Saturday, June 25, 2022

سرگذشت و سرنوشت حسینیه ارشاد

 

یادداشت محمد توسلی :

سرگذشت و سرنوشت حسینیه ارشاد*

ایده حسینیه ارشاد در شرایط اجتماعی سیاسی پس از خرداد 42 که فضای سیاسی ایران بسته شد، مطرح و اجرایی گردید و نقش مهمی در آگاهی بخشی جامعه ایران ایفاء کرد. این همان شرایطی است که زمینه سازماندهی همه گروه های اجتماعی- سیاسی اعم از مسلمان و غیر مسلمان در داخل و خارج کشور را برای مبارزه با رژیم استبداد سلطنتی پس از خرداد 42 فراهم کرد که تفصیل آن در سوابق تاریخی قابل دسترسی است.

محمد همایون (1356-1273) انسان نیکوکاری که تمام امکانات خود را صرف خدمت به جامعه کرد، در آن شرایط فضای مناسب برای آگاهی بخشی جامعه را ضروری تشخیص داد و با همکاری دکتر ناصر میناچی (1310-1392)  و عبدالحسین علی آبادی ( 1366-1277) حقوق دان و دادستان کل کشور و سرمایه گذاری شخصی ساختمان حسینیه ارشاد را با معماری جدید و ظرفیت حدود 1500 نفر در سال 45 آماده و در سال46 پس از اخذ مجوز آماده بهره برداری کرد.

در شروع فعالیت حسینیه ارشاد هیت امنا از همه صاحب نظران مطرح برای برنامه ریزی محتوایی حسینیه ارشاد از جمله استاد مرتضی مطهری، مهندس مهدی بازرگان، آیت الله منتظری و... دعوت بعمل آوردند و اجرای برنامه های سخنرانی و انتشار آثار مورد نظر به سرعت آغاز شد و مورد استقبال جامعه قرار‌گرفت. از جمله سخنرانان علاوه بر استاد مطهری، آقایان فخرالدین حجازی، دکتر محمد مفتح، علی گلزاده غفوری و سید عبدالکریم هاشمی نژاد بودند.

در سال 47 تدوین اثر «محمد خاتم پیامبران» در دستور کار حسینیه ارشاد قرار گرفت، مرحوم استاد مطهری با توجه به انعکاس سخنرانی های دکتر علی شریعتی پس از سال 43 در دانشگاه مشهد و همچنین سخنرانی های دکتر شریعتی در دانشگاه های تهران به ویژه دانشگاه ملی (شهید بهشتی) که با دعوت انجمن های اسلامی دانشجویان بعمل می‌آمد، پیشنهاد کردند، بخش «هجرت تا وفات» آن اثر به عهده دکتر شریعتی قرار گیرد. قلم توانا، گویا و تاثیرگذار او پس از انتشار آن اثر موجب دعوت از دکتر شریعتی برای سخنرانی در حسینیه ارشاد  شد.

دکتر شریعتی از سال 47 تا آبان 51 تمام ظرفیت ذهنی خود را با رسالت و نگاه راهبردی که در آن شرایط داشت در برنامه حسینیه ارشاد متمرکز ساخت و طی سخنرانی های خود و تنظیم و انتشار آنها کوشش کرد با گفتمان سازی به نیاز نسل جوان و جامعه آنروز که خود را برای تحول آماده می‌کرد پاسخ دهد. این نیاز راهبردی ارایه گفتمان عدالت خواهی هماهنگ با آموزه های اسلامی و فرهنگ بومی بود تا بتواند گسستی بین نسل جوان و فرهنگ مارکسیسم که جامعه آن روز درگیر آن بود، ایجاد کند.

در مجموعه سخنرانی‌های دکتر شریعتی چندین محور برجسته است.یک محور آن این بود که او با بررسی سوابق تاریخی از اسلام کوشش کرد تا زمینه تاریخی پیرایه ها و خرافات هزار ساله که کشورهای اسلامی و از جمله کشور ما را به این سرنوشت کشانده است را نشان دهد و بستر اصلاحات دینی را فراهم سازد. وقتی دکتر شریعتی «زر و زور و تزویر» را مطرح می‌کرد تمام واقعیت‌های جامعه ما را در این سه کلمه منعکس می‌کرد. وقتی که شیعه علوی و صفوی را مطرح می‌کرد این شکاف را کامل مشخص می‌کرد که آن مبانی دینی ما که شیعه علوی هست چه مبانی دارد و شیعه صفوی چه انحرافی در این موضوع پدید آورده است.[1]

این نقش تاریخی دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد آن چنان برجسته است که نه تنها نسل جوان پرشور حاضر در حسینیه ارشاد که مخاطب مستقیم بودند و حدود 4 ساعت سخنرانی پیوسته دکتر را بدون احساس خستگی شنوا  بودند، بلکه تدوین و انتشار آن ها در داخل و خارج کشور مورد استقبال قرار گرفت و تحول گفتمانی پدید آورد.

در داخل کشور زمینه برای تربیت کادر و تقویت انسجام جنبش اجتماعی را فراهم ساخت و در خارج کشور که گفتمان چپ مارکسیستی حضور پر رنگ داشت موجب تقویت و توسعه نهاد های دانشجویی و سیاسی مستقل و به ویژه انجمن های اسلامی دانشجویی در اروپا و آمریکا گردید و به تدریج فعالیت نهادهای وابسته به چپ مارکسیستی از جمله کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی محدود گردید.[2]

در حسینیه ارشاد علاوه بر برنامه های سخنرانی همزمان برنامه های فرهنگی و هنری نیز مورد نظر دکتر شریعتی بود و در قسمت زیرزمین این گونه برنامه ها همزمان با حضور دانشجویان دنبال می شد. در آن دوره دانشجویانی چون عبدالعلی بازرگان، میر حسین موسوی، عبدالحمید نقره‌کار و محمد علی نجفی در این برنامه ها مشارکت داشتند و فیلم «سربداران» از جمله تولیدهای هنری این دوره است.

فعالیت حسینیه ارشاد در آبان سال 51 توسط ساواک به دستور شخص محمد رضا پهلوی متوقف و در پی آن دکتر شریعتی بازداشت و پس از آزادی و سفر به خارج از کشور در 29 خرداد سال 56  بطور مشکوکی در انگلیس فوت می‌کند.

واکنش استاد مطهری

در واکنش به استقبال گسترده مخاطبین به جلسات سخنرانی دکتر شریعتی و مواضع صریحی که درقبال اسلام سنتی و حوزه به تعبیری تشیع صفوی با نگاه جامعه شناسی خاص خود داشت به تدریج مرحوم استاد مطهری واکنش نشان داد و نهایتا پیشنهاد حذف سخنرانی های دکتر شریعتی را مطرح کردند. البته آقای میناچی با مشورتی که با همکاران حسینیه ارشاد داشت در قبال این پیشنهاد ایستادگی کرد و در نهایت اواخر سال 49 مرحوم مطهری همکاری خود را با حسینیه ارشاد قطع کرد.

در سال 56 پس از درگذشت دکتر شریعتی و همدردی مردمی و اعتراضات گسترده در باره رفتار ساواک و درگذشت مشکوک او، همزمان حملاتی از سوی روحانیون سنتی حوزه علیه دکتر شریعتی صورت گرفت که برای جامعه ملتهب سال 56 قابل تحمل نبود. با رایزنی مهندس بازرگان و جمعی از نزدیکانی که در چارچوب «متاع»[3] با مرحوم مطهری همکاری داشتند؛ چون مهندس کتیرایی، دکتر کاظم یزدی و ... با مرحوم استاد مطهری نهایتا نامه ای در دفاع از دکتر شریعتی تهیه و در تاریخ 23/9/56 منتشر شد که مورد قبول جمعی از علاقمندان دکتر شریعتی قرار نگرفت. مهندس بازرگان برای پاسخ به ابهامات یادداشت دیگری را منتشر کردند. سوابق و متن نامه ها در اسناد تاریخی و فضای مجازی قابل دسترسی است.

دوران پس از انقلاب

پس از انقلاب 57، آقای ناصر میناچی که در دولت موقت مسئولیت وزارت ارشاد را بر عهده داشت، همزمان حسینیه ارشاد را نیز مدیریت کرد و به رغم موانع و چالش هایی که به ویژه پس از خرداد 60 وجود داشت اما کوشش کرد برنامه های حسینیه ارشاد برگزار شود.

از جمله چالش ها در سال 58 آقای هادی غفاری با جمعی از همراهان خود به دنبال تسخیر حسینیه ارشاد بودند. آقای میناچی با تدبیر و ارتباطی که با آیت الله مهدوی کنی مسئول کمیته های انقلاب اسلامی داشت از این اقدام جلوگیری کرد و آنها مجبور به ترک حسینیه ارشاد شدند. در این مرحله آقای میناچی امتیازی به آقای مهدوی کنی و دانشگاه امام صادق می دهد و جمعی از نزدیکان ایشان که از افراد شناخته شده بازار بودند در هیت امناء حسینینه ارشاد قرار می‌گیرند.

اما با حضور و مدیریت آقای میناچی تا سال 86 بطور کامل و در سالهای بعد  از 88 تا بهمن 92 که آقای میناچی حضور داشتند بطور نسبی مراسم سالگرد دکتر شریعتی، طالقانی، بازرگان، سحابی و همچنین برنامه های بنیاد فرهنگی مهندس بازرگان و برنامه های پژوهشی دیگر در حسینیه ارشاد برگزار می شد.

سرنوشت حسینیه ارشاد

حسینیه ارشاد پس از درگذشت مرحوم ناصر میناچی کاملا سرنوشت دیگری پیدا کرده است. در این شرایط مدیریت حسینیه ارشاد در اختیار آقای علیرضا زرین قرار گرفته که از جایگاه مدیریتی و حقوقی مرحوم میناچی برخوردار نیست و تحت تاثیر هیات امنا و مقامات امنیتی عملا کلیه برنامه های گذشته حسینیه ارشاد متوقف شده است و حسینیه ارشاد دیگر آن هویت فرهنگی و اجتماعی گذشته « روشنفکری دینی» و نقش آگاهی بخشی خود را از دست داده است و با بسته بودن درب حسینیه ارشاد عملا جامعه روشنفکری جامعه امروز از بهره برداری امکانات گسترده آن، مطابق نظر بانیان آن به ویژه مرحوم محمد همایون، محروم شده است.

در سالهای دهه 90 اگر چه درب حسینیه ارشاد بسته بود، اما به مناسبت مراسم تشییع شخصیت هایی چون مرحوم حسین شاه حسینی و مرحوم دکتر ابراهیم یزدی با هماهنگی استانداری و فرمانداری تهران محوطه حیاط حسینیه ارشاد در اختیار قرار می‌گرفت و پس از برگزاری نماز میت مراسم تشییع به طرف خیابان دکتر شریعتی[4] انجام می شد. اما در مورد مراسم تشییع پیکر خانم دکتر شریعتی (دکتر پوران شریعت رضوی) به رغم اخذ مجوز از استانداری و فرمانداری تهران، مدیریت حسینیه ارشاد مانع ورود جمعیت به داخل محوطه حیاط حسینیه ارشاد شد و اجبارا مراسم در پیادرو مقابل حسینیه برگزار گردید.

عملکرد مدیریت جدید حسینیه ارشاد پس از سال 92 و موضع‌گیری خاص در قبال مراسم خانم دکتر شریعتی، سیاست و دیدگاه جدیدی را نشان می‌دهد؛ دیدگاهی که برخلاف دیدگاه اسلام رحمانی بانیان آن، عملا دیدگاه اسلام سنتی و فقاهتی را مورد عمل قرار داده است.

*نشریه «نیم روز» شماره 13 و 14 31 خرداد 1401 (متن کامل)

 



[1] برخی مواضع و دیدگاه های دکتر شریعتی در سال‌های پس از انقلاب مورد نقد قرار گرفته که بررسی آنها خارج از موضوع این یادداشت است. به نظر راقم این سطور بخشی از آثار دکتر شریعتی چون «امت و امامت» تاریخ‌مند و متناسب با شرایط دهه چهل بوده است. مواضع راهبردی در قبال شرایط پس از انقلاب در بیش از دویست اثر مهندس بازرگان ومواضع نهضت آزادی ایران پاسخگوی نقدهای مطرح شده می باشد و فرزندان برومند دکتر شریعتی هم همواره در این راستا تلاش آگاهی بخش داشته اند. 

[2] شاید به همین علت کسانی که تاریخ سوابق کنفدراسیون را در سال های پس از انقلاب تدوین و منتشر کردند در واکنش به چنین نقشی که دکتر شریعتی داشت نام او را از سوابق تاریخی کنفدراسیون از جمله سوابق کنگره لوزان، که  در دیماه 1341 برگزار شد، حذف کردند. در این کنگره دکتر شریعتی همراه خانم دکتر پوران شریعت رضوی و فرزندان خردسالشان حضور پر رنگ و تاثیر گذار داشتند و خود بنده هم به عنوان نماینده دانشجویان دانشگاه تهران در آن کنگره حضور داشتم و شاهد نقش پر رنگ دکتر شریعتی بودم. برای بررسی سوابق می توان به سه یادداشت اینجانب در شماره های 33 (فروردین 95)، 34 (اردیبهشت 95) و 38 (مهر 95) ماهنامه «اندیشه پویا» مراجعه کرد.

 

[3] متاع مخفف«مکتب تربیتی اجتماعی عملی» نهادی است که در سال 35 با پیشنهاد مهندس بازرگان و با حضور جمعی از صاحب نظران برای توانمند سازی جامعه ازطریق تشکیل نهادهای مدنی تشکیل شد.   

[4] نام خیابان دکتر شریعتی پس از انقلاب در سال 58 در شورای نامگذاری شهرداری تهران به مناسبت نقش و جایگاه حسینیه ارشاد و سخنرانی‌های آگاهی بخش دکتر شریعتی انتخاب شد.

Friday, June 24, 2022

بررسی مواضع نهضت آزادی ایران پس از تغییر ایدئولوژی مجاهدین خلق

 

گفتگوی محمد توسلی با«فصلنامه خاطرات سیاسی» :

تغییر خونبار 54

بررسی مواضع نهضت آزادی ایران پس از تغییر ایدئولوژی مجاهدین خلق

اگر حنیف نژاد زنده بود!

«اگر محتوای جزوه پرچم را مبنای تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق قرار دهیم و بطور کلی برای پرداختن به موضوع مجاهدین نام مهدی بازرگان و نهضت آزادی ایران به شکل پررنگی در مقابل ما قرار خواهد گرفت. از زمان تشکیل این سازمان و جدایی حنیف نژاد از نهضت آزادی تا زمان تغییر ایدئولوژی و برخورد تند تقی شهرام با بازرگان در جزوه پرچم که باعث شد نهضت آزادی به عنوان مبدأ فکری مؤسسین مجاهدین خلق در مقابل آن سازمان قرار گیرد و یا حتی پس از پیروزی انقلاب و همراهی‌ها و برخوردها و تنش‌های میان نهضت و مجاهدین این دو تشکیلات سیاسی در نقاط مختلفی از تاریخ به یکدیگر برخورد داشتهاند.  به جهت بررسی مواضع نهضت آزادی و شرایط سال 54  پس از تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایران با محمد توسلی، دبیرکل نهضت آزادی ایران، گفتگویی ترتیب داده‌ایم.»

 

*براي ورود به بحث بفرماييد شكل گيري انديشه سياسي مجاهدين خلق در زمان تاسيس سازمان با تكيه بر چه مبنای فكري صورت گرفت؟

بحث تغيير مواضع سازمان مجاهدين خلق در سال54 بنظر من يكي از رويداد هاي مهم تاريخي در جنبش اجتماعي ايران است و جا دارد در اين زمينه در ابعاد مختلف مورد بررسي قرار گيرد و نهايتا ابعاد اين رويداد و تاثیرات تاريخي آن روشن شود. ابتدا چند مقدمه از جمله زمنيه‌هاي شكل‌گيري تغيير مواضع را توضیح می‌دهم. براي بررسي اين بحث بايد به شرايطي باز گرديم كه سازمان مجاهدين شكل گرفت. مجاهدين بعد از خرداد42 و بسته شدن فضاي سياسي شكل مي‌گيرد و همه‌ي گروه‌هاي اجتماعي از جمله جوانان مسلمان به دنبال مبارزه بودند. در اين زمينه افرادي مثل حنيف نژاد، سعيد محسن، بديع زادگان، اعضايي از نهضت آزادی  اين دغدغه را داشتند و دنبال مطالعه بودند. مهندس لطف الله ميثمي در خاطراتشان رويدادي را گفته‌اند كه نقل آن در این باره مفيد است. ايشان می‌گوید در نيمه‌ي دوم سال 41 جلسه‌اي با مهندس بازرگان داشتيم و حنيف نژاد در آنجا مطرح مي‌كند كه ما نياز به ايدئولوژي داريم و شما ما را به دکتر بهشتي ارجاع داديد و او نيز مي‌گويد راه طی شده بازرگان را بخوانيد و اين مطالب براي ما ايدئولوژي نمي‌شود. در نهايت فضايي ايجاد مي شود كه اشك بازرگان دراثر اين تقاضای جوانان در مي‌آید. بنظر مي رسد مهندس بازرگان در سال 43 در زندان در پاسخ به چنين نياز راهبردي مطرح در جامعه به مناسبت جشن مبعث سخنراني با عنوان «بعثت و ايدئولوژي» داشتند. بررسی محتوای این سخنرانی نشان می دهد که این سخنرانی هم هماهنگ با حدود 30 سخنرانی بعثت از سال 1336 تا 1373 است که در هر مقطع متناسب با شرایط ارایه شده است که یکی از آخرین آنها «آخرت و خدا هدف بعث انبیاء» است.  مهندس بازرگان در بعثت و ایدئولوژی قصد داشت به نياز زمان پاسخ دهد اما محتوای آن ربطي به ايدئولوژي مورد انتظار مجاهدین ندارد. البته عنوان اين سخنرانی يكي از نقدهاييست كه بدون اطلاع از متن و سوابق تاریخی آن به مهندس بازرگان مطرح مي شود كه ايشان خود بحث ايدئولوژي را مطرح كرده‌اند.

*اگر فرض را بر اين بگذاريم كه مجاهدين بصورت طبيعي به سوي ماركسيسم كشيده شدند و عامل خارجي در آن دخيل نبوده باشد،چرا مجاهدين كه در يك تضاد عميق فلسفي با ماركسيسم به سر مي بردند به سوي مطالعات ماركسيستي كشيده شدند؟

مجاهدين دنبال علم انقلاب بودند بنابراين اجبارا ناچار به مطالعه و آشنا شدن با ادبیات ماركسيسم شدند. در سال50 كه من زندان بودم با گروه هاي متعددي آشنا شدم و همه شواهد نشان مي‌داد كه مجاهدين در دانش ماركسيسم حتی از اعضاء چريك هاي فدايي خلق مسلط‌تر بودند، اين نكته مهمي است. من آن دوران كه در اوين بودم مدتي با يكي از بچه هاي دست دوم مجاهدين كه برادر علي باكري بود بحث هايي داشتم و او
مي‌گفت «ما اگر مسلمان خوبی نباشيم ماركسيست هاي خيلي خوبي هستيم»؛ این جمله ايشان چون پتكي بود كه به مغز من خورد و با توجه به زمينه هاي تاريخي این تفکر بسيار نگران شدم. اين خاطره را بعدا در زندان قزل قلعه که با جمعی از زندانیان مجاهدین بودیم براي مرحوم هاشمي رفسنجاني تعريف كردم كه در سلول از باكري چنين مطلبي شنيدم. آقاي هاشمي گفت اصلا نگران نباش بچه هايي كه من از مجاهدين سراغ دارم جزء بهترين فرزندان جامعه اسلامي بعد از پيدايش اسلام هستند و از اين جوانان مومن تر نديدم. بعدأ در فرصت دیگری در زندان عشرت آباد که با آقاي هاشمي دیدار داشتیم خاطره را یادآوری کردم مجددا گفتند نگران نباشيد اين مسائل حل مي شود.

در جریان بازداشت هاي اعضای مجاهدين،50 نفر از كادرهای مركزي آنها هم دستگير شدند كه کادرهای همه جانبه سازمان بودند و علاوه بر علم انقلاب چون حنیف نژآد آموزش هاي لازم مبانی اعتقادی اسلامی را هم ديده بودند. از اين50 نفر، 49 نفر اعدام شدند و فقط مسعود رجوي با ارتباطات برادرش نجات پيدا مي‌كند و سرنوشت مجاهدين با مسعود رجوي گره مي‌خورد. اين رويداد مهمي است كه بعد از سال 50 كادرهاي اصلي كه بن مايه آموزش هاي ديني دارند حذف مي شوند و نسلي باقي مي‌ماند كه صرفا با ادبيات ماركسيستي بيشتر آشنا هستند.

*تا اينجا بحث مي توان اينطور برداشت كرد كه شما مجاهدين را دچار يك انحراف فكري مي دانيد و اين انحراف در نسل دوم مجاهدين بروز پيدا مي كند و سعيد محسن و حنيف نژاد و بديع زادگان از انحراف فكري مبرا هستند؛با اين جمع بندي موافق هستيد؟

همينطور است. اگر حنيف نژاد زنده بود چنين فضایی ايجاد نمي‌شد. يعني اگر آن 49 نفر اعدام نشده بودند احتمال وقوع اين اتفاقات بسيار ناچيز بود. بچه هايي هم كه در زندان بودند از اوين به شهرهاي ديگر تبعيد
مي شوند و تقي شهرام نيز به زندان ساري فرستاده مي شود و قرائن نشان مي دهد او در ارتباط با ساواك بوده است و در يك شرايطي از زندان فرار مي‌كند و او سازمان مجاهدين را با نگاه خودش سازماندهي مي‌كند.

اتفاقا بعد از آزادي لطف‌الله ميثمي از زندان در سال 52 خود من با او و محمد علی رجايي که سابقه همکاری با مجاهدین را داشت يك حلقه سه نفره مخفي داشتیم و همسر آقاي رجايي ارتباطات ما را تنظيم مي‌كرد. جلساتي در اطراف شهر تهران داشتيم كه تفصیل آنها در خاطرات آمده است. من و آقاي رجايي در واقع خارج از سازمان بوديم ولي لطف الله عضو سازمان بود و مي خواست نظرات ما را در باره برخي از مسائل تغيير مواضع سازمان داشته باشد. این دیدارها تا سال 53 كه ايشان در اثر انفجار در خانه تيمي شان چشم و دست اش را از دست مي دهد، ادامه داشت. آن زمان در خانه هاي تيمي مجاهدين فقط منابع ماركسيسم را در اختیار داشتند و بر مبنای آنها آموزش مي‌دادند. افرادي مثل تراب حق شناس و حسین روحاني كه ديداري هم با آقاي خميني داشتند معتقد بودند ما در ادبيات اسلامي راهكار نداريم و علم انقلاب ماركسيسم است و بايد از اسلام دوري كنيم و فضايي را ايجاد مي كنند كه در آن فضا مجيد شريف واقفي و مرتضي صمديه لباف ترور مي شوند و بعد در سال 54 بيانيه تغيير مواضع را منتشر مي‌كنند؛ انتشار اين جزوه يك نوع برگشت از مباني بنيانگذاران سازمان بود و بيشترين توهين ها و نقد ها را به مهندس بازرگان مطرح مي‌كنند. اين اتفاق يكي از رخدادهای مهم آن سال‌ها بود.

*برفرض اگر تقي شهرام وجود نداشت اين انحراف در سازمان آنقدر جدي بود كه بدون حضور او هم سازمان اين مسير را پيش بگيرد؟

پاسخ اين سوال را بصورت قطعي نمي‌دانيم. اما احتمال آن البته با توجه به پارامترهاي ناشناخته زيادي که وجود دارد، وجود داشت.

*بازتاب اين واقعه در داخل زندان چگونه بود؟آيا از وقايع درون زندان مطلع بوديد؟

اين تغيير مواضع مجاهدین موجب واکنش شدید روحانيون و موتلفه و نيروهاي سنتي كه پشتيبان مجاهدين بودند و تمام سرمايه هايشان، خانه های امن، اسلحه و کمکهای مالی، را در اختيار مجاهدين گذاشته بودند، شد. از جمله آقاي هاشمي كه كمك هاي مالي بسياري به مجاهدين انجام داده بود و اسلحه و خانه هاي تيمي شان را تامين كرده بود، دچار يك سرخوردگي شديد نسبت به اين اقدام سازمان شدند. لازم است در اینجا اشاره كنم در سال50 در زندان شماره 4 که اعضاء موتلفه هم آنجا بودند، از جمله آقاي عسكراولادي نقل مي‌كرد زماني‌كه مجاهدين به زندان آمدند ما بسيار خوشحال شديم كه بچه مسلمان ها وارد عرصه مبارزه شدند و ما تنها نبوديم، يعني همه شيفته‌ي مجاهدين بودند و واقعا هم براي آن ها سرمايه گذاري كرده بودند. در نهايت با اين اتفاق تغییر موضع سازمان واكنش تندي به وجود آمد كه منجر به فتوای نجاست ماركسيست ها شد. این واکنش روحانیون موجب شد شكاف عميقي در زندان به وجود آید. ساواك از این شکاف بهره‌برداری کرد و تعدادي از افرادي را، كه از حمایت مجاهدین جدا شده بودند، به زندان هاي مختلف فرستاد تا اين پيام را منتقل كنند.

*شما نيز جز آن دسته افرادي هستيد كه احتمال دخالت ساواك در اين واقعه را مي دهيد؟ساواك از اين واقعه چه بهره اي مي برد؟

ما تاريخ را در آن حد كه اطلاع داريم روايت مي‌كنيم، شواهد  نشان می‌دهد كه تقي شهرام شخصيت خاصي داشت كه بشدت مغرور بود و ساواك توانسته بود روي او تاثير بگذارد. مجموعه رویدادها در داخل سازمان پس از فرار یا آزادی تقی شهرام که منتشر شده نشان میدهند که ساواک در این برنامه موفق بوده است.

*نخستين واكنش نهضت آزادي نسبت به اين واقعه چه بود؟آيا از آغاز آن را محكوم كرديد؟

در همان سال هاي 54 در فضاي بسته سياسي یکشنبه شب‌ها در منزل مرحوم احمد علي بابايي جلساتی برگزار مي شد و اخبار روز مطرح و در باره آنها گفتگو و تبادل نظر بعمل می‌آمد. در يكي از این جلسات آقاي عبدالمجيد معاديخواه که از زندان آزاد شده بود حضور يافت و گزارش وقايع داخل زندان را داد كه براي جمع ما بسيار سنگين بود. در آن جمع دكتر شريعتي، مهندس ميرحسين موسوي و تعدادي ديگر حضور داشتند و همه به نوعي از طرفداران جنبش انقلابی و سازمان بودند. دریافت گزارش مسائل داخل زندان آن شب كه اولين بار مي شنيديم برای همه ما بسیار سنگين بود. شاید اولین واکنش را مهندس بازرگان داشت. پس از بررسی متن تغییر مواضع سازمان كه بيشتر توهين  به ايشان بود، در همان سال كتاب «علمي بودن ماركسيسم» را نوشتند و بدون اينكه به تغيير مواضع و توهین ها اشاره‌اي شود به این سوال پاسخ می‌دهند که آیا مارکسیسم علم است که شما به آن چنگ زده‌اید؟ اين كتاب يكي از آثار مهم مهندس بازرگان است كه با زبان ساده علمي كوشش مي‌كنند به اين انحرافي كه در جوانان ناپخته سازمان مجاهدين ايجاد شده، پاسخ دهند.

*موضع و برخورد دكتر شريعتي و مهندس موسوي در مقابل اين اتفاق چه بود؟

وقتي حسينه ارشاد بسته شد با جمعي از نزديكان دكتر شريعتي و جواناني كه در حسينه ارشاد همکاری داشتند و در واقع كادرهاي حسينه ارشاد بودند؛ از جمله مهندس میرحسین موسوي، مهندس عبدالعلي بازرگان كه از دانشجويان دانشگاه ملي (شهيد بهشتي) بودند به فكر ايجاد يك ارتباط خانوادگي اجتماعي افتاديم و با خانواده‌ها يك جمع مطالعات قرآني تشکیل دادیم كه عموما منزل ما برگزار مي شد. افراد دیگری هم در این جمع حضور داشتند كه اسناد اين جلسات در جلد نهم، دفتر اول اسناد تاريخي نهضت آمده است. ما در حاشیه اين جلسات پس از انتشار بیانیه تغییر مواضع مجاهدین و ارزیابی اثرات منفی آن در جامعه با وجود فضاي بسته و شرایط امنیتی پس از تبادل نظر با  مهندس عبدالعلی بازرگان و مهندس موسوي احساس مسئوليت كرديم كه بايد واكنشي داشته باشيم. آن زمان دو کانون مهم در جنبش اجتماعی، بازار كه دست موتلفه بود و دانشگاه كه در اختیار روشنفكران بود، به شدت دچار یأس و نااميدي شده بودند. براي اينكه بتوانيم با آگاهی بخشی ياس و نااميدي را اصلاح کنیم، چند نشريه تحيلي با امضاء مستعار تهیه و در حد صد نسخه تکثیر می‌شد و با پست سفارشی براي افراد خاص در داخل و دوستان آمریکا ارسال مي‌كرديم. آن زمان آنقدر فضای سیاسی بسته بود كه نزديك‌ترين دوستان ما هم از این اقدام باخبر نبودند كه ما اين مطالب را تهيه مي‌كنيم. زمانيكه روزنامه مجاهد از خارج كشور مي‌آمد همه خوشحال مي شدند كه اين مطالب مفید منتشر شده است. اين چند نشريه تاثير بسيار مهمي در بازسازي فضاي اميد در دانشگاه و بازار داشت. مرور متن این نشریات فضاي گفتماني آن موقع و تاثیراتی که در پی داشته را نشان می‌دهد. به مرور که فضای سیاسی بازتر می‌شود فضای جلسات قرآني ما گسترده‌تر مي‌شود نشریه های تحلیلی با عنوان «جنبش مسلمانان ایران» منتشر می‌شود که سوابق آن نیز در همان جلد نهم دفنر اول اسناد نهضت قابل بررسی است.

*سفر ميرحسين موسوي به آمريكا تا چه حد به اين ماجرا و فضاي آن دوران مرتبط بود؟

به آقای مهندس موسوی توصيه كردم به آمريكا بروند تا بتوانند هم منابع مورد نظرشان را که در ایران قابل دسترسی نبود از جمله كتب ماركسيستي، مطالعه کنند و هم با فضای سیاسی خارج کشور آشنا شوند. ایشان در واشنگتن مستقر شدند و ضمن ارتباط با آقای دکتر یزدی و نهادهای دانشجویی و سیاسی با ادبيات خارج كشور آشنا شدند. پس از باز گشت به ایران ارتباط و همکاری ما ادامه داشت. از جمله در ارتباط با مرحوم دکتر بهشتی که در باره اساسنامه و مرامنامه حزب جمهوری اسلامی از ما نظرخواهي می‌کردند، همکاری داشتیم. پس از نهایی شدن اساسنامه آقاي مهندس موسوي عضویت حزب را با نگاه اجتماعي كه آن موقع داشتند، پذیرفتند. در حزب جمهوري اسلامي مهندس موسوی با نگاهي كه به راه و گفتمان مصدق داشت در مقابل دیدگاه آيت قرار گرفت و ایستادگی کرد. آقاي میر حسین موسوي همراه زهرا رهنورد با همان نگاه راهبردي كه از پيش از انقلاب داشتند، رهنوردی و رهجویی، هنوز سربلند ايستاده‌اند.

*اقدامات دكتر يزدي در مقابل تغيير ايدئولوژي چه بود؟آيا در خارج از كشور اقداماتي برعليه اين واقعه صورت گرفت؟

در جلد دوم خاطرات دكتر يزدي سوابق آن واقعه و سال 54 آمده است. البته دكتر يزدي و شهید دکتر مصطفی چمران از همان سال 50 که نشریات آموزش داخلی سازمان را دیدند با برخی مواضع اعتقادی آنان موافق نبودند و منتشر نکردند.

*سفر شما به نجف پس از اين واقعه و ديدار با امام تا چه حد درست است؟نظر امام درباره اين واقعه چه بود؟

سفر من به عراق مربوط به سال44 است كه پس از سفر به مصر و دیدن دوره های آموزشی انجام شد که تفصیل آن در جلد اول خاطراتم آمده است. اما نظر آقاي خميني در باره مجاهدین خلق نیز همان ديدگاه راهبردي خودشان است که نسبت به اين مسئله نیز متناسب با شرایط ابراز می‌کنند. سازمان مجاهدين از طريق آيت الله طالقاني درخواست ديدار با آيت الله خميني را مطرح مي‌كنند. آقاي طالقاني يادداشتي سربسته برای معرفی افراد حامل آن به آقای خمینی می نویسند و آن را به تراب حق شناس و همراه او حسین روحانی مي دهند كه به عنوان معرفي به آقاي خميني برسانند. متن فقط این آیه قرآن بود:«إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى». اما آقاي خميني باهوش تر از اين حرف ها بود كه تحت تاثير آنها قرار بگيرد. آن دوراني هم كه ما در سال 44 ديداري با ايشان داشتيم، به رغم شناخت سازمانی و اعتماد کاملی که به جمع ما داشتند و در طول شش ماه  با ايشان در ارتباط بوديم به ما مي‌گفتند: شما سياسيون! اما اعضای موتلفه كه از سال 41 تشكيل شد همه كارگزاران آقاي خميني و واقعا مورد وثوق کامل ايشان بودند.آقاي خميني از آغاز هم با مجاهدين زاويه داشتند اما از همه گروه ها در جهت نگاه راهبردي خودشان استفاده مي‌كردند. ولي زمانيكه آنها در سال54 تغيير موضع مي‌دهند و اتفاقا مسعود رجوي هم تقابلي با آنها نمي‌كند و به نوعي غيرمستقيم حمايت مي‌كند طبيعي است كه واكنش تندي شكل مي‌گيرد.

*پس از پيروزي انقلاب و در مديريت امور تا چه حد تاثيرات منفي اين واقعه قابل رويت بود؟

واكنش ها از زمان ستاد استقبال از امام، بهمن 57، بروز پيدا كرد. با توجه به فضای انسجام جنبش اجتماعی ما در ستاد كوشش كرديم از همه گروه‌ها در برنامه استقبال استفاده كنيم. از مجاهدين هم خواستيم در برنامه انتظامات همکاری کنند. اما رجوي گفت ما به شرطي مي‌پذيريم كه كل انتظامات با ما باشد. ما نمي‌خواستيم اين شرط را بپذيريم و مجاهدین همکاری نکردند. افراد موتلفه هم كه به توصيه آقاي بهشتي در برنامه ها سال 57 حضور مستقیم نداشتند بطوری که اسامی آنان در هيچكدام از ستاد ها و بيانه ها نيست، عملا بطور موازي و پشت صحنه عمل کردند. به عنوان نمونه آقاي مهندس صباغیان از طرف ستاد براي آقاي خميني يك ماشين مخصوص تهيه كرده بود، اما آقاي خميني سوار ماشينی شد که آقای رفيق‌دوست از قبل آماده کرده بود و ظاهرا آقای خمینی هم در جریان بودند. مي‌خواهم تاکید کنم که شكاف از همان موقع مشخص بود. نمونه دیگر، يك نشريه خبری آماده کرده بودیم که اخبار و رویدادهای ستاد در مدرسه رفاه روزانه در آن منتشر شود. چند شماره‌ای هم منتشر شده بود. یک روز آقاي بادامچيان به من گفت آقاي خامنه اي با شما كار دارند. آقاي خامنه اي گفتند شما اين نشريه را بدهيد خود ما اداره كنيم. يعني از همانجا نشريه را هم از ما گرفتند و خودشان اداره كردند. يعني شكاف در مديريت انقلاب كاملا مشخص بود و به تدريج رجوي هم كوشش كرد خود را به آقاي خميني نزديك كند، اما آقاي خميني هم فقط نصيحت مي‌كردند.اين روند ادامه داشت تا اتفاقات بعدي و انتخاب بازرگان در دولت موقت و بني صدر در انتخابات ریاست جمهوری جنگ قدرت و رخدادهای14اسفند 59  و 30 خرداد 60 كه عموما متاثر از پيامدهای شكاف 54 است که تفصیل آنها قبلا گفته شده است. نهایتا رخداد خرداد 60 باعث مي شود فضا کاملا بسته شود و نگاه اسلام سنتي و فقاهتي در جامعه ما حاكم شود. بنابراين بطور خلاصه پيامد تغيير مواضع سال 54 را اينگونه مي بينم كه از جمله آن رخداد كاملا آب به آسياب محافظه كاران و اسلام‌گرايان فقاهتي ريخته شده است و آن ناپختگي كه مجاهدين انجام دادند در راستاي تقویت راديكاليسم و خشونت و فضاييست كه ما بعد از خرداد60 در اين چهار دهه شاهد آن هستيم.

·        مصاحبه محمد توسلی با خبرنگار فصلنامه خاطرات سیاسی، شماره 16 امیر حسین جعفری - بهار 1401