بی‌قانونی» را مشکل اصلی کشورشان قلمداد کردند. جنبش مشروطیت می‌خواست به‌جای «اراده فرد»، «حاکمیت ملت و قانون» ایجاد و جایگزین شود. اما انقلاب مشروطه زمان زیادی دوام نیاورد و استبداد بار دیگر در سال ۱۲۹۹ بازتولید شد. با پایان دوران رضاخان در شهریور ۱۳۲۰ جنبش‌های اجتماعی مجدداً در ایران شکل گرفت و در دهه سی، نهضت ملی ایران به رهبری دکتر مصدق تلاش کرد کنده پیر استعمار انگلیس را در قالب ملی شدن صنعت نفت از جا برکند. ملی شدن نفت فقط و فقط حرکتی در جهت استقلال اقتصادی نبود، هدف دیگر آن پالایش نفوذ فرهنگی اجتماعی انگلیسی‌ها در جامعه ما بود. دکتر مصدق می‌خواست ما به لحاظ اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی مستقل باشیم و زمینه‌های استبداد و استعمار انگلیس از بین برود.
دومین برنامه مصدق «اصلاح قانون انتخابات» و قانون «شهرداری‌ها و اداره شهرها» بود تا مردم بر سرنوشت خودشان هم در سطح شهری و هم در سطح ملی حاکم باشند. نگاه مصدق راهبردی و تدریجی بود و متأسفانه با کودتای ۲۸ مرداد این فرایند گذار به دموکراسی متوقف و ناتمام ماند.
جنبش اجتماعی ایران پس از کودتا، با نهضت مقاومت ملی و بعد جبهه ملی دوم و سپس نهضت آزادی ایران در سال ۱۳۴۰، پانزده خرداد چهل و دو و بعد جنبش‌های مسلحانه برای مقابله با حاکمیت استبدادی در ایران ادامه یافت. این جنبش در سال ۵۷ به انقلاب اسلامی منجر شد.
مطالبات تاریخی مردم در شعارهای آنان در انقلاب ۵۷ منعکس بود و این شعارها در مرحله بعد در قانون اساسی هم متبلور شد. «آزادی»، «استقلال»، «جمهوری» یعنی همان دموکراسی و حاکمیت ملت مطالبه اصلی مردم بود و «اسلامی» هم، چون جامعه ما مذهبی بود، مردم میخواستند ارزش‌های دینی نیز در جامعه حاکم باشد.
درباره اینکه مردم با چه چشم‌اندازی به جمهوری اسلامی رأی دادند، باید گفت تنها چشم‌انداز و شاخص مردم مطالبی بود که آیت‌الله خمینی در پاریس به رسانه‌های بین‌المللی اعلام کرده بودند و چشم‌اندازی انسانی از انقلاب اسلامی در منظر جهانیان ایجاد کرده بود. آن زمان مطرح شد که افراد دارای اندیشه‌های غیردینی مثل مارکسیست‌ها هم آزاد خواهند بود و جمهوری مد نظر در ایران مثل جمهوری در فرانسه خواهد بود. این مفاهیم بارها تکرار شد و همه انتظار داشتند بعد از رأی به جمهوری اسلامی در دوازده فروردین سال پنجاه و هشت، همه این مطالبات تاریخی ملت ایران پیگیری و محقق شود.
در اینجا لازم به یادآوری است که وقتی مرحوم مهندس بازرگان هم‌زمان با رفراندوم پیشنهاد «جمهوری دموکراتیک اسلامی» را مطرح کرد، این فقط نظر خودشان نبود. بلکه قبلاً در متن اساسنامه شورای انقلاب این عنوان مطرح‌شده بود و آیت‌الله خمینی هم اساسنامه را تصویب کرده بودند. شهید بهشتی و به‌خصوص مهندس بازرگان نگران تکرار تجربه انقلاب مشروطه بودند. آن‌ها می‌دانستند برداشت‌هایی غیر دموکراتیک مبتنی بر استبداد دینی نیز می‌تواند از معارف اسلامی وجود داشته باشد.
آیت‌الله نائینی در زمان مشروطیت گفته بودند درست است که مشکل ما استبداد سیاسی است، ولی استبداد دینی بدتر از استبداد سیاسی است. مهندس بازرگان به خاطر نگرانی از سوابق بخشی از روحانیت مانند شیخ فضل‌الله نوری مصوبه شورای انقلاب را برجسته و مطرح کردند. شیخ فضل‌الله نوری اصلاً به دیدگاه‌های آخوند خراسانی و میرزای نائینی باور نداشت. آیت‌الله خمینی هم گفتند جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیش و نه یک کلمه کم و تأکید داشتند که از  جمهوریت همان نگاه دموکراتیک مستفاد می‌شود و مردم می‌توانند مطالبات تاریخی خودشان را در چارچوب همین نظام محقق ببینند.
شرایط بعد از انقلاب بسیار پیچیده بود. برخی که اصلاً به انقلاب اسلامی باور نداشتند، مثل حزب توده، چریک‌های فدایی خلق و کلیه جریانات چپ که شعار «تداوم انقلاب» را می‌دادند، دوست داشتند انقلاب دورانی کوتاه داشته باشد و به آن به‌عنوان یک دوره «گذار» فکر می‌کردند. آن‌ها می‌خواستند ابتدا با نزدیک شدن به روحانیت مجریان انقلاب و تکنوکرات‌های انقلابی را حذف کنند. فکر می‌کردند که بعد از این می‌توانند روحانیت را مثل یک پوسته با یک ضربه از بین ببرند، اما نمی‌دانستند که روحانیت با توده مردم ارتباط دارد و نباید با آن ساده برخورد کرد. به هرحال روحانیت حاکم توانست همه این احزاب و گروه‌‌های سیاسی مخالف را به تدریج حذف کند.
بعد از استعفای دولت موقت، اولین کنگره نهضت آزادی ایران تیرماه ۵۹ در جو ملتهب آن ایام و حضور جدی جریان چپ در جامعه، این خط مشی را تصویب کرد که «برنامه ما مبارزه قانونی، علنی، مسالمت آمیز و بدون خشونت برای تحقق آرمان‌های انقلاب است». بنابراین مهندس بازرگان از پیشگامان روشنفکری دینی در ایران و یاران ایشان از همان ابتدا انحرافی را که در جریان تحقق مطالبات تاریخی ایران به وجود آمد را دیدند و راهبرد «اصلاح‌طلبی» را با نگاه جامعه‌محور و آگاهی بخشی انتخاب کردند. برای مثال در خرداد ۶۰ که شرایط خشونت در جامعه ایجاد شد و فضای کشور بسته شد، مهندس بازرگان و سایر نمایندگان مجلس اول عضو نهضت آزادی از کریدور مرگ خواهی وارد مجلس می‌شدند، اما در همین سال ۶۰ ایشان منفعل نشد و نگفت نمی‌شود کاری کرد و در راستای راهبرد اصلاحات به رسالت آگاهی بخشی خود عمل کردند. از جمله در همان سال، ۲۸ اثر از ایشان منتشر شد. در دهه ۶۰ کتاب «گمراهان» را نوشت و در آن فرایند چند قرن تحولات قرون وسطی را که نهایتاً نهاد کلیسا و روحانیت مسیحیت را در جایگاه طبیعی خود یعنی عرصه عمومی قرار داد و زمینه توسعه انسانی و پیشرفت در اروپا فراهم کرد بیان شده است.
کتاب «انقلاب ایران در دو حرکت» بازرگان در دهه ۶۰ نیز بیانگر این فرایند تحولات بعد از انقلاب است؛ انقلاب دو گام داشت. گام اول همه با هم بودند و انقلاب به آن موفقیت‌ها رسید و در گام دوم با مشی «همه با من» آن مشکلات پیش آمد. «ناگفته‌های بعثت»، دیگر اثر مهندس بازرگان بیانگر این واقعیت از آموزه های قرآنی است که موضوع اصلی رسالت پیامبران قدرت نیست. هدف رسالت انبیاء آگاه کردن مردم است. از جمله  آموزه‌های قرآنی در آیه ۲۵ سوره حدید این رسالت پیامبران به وضوح تبیین شده است: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ » در این آیه تصریح شده است که رسالت همه انبیاء و بنابراین مومنین و روحانیت که پیامبران را الگوی خود قرار می‌دهند، حضور در عرصه عمومی و آگاهی بخشی است تا مردم خود قسط و ارزش‌ها را در جامعه بر پا کنند.
بعد از خرداد ۶۰ و بسته شدن فضای جامعه، همه احزاب و گروه‌های سیاسی در جامعه حذف و طرد شدند یا به خارج از کشور رفتند. تنها گروهی که باقی ماند و به اعتبار پیشینه مدیرانشان مثل مهندس بازرگان، دکتر سحابی، دکتر صدر حاج سیدجوادی و دکتر یزدی و سایر کسانی که در مدیریت انقلاب بودند ایستادگی کردند و برای تحقق مطالبات مردم و آرمان‌های انقلاب ایستادند، نهضت آزادی ایران نیز هزینه‌های سنگینی متحمل شد. نهضت آزادی ضمن تأکید به حضور در انتخابات، همواره به شرایط «انتخابات آزاد و سالم» نیز می‌پرداخت. جنبش اجتماعی ایران با این ایستادگی‌ها در دهه ۶۰ توسعه پیدا کرد.
سال ۶۹ بیانیه ۹۰ امضایی معروف داده شد. آن نامه که با بیانی کاملاً مؤدبانه نوشته شده بود، از آقای هاشمی رئیس‌جمهور وقت می‌خواست اصول فصول سوم و پنجم قانون اساسی یعنی اجرای برنامه‌های توسعه سیاسی و تأمین حقوق اساسی ملت را مورد عمل قرار دهند. نامه انعکاس گستردهای یافت و ۲۴ نفر از امضاکنندگان آن دستگیر شدند. اما چنین تداوم ایستادگی‌ها و آگاهی‌بخشی‌ها موجب بارور شدن جنبش اجتماعی ایران شد. دوم خرداد ۷۶ در حالی که نامزد محافظه‌کاران حتی دولتش را هم انتخاب کرده بود، آقای خاتمی ۲۰ میلیون رأی آورد. درحالی که نیروهای چپ اسلامی و دانشجوهایی که تلاش کردند، آقای خاتمی به صحنه انتخابات بیاید، فکر می‌کردند ۴ یا ۵ میلیون رأی می‌آورند و با این رأی می‌توانند وارد مبارزه اجتماعی شوند. اما مردم با ۲۰ میلیون رأی به خاتمی رأی اعتراضی به محافظه‌کاران دادند. برنامه توسعه سیاسی خاتمی گامی جدید در  روند جنبش اصلاحات بود.

·                اما آن گفتمان محقق نشد و امروز نیز مطالبات همان است، چیزی که مردم را از اصلاح‌طلبی ناامید می‌کند. گفتمان اصلاح‌طلبی دیگر حداقل در میان طرفدارانش ملموس و عینی نیست و به نظر می‌رسد با این حجم مشکلات اقتصادی هم امروز در میان عموم مردم دیگر توسعه سیاسی مطالبه اصلی نیست.
اینکه چرا اصلاح‌طلبی به چنین سرنوشتی نزد مردم دچار شد، و چرا به نظر می‌رسد مردم امید اولیه خود را به آن از دست داده‌اند، به این دلیل است که متأسفانه اصلاح‌طلبانی که در این دو دهه مسئولیت ادامه جنبش اصلاحات را بر عهده داشتند، این تصور را در جامعه به وجود آوردند که آغاز اصلاح‌طلبی در ایران دوم خرداد بوده است و نه مشروطیت. آن‌ها توجه نمی‌کنند که اگر بعد از انقلاب یک جریان در دهه ۶۰ ایستادگی نکرده بود، ما به دوم خرداد نمی‌رسیدیم. بنابراین باید به فرایندی که طی آن جنبش اجتماعی مردم در دوم خرداد پیروز شد، توجه کرد.
نقد دوم این است که درست است که در دو دوره آقای خاتمی گام‌های بلندی در زمینه توسعه سیاسی برداشته شد، مثلاً اولین انتخابات شوراهای شهر و روستا بعد از انقلاب در سال ۷۷ برگزار شد، و این نهاد دموکراتیک تلاش کرد زمینه تحقق مطالبات تاریخی مردم برای حاکمیت بر سرنوشت خودشان فراهم شود.
دانشگاه‌ها در دوره وزارت علوم آقای خاتمی چنان متحول و فضای سیاسی باز شده بود که به گفته معاون وقت وزارت علوم، آقای ظریفیان، بیش از سه هزار نهاد مدنی در دانشگاه‌ها شکل گرفت. اما جنبش دانشجویی به جای اینکه واقعیت‌ها را در نظر بگیرد، چپ‌روی و زیاده‌خواهی پیش گرفت. آن‌ها تصور کردند جنبش دانشجویی باید به‌عنوان یک حزب سیاسی در عرصه سیاسی کشور شرکت کند. آنقدر مطالبات‌شان را بالا بردند که عملاً نه تنها از خاتمی گذر کردند بلکه از قانون اساسی و حتی بعضاً از پسوند اسلامی خودشان هم عبور کردند.
چپ‌روی‌ها و ندیدن واقعیت‌ها و کارشکنی‌های محافظه‌کارانی که در آن دوران ضربه خورده بودند ۱۸ تیر ۷۸ را رقم زدند و به جنبش دانشجویی به‌عنوان بازوی توانمند جنبش اصلاحات ضربه زدند. مخالفان جنبش اصلاحات در هر مقطع مخالفت خود را با جنبش اصلاحات را به نحوی نشان دادند، برای نمونه قتل‌های زنجیره‌ای نیز ضربه سنگین به جنبش اصلاحات بود.
سال ۸۰ طیف مخالف جریان اصلاحات، احزاب قدیمی اصلاحات مثل نهضت آزادی و دوستان آقای مهندس سحابی را هدف قرارداد و بازداشت‌های گسترده‌ای انجام دادند و این افراد را به زندان ۵۹ عشرت‌آباد بردند. هم‌زمان آقای محبیان ایدئولوگ جریان راست در روزنامه رسالت مقاله‌ای با عنوان «نهضت آزادی باید صفر شود» نوشت و در آن گفت باید ریشه‌های اصلی و تاریخی اصلاحات را خشکاند. اما علی‌رغم این اتفاق مردم به آقای خاتمی به جای ۲۰ میلیون رأی، ۲۴ میلیون رأی دادند. یعنی به‌رغم اینکه می‌خواستند این جریان را صفر کنند ولی جامعه با آگاهی بیشتر واکنش نشان داد و در دوره دوم آقای خاتمی ۲۴ میلیون رأی گرفت.
اما به جای واقع‌بینی بخشی از اصلاح‌طلبان دچار «خودشیفتگی» شدند و چپ‌روی کردند. جنبش دانشجویی چنان شرایطی فراهم کرد که خاتمی آن سخنرانی معروف را در سالن شهید چمران دانشکده فنی ایراد کرد و گفت روزی قدر این روزها را خواهید دانست و عقوبت رفتارتان با نهادهای اصلاح‌طلبی را خواهید دید.

·        عقوبت رفتارشان را هم در همان انتخابات ریاست جمهوری بعدی یعنی سال ۸۴ دیدند
بله. سال ۸۴ اصلاح‌طلبان به جای اینکه بلوغ و واقع‌بینی خود را داشته باشند دچار تفرقه شدند و با چهار نامزد (آقایان معین، مهرعلیزاده، کروبی و هاشمی) در انتخابات شرکت کردند. خروجی این پراکندگی رفتن آقای هاشمی و احمدی نژاد به دور دوم انتخابات بود. در این رویارویی جریاناتی مثل ادوار تحکیم به هاشمی رأی ندادند و انتخابات را تحریم کردند، اما نهضت آزادی و مهندس سحابی که نگاه راهبردی داشتند به‌رغم هزینه‌های سنگینی که متحمل شده بودند، اعلام کردند که در انتخابات شرکت می‌کنند و به هاشمی رأی می‌دهند. همه کسانی که شرکت نکردند، در حقیقت به احمدی‌نژاد رأی دادند.
من از این نکته میگذرم که عملکرد شورای شهر اول که در اختیار اصلاح‌طلبان بود باعث یأس مردم شد و شورای دوم با لیست آبادگران در تهران با رأی اندکی انتخاب شد و احمدی‌نژاد را شهردار کرد و همین شهرداری سکوی پرش او به انتخابات ریاست جمهوری و تحمیل هزینه‌های سنگین به کشور شد. از رخدادهای سال ۸۸ و هزینه‌های سنگین و حصر هم چون مسائل روز است می‌گذرم. اما عملکرد اصلاح طلبان بعد از دوم خرداد نشان داد که آن‌ها علی‌رغم کارنامه ابتدایی موفق خود دچار پراکندگی شدند.
اما سال ۹۲ مردم باز به صحنه بازگشتند و با رأی نسبتاً بالا به روحانی رأی دادند. مردم او را نمی‌شناختند اما به خاطر تحلیل شرایط و حمایت آقای خاتمی به او رأی دادند. بنابراین جنبش اجتماعی باز هم با رأی به روحانی به نامزدهای محافظه‌کاران رأی اعتراضی داد.
سال ۹۴ انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری برگزار شد. علی‌رغم رد صلاحیت‌های گسترده اصلاح‌طلبان در تهران و شهرستان‌ها مردم به لیست اصلاح‌طلبان با وجود اینکه آن نامزدها را نمی‌شناختند رأی دادند.
در انتخابات سال ۹۲ به رغم این که به نهضت دستور داده شده بود که حق صدور بیانیه و دعوت مردم به مشارکت در انتخابات را ندارند؛ مرحوم دکتر یزدی و جمعی از دوستان در صف رأی‌گیری حسینیه ارشاد حضور پیدا کردند و با رسانه‌های داخلی و خارجی مصاحبه کردند و در خصوص ضرورت شرکت در انتخابات کار توضیحی انجام دادند. بازتاب این مواضع موجب شرکت بخشی از مردم خارج و داخل کشور در انتخابات شد. سال ۹۴ و ۹۶ نیز به همین نحو عمل شد؛  حتی سال ۹۶ مرحوم دکتر یزدی که شرایط جسمی خوبی نداشتند اجباراً روی ویلچر در محل حسینیه ارشاد حضور پیدا کردند و رأی دادند. در این انتخابات نیز روحانی با ۲۴ میلیون رأی انتخاب شد. مردم این بار نیز به نامزد محافظه‌کاران رأی اعتراضی دادند. این تحولات نشان داد که جنبش اجتماعی ایران آگاه است و گام‌ به‌ گام متناسب با شرایط عمل کرده است.

·                به عقیده شما بزرگترین اشکال در عملکرد اصلاح‌طلبان در دو دهه گذشته چه بود؟
اصلاح‌طلبان در این دو دهه عمدتاً با نگاه «قدرت‌محور» وارد جنبش اصلاح‌طلبی شدند. تصور آن‌ها این بود که باید اول وارد عرصه قدرت شد و سپس از درون قدرت، زمینه اصلاحات را  فراهم ساخت. اگر قدرت هدف نباشد این راهبرد می‌تواند مفید باشد. در این صورت هدف محقق کردن مطالبات تاریخی ملت یعنی آزادی و دموکراسی و تحقق اصول مغفول قانون اساسی خواهد بود. اما اگر قدرت به هر قیمت هدف باشد، وقتی شما هر کجا که با چالش مواجه شدید، از مطالبات مردم کوتاه بیایید آن وقت مردم فکر می‌کنند که هدف شما قدرت است و بر سر مطالبات مردم معامله می‌کنید.
در حالی که نهضت آزادی و کسانی که از قدیم اندیشه «اصلاح‌طلبی» را دنبال می‌کردند و منش اصلاح‌طلبی داشتند، همیشه اصلاح‌طلبی را در عرصه عمومی دنبال می‌کردند و نگاه «جامعه‌محور» داشتند. نگاه جامعه‌محور یعنی در درجه اول باید نهادهای مدنی ایران را تقویت کرد و آگاهی‌های جامعه را بالا برد و بعد از طریق توسعه جامعه مدنی و آگاهی‌های مردم، زمینه تحقق مطالبات تاریخی مردم را فراهم کند. بنابراین بعد از دوم خرداد در مورد اصلاح‌طلبی دو نگاه وجود داشته است؛ یک نگاه جامعه‌محور و یک نگاه قدرت محور. امروز جامعه ما از اصلاح‌طلبی قدرت محور ناامید شده است و نه از اصلاح‌طلبی جامعه‌محور. بنابراین جنبش اجتماعی ما انحرافات و مفاسد اصلاح‌طلبی قدرت‌محور را دیده است و آن را برنمی‌تابد.
پیامد نگاه اصلاح‌طلبی قدرت محور کمک به متورم شدن ساختار مدیریت کشور است. دولت بعد از انقلاب متأثر از نگاه جریان چپ‌ها که می‌خواستند تمام نیروها را در دولت حاکم کنند و حاکمیت با دولت باشد گام اول را برای بزرگ شدن بدنه دولت برداشت. بعد از دوم خرداد نیز با نگاه ورود به قدرت عملاً این روند ادامه پیدا کرد و دولت باز هم گسترش یافت. در دوران آقای احمدی‌نژاد با ورود افراد ناکارآمد در بسیاری از ادارات دولتی و شهرداری‌ها این روند ادامه پیدا کرد به‌طوری‌که امروز  تمام درآمد دولت صرف حقوق کارمندان می‌شود و  عملاً دولت برای کشور بودجه عمرانی ندارد. برای خروج از این بحران به نظر بنده هیچ راه‌حلی جز اصلاح ساختار مدیریتی کشور و کوچک و چابک کردن دولت و سپردن کار مردم به دست مردم وجود ندارد.

·                با این اوصاف اولویت اصلی اصلاح‌طلبان باید بازتعریف اصلاح‌طلبی باشد؟
این چالش جدید اصلاح‌طلبی است و ایجاب می‌کند که اصلاح‌طلبان اصلاح‌طلبی را بازتعریف کنند و با نگاهی جدید و با نقد گذشته اصلاح‌طلبانی که صرفاً دنبال قدرت بودند، به سمت اصلاح‌طلبی جامعه‌محور حرکت کنند و در راستای منافع ملی بر این چالش جدید نظام جمهوری اسلامی غلبه کنند و اعتماد مردم را جلب کنند. به‌خصوص در شرایط امروز که ما با ابر بحران‌های درونی و بیرونی روبه‌رو هستیم.

·                به‌عنوان کسی که آن دوران گذشته و امروز را به چشم دیده‌اید، با توجه به شرایط امروز منطقه و وضعیت ما با همسایگان‌مان وضع امروز ما بدتر است یا وضعیت ما در سال ۵۷؟
این سؤال خیلی خوبی است. به نظرم شرایط ما اصلاً قابل مقایسه با سال ۵۷ نیست. سال ۵۷ بحران اصلی کشور، عمدتاً «بحران سیاسی» و «بحران فرهنگی» بود. بحران سیاسی به این معنا که ما دچار استبداد سلطنتی بودیم و بحران فرهنگی به این معنا که برخی اقدامات رژیم شاه که در تقابل با فرهنگ مذهبی مردم بود در بین عامه مردم مقبولیت نداشت. علیرغم اینکه ما تضاد طبقاتی داشتیم، اما بحران اقتصادی نداشتیم. بحران اجتماعی هم نداشتیم. اما امروز چهار بحران داریم. هم بحران اقتصادی، هم اجتماعی، هم بحران فرهنگی و هم بحران سیاسی.
شرایط منطقه هم با سال ۵۷ کاملاً متفاوت است. چالش‌های امروز ما با غرب و آمریکا آن زمان چنین نبود. جنبش اجتماعی ایران در آن زمان می‌دانست که چه نمی‌خواهد و حول آن محور رهبری واحدی داشت. به طوری که توانست با ۹۸ درصد آراء مردم، نظام جمهوری اسلامی را شکل بدهد. امروز شرایط ما با شرایط سال ۵۷ کاملاً متفاوت است؛ اما رشد و آگاهی مردم بیشتر از قبل است. در این چهار دهه تمام این چالش‌ها جامعه ما را کاملاً آبدیده کرده است. ملت ایران امروز به منافع ملی خودآگاه است و موقعی که بحث تمامیت ارضی پیش می‌آید اختلافات خود را کنار می‌گذارد و منسجم عمل می‌کند. پس شرایط امروز و سال ۵۷ متفاوت است.


·                برخلاف نظر شما برخی از جامعه شناسان معتقدند انسجام اجتماعی جامعه در پی افزایش نارضایتی‌های ناشی از سو ء مدیریت ها در برخی حوزه ها تا حدودی کاهش پیدا کرده است به ویژه در میان اقلیت‌ها و مردمان شهرهای مرزی
امروز عربستان در بین اقلیت‌های قومی و مذهبی ما به‌خصوص در جنوب و شرق کشور در بین مردم فقیر سرمایه‌گذاری می‌کند. گزارش‌های مستند نشان می‌دهد که آن‌ها روی اقلیت‌های مذهبی مثل اهل تسنن و اقلیت‌های قومی مثل کردها و عرب‌ها و حتی در خراسان جنوبی سرمایه‌گذاری می‌کنند. اما در همان حوادث کردستان دیدیم که اگرچه عده‌ای با این حوادث همراهی کردند، اما عموماً با انتخابات کردستان عراق مخالفت کردند.

·                فکر نمی کنید چون موضع رسمی کشور مخالفت با رفراندوم بود کردها نیز با رفراندوم کردستان عراق و جدایی آن مخالفت کردند؟
به نظر من نه. خود ما در این حادثه تحلیل داشتیم و تحلیل نهضت در آنجا مورد استقبال قرار گرفت. به نظر من برخی بر روی احساسات قومی با آن انتخابات موافقت کردند، اما خود کردها در مجموع علقه تاریخی و طبیعی‌شان به سمت ایران است. حتی آذری زبان‌ها که با پان ترکیسم مواجه هستند نیز در مجموع چنین فکر نمی‌کنند و اکثریت آن‌ها با کشور پیوند تاریخی دارند و در عرصه اقتصادی در کشور فعال هستند. به نظر من در چالش‌هایی که پیش می‌آید مردم نشان داده‌اند که به منافع و امنیت ملی و تمامیت ارضی‌شان پایبند هستند.

·                این پایبندی مردم تا کجا ادامه خواهد داشت؟
ما باید وفاق ملی را تقویت کنیم و در چالش‌های پیش رو همکاری و همدلی داشته باشیم. اما تحقق این نگاه با دو چالش درونی روبه‌روست. یکی چالش «حاکمیتی» و دیگری چالش «نهادهای مدنی» است. چالش حاکمیتی این است که حاکمیت در شرایط امروز باید بپذیرد مطالبات تاریخی مردم از جمله آزادی‌های مدنی، توسعه احزاب و رسانه‌ها را تأمین کند و به آرمان‌های انقلاب و اصول قانون اساسی عمل کند. نگاهی که از انقلاب مشروطه وجود داشت و بعد از خرداد ۶۰ با ورود «ولایت‌ فقیه» به قانون اساسی تقویت شد، باعث شد در ذهن بسیاری از مسئولان نظام اصل چهار و پنج قانون اساسی برجسته‌تر از سایر اصول قانون اساسی باشد. به همین دلیل وقتی حقوق شهروندی مطرح می‌شود، به آن باور ندارند. در شورای شهر یزد، حقوق شهروندی «سپنتا نیکنام» را دیدیم. این افراد برخلاف اصل ۵۶ قانون اساسی که حاکمیت را از آن ملت می‌داند، با «نظارت استصوابی» عملاً انتخاب ملت را به زیر ۳۰ درصد محدود می‌کنند که حلقه محدودی از مردم ایران را به مجلس راه می‌دهد و نقض حاکمیت ملت است. بنابراین تداوم نظارت استصوابی به صلاح نیست.

·                بنابراین در بازتعریف اصلاح‌طلبی این مطالبات باید مدنظر قرار گیرد؟
بله. این موارد چالش‌های حاکمیتی است. علاوه بر لغو نظارت استصوابی باید قوه قضاییه طبق قانون اساسی مستقل شود تا مانع فساد در قوه قضاییه و تأمین عدالت در جامعه شود. مقام رهبری هم در صحبت اخیرشان گفتند من در قوه قضاییه و صداوسیما نظارتی ندارم و فقط رئیس آن‌ها را انتخاب می‌کنم و مسئولیتی هم ندارم که پاسخگو باشم. ایشان حتی گفتند خود من هم مخالف بسیاری از برنامه‌های صداوسیما هستم. متأسفانه صداوسیما که باید بازگو کننده تمام افکار ملت ایران و «رسانه ملی» باشد، «رسانه میلی» شده است. دانشگاه‌های ما باید مستقل باشند. این موانع و چالش‌های حاکمیتی تا برداشته نشود اعتماد عمومی و وفاق ملی ایجاد نمی‌شود. در زمینه چالش ضعف نهادهای مدنی نیز  باید توجه کنیم که جامعه ما با وجود فرهنگ استبدادی که با استبداد دینی نیز تقویت می‌شود، تضعیف‌ کننده روحیه کار جمعی است. بنابراین در زمینه تقویت فعالیت احزاب و گروه‌های سیاسی باید تلاش کنیم تا بتوانیم در قالب نهادهای مدنی و احزاب سیاسی فعالیت حزبی داشته باشیم و رسانه‌ها نیز آزاد باشند تا بتوانند نظر مردم را به دولت و مسئولان منتقل کنند. این رویکرد می‌تواند باعث شود ما در مقابل تمام تحریم‌ها و فشارها بایستیم. رسالت اصلاح‌طلبان این است که این مطالبات را مطرح کنند و زمینه را برای حفظ منافع ملی و تمامیت ارضی در شرایط بحرانی فراهم بکند.

·                آقای توسلی شده است که در کوچه و خیابان افرادی شما را بشناسند و بگویند چرا انقلاب کردید؟ اگر شده به این افراد به عنوان یک اصلاح‌طلب قدیمی چه می‌گویید؟
بله. از دهه ۶۰ ما همواره با این سؤال مواجه بوده‌ایم و همان موقع در نشریاتی با عنوان «چه باید کرد؟» پاسخ داده‌ایم. اول سلطنت‌طلب‌ها از ما می‌پرسیدند چرا شما روحانیون را به حکومت آوردید. پاسخ ما این است که نیروهای ملی همواره در راستای منافع کشور اقدام کرده‌اند و در جریان انقلاب نیز عملکرد خود شاه و استبداد و انسدادی که ایجاد کرده بود و موجب تحقیر ملت فرهیخته ما شده بود موجب شد مردم بخواهند که شاه برود. اگر هم روحانیت از سال ۴۰ وارد مبارزه شد و نهضت آزادی در تعامل با روحانیت نقش داشت، باید بگویم براساس تمام تحلیل‌ها روشنفکران هرگز قادر نبودند به تنهایی انقلاب را پیروز کنند. در سال ۵۷ درست است که همه ملت ایران در صحنه انقلاب حاضر بودند، اما دو نیروی اصلی توانستند با همکاری هم کنده استبداد را از ریشه بکنند و آن دو روشنفکران دینی و روحانیت مبارز بودند. یعنی روشنفکران به اعتبار افرادی مانند مهندس بارزگان و توده مردم به اعتبار روحانیت مبارز و رهبری آیت‌الله خمینی به صحنه آمدند و این یک ضرورت تاریخی بود. امروز مدام می‌گویند: «کی بود کی بود من نبودم» در حالی که عموم  ملت ایران در انقلاب حضور داشتند. برخلاف نظری که می‌گوید پابرهنه‌ها انقلاب کردند، بیشتر طبقه متوسط شهری و اقشار آگاه جامعه نقش تأثیرگذار در پیروزی انقلاب داشت و آن سخن برای جلب نظر پابرهنه‌ها گفته شد.

·                به آینده خوش‌بین هستید؟
من به رغم نگرانی‌های موجود، خوش‌بین هستم. اصلاحات تنها راه حل است و بدون اصلاحات ما راه‌حلی نخواهیم داشت و در غیر این صورت کشور دچار فروپاشی خواهد شد. در ضمن باید در اصلاحات هم اصلاحات کرد. همچنین نقدهای ما باید منصفانه باشد تا به ریشه خود تیشه نزنیم. باید اصلاحات قدرت محور را کنار بگذاریم و اصلاحات و منش جامعه‌محور را در پیش بگیریم و با توکل به خدا و اعتماد به اراده ملت ایران، به آینده امیدوار باشیم.



منبع: جامعه ایرانی گفتگو از خانم نجیبه محبی