Friday, July 22, 2016

دانشجویان مطالبه خواسته های تاریخی ملت را نمایندگی می کنند



دانشجویان مطالبه خواسته های تاریخی ملت را نمایندگی می کنند


 مهندس محمد توسلی متولد 1317 در تهران است. محمد توسلی در سال 1336 وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران شد و  از اعضای فعال انجمن اسلامی دانشجویان بود. وی از سال ۱۳۴۰ و با تشکیل نهضت آزادی ایران از اعضای آن شد و در سال ۴۱ برای ادامه تحصیل در رشته حمل‌ونقل و ترافیک به آلمان رفت. سپس برای تحصیل در رشته راه و ترافیک به آمریکا رفت. وی بعد از انقلاب اسلامی به عنوان اولین شهردار تهران مدیریت این دوره بحرانی را تصدی کرد. 60 سالگی 16 آذر بهانه ایی بود تا پای حرف ها و خاطرات وی از سالهای فعالیت دانشجویی وی بنشینیم.
با توجه به این که شما در سال 1336 وارد دانشکده فنی تهران شدیدو در همان زمان بسیاری ماجرای 16 آذر را واکنشی به کودتای 28 مرداد می دانند می خواهم بدانم فضای جامعه و دانشگاه در آن سال ها چگونه بود؟
برای این که حادثه 16 آذر را بتوانیم تحلیل کنیم ابتدا شرایط سیاسی آن دوران بعد از کودتای 28 مرداد را باید بررسی کنیم تا بدانیم 16 آذر در چه شرایط سیاسی اتفاق افتاده است.بعد از کودتای 28 مرداد که پروژه مشترک عوامل اطلاعاتی انگلیس و آمریکا و عوامل دربار بود یک شوک به مبارزان و فعالان سیاسی وارد کرد. اسناد نهضت مقاومت ملی نشان می دهد که یک هفته بعد از کودتا جمعی از شخصیت ها در منزل آیت ا... سید رضا زنجانی جمع شدند و در زمان کوتاهی یعنی تا شهریور ماه اولین بیانیه ها صادر شد و در مهر و آبان اعتصابات بازار شکل گرفت و محاکمه دکتر مصدق نیز همزمان در جریان بود. همچنین در همان زمان سفارت بریتانیا در ایران هم در 14 آذر بازگشایی می شود و دنیس رایت وارد ایران می شود و قرار بر این بوده است که ریچارد نیکسون معاون رئیس جمهور وقت آمریکا، آیزنهاور، نیز وارد تهران شود. در این شرایط طبیعی است که فضای جامعه و به طبع دانشگاه نیز ملتهب باشد و دانشگاه در کنار بازار رکن های اساسی اعتراض در آن زمان هستند. حوادث را که در روزهای منتهی به 16 آذر دنبال می کنیم تمامی رسانه ها این التهاب دانشگاه را منتقل می کنند و اسناد منتشر شده نیز همین را نشان می دهد. بر پایه اسناد منتشر شده توسط وزارت اطلاعات در تاریخ 9 آذر دکترحسین خطیبی که با شاه و دربار ارتباط نزدیکی داشت به دکتر مظفر بقایی  می نویسد: "پیش ارباب بودم گفت دانشگاه چه خبر؟ گفتم ملتهب است گفت به بقایی بگو اعلامیه ای بدهد وضعیت را ملتهب تر بکند". نکته ای که باید در این ارتباط مورد توجه قرار گیرد این است که چرا شاه از دکتر بقایی می خواهد که سرمقاله هایش را تندتر بکند و تشنج را در دانشگاه افزایش بدهد؟ در این مورد در ادامه بیشتر توضیح خواهم داد.
دقیق ترین گزارش در رابطه با روز 16 آذر گزارشی است که شهید دکتر چمران در سال 1341 نوشته اند و خود ایشان در سال 1332 دانشجوی دانشکده فنی بودند و بسیار دقیق به این جزییات پرداخته اند.آن روز دانشگاه کاملا ملتهب بود و نیروهای ویژه نظامی وارد دانشگاه شد و به دنبال بهانه جویی برای حمله به دانشجویان بودند. هدف آنها، بطوریکه شنیده شده بود، کشتن و شقه کردن یک دانشجو بر سر در دانشگاه در آستانه ورود نیکسون بود تا در روز استقبال از او و دریافت "دکترای افتخاری حقوق" صدای اعتراضی در دانشگاه نباشد. در دانشکده های مختلف عده ای را مضروب و بازداشت کردند بطوریکه برای حفظ جان دانشجویان کلاس ها را تعطیل کردند. در دانشکده فنی نیز که دانشجویان در حال خروج از دانشکده بودند نیروی نظامی از درب اصلی وارد شدند در حالی دانشجویان در حال فرار بودند یکی از دانشجویان که نتوانست هجوم نظامیان را تحمل کند فریاد زد: "دست نظامیان از دانشگاه کوتاه...". نظامیان بلافاصله دانشجویان را به رگبار بستند و سه تن از دانشجویان مصطفی بزرگ نیا،شریعت رضوی و ناصر قندچی به شهادت رسیدند. این حادثه در زمان ریاست مهندس خلیلی در دانشکده فنی اتفاق می افتد که ایشان هم در محل حاضر می شوند و با خشم با نظامیان برخورد می کنند اما توجهی به درخواست ایشان نمی شود. در سال 1335 که وارد دانشکده فنی شدم به خاطر دارم که آثار تیراندازی ها روی نمای ورودی دانشکده فنی حفظ شده بود.

با این توضیح شما باید بپذیریم که شاه قصد سرکوب داشته و بخش مهمی از اتفاقات 16 آذر نه خارج از کنترل که با برنامه ریزی حکومت انجام شده است.
بله، قطعآ همین طور است. شاه می خواست این سرکوب را انجام بدهد،کما این که روز 17 آذر در زیر فشار شدید پلیس و نیروهای ارتش و کماندوها، نیکسون به دانشگاه تهران می آید و دکترای افتخاری خود را نیز دریافت می کند. همچنان لازم می دانم ذکر کنم که تمام حوادث تاریخی در جنبش دانشجویی از شهریور 1321 نشان می دهدکه همواره حاکمان برای این که جنبش دانشجویی را سرکوب کنند خودشان فضا را رادیکال کرده و پروژه سرکوب را پیش می برند و 16 آذر یکی از این موارد است.بررسی حوادث برهه تاریخی 16 آذر 1332 نشان می دهد که تمامی رفتارها برای رادیکالیزه کردن و سرکوب مردم نه فقط در دانشگاه بلکه در جامعه نیز اتفاق افتاده است.

به هر حال جامعه و دانشگاه خودش در التهاب یک واکنش سریع به کودتا نیز بود و اصلآ فضا ، فضای تیره و تاری محسوب می شد . کما این که رژیم شاه هم در تمام سال های بعد تا سال 1357 از آثار 16 آذر ذر امان نبود و متحمل هزینه سنگینی شد.
طبیعی است ،به هر حال التهاب دانشگاه پیامد کودتا بود و کل جامعه اصلآ در یک فضای متشنج قرار داشت. نهضت ملی ایران هم در همان زمان از نظر فرهنگی و اجتماعی در جامعه فعال بود و زمینه های اجتماعی فراهم شده بود و به رغم خیانتی که به زعم بنده در همان زمان حرب توده انجام داد و باعث شد نهادهای مذهبی دچار نوعی ابهام و نگرانی شوند بطوریکه مرحوم آیت الله بروجردی در آن زمان می گویند که ما بین شاه و حزب توده ، شاه را انتخاب می کنیم! نشان از تندرویی افراطی حزب توده در فاصله زمانی 25 تا 28 مرداد دارد اما همچنان جامعه بعد از کودتا واکنش شدیدی نسبت به کودتا از خود نشان می دهدو طبیعتآ بعد از 28 مرداد فضای دانشگاه ملتهب بود اما مجموعه گزارش ها نشان می دهد دانشجویان با هوشیاری خود را کنترل می کردند که واکنشی نشان ندهند که به نفع طرف مقابل باشد و این نظامیان بودند که با برنامه ریزی بلاخره طعمه گرفتند.
بعد از 16 آذر سال 1332 تا سال 1339 فضای دانشگاه کاملآ امنیتی است و فضای پلیسی در فضای دانشگاه وجود داشت اما دانشجویان دانشکده فنی هر سال در همان محل شهادت دانشجویان و تیراندازی جمع می شدند و دسته گلی به یادگار روی پله ها قرار می دادند و دانشجویان با همه فشارها در همان محل جمع می شدند و سکوت می کردند و به کلاس می رفتند و نیروهای امنیتی همان اشخاصی که اعلام سکوت می کردند را نیز بازداشت می کرد و دانشجویان با علم به این که بازداشت می شوند باز هم در این محل حاضر می شدند.خاطرم هست در سال 35 هم این مراسم تکرار شد و پس از ایراد سخنانی با بازداشت آنان همراه بود اما دانشجویان بعد از اتمام مراسم به امام زاده عبدالله و بر سر خاک شهدا می رفتند.
از سال 1339، همزمان با روی کار آمدن کندی که آمریکا بحث حقوق بشر را در ایران هم دنبال می کرد هماهنگ با فضای باز نسبی سیاسی در جامعه، دانشگاه نیز متاثر شد.
در همین سال است که جبهه ملی دوم تشکیل می شود. سال 39 در واقع نقطه بازگشتی است بعد از چند سال پیاپی خفقان. آمریکایی ها ضمن ارزیابی شرایط ایران پس از کودتا به این نتیجه رسیده بودند که برنامه هایی که در نظر داشتند انجام نشده است و رژیم کودتا نمی تواند با این روش ادامه پیدا کند و باید تغییر و تحولی در روش خود به وجود بیاورند. به هر حال در سال 1339 برای اولین بار مراسم 16 آذر در صحن دانشگاه تهران به شکل راهپیمایی برگزار شد و در مقابل دانشگاه حقوق تجمع کردند و تا جایی که من در خاطر دارم خانم پروانه فروهر ( اسکندری ) یکی از سخنرانان بودند و از سال 1339 به بعد است که جنبش دانشجویی دوره جدید فعالیت خود را آغاز می کند و به نوعی می توان سالهای 39 و 40 را نقطه عطف جنبش دانشجویی در ایران دانست.

یعنی باید نتیجه اتفاقات 16 آذر 1332 را با یک تآخیر 7 ساله ، از سال 1339 به بعد ارزیابی کرد ؟
بله، این هم از ظرفیت های جنبش دانشجویی است که در دوران اختناق بعد از سال 32 زنده بماند و با کم ترین امکان تنفس و باز شدن فضا نشان می دهد که نمرده است و ادامه پیدا می کند. در سال های 39 و 40 جنبش دانشجویی ایران با جنبش های دانشجویی جهانی[1] پیوند می خورد و نمایندگان سازمان دانشجویی دانشگاه تهران با نمایندگان آن سازمان که دفتر آنان در هلند بود پیوند می خورد. نمایندگان سازمان بین المللی دانشجویان به ایران می آیند و پژوهشی راجع به شرایط سیاسی، اقتصادی و جنبش دانشجویان ایرانی انجام می دهند و این پژوهش به دهمین کنگره آن سازمان ارایه می شود و طی قطعنامه ای شرایط اختناق و سرکوب ذر ایران محکوم می شود.سازمان بین المللی دانشجویان از آن سال روز 16 آذر را به عنوان روز جهانی دانشجو اعلام می کند.

نحوه ارتباط کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی در خارج از کشور با گروههای داخل چگونه بود؟ با توجه به این که در همان زمان هم گروههای چپ و هم توده و هم جبهه ملی در میان دانشجویان نفوذ و وجود داشتند و از سویی اگر به سه شهید 16 آذر و آرایش فکری آنان توجه کنیم یکی نزدیک به حزب توده و دو نفر دیگر با گرایشات جبهه ملی بودند، با این تنوع آرایش فکری چگونه به یک گروه مشترک برای برقراری ارتباط رسیدید؟
بحث خارج از کشور یک مقوله مستقل و جداگانه ایست،در همان سال ها در دانشگاه ها انجمن های دانشجویی شکل می گیرد و این انجمن ها در هر کشوری فدراسیون دانشجویان ایرانی را تشکیل می دادند. از سال 1339 به تدریج زمینه های هماهنگی تشکیلاتی فدراسیون های اروپایی با تشکیل کنگره های لندن و سپس در سال 1340 در کنگره پاریس فراهم می شود. نهایتا درسال 1341 کنگره جهانی دانشجویان ایرانی با حضور نمایندگان فدراسیون آمریکا کامل می شود. طبیعی است که در این انجمن های دانشجویی از قشرها و گروههای فکری مختلف در هر دوره ای حضور داشته باشند. بنده که تازه به خارج رفته بودم به عنوان نماینده دانشگاه تهران در کنگره لوزان شرکت داشتم.
پس یعنی هر دانشگاهی انجمنی مشخص متشکل از نمایندگان گروههای دانشجویی داشته چون تفاوت آرا بسیار زیاد بوده است در جمع دانشجویان آن زمان ؟
بله طبیعی است که دانشجویان وابستگی های سیاسی داشتند. این وابستگی در دوران گذشته متفاوت بوده است. مثلآ در ابتدا حزب توده به خاطر نفوذ بیشتر در خارج از کشور تآثیر بیشتری بر فدراسیون های اروپایی داشته است. برای این که شرایط را بهتر توضیح بدهم یک مثال می زنم من در سال 1341 که به آلمان و شهر اشتوتگارت برای ادامه تحصیل رفتم ، ابتدا در خوابگاه دانشجویی مستقر شدم و کمتر از دو هفته بعد از حضور من در آلمان نشریات حزب توده به صورت منسجم برایم ارسال می شد. یعنی یک سازمانی منظمی وجود داشت که دانشجویان ایرانی را شناسایی و برای آنها نشریات را ارسال می کرد.
در حقیقت کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور به نوعی در این سال ها بین نیروهای ملی و نیروهای چپ در گردش بود. تا سال 1343 که دکتر شریعتی در خارج از کشور حضور داشت و روزنامه ایران آزاد را منتشر می کرد نیروهای ملی در کنفدراسیون جایگاه خوبی داشتند. اما بعد از بازگشت دکتر شریعتی به ایران و تعدادی دیگر از دوستان از اروپا و آمریکا چون شهید دکتر چمران و دکتر یزدی که برای دیدن دوره های آموزشی به مصر و منطقه خاور میانه رفتیم این حضور کم رنگ شد و کنفدراسیون بیشتر در اختیار نیروهایی با تفکرات چپ قرار گرفت.

این گروههای چپ بیشتر توده ایی بودند یا مارکسیست ها و سایر گروهها ؟
مجموعه ایی از همه گروههای چپ از توده ای تا سوسیالیست و مارکسیست ، می شود به طور کلی نام تفکر چپ به آنان داد.

انجمن های اسلامی از کجا آغاز می شوند؟

در واقع کلید انجمن های اسلامی در اروپا از سال 1341  زده می شود. موقعی که من به آلمان رفتم مطلع شدم که در شهر گیسن جلسه قرآنی در منزل آقای اسدالله خالدی برگزار می شود. با حضور در این  جلسه و جذب دانشجویان علاقه مند اولین بار بحث فعالیت انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا برای دانشجویان ایرانی مطرح شد. بعدها که در سال 1344 به مصر رفتم و دوباره به اروپا بازگشتم این انجمن ها شکل گرفته بود و با حضور در نشست های اول و دوم اساسنامه گروه فارسی زبان اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا نوشته شد. در آمریکا از همان سال های 40 و 41 به همت دکتر یزدی ، دکتر چمران ، دکتر بهادری نژاد و همکاری دانشجویان مسلمان سایر کشور های اسلامی شکل گرفته بود و در حال فعالیت بود. در سال های 47 و 48 که فعالیت حسینیه ارشاد بیشتر می شود و سخنرانی های دکتر شریعتی اوج می گیرد و سخنرانی های ایشان به صورت نوار به خارج از کشور منتقل می شود انجمن های اسلامی بیش از گذشته تغذیه می شوند. بعد  از سال 50 که ادبیات دکتر شریعتی گسترش پیدا می کند و همچنین ظهور سازمان مجاهدین خلق به عنوان یک سازمان مسلمان وارد می شود به تدریج نقش حرکت های اسلامی دانشجویان در خارج از کشور تا پیروزی انقلاب غلبه پیدا می کند.
اما در ایران انجمن های اسلامی در سال 1321 در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران شکل می گیرد و در دهه 20 مهندس بازرگان و دکتر سحابی و آیت ا... طالقانی همه تلاششان این است که از لحاظ فرهنگی جوانان و دانشجویان مسلمان دانشگاه تهران را با مفاهیم قرآنی و دینی با زبان علمی و روز آشنا کنند. از فاصله سال 1332 تا 1339 ، بعد از کودتای 28 مرداد دانشگاهها در خفقان هستند و در این برهه نهضت مقاومت ملی فعال است. که در همین زمان همان تشکیل دهندگان و اعضای انجمن های اسلامی در نهضت مقاومت ملی عضو هستند .فارغ التحصیلان دانشگاهها که عضو انجمن اسلامی دانشجویان بودند و در سال 1336 عضو انجمن اسلامی مهندسین و سپس پزشکان  می شوند به عنوان فعال سیاسی وارد نهضت مقاومت ملی می شوند و به نوعی در این دوران تجریه و تربیت سیاسی پیدا می کنند مثل رحیم عطایی ، عباس امیرانتظام ، عباس رادنیا ، مهندس سحابی ، دکتر یزدی ، دکتر چمران و بسیاری دیگر در حقیقت کادرهایی بودند که در انجمن های اسلامی فعالیت داستند و در نهضت مقاومت ملی نیز حضور داشتند و بعدها همین کادر ها در سال 40 بدنه نهضت آزادی ایران را تشکیل می دهند . دانشجویان مسلمان در دهه های 20 و 30 از طریق فعالیت های فرهنگی و اجتماعی شخصیت خود را بارور می کنند و در دوره های بعد وارد عرصه های جدی تر سیاست می شوند. فضای سیاسی دانشگاه در دهه های 20 و 30 عمدتا در اختیار گروههای چپ بود و دانشجویان مسلمان در فشار بودند. به تدریج در دهه 40 به ویژه پس از آغاز فعالیت حسینیه ارشاد و ارایه سخنرانی های دکتر شریعتی که گاه تا 5000 نفر دانشجو در حسینیه ارشاد شرکت می کردند در داخل و خارج کشور دانشجویان مسلمان نقش پررنگ تری پیدا کردند.

از یک زمانی اما ما می بنیم که انجمن اسلامی ها و جبهه ملی کاملا از هم جدا می شوند. طبق پروسه ایی که شما گفتید گروهی از دانشجویان انجمن اسلامی وارد جبهه ملی می شوند و کمی بعدتر هم همین دانشجویان درنهضت مقاومت ملی را همکاری می کنند. اما از یک جایی بین جنبش دانشجویی و انجمن اسلامی و جبهه ملی فاصله می افتد.
خود مهندس بازرگان همیشه سعی می کردند برای هر فعالیت فایل جداگانه ای داشته باشند. انجمن های اسلامی دانشجویان یک نهاد فرهنگی اجتماعی بود و هر گز یک نهاد سیاسی نبود.

انجمن های اسلامی دانشجویان در سال 58 اگر نگویم همه آنها حداقل بخش مهمی از آنان با رفتارشان منجر به سقوط دولت بازرگان می شوند و کاملآ وارد عرصه سیاسی می شوند، چطور می شود گفت آنها سیاسی نبودند؟
منظور بنده قبل از انقلاب است که از دهه 20 تا ابتدای انقلاب نهادی فرهنگی و اجتماعی بوده است و بحث قبل از انقلاب و بعد از آن بسیار متفاوت است. در سال های قبل از انقلاب اصولا اعضای انجمن به نام انجمن کار سیاسی نمی کردند چرا که باور این بود که یک جوان دانشجو تا به لحاظ فکری و اجتماعی شخصیتش ساخته نشود نباید وارد کار سیاسی شود.
آقای مهندس از داخل همین طیف انجمن اسلامی قبل از انقلاب گروهی دانشجوی نزدیک به سازمان مجاهدین به وجود می آید و نه تنها رفتار سیاسی داشته اند که حتی صاحب عمل و رفتار سیاسی هم می شوند.
بله همین طور هم است. اعضای انجمن های اسلامی گرایشان سیاسی داشتند اما ارتباطی با عضویت در انجمن ها نداشت.ببیند مثلآ دکتر پیمان هم در انجمن های اسلامی بودند اما در عین حال عضو حزب مردم بودند و تکیه گاه سیاسی آنان آن جا بود،خود من عضو حزب نهضت آزادی بودم اما در انجمن های اسلامی نیز با اعضای گروههای دیگر همکاری داشتیم.

با این تعریف شما کار مشخص انجمن اسلامی ها تا پیش از انقلاب چه بوده است ؟
رسالت اصلی انجمن های اسلامی دانشجویان، مهندسین، پزشکان، معلمان و بانوان کار فرهنگی و اجتماعی بود. فعالیت سیاسی را هر کس در نهادهای سیاسی یعنی احزاب مورد علافه خود دنبال می کردند.

شما معتقد هستید تا قبل از سال 57 حداقل هر شخصی با تعاریف مشخص مسلمان بودن و گرایشات مختلف سیاسی در کنار فعالیت سیاسی می توانست عضو انجمن های اسلامی باشد؟
عضویت در  انجمن های اسلامی به معنی وحدت گرایش سیاسی نبود، بله عضو انجمن می توانست در کنار عضویت در انجمن در احزاب یا گروههای سیاسی مورد علاقه خود نیز فعالیت داشته باشد. بعد از انقلاب با توجه به فضای باز سیاسی ناگهان نحله های فکری مختلفی در دانشگاه ها به وجود آمد که از حزب توده تا ملی گرایان در داخل دانشگاه وجود داشتند و یک فضای ملتهبی به وجود آمده بود و در این میان دانشجویانی که بیشتر به نوعی متاثر از ادبیات دکتر شریعتی بودند و در پیروزی انقلاب نیز نقش داشتند وظیفه خود می دانستند که از انقلاب دفاع کنند و از سویی مجاهدین خلق  هم انجمن دانشجویان مسلمان را در مقابل انجمن های اسلامی تشکیل داده بودند و چریک های فدایی خلق هم به هر حال در دانشگاه حضور داشتند و هر گروهی دفتری برای خود ایجاد کرده بود. در چنین شرایطی انجمن های اسلامی از مبانی انقلاب دفاع می کردند و در کنار مدیران انقلاب قرار می گرفتند.
 
ببینید فکر نمی کنم در همان مقطع هم کسی در مخالفت با انقلاب بوده باشد که حالا انجمن های اسلامی بخواهند برای خود چنین کارکردی را تعریف کنند، کما این که گروههای چپ و بسیاری دیگر به دولت بازرگان حمله می کردند که در حال خروج از راه انقلاب است و حداقل این که انجمن های اسلامی در همان زمان در کنار دولت بازرگان قرار نگرفتند.
بله ولی در ارتباط تنگاتنگ با نظام بودند.حقیقت این است که مجاهدین خلق به دنبال قدرت بودند و انقلاب را برای کارکردهای خود می خواستند و در دانشگاه هم گفتمانشان همین بود. حزب توده هم به دنبال این بودند که جریانات اصیل اسلامی را با برچسب هایی لیبرالی به حاشیه براند و این توهم را داشتند که با این رفتار می توانند وارد قدرت شوند و به راهی که خود می خواهند بروند.درست است که در دانشگاهها گروهها حرف از انقلاب می زدند ولی هر کسی با تعبیر و تفسیر خود در پی این انقلاب بود. نتیجه این که انجمن های اسلامی به دنبال برداشتی از انقلاب بودند که رهبر فقید انقلاب شاخص آن بودند و در نتیجه کارکرد سیاسی پیدا کردند و گفتمان آنان با گفتمان انجمن های اسلامی قبل از انقلاب متفاوت شد و این جریان ادامه پیدا کرد تا سال 76 و شروع اصلاحات در ایران.

یعنی در تعبیر شما انجمن اسلامی تا سال 76 و شروع اصلاحات با همان رویه پیش می رفت؟
نه ، تغییرات تدریجی داشت، تا سال 68 پایان جنگ تحمیلی یک دوران را می گذراند و از 70  به بعد با تحولات سیاسی به تدریج این تغییرات شکل گرفته است.
جریان انتخابات در سال 76 به نوعی بود که تردیدی در پیروزی جریان راست سنتی وجود نداشت. در این فضا بود که جریان چپ خط امام با معرفی آقای خاتمی که به هر حال مستعفی وزارت ارشاد دوران آقای هاشمی بودند و چهره ایی متفاوت و فرهنگی محسوب می شدند دست به یک رفتار متفاوت در عرصه انتخابات می زنند. تحلیل همراهان آقای خاتمی این بود که ایشان بین 4 تا 5 میلیون رآی می آورند و می خواستند با این حضور زمینه اجتماعی را برای فعالیت های خود فراهم سازند. اما با شروع تبلیغات انتخاباتی و مطرح شدن گفتمان منتسب به اصلاحات ناگهان شرایط جامعه تغییر کرد و حضور موثر جنبش دانشجویی در کنار اصلاحات آن هم بعد از بیش از یک دهه سکوت جنبش دانشجویی بیش از پیش در فراگیر شدن این گفتمان در بطن جامعه موثر بود.
دانشجو به صفت دانشجو بودن آزاد فکر می کند و بر اساس مبانی علمی فکر می کند و ارتباطش با جهان بسیار بیشتر است و از اقشار مختلف جامعه تاثیر می پذیرد و معرف مطالبات عمومی جامعه است، و به طور طبیعی زمانی که گفتمانی مطرح می شود که مطالبه تاریخی ملت ایران است او نیز از این گفتمان دفاع می کند و از آن حمایت می کند و طبیعی بود که دانشجویان از گفتمان اصلاحات دفاع کنند و جنبشی به وجود آمد به نام جنبش دوم خرداد.
بعد از دوم خرداد فضای جدید و شور جدیدی در جامعه پدید آمد به خصوص تفاوت آرای آقای خاتمی با کاندیدای رقیب که یک شوکی در فضای جامعه و به طبع در محیط های دانشگاهی به وجود آورد. پیامد آن شور و نشاطی در جامعه بود و بازتاب آن در دانشگاه ها و جنبش دانشجویی نیز بسیار برجسته بود.
از سویی افراطیون طیف راست سنتی نیز شروع به برنامه ریزی و سازماندهی شد و پیامد آن تحلیل معروف آقای خاتمی است که هر 9 روز یکبار با یک بحران در کشور روبرو شدند.

جنبش دانشجویی بعد از دوم خرداد چه مسیری را پیمود؟
 جنبش دانشجویی بعد از دوم خرداد دچار اشتباه راهبردی شد زیرا این تصور را داشتند حالا که آقای خاتمی رئیس جمهور شده است و به هر حال دانشجویان تمام قد در کنار اصلاحات ایستاده اند باید به سرعت به مطالبات مردم و جنبش دانشجویی پاسخ داده شود ؛ در حالی که حداقل در همان زمان هم مشخص بود با آن مقاومتی که در آن زمان وجود داشت تغییرات اجتماعی یک شبه شکل نمی گیرد و باید گام به گام انجام شود و این عدم تحمل آنان موجب یک اشتباه تاریخی از سوی جنبش دانشجویی و انجمن های اسلامی اتفاق افتاد و مطالبات را خارج از وسع و ظرفیت دولت آقای خاتمی مطالبه کردند. بعلاوه تصور کردند جنبش دانشجویی باید وارد عرصه سیاست و انتخابات شود ، در انتخابات شوراها شرکت کردند ، در انتخابات مجلس شرکت کردند و وارد مجلس شدند و فکر می کردند که جنبش دانشجویی به عنوان یک حزب باید عمل کند و چون مطالبات عملی نمی شد و با واقعیت سیاسی و اجتماعی جامعه تطبیق نداشت عملآ در یک مقطعی به جدایی جنبش دانشجویی از روند صحیح اصلاحات انجامید.
ناگفته هم نماند که در این میان گروه های نزدیک به گزایشات چپ هم نقش بسیاری داشتند این که ناگهان چپ غیر اسلامی در انجمن اسلامی نفوذ کرد و شعارهایی می دادند که اصلآ با واقعیت سیاسی جامعه هیچ نزدیکی نداشت و در شعارهایشان از خود آقای خاتمی هم عبور کردند.
در حقیقت انجمن های اسلامی که یک تشکل قانونی و در چهارچوب مقررات دانشگاه ها رسمیت پیدا می کرد ناگهان از رئیس جمهور قانونی هم عبور کردند.
فکر نمی کنید قسمتی از خواسته های به حق جنبش دانشجویی نادیده گرفته نشد که آنها راه رادیکالیزم و افراط رو پیش گرفتند؟این که بخشی از دانشجویان اصلآ تریبونی برای مطرح کردن خواسته های خود نداشتند باعث شد وارد انجمن های اسلامی شوند تا خواسته های خود را مطرح کنند؟
بسیاری از خواسته های دانشجویان به حق بود اما تحقق آنها احتیاج به زمان داشت، باید زیر ساخت های جامعه وعرصه سیاست آماده می شد تا آن خواسته ها محقق می شوند. راه رسیدن به آزادی و دمکراسی طولانی است و نیاز به زمان دارد. گذار به دموکراسی یک فرآیند است نه یک پروژه. به گفته مهندس بازرگان، آزادی و دمکراسی یادگرفتنی است و نیاز به تحول درونی ما انسان ها دارد، تحولاتی که باید در خلقیات و رفتار انسان ها به وجود بیاید. در جامعه دمکراتیک باید یاد بگیریم که به عقاید یکدیگر احترام بگذاریم. آیا دانشجویان یا حداقل بخشی از آنان که به دنبال شتاب در تحقق خواسته ها و مطالبات خود بودند این زمینه را داشتند که به عقاید دیگران احترام بگذارند، تا دیگران هم به عقاید آنان احترام بگذارند. بخشی از همین دانشجویان آیا به گفتمان اسلام سنتی در ایران که جریانی ریشه دار و تاریخی است احترام گذاشتند که طرف مقابل این احترام را بپذیرند. عدم واقع بینی و عدم عقلانیت باعث شد که بخشی از جنبش دانشجویی تصور کنند آقای خاتمی کوتاهی می کنند و خواسته های خود را زودرس مطالبه کنند.

چه اتفاقی برای همین جنبش دانشجویی در فاصله 16 سال و به خصوص انتخابات سال 92 می افتد؟
من فکر می کنم سال 92 اتفاق مهمی افتاده است، همان طور که گفتم دمکراسی یاد گرفتنی است و جامعه مدنی ما از جمله جنبش دانشجویی متوجه شد که باید برای گذار به دمکراسی این فرایند طی شود.ببینید دو گفتمان در جامعه ایران  بعد از انقلاب جریان داشته یکی گفتمان تغییرات و تحولات تدریجی و گام به گام یعنی اصلاحات است و یکی گفتمان تغییرات رادیکال. بعد از رخدادهای سال 88 و تحولاتی که در خارج از کشور شکل گرفت ، در داخل کشور این جمع بندی به وجود آمد که باید گفتمان اصلاحات مرزبندی مشخصی با گفتمان براندازی داشته باشد و این تحلیل فعالان سیاسی ما را به این نتیجه رساند که باید به ائتلاف دست پیدا کنند تا تجریه اتفاقات سال 84 تکرار نشود. بعلاوه این که مرزبندی که بعد از سال 1388 لازم بود انجام بشود. این نکته مهمی است که در انتخابات سال 92 این مرزبندی انجام شد، و اکثریتی از مردم در چارچوب گفتمان اصلاحات عمل کردند، بالاخره 75 درصد مردم در انتخابات شرکت کردند و به رغم این که فشارهای سیاسی در داخل زیاد بود اما مردم این گفتمان را انتخاب کردند و به نظر بنده نه تنها مردم که مسولان هم در این مسیر گام بزرگی را برداشتند که جای تقدیر دارد.


شما به عنوان شخصی که در حساس ترین برهه تاریخی ایران فعال دانشجویی بودید کارکرد جنبش های دانشجویی را چگونه می دانید و ارزیابی می کنید؟
به نظر بنده، با توجه به تجربه 70 ساله گذشته ، نهاد های دانشجویی می تواند به چند بخش تقسیم شود، یک بخش نهادهای فرهنگی است از جمله انجمن های اسلامی باید یک نهاد فرهنگی و اجتماعی باشد که دانشجویی که وارد دانشگاه می شود در این انجمن ها از نظر فرهنگی و اجتماعی به بالندگی لازم دست پیدا کند و شخصیت فکری و اجتماعی خود را بسازد. در کنار آن سایر نهادهای فرهنگی و مدنی متناسب با ذوق و علاقه دانشجویان  تشکیل شوند که دانشجویان متناسب با علاقه خود در این نهادها و انجمن ها فعالبت داشته باشند. در کنار این نهادهای مدنی سازمان های دانشجویی که اهداف صنفی دارند و به طور دموکراتیک توسط همه دانشجویان انتخاب می شوند در چارچوب مقررات دانشگاهی می تواند شکل بگیرد. این نهاد های صنفی می توانند مطالبات عمومی و صنفی دانشجویان را درخواست کنند و در یک مقاطعی هم هماهنگ با جنبش های اجتماعی می توانند مطالبات سیاسی و اجتماعی عمومی را در حد اظهار نظر نیز داشته باشند، اما صرفا در قالب یک نهاد دانشجویی نه نهاد سیاسی. دانشجو می تواند برای فعالیت سیاسی عضو سازمان سیاسی مورد علاقه خود بشود و سازمان های سیاسی و احزاب می توانند صاحب شاخه دانشجویی باشند. اما این موارد باید تفکیک شده و جدا از هم باشد و کارکرد این دو ( جنبش دانشجویی و فعالیت حزبی ) با یکدیگر ادغام نشود. جنبش دانشجویی باید مستقل، دمکراتیک و انتخابی باشد. این چنین ساختاری می تواند چشم انداز خوبی برای توسعه انسانی و توسعه پایدار کشور فراهم سازد.
 اما چون از 16 آذر و تحولات جنبش دانشجویی در این 60 سال آغاز کردیم می خواهم در پایان نکته ایی را بیان کنم که 16 آذر یک نقطه عطف تاریخی نه در جنبش دانشجویی که در تحولات اجتماعی جامعه ایران است.از یک سو مقاومت وایستادگی جنبش دانشجویی را در مقابل استبداد و سلطه بیگانگان نشان می دهد و از سویی مطالبه خواسته های تاریخی ملت ایران را نمایندگی می کند که این از ویژگی های جنبش دانشجویی است و از سویی دیگر جامعه و جنبش دانشجویی ما باید به این پدیده توجه کنند که حاکمانی که موافق جنبش های اجتماعی نیستند خودشان همیشه در رادیکالیزه کردن جنبش ها تلاش می کنند و این روند از نشانه های روشن 16 آذر 1332 است و باید از این موضوع عبرت گرفته شود. من فکر می کنم جنبش دانشجویی بعد از سال های اخیر این بلوغ و هوشمندی را پیدا کرده است که تحت تاثیر این طرح رادیکال و افراطی کردن فضا قرار نمی گیرد. باید این بلوغ جنبش دانشجویی را قدر نهاد و تقدیر کرد که جامعه و هم جنبش دانشجویی در فرآیند گذار به دمکراسی گام های مثبتی را برمی دارند و می توان به آینده امیدوار بود.


[1] -International Student Conference

No comments:

Post a Comment